27.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️اطلاعاتی که در مورد ایران نمیدانیم!
🔵وقتی دشمن روی موضوعی عکس العمل نشان می دهد یعنی نقطه ضعف و آسیب پذیری خودش را معرفی می کند.
🔹️مثلا ترور ۵ دانشمند انرژی هسته ای در این چند سال یعنی انرژی هسته ای کابوس دشمنان ماست.
🔵این راه ادامه دارد.
🔹️تهدید کنید.
🔹️تحریم کنید.
🔹️ترور کنید.
ما تسلیم نمی شویم.
🔵این کلیپ را تا آخر ببینید و به خود افتخار کنید که ایرانی سربلند وموفق هستید در همه زمینه ها در سطح جهان.
🔹️لطفا این کلیپ را تکثیر کنید.
#ایران_قوی
#پلیس_هوشمند
#پلیس_حافظ_نظم_امنیت_آرامش
#پلیس_خادم_مردم_مردم_حامی_پلیس
فوروارد یادتون نره😉
▪️فاطمیه
🖤🌤🖤🌤🖤🌤🖤
@East_Az_tanhamasir
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💠استاد فاطمي نيا (ره):
از ابتداي صبح كه بيدار ميشود ، دنبال اين است كه ببيند فلان كس چه گفت ؟! فلان كس چه كرد؟! فلان روزنامه و سايت چه نوشت؟!
رها كنيد! اوقات خود را هدر ندهيد!👌👌
✅✅ هرچقدر خود را مشغول امور بي فايده كنيد ، در عبادات حضور قلب نخواهيد داشت!
♨️جوانان عزيز ، روزانه زماني را به كسب معارف ديني اختصاص دهيد
👈 با نهج البلاغه مولايمان اميرالمومنين عليه السلام انس بگيريد؛
👈 ادعيه ي صحيفه ي سجاديه را با تامل مطالعه بفرماييد !
اينها مملوء از معارف عميق است.
حيف است كه يك شيعه با معارف اهل بيت عليهم السلام مانوس نباشد!
خسران محض است!
#سبک_زندگی
@East_Az_tanhamasir
#تلنـــــگر
عـادتبه گنـاه
مثلخوابیدنتوتختِگرم
ونرممیمونـه !!
خوابیدن تواونراحته ؛
امابلندشدنبسیارسخته !!!
رفیق حواست باشه به چی عادت میکنی
@East_Az_tanhamasir
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
17.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جلادان آشوبگر کمتر از ۴۸ ساعت شناسایی میشوند
برهم زنندگان امنیت در کشور بدانند، حافظان امنیت از همیشه برای مجازات آنها آماده تر هستند
#باشگاه_جهاد_تبیین
...................................
🌺جهت عضویت در کانون حضرت مهدی عجل الله فرجه عدد "۳۱۳" را به آیدی @sabte_313 ارسال کنید.
https://eitaa.com/joinchat/1723334719C00bdc13985
📣مژده به دوستداران رمان اونم از جنس #عاشقانه_های_مذهبی
✨دوستان تقریبا کمتر از یک ماه به سالروز شهادت #سردار_دلها مونده و به این مناسبت و همچنین بیشتر دونستن از مقاومت و رشادت رزمندگان اسلام و #حاج_قاسم قصد داریم از امشب رمانی حقیقی از وقایع عراق و سوریه با طعم #عاشقانه_مذهبی در کانال طبق روال قبل بارگذاری کنیم.
🍃انشاءالله که از خواندن این رمان لذت ببرید و بیشتر قدر امنیت کشورمون رو بدونیم
38.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ
#قول_مادرانه .....
بسیاار زیبا
#پیشنهاددانلود
#شاهچراغ
#اللهمعجللولیکالفرج
@East_Az_tanhamasir
❤️بسم رب الشهدا❤️
#داستان_عاشقانه_مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@East_Az_tanhamasir