eitaa logo
🖤تنهامسیریهای آذربایجان شرقی🖤
899 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
19 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید. @abbas72 ۰۹۱۴۸۶۵۶۴۳۷ 💡 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد باماهمراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1168769056C893fecc5aa
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷زیباترین آرایش برای لبان شما 🌷برای صدای شما به درگاه خداوند 🌷برای چشمان شما و 🌷برای دستان شما ✨برای قلب شما ❤️ 🌷و برای زندگی شما هاست @East_Az_tanhamasir
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیست و پنجم : کردستان ۲ ✔️ راوی: مهدي فريدوند 🔸روز بعد با برادر بروجردي جلسه گذاشتيم. هم حضور داشتند. ايشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترسيده. آنها داخل شهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم. 🔸صحبتهاي مختلفي شد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هيچ ارتباطي با آنها ندارند. بهتر است به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم. 🔸همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شد نيروها را براي حمله آماده کنيم. اما همان روز نيروهاي سپاه را به منطقه اعزام کردند. فقط نيروهاي در اختيار فرماندهي قرار گرفت. ابراهيم و ديگر رفقا به تک تک سنگرهای سربازان سر زدند. با آنها صحبت ميکردند و روحيه ميدادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. آنها با برنامه هاي مختلف نيروها را بالا بردند. 🔸صبح يکي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگري از بچه هاي هم از شهرهاي مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهاي ضد انقلاب در شهر کرديم. سريعتر از آنچه فکر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهاي ضد انقلاب را دستگير کرديم. 🔸از داخل مقر بجز مقدار زيادي مهمات، مقادير زيادي دلار و پاسپورت و شناسنامه هاي جعلي پيدا کرديم! ابراهيم همه آنها را در يک گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد. مقر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيري تصرف شد. شهر، بار ديگر به دست بچه هاي انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا ميگفت: اگر چند سال ديگر هم صبر ميکرديم، سربازان من چنين حمله اي را پيدا نميکردند. اين را مديون برادر هادي و ديگر دوستان همرزم ايشان هستيم. آنها با که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند. 🔸در آن دوره، فرماندهان بسياري از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگر بچه ها آموزش دادند. اين كار، آ نها را به نيروهاي ورزيد هاي تبديل نمود كه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. ماجراي سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاي کردستان هنوز درگيريهاي مختصري وجود داشت. ما در شهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهاي شهيد ملحق شدند. 🔸ابراهيم پس از بازگشت، از بازرسي سازمان تربيت بدني به آموزش و پرورش رفت. البته با درخواست او موافقت نميشد، اما با پيگيريهاي بسيار اين کار را به نتيجه رساند. او وارد مجموع هاي شد که به امثال بسيار نياز داشته و دارد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم @East_Az_tanhamasir
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت بیست و پنجم : کردستان ۲ ✔️ راوی: مهدي فريدوند 🔸روز بعد با برادر بروجردي جلسه گذاشتيم. هم حضور داشتند. ايشان فرمودند: با توجه به پيام امام، نيروي زيادي در راه است. ضد انقلاب هم خيلي ترسيده. آنها داخل شهر دو مقر مهم دارند. بايد طرحي براي حمله به اين دو مقر داشته باشيم. 🔸صحبتهاي مختلفي شد، ابراهيم گفت: اينطور که در شهر پيداست مردم هيچ ارتباطي با آنها ندارند. بهتر است به يکي از مقرهاي ضد انقلاب حمله کنيم. در صورت موفقيت به سراغ مقر بعدي برويم. 🔸همه با اين طرح موافقت کردند. قرار شد نيروها را براي حمله آماده کنيم. اما همان روز نيروهاي سپاه را به منطقه اعزام کردند. فقط نيروهاي در اختيار فرماندهي قرار گرفت. ابراهيم و ديگر رفقا به تک تک سنگرهای سربازان سر زدند. با آنها صحبت ميکردند و روحيه ميدادند. بعد هم يك وانت هندوانه تهيه كردند و بين سربازان پخش كردند! به اين طريق رفاقتشان با سربازان بيشتر شد. آنها با برنامه هاي مختلف نيروها را بالا بردند. 🔸صبح يکي از روزها آقاي خلخالي به جمع بچه ها اضافه شد. تعداد ديگري از بچه هاي هم از شهرهاي مختلف به فرودگاه سنندج آمدند. پس از آمادگي لازم، مهمات بين بچه ها توزيع شد. تا قبل از ظهر به يکي از مقرهاي ضد انقلاب در شهر کرديم. سريعتر از آنچه فکر ميکرديم آنجا محاصره شد. بعد هم بيشتر نيروهاي ضد انقلاب را دستگير کرديم. 🔸از داخل مقر بجز مقدار زيادي مهمات، مقادير زيادي دلار و پاسپورت و شناسنامه هاي جعلي پيدا کرديم! ابراهيم همه آنها را در يک گوني ريخت و تحويل مسئول سپاه داد. مقر دوم ضد انقلاب هم بدون درگيري تصرف شد. شهر، بار ديگر به دست بچه هاي انقلابي افتاد. فرمانده سربازان، پس از اين ماجرا ميگفت: اگر چند سال ديگر هم صبر ميکرديم، سربازان من چنين حمله اي را پيدا نميکردند. اين را مديون برادر هادي و ديگر دوستان همرزم ايشان هستيم. آنها با که با سربازها داشتند روحيه ها را بالا بردند. 🔸در آن دوره، فرماندهان بسياري از فنون نظامي و نحوه نبرد را به ابراهيم و ديگر بچه ها آموزش دادند. اين كار، آ نها را به نيروهاي ورزيد هاي تبديل نمود كه ثمره آن در دوران دفاع مقدس آشكار شد. ماجراي سنندج زياد طولاني نشد. هر چند در ديگر شهرهاي کردستان هنوز درگيريهاي مختصري وجود داشت. ما در شهريور 1358 به تهران برگشتيم. قاسم و چند نفر ديگر از بچه ها در کردستان ماندند و به نيروهاي شهيد ملحق شدند. 🔸ابراهيم پس از بازگشت، از بازرسي سازمان تربيت بدني به آموزش و پرورش رفت. البته با درخواست او موافقت نميشد، اما با پيگيريهاي بسيار اين کار را به نتيجه رساند. او وارد مجموع هاي شد که به امثال بسيار نياز داشته و دارد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم @East_Az_tanhamasir
رنگ خدا: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و هفتم : گروه شهید اندرزگو ( ۲ ) ✔️ راوی : مصطفی صفار هرندی 🔸گروه فعاليت خود را آغاز نمود.نيروهاي اين گروه چريكي نامنظم، مانند نام آن نامنظم بودند. همه گونه آدمي در آن حضور داشت! از نوجوان تا پيرمرد، از افراد بيسواد تا فارغ التحصيل دكتري، از بچه هاي بسيار متدين و اهل نماز شب، تا كساني كه در همان گروه نماز را فرا گرفتند. 🔸از بچه هاي حوزه رفته تا كمونيستهاي توبه كرده و... به اين ترتيب همه گونه نيرو در جوّي بسيار صميمي و دوست داشتني دور هم جمع شدند. افراد اين گروه تقريباً چهل نفره، در يك چيز با هم مشترك بودند و آن شجاعت و روحي ه بالاي آنها بود. ابراهيم كه عملاً مسئوليت گروه را برعهده داشت هميشه ميگفت: ما فرمانده نداريم و از طريق محبت و خيلي خوب گروه را رهبري ميكرد. 🔸سيستم اداره گروه به صورتي بود كه همه كارها خودجوش انجام ميشد و تقريباً كسي به ديگري امر و نهي نميكرد. بيشتر كارها با همفكري پيش ميرفت و بيشتر از همه جواد افراسيابي و رضا گوديني همراهان هميشگي ابراهيم بودند.يكي از برنامه هاي روزانه گروه، كمك به مردم محلي وحل مشكلات آنها بود. بسياري از نيروهاي محلي گيلانغرب نيز از اين طريق به گروه جذب شدند. 🔸فعالي تگروه اندرزگو، بيشتر تشكيل تيمهاي شناسايي و عملياتي بود. عبور از ارتفاعات و تهيه نقش ههاي دقيق و صحيح از منطقه دشمن، از ديگر كارها بود. روش در شناساييها بسيار عجيب بود. نيمه هاي شب به همراه افراد از ارتفاعات عبور ميكردند. 🔸آنها پشت نيروهاي دشمن قرار ميگرفتند و از محل استقرار و تجهيزات دشمن اطلاعات بسيار دقيقي را به دست مي آوردند. ميگفت: اگر چنين كاري انجام نگيرد معلوم نيست در عمليا تها موفق شويم. پس بايد شناسائي ما دقيق و صحيح باشد.ابراهيم روش خود را به ديگر نيروها نيز آموزش ميداد و ميگفت: در مسئله شناسايي، نيرو بايد داشته باشد. 🔸اگر ترس در وجود كسي بود نميتواند نيروي موفقي باشد. بعد هم در مورد تيزبيني و دقت عمل نيروها صحبت ميکرد. براي همين بود كه از ميان نيروهاي گروه، زبده ترين و بهترين نيروهاي اطلاعات وشناسايي و حتي فرماندهاني شجاع تربيت يافتند. به قول فرمانده تيپ 313 حّر كه مسئوليت اطلاعات و عمليات را در قرارگاه نجف به عهده داشت: با روشهاي خود بنيانگذار اين تيپ بود، هر چند كه قبل از تشكيل آن به شهادت رسيد. 🔸گروه شهيد اندرزگو در دوران فعاليت يك ساله خود شاهد پنجاه و دو عمليات كوچك و بزرگ توسط همان نيروهاي نامنظم بود. آنها لشكر چهارم ارتش عراق را در منطقه غرب به ستوه آوردند و تلفات سنگيني را به آنان تحميل كردند.در اين گروه كوچك، انسانهاي بزرگي تربيت شدند كه دوران دفاع مقدس ما مديون رشادتهاي آنهاست. 🔸آنها از خرمن وجودي ابراهيم خوشه ها چيدند و به همراهی او ميكردند: شهيد رضا چراغي فرمانده شجاع لشكر 27 حضرت رسول شهيد رضا دستواره قائم مقام لشکر، شهيد حسن زماني مسئول محور لشکر، شهيد سيد ابوالفضل كاظمي فرمانده گردان ميثم، شهيد رضا گوديني فرمانده گردان حنين، شهيد محمدرضا علي اوسط معاون تيپ مسلم ابن عقيل، شهيد داريوش ريز هوندي فرمانده گردان مالك، شهيدان حسامي و هاشم كلهر معاونين گردان مقداد، شهيدان جواد افراسيابي و علي خرّمدل از مسئولين اطلاعات لشکر، و همچنين چندين فرمانده بزرگ دفاع مقدس كه هم اكنون نيز از افتخارات اسلامي هستند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و هشتم : شهادت اصغر وصالی ✔️ راوی : علی مقدم 🔸محرم سال 1359 اتفاق مهمي رخ داد. اصغر وصالي و علي قرباني با نيروهايشان از سرپل ذهاب به گيلانغرب آمدند. قرار شد بعد از شناسايي مواضع ، از سمت شمال شهر، عملياتي آغاز شود. آن ايام روزهاي اول تشكيل گروه اندرزگو بود. قسمتي از مواضع دشمن شناسايي شده بود. 🔸شب عاشورا همه بچه ها در مقر سپاه جمع شدند. با شكوهي برگزار شد.مداحي ابراهيم در آن جلسه را بسياري از بچه ها به ياد دارند. او با شور و حال عجيبي ميخواند و اصغر وصالي مياندار عزادارها بود. 🔸روز عاشورا اصغر به همراه چند نفر از بچه ها براي شناسايي راهي «برآفتاب » شد. حوالي ظهر خبر رسيد آ نها با نيروهاي كمين عراقي درگير شد هاند. بچه ها خودشان را رساندند، نيروهاي دشمن هم سريع عقب رفتند اما... 🔸علي قرباني به شهادت رسيد. به خاطر شدت جراحات، اميدي هم به زنده ماندن اصغر نبود. اصغر وصالي را سريع به عقب انتقال داديم ولي او هم به خيل شهدا پيوست.بعد از شهادت اصغر، ابراهيم را ديدم كه با صداي بلند گريه ميكرد.