⭕️ فتنه های آخرالزمان
🔶 یکی از خصوصیات آخرالزمان اینه که پر از فتنه های مختلف هست. مدام صحنه ها غبارآلود میشه و مدام انسان ها غربال میشوند...
اما با این حال ائمه معصومین علیهم السلام به ما فرمودند که از فتنه های آخرالزمان نترسید.
چرا؟
👈🏼 چون تشخیص فتنه ها برای افراد کوردل سخت هست ولی برای انسان مومن راحته.👌🏻
☢️ مثلا هر سال بعد از منبرهای پرشور استاد پناهیان دیدیم که صدای مفسدین بلند شد و کلی جار و جنجال راه انداختند.
💢 امسال هم استاد پناهیان با مطرح کردن مباحث بسیار مهم اجتماعی و سیاسی، شدیدا مورد حمله قرار گرفت و حتی خیلی از افراد به ظاهر انقلابی هم به ایشون حمله کردند.
🔹 در این فتنه خیلی از مومنین در ذهنشون سوال پیش اومد و وسوسه های شیاطین یه مقدار توی دلشون شک انداخت.
✅ اینجا بود که یکی از تقلب رسوندن های خدا رو دیدیم...
یه دفعه ای هرچی ضد انقلاب و حرام لقمه هایی مثل بی بی سی و شبکه های سعودی و مهناز افشار و صدرالساداتی و مسیح پولی نژاد و حامیان فرقه انحرافی بهاری و اصلاحات و هر چی نامرد در کره زمین وجود داشت به طور هماهنگ علیه استاد مطلب زدند و تخریب کردند...🙄
اینجا دیگه همه چیز مثل روز روشن شد...
❇️ فتنه های آخرالزمان همگی همینطور هستند.
اولش یه مقدار آدم به شک میفته ولی خداوند خیلی زود با کمک های خودش شک رو برطرف میکنه.
اگه یه نفر در این شرایط بازم توی دلش شک داشته باشه که دیگه حسابش با کرام الکاتبین خواهد بود.
✔️ به میزانی که انسان اهل مبارزه با نفس و خودسازی باشه خداوند خیلی زودتر و بیشتر حق رو بهش نمایش خواهد داد...
#فتنه
#تخریب_پناهیان
🌷 @IslamlifeStyles
#عکس_نوشته
نیروهای #انقلابی
(سعیدین انقلاب)
✍ دوستان هرچه به #انتخابات_۱۴۰۰ نزدیک میشویم، #فتنه های مختلف رخ خواهد داد، #هوشیار باشید که شما جزء بازیگران آن نباشید... انقلابی واقعی گوش به فرمان ولی است و #اتحاد تحت هر شرایطی اولویت...
#ولایت_مداری_روشنگرانه
#دکتر_سعید_جلیلی
#دکتر_سعید_محمد
#درستانتخابکنیم
#انتخابآگاهانه
🗳 #برای_انتخاب_درست_همراهمونباشید👇
🇮🇷@East_Az_tanhamasir
32.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️❌🔴 سینا آبگون رو تهدید جانی کردند بابت ساخت این کلیپ
،دمت گرم
مخصوص نوجون های امروزی این مرز و بوم که به شرف نداشته اصلاح طلبان و سران فتنه پی ببرن
انتشار پست ✅
#فتنه
#شهید_همدانی
@East_Az_tanhamasir
❤️بسم رب الشهدا❤️
#داستان_عاشقانه_مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد