eitaa logo
عفاف و حجاب
107 دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
22.7هزار ویدیو
105 فایل
کانال صیانت از عفاف و ححاب و جمع آوری و نمایش کلیپهای مربوط به حجاب و دفاع از ناموس، عفاف و حجاب و شهداء نوامیس و قهرمانان ملی، دینی. دوستان فقط و فقط لطف کنند کلیپها و موضوعات ذیربط را بارگذاری فرمایند، در غیر اینصورت موارد غیر ذیربط پاک خواهند شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بیسیم‌چی
«همه‌ چیز تمام» این بهترین توصیف برای «محسن وزوایی» است رتبه یک رشته شیمی دانشگاه شریف،‌ فاتح لانه جاسوسی، عقاب قله‌های «بازی دراز»، و اولین فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهداء که با شهادت، دست‌نیافتنی‌تر هم شد... https://eitaa.com/bisimchi10
هدایت شده از بیسیم‌چی
📸 آینه تمام قد ایثار و مردانگی ... «سید احمد سادات کیایی» با ۱۲ سال سن از شهر لنگرود، روستای پایین محله چاف جوان‌ ترین و کم‌ سن‌ترین شهید عملیات بیت‌المقدس است. شهیدی که در مرحله اول عملیات، ۱۰ اردیبهشت ۶۱ اطراف خونین‌شهر بعد از یک نبرد سنگین با دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/bisimchi10
هدایت شده از بانک عکس دفاع مقدس
سید می‌گوید : صبح روز دهم اردیبهشت ماه ، تازه آفتاب زده بود. بعد از آن شب سخت و نفس‌گیری که پشت سرگذاشته بودیم، آن طلوع چقدر دلچسب و زیبا جلوه می‌کرد. بیش از ده کیلومتر در زمین‌های صاف و بدون عارضه و جان‌پناه پیاده روی کرده بودیم... می‌شد جاده اهواز خرمشهر را که حوالی ۱۸ ماه در اشغال بعثی‌ها بود ببینیم و چقدر خوش‌ به‌ حالمان می‌کرد، تصویر نازک آن جاده که برایمان عطر خرمشهر را داشت... یک لحظه چشمم افتاد به «خدایی خراط». قبضه آرپی‌جی توی دستش بود و یک کوله پر از موشک‌های آرپی‌جی با خود حمل می‌کرد. از دیدنش خوشحال شدم و رفتم سمتش. یک لحظه نگاهم افتاد به پاهایش. خدایی پابرهنه بود. آن پاهای تنومند برافراشته ، همانند ستون‌هایی متحرک، رو به جلو هروله می‌کردند. نزدیکتر که شدم، دیدم بند پوتین‌هایش را به هم گره زده است و انداخته است گردنش. در آن روزهای گرم و خاک‌های رملی و تشنگی و آفتاب زدگی… محکم کوبیدم روی شانه‌ اش و خاک از لباسش برخاست. برگشت و نگاهش را در نگاهم گره زد همدیگر را در آغوش گرفتیم و صورتم لابلای ریش‌های پرپشت و عرق‌آلود خدایی فرو رفت. خندیدم و گفتم: «پس چرا پابرهنه ؟! پس چرا پوتین‌هاتو گذاشتی گردنت مومن؟! پاپتی وسط میدون می‌جنگی؟ پاپتی آرپی‌جی می‌زنی؟ » لحنش متین بود. بدون لبخند حرف نمی‌زد. اصلاً وقتی می‌خندید و آرام حرف می‌زد، آدم دوست داشت فقط خدایی را ببیند و فقط صدای آرام او را بشنود. اصلاً انگار طراوتی و حلاوتی در آن چهره و در آن لبخند و در آن طنین کلام بود که زمینی نبود. لابلای آن لبخند طولانی‌اش گفت: «آقا سید! این پوتین‌ها رو تازه از تدارکات گرفتم! نو هستن! حیفه خراب بشن! باید سالم بمونن برا عملیات بعدی!.» وجودم گُر گرفت. هر چند من هم مثل او لبخند زدم و دوباره روی شانه‌اش زدم و دوباره هم از لباسش خاک برخاست. اما مانده بودم که جوانی که کل عمرش را با فقر و نداری گذرانده است، چگونه اینقدر عجیب و غریب حواسش را به بیت‌المال می‌دهد و حق قانونی‌اش از بیت‌المال را که یک جفت پوتین ساده بیشتر نیست، استفاده نمی‌کند. حاضر بود پابرهنه در وسط آتش و خون و تیر و ترکش بجنگد، اما پوتین‌های بیت‌المال آسیب نبیند! خدایی راه خودش را رفت و من هم به همراه دسته و گروهان خودم راهی شدم. دسته‌ی شهید ناحی، یا همان دسته شهدا از گروهان فتح گردان بلال لشکر ۷ ولیعصر(عج) که خدایی هم از بچه‌های همان دسته بود، ظهر همان روز حوالی جاده اهواز خرمشهر ، زمین گیر و محاصره می‌شوند و هدف گلوله‌های چهار لول ضد هوايی و انواع گلوله‌های توپ و تانك دشمن قرار می‌گیرند و تا آخرين گلوله می‌جنگند و در اوج پهلوانی همه ۱۸ نفرشان به شهادت می‌رسند. پیکر پاک و مطهر شهدای دسته‌ی شهدا، در يكصد متری جاده اهواز خرمشهر ، سه روز و دو شب در بیابان و زیر آفتاب سوزان خوزستان باقی می‌ماند تا قصه همه جوره شبیه یاوران سرور و سالار شهيدان حضرت امام حسین (ع) شود. شناسایی پیکرهایی که سه روز زیر آفتاب مانده باشند ، کار ساده‌ای نیست. اما یک اتفاق همه را به هم می‌ریزد. پیکر خدایی را را که شناسایی می‌کنند و عقب می‌آورند، یک صحنه دل عالم و آدم را کباب می‌کند. «پوتین‌های خدایی هنوز دور گردنش هستند» آن پوتین‌های نوی بیت‌المال سالم می‌ماند برای عملیات بعدی... اما خدایی می‌رود به همان جایی که باید می‌رفت... شهید «خدایی خراط نژاد» متولد ۱۳۳۹ در مورخ ۱۰ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس و در منطقه دارخوین به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد شهرستان دزفول به خاک سپرده شد. 💠 @bank_aks