#تنها_میان_داعش
#قسمت_دهم
1⃣0⃣
»از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط دعا کن!«
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرش گلوله های تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه مقاومت بر بام همه خانه ها پرچم های سبز و سرخ یاحسین نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام امام حسن (ع) پرچم سرخ »یا قمر بنی هاشم« افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. حاج
قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوری اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوری اش هر لحظه میسوختم. چشمان محجوب و خنده های خجالتی اش خوب به یادم مانده و حالا چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را
»حسن« بگذاریم. ساعتی به افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید. از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :
»نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!« بدن لمسم را به سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما وحشت زده می دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می آید. عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمنده ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نم یداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک ارباً ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله های خمپاره را جا زد و با فریاد »لبیک یا حسین« شلیک کرد. در انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد : »تو اینجا چیکار میکنی؟« تکیه ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی ام شکسته است. با انگشتش خط خون را از کنار پیشانی تا زیر گونه ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سد صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد. فهمید چقدر ترسیده ام، به رزمنده ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونی ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید: »داعشی ها پیغام دادن اگه اسلحه ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.« خون غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد : »واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟« عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد : »خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن 700 نفر رو قتل عام کرد!« روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد : »میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار موصل حراجشون کردن!« دیگر رمقی به قدم هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. اگر دست داعش به آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ امان نامه داعش را با داد و بیداد میداد : »این بی شرف ها فقط میخوان مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!« شاید میترسید عمو خیال تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :
👇
»ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! حاج قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دلخوش کنیم؟« اصلا فرصت نمی داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید : »همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!« و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد : »ما فقط باید چند روز دیگه مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!« عمو تکیه اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد : »فکر کردی من تسلیم میشم؟« و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت وعده داد : »اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!«
ولی حتی شنیدن نام امان نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته خدا را گواه گرفت :»والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.« و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در را که پشت سرش بست صدای اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت. سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت. خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید. چند روز از شروع عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم صحبتی مان کاملا از دست رفته بود. عباس دلداری ام می داد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم : »بله؟« اما نه تنها آنچه دلم می خواست نشد که دلم از جا کنده شد : »پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟« صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی خبرم! انگار صدایم هم از ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت : »البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!« لحظه ای سکوت، صدای ضربه ای و ناله ای که از درد فریاد کشید. ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه تهدید به جان دلم افتاد: »شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!«
ادامه دارد...
#ف_ولی_نژاد
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
آنتی فتنه
»ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! حاج قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم
رفقا این رمان بسیار زیبا رو از دست ندید
در جلسه ۵ ساعته خصوصی پزشکیان با حضرت آقا چه اتفاقی افتاد که بعد از جلسه پزشکیان با پوتین صحبت کرد و به سید حسن نصرالله هم صراحتا اعلام کرد که مثل گذشته پر قدرت از محور مقاومت حمایت خواهیم کرد و ظریف هم اعلام کرد وزارت خارجه را به عهده نمیگیرد
✍️ مهدی اسلامی
مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه
#مهدی_اسلامی
#آنتی_فتنه
#کنفرانس_بصیرتی
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
در طول تاریخ هربار خواص مردود شدن ،مردم هم مردود شدن
ولی تاریخ جمهوری اسلامی نشون داده هر بار خواص مردود شدن ، مردم با نگاه به ولایت انقلاب رو نجات دادن
قطعا در اتفاق اخیر هم خیریتی هست که بعدها نمایان میشه
✍️ مهدی اسلامی
مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه
#مهدی_اسلامی
#آنتی_فتنه
#کنفرانس_بصیرتی
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
صادقآلعلیعلیهالسلام فرمود:
✨ حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) وارد کوفه میشود
بالای منبر میرود،
و شروع به سخنرانی میکند،
• فلا يدري الناس! ما قال من البکاء
🌀 و مردم آنقدر از شدت شوق اشک میریزند،
که نمیفهمند حضرت چه میفرمایند!
🌟کشفالغمه،ج۳،ص۲۴
💫 خدایا ؛ یعنی میشه اون روز رو ببینیم؟؟؟😭
#مهدی_اسلامی
#آنتی_فتنه
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
محرم پارسال
چقدر جاش امسال خالیه
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
نکته روز:
چیزی که مردان از آن بیزارند، نق زدن مداوم است که باعث می شود آن ها احساس کنند که به اندازه کافی خوب نیستند و نمی توانند هیچ کاری انجام دهند.
من می دانم که شما می خواهید شوهر خود را به بهترین مرد ممکن تبدیل کنید و می خواهید با نشان دادن جهت درست، به او کمک کنید.
اما انتقاد از هر کلمه یا حرکت او فقط یک نتیجه معکوس دارد و به او القا می کند هر کاری که برخلاف آن چه شما به او می گویید انجام دهد، بیش تر آزارتان می دهد.
بنابراین اگر می خواهید از وقوع این امر جلوگیری کنید، دنبال او بروید و اجازه دهید خودش تصمیم بگیرد منتها اگر موافق نبودید، مخالفت با نظر او آخرین کاری است که باید انجام دهید.
در عوض، روش مناسب تری را برای اشاره به اشتباهات او پیدا کنید.
مهم تر از همه – فراموش نکنید که وقتی کار خوبی انجام داد، از او تعریف کنید. به او نشان دهید که به خاطر داشتن چنین شوهر شگفت انگیزی به خودتان افتخار می کنید و قدردان همه چیز در مورد او هستید
فضائل علوی:
حضرت است که فرمودند: «وَ اللّه لَو تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلی قِتالی لَمّا وَلَّیتُ عَنها... به خدا سوگند اگر همه عربها پشت به پشت هم دهند و به جنگ با من بشتابند، هرگز از آنان روی برنتابم و اگر فرصتی دست دهد، به پیکار همه بشتابم.»
نکته مهدوی:
یه راه بگم برای نزدیک شدن به امام زمان عج
هر روز یک عمل انجام بدید و ثواب اونو تقدیم به مادر امام زمان عج کنید
قطعا امام زمان عج برای سلامتی ما دعا خواهند کرد و مادر اگر از فرزند بخواد که مشکل ما رو حل کنه قطعا امام زمان عج حرف مادر رو میپذیرند
سلام به امام زمان عج فراموش نشه
السلام علیک یا بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفدا
⭕️ ما نذر روزانه مون برای ظهور رو پیوند میزنیم آزادی زندانی و کارهای بزرگ قرارگاه
هر کی میخواد به این جمع بزرگ بپیونده و اسمش تو لیست باشگاه امام زمانی ها نوشته بشه
بسم الله
به نام نامی امیرالمومنین ع نفری۱۱۰ هزار تومن هدیه بفرمایید تا بتونیم تعداد بیشتری رو آزاد کنیم
بسم الله
https://ppng.ir/d/3VxA
🚨 دهه هشتادی! آماده باش
آقا میفرماید قضیهی فلسطین کلید رمزآلود فرج امت اسلامی است. یعنی فرج امت اسلامی توی فلسطینه؛ یعنی فرجی در راه است. دهه هشتادی! آماده باش. یعنی یه خبری در راه است. آقا میفرماید این دهه هشتادیها انقلاب رو، این مملکت رو به اوج میرسونن. یعنی اوج نشینها اومدند، پس دشمن باید اینا رو درّه نشین کنه، بالا نشینها اومدند، دشمن باید اینا رو پایین نشین کنه، کارِ دشمن تمومْکنها اومدند، دشمن باید کارشون رو تموم کنه. وسط نداریم بچهها.
حاجاقا جملهی قشنگی گفت: «چرا آتیش سنگینه؟ به خاطر این که دعوا سنگینه. چرا آتیش سنگینه؟ برای این که فتح بزرگ در راه است.»
#حسین_یکتا
#مهدی_اسلامی
#آنتی_فتنه
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
آنتی فتنه
نکته مهدوی: یه راه بگم برای نزدیک شدن به امام زمان عج هر روز یک عمل انجام بدید و ثواب اونو تقدیم ب
رفقا توی این نذر روزانه شرکت کنید تا بتونیم تعداد بیشتری زندانی رو آزاد کنیم
انتخابات اخیر امتحان جهاد تبیین بود
به نظرتون چقدر تونستیم موفق بشیم
به شروع اتفاقات مهم آخرالزمانی نزدیک میشویم
این انتخابات تمرین قبل از مسابقه بود
عمارها برپااااا
✍️ مهدی اسلامی
مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه
#مهدی_اسلامی
#آنتی_فتنه
#کنفرانس_بصیرتی
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥زمان فتنههای عظیم آخرالزمان نزدیک و نزدیکتر میشود، شما فقط یک نقطهی اَمن دارید؛ زودتر پناه بگیرید!
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
آیا میدونید :
نرخ بیکاری در زمان دولت روحانی ۱۱ درصد بود که در دولت شهید رئیسی به ۸ درصد رسید؟!
و شهید رئیسی ۵۴۰ میلیون دلار از بدهی های دولت روحانی رو پرداخت کرد ؟!
✍️ مهدی اسلامی
مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه
#مهدی_اسلامی
#آنتی_فتنه
#کنفرانس_بصیرتی
#خدمات_دولت_رئیسی
#دولت_سوم_روحانی
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
پزشکیان خود را ذوب در رهبری میداند
امیدوارم امثال مرعشی ها و کارگزارانی ها از او به عنوان ابزاری برای ضربه زدن و گرفتن جایگاه رهبری استفاده نکنند
آقا مسعود حواست به اطرافیانت هست؟؟؟
✍️ مهدی اسلامی
مدیر قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی وکانال آنتی فتنه
#مهدی_اسلامی
#آنتی_فتنه
#کنفرانس_بصیرتی
#فتنه_اکبر
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
ما امروز در میدان جنگی همه جانبه و تمام عیار با دشمنان خبیث اسلام و انقلاب هستیم و در صحنه این نبرد، نیازمند به فرماندهانِ میدانیِ جهادی که زمام امور مناطق و محلات را به عهده بگیرند هستیم.
#حسین_یکتا
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
آدرس ما در ایتا :
Eitaa.com/efshagari57
یکی از محلهایی که غالبا این انقلاب ازش ضربه خورده بخاطر اینه که نمیتونه خدمات خودش رو برای مردم خودش نشون بده
و غالبا مردم از این خدمات بی خبرند
به همین دلیل دشمنان براحتی با چند تولید محتوای دروغ میتونن ،به مردم بقبولونند که مثلا دوران پهلوی از دوران جمهوری اسلامی بهتر بوده
تا الان احتمالا زیاد شنیدید میگن خدا پدر شاه رو بیامرزه فلان کارو کرد
اما تا الان شده یک هزارم خدمات انقلاب برای مردم تبیین بشه تا سر دو تا شبهه آب و برق مجانی و مسکن رایگان و ... مردم دچار اشتباه نشن
چند تا مثال ساده میزنم
ما در سال ۵۷ چیزی بالغ بر ۳۶ میلیون جمعیت داشتیم
منابع نفتی و گازی ما مثل الان بوده
در زمان شاه چند درصد از روستاییان مون آب و برق داشتن ؟
چند درصد لوله کشی گاز در کشور داشتیم ؟
یادتون نره جمعیت دو برابر و نیم کمتر از الان بوده با اون همه منابع
ما بعد از انقلاب به ۹۸ درصد از روستاهای کشور آب و برق و گاز کشیدیم
این یعنی بزرگترین شبکه گاز خانگی جهان مال ماست و در زمان جمهوری اسلامی انجام شده
اینو مردم ما نباید بدونن
ولی باید بدونن رضاخان از شمال به جنوب ریل راه آهن کشیده
کسی نیست بگه این ریل آهن کشی برای خودشیرینی برای جابجایی نیروهایی استعمارگر بوده نه مردم کشورمون
بعد از پهلوی فقط شبکه ریلی ۱۵ برابر شده
و مردم خودمون هم ازش استفاده میکنند
چی باعث شده تا مردم ما این خدمات رو ندونن
اونوقت برای هزار کیلومتر ریل آهن باید به روح رضا خان شاد باش بفرستن