eitaa logo
آنتی فتنه
68.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.1هزار ویدیو
25 فایل
جهت هماهنگی برای تبلیغات به آی دی زیر پیام دهید @Mahdi_eslami_ir لینک گروه : تلگرام https://t.me/joinchat/I9kMMJwRHFs1NGU0
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز هم مبلغ سی میلیون به حساب آقای قاسمی جهت کارگاه اراک واریز شد
سی میلیون تومن برای کارگاه اراک
✅بنده وظیفه دارم تا تمام این گزارشات رو به صورت کاملا شفاف خدمت شما عزیزان اعلام کنم ✅الان هم میگم که با واریزی های امروز تقریبا حساب خالی شده و تا کمک نرسه نمیتونیم کاری بکنیم ✅در ضمن برای عید قربان و عید غدیر چند طرح عالی داریم ✅❗️اول اینکه طرح قربانی در سراسر کشور و تهیه بسته معیشتی برای مستضعفین ✅❗️دوم طرح توزیع چادر با تستر محصولات نانو (با هر مرسوله چادر یک تستر ده گرمی از کرم نانو ارسال خواهد شد) ✅❗️طرح سوم شروع مرحله دوم توزیع محصولات نانو با محصولات جدید (کرم ضد چروک و ضد لک نانو) ✅و ان شاالله یک مسابقه هم خواهیم داشت که جایزه اون کمک هزینه سفر به کربلای معلی خواهد بود ✅برای طرح قربانی و تهیه بسته معیشتی نظرسنجی میکنیم اگر تعداد موافقین و شرکت کنندگان در طرح به ۳ هزار نفر برسه طرح رو عملیاتی میکنیم 4 >پایان ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @efshagari57 ╚══••⚬⚖⚬••═╝
ايام انقلاب امير ربيعي ابراهيم از دوران کودکي عشق و ارادت خاصي به امام خميني)ره( داشت. هر چه بزرگتر ميشــد اين عالقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از انقلاب به اوج خود رسيد. در ســال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسهاي مذهبي در ميدان ژاله )شهدا( به سمت خانه بر ميگشتيم. از ميدان دور نشــده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. ابراهيم شروع کرد براي ما از امام خميني )ره(تعريف کردن. بعد هم با صداي بلند فرياد زد: »درود بر خميني« ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين پليس به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچهها پخش شديم. دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي سينما ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود. دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم جمعيت را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شــدم جلوي ماشــينها را ميگيرند مســافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشــين ساواک و حدود 10مأمور در اطراف خيابان ايســتاده بودند. چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود! به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط خيابان يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش... مأمورهــا دنبال ابراهيم دويدنــد. ابراهيم رفت داخل کوچــه، آنها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حســابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آنها هم خبري نداشتند. خيلي نگران بودم. ســاعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم . دويــدم دم در، باتعجــب ديدم ابراهيــم با همان چهره و لبخند هميشــگي ِ پشت در ايســتاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم خوشحاليام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟ نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم. گفتم: شام خوردي؟ گفت: نه، مهم نيست. ســريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم. رفتيم داخل ميدان غياثي) شهيد سعيدي( بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قــوي همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كــرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم مسجد لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي.شــب بود کــه با ابراهيم و ســه نفراز رفقا رفتيم مســجد لــرزاده. حاج آقا خيلي نترس بود. حرفهائــي روي منبر ميزد که خيليها جرأت چاووشــي گفتنش رانداشتند. حديث امام موســي کاظم ص که ميفرمايد: »مردي از قم مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پارههاي آهن پيرامون او جمع ميشوند خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت. ناگهان از ســمت درب مسجد سر و صدايي شــنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند. جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچهها رحم نميکردند. ابراهيم خيلي عصباني شــده بود. دويد به ســمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد. خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. ابراهيم با شجاعت با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم شهيد و مجروح شدند. ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، کمردرد شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت. با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلاميه ها و... او خيلي شــجاعانه کار خود را انجام ميداد ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @efshagari57 ╚══••⚬⚖⚬••═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم آقا جان به روی چشم بنده و بچه های خودم در قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی نخواهیم گذاشت حرف شما رو زمین بیفته و تا جان در بدن داریم در این راه با صلابت و قدرت قدم برخواهیم داشت
🔹امروز هر کسی بتواند به اقتصاد کشور کمک بکند، یک حرکت جهادی انجام داده است. این جهاد است؛ البته جهادی است که ابزار خودش را دارد. شیوه های مخصوص خود را دارد. باید این جهاد را همه با تدبیر مخصوص خود و سلاح مخصوص خود انجام بدهند. ۱۳۹۴/۱/۱
بروید سراغ کارهای نشدنی
فشار اقتصادی اینقدر بر مردم زیاد شده که شرکت در نظر سنجی طرح کمک رسانی به محرومین هم به حداقلش رسیده اما رفقا کاش بدونید که خیلی از مردم محروم منتظر این بسته های معیشتی هستن و وضعیت این مستضعفین به مراتب از همه ما بدتره به همدیگه رحم کنیم تا خدا بهمون رحم کنه به فرموده قرآن : از هر آنچه که می‌پسندید در راه خدا انفاق کنید انفاق در راه خدا باعث زیاد شدن روزی است
همه روز روزه بودن، همه شب نماز كردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز كردن شب جمعه ها نخفتن بخدای راز گفتن زوجود بی نیازش، طلب نیاز كردن به مساجد ومعابد همه اعتكاف جستن ز مناهی و ملاهی همه احتراز كردن زمدینه تا به كعبه، سرو پا برهنه رفتن دو لب از برای لبیك به وظیفه باز كردن بخدا كه هیچ یك را ثمر آنقدر نباشد كه به روی نا امیدی در بسته باز كردن
پس هر عزیزی میتونه با هر مقدار توانایی ما رو کمک کنه هر یک نفر که مشغول بشه یک خانواده از مشکلات خارج میشن هم اکنون نیازمند یاری شما هستیم شماره کارت 5041721077145895 بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
اواسط شهريور ماه بسياري از بچهها را با خودش به تپه هاي قيطريه برد و در نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد. بعد از نماز اعالم شد که راهپيمائي روز جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد. 17شهريور امير منجر صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال ابراهيم. با موتور به همان جلســه مذهبي رفتيم. اطراف ميدان ژاله ) شهدا (. جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون ميآمد. نيمههاي شب حكومت نظامي اعالم شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيــت زيادي هم به ســمت ميــدان در حركت بود. مأمورهــا با بلندگو اعالم ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! آمدم بيرون. تا چشــم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به ســمت ميدان ميآمد. شــعارها از درود بر خميني به ســمت شــاه رفته بود. فرياد مرگ بر شــاه طنين انداز شده بود. جمعيت به ســمت ميدان هجوم ميآورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را محاصره کردهاند و... لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي ميآمد. حتي از هليکوپتري که در آســمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. ســريع رفتم و موتــور را آوردم. از يــک کوچه راه خروجــي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد.با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و بر ميگشتيم. تقريبًا تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. يکــي از مجروحين نزديك پمــپ بنزين افتاده بود. مأمورهــا از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کردهاند. اگه حركت كني با تير ميزنند. ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دســت مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد. بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شــب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شــدم. با آن بدن قوي توانســته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا3 در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و... در اين جلســات از همه چيز خصوصًا مسائل اعتقادي و مسائل سياسي روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به ايران باز ميگردند. بازگشت امام; حسين الله كرم اوايل بهمن بود. با هماهنگي انجام شده، مسئوليت يکي از تيمهاي حفاظت حضرت امام)ره( به ما سپرده شد. گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خيابان آزادي)منتهي به فرودگاه( به صورت مسلحانه مستقر شد. صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نميکنم. ابراهيم پروانهوار به دور شمع وجودي حضرت امام ميچرخيد. بلافاصلــه پس از عبور اتومبيل امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه ابراهيم به سمت بهشت زهرا س رفتيم. امنيت درب اصلي بهشــت زهرا س از ســمت جاده قم به ما ســپرده شد. ابراهيم در کنار در ايســتاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا س بود. آنجا که حضرت امام مشغول سخنراني بودند. ابراهيم ميگفت: صاحب اين انقلاب آمد، ما مطيع ايشانيم. از امروز هر چه امام بگويد همان اجرا ميشود. از آن روز به بعد ابراهيم خواب و خوراک نداشــت. در ايام دهه فجر چند روزي بود كه هيچكس از ابراهيم خبري نداشت. تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم: كجائي ابرام جون!؟ مادرت خيلي نگرانه. ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @efshagari57 ╚══••⚬⚖⚬••═╝
مهدی 🗓٩٩/۵/٣ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد ✅مصدع اوقات شدم تا دو مطلب رو خدمت شما عزیزان عرضه کنم ✅اولین مطلب قضیه هواپیمای مسافربری ایرانی و جنگنده های آمریکایی اسرائیلی که جدیدا اتفاق افتاد و دیگری قضیه ارتباط ایران با چین ✅در اخبار امروز خبری همگان رو تقریبا شوکه کرد ✅اینکه هواپیمای مسافربری ایرانی که به سمت بیروت در حال حرکت بود توسط دو جنگنده آمریکایی اسرائیلی مورد تعرض قرار گرفت که البته با هوشیاری خلبان هواپیمای مسافربری و تغییر سریع لاین پروازی این هواپیما بسلامت رو زمین نشست ✅هر چند این اتفاق برای مسافران هولناک بوده ولی الحمدالله به خیر گذشت ‼️این اقدام یک عمل بسیار وحشتناک و بازی با جان چندین انسان است که این تروریست‌های آمریکایی در قضیه زدن هواپیمای مسافربری ما در خلیج همیشه فارس نشون دادن که جون آدمها براشون اهمیتی نداره ⁉️اما چرا این اتفاق افتاد و قصدشون از این کار چی بود ✅این هواپیما وقتی بر فراز سوریه قرار گرفت دو هواپیمای F-15 به اون نزدیک شدن تا این هواپیما را یا ساقط کنند یا وادار به سقوط کنند ⁉️این یعنی چی؟ ✅یعنی اینکه این هواپیما ها با نزدیک شدن به هواپیما قصد فریب سیستم پدافندی سوریه رو داشتن تا به محض اشتباه پدافند هوایی سوریه هواپیما با موشک ساقط بشه و اون موقع این جنگنده ها به سرعت محل رو ترک و خوراک رسانه ای عالی برای رسانه های خودشون برای هجمه به روابط ایران و سوریه فراهم کنند ‼️و یا اینکه با نزدیکی به هواپیما و ایجاد اختلاف گردش هوا در کنار بالهای هواپیمای مسافربری منجر به سقوط این هواپیما بشن ✅که البته با شجاعت و درایت خلبان مسافربری این عملیات خنثی و هواپیما به سلامت بر روی زمین نشست ❌❌❌و اما چند نکته به دولت لیبرال ✅❓اینکه اولا بگید حد ذلالت شما در مقابل کدخدا تا چه مقداره ✅❓چرا تا نیروهای مسلح قصد انتقام می‌گیرند با اون مخالفت میشه ✅❓چرا باز همه چیز رو گره زدید به انتخابات آمریکا 🔰این شیطان بزرگ ماهیتش که عوض نمیشه 🔰خر همون خره فقط پالانش عوض میشه ✅تا صحبت از انتقام سخت در دیدار نخست وزیر عراق با حضرت آقا به میان اومد باز عده ای در دولت دارن کد میدن من نمیدونم واقعا چرا با این افراد که به این وضوح دارن کد میدن برخورد نمیشه ⁉️یادتونه دقیقا در زمان انتقام سخت یک توییت کلیه اذهان رو منحرف کرد به یمت هواپیمای اوکراینی؟؟؟ 1⃣ادامه دارد🔻🔻🔻 ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @efshagari57 ╚══••⚬⚖⚬••═╝