🔷بعد از تعطیلی مشاغل و کارها و عدم مدیریت قرنطینه توسط دولت، مردم فشار شدید اقتصادی رو تجربه کردن و دیگه هر چی داشتن و پس انداز کرده بودن رو خوردن
🔶کار به جایی رسید که دیدن اگر بخوان قرنطینه رو ادامه بدن هم دولت ورشکست میشه و هم مردم دیگه نونِ خوردن هم نمیتونن پیدا کنند
🔷با بی تدبیری که دیگه نمیشه گفت غیر عمدی، وضعیت اقتصاد و معیشت مردم رو به سختترین حالت خودش رسوندن
🔶مردم بیچاره از طرفی با ترس از ابتلای کرونا از طرفی ترس از تهیه لوازم معیشت خودشون و از طرفی با رکود شدید اقتصادی و کم شدن قدرت خریدشون مواجه شدن
🔹🔹🔹تا اینجای کار تبعات کرونا بود
🔶اما این کرونا کجا رو نشونه گرفته
🔷قبلا عرض کردیم که کرونا کم شدن جمعیت دنیا رو نشانه گرفته
هم از طریق ایجاد بیماری و هم از طریق آشوبها و نافرمانی های مدنی فراگیر جهانی
🔶و هم از طریق جلوگیری از تولید نسل بعدی
🔷بله درست شنیدید جلوگیری از تولید نسل
🔶با بالا رفتن قیمتها که دیگه مردم حتی نمیتونن خونه اجاره کنند دیگه هیچکس به فکر ازدواج نیست
🔷الان جوانی رو نمیتونید پیدا کنید که با این وضعیت به دنبال تشکیل خانواده و ازدواج باشه
🔶دقت کنید بعد از کرونا و فشار اقتصادی شدید، تعداد ازدواج ها به کمترین حالت خودش در طول تاریخ رسیده
🔷و وقتی ازدواجی صورت نگیره پس تولید نسلی هم نخواهد بود
🔶تولید نسل هم نباشه جامعه پیر میشه و جامعه ای که پیر بشه دچار کم تحرکی در همه زمینه ها خواهد شد و این یک تهدید امنیتی برای ماست
🔷برای همینه که مقام معظم رهبری از سالها قبل تاکید بر فرزندآوری زیاد داشتن
🔶این مرد بزرگ، خیلی از ماها جلوتره و آینده نگری فوق العاده ای داره
🔷البته این عدم تولید نسل در ایران موارد امنیتی عجیبی داره که از سالها قبل بر روی اون فکر شده و در حال اجراست
🔶البته الان لازم نمیدونم اون رو تبیین کنم چون هم جنبه مذهبی داره هم جنبه امنیتی
برای همین چون موضوع بحث ما نیست از اون عبور میکنم
🔷وقتی ازدواج به حداقلی ترین حالت ممکنش برسه چه اتفاقی میفته؟
🔶ایران یک جامعه نسبتا جوانه
🔷یعنی قاطبه جمعیت ایران جوان هستن
🔶از سالها قبل در دهه ۵۰ و ۶۰ که فرزندآوری در کشور خوب بود، رسیدیم به سیاست کنترل جمعیت که متاسفانه امروز به جایی رسیدیم که اغلب خانواده های جوان رو به تک فرزندی آوردن و این یعنی فاجعه
🔷یعنی پس از مدتی نسل بعد نه عمه داره
🔹نه دایی
🔹نه خاله و نه عمو
🔶کلا همه چیز به هم خواهد خورد
🔷و همین وضع موجود ما رو از تک فرزندی به عدم تشکیل خانواده رسونده
🔶و این یعنی سونامی فساد و فحشا
🔷دقیقا اون چیزی میشه که سیستم فراماسونری و یهودی و ایلومناتی میخواد
🔶وقتی فساد و فحشا اپیدمی بشه این یعنی
🔸خداحافظ مذهب
🔸خداحافظ ظهور
🔸خداحافظ دین
🔷و این نشون میده که انجمن ایلومناتی و فراماسونری و سیستم یهود بسیار هوشمندانه در حال مدیریت دنیا هستند تا هم به مقاصدشان برسند و هم جیبشان رو پر کنند و از طرفی هم جلوی ظهور منجی رو بگیرند
🔶الان هم که دیدید بحث واکسن رو پیش کشیدن
🔷بیشرف ها از طرفی با ویروس کرونا به همه مقاصد خودشون دارن میرسن و از طرفی هم با فروش واکسنش جیبشون رو پر میکنند
🔶این است سیاست یهود
این است سیاست فراماسونها و نیروهاتون در همه جای دنیا
4⃣ادامه دارد🔻
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝
🔷سیستم رسانه ای دنیا سیستمی شیطانی است
🔶رسانه مردم رو احاطه کرده و داره مهندسی افکار عمومی میکنه
🔷باید مراقب بود زود گول نخوریم
🔸🔸🔸و در آخر نکته ای پیرامون طرح عید تا عید
🔷عید غدیر جزو اعیادی است که در اون بسیار توصیه شده که به نیازمندان رسیدگی بشه حتی شده به اندازه یک طبخ غذا و توزیع اون بین مستمندان
🔶به همین دلیل ما قصد کردیم که طرح قربانی و تهیه بسته معیشتی رو انجام بدیم
🔷متاسفانه در نظر سنجی مشارکت پایین بود و با این اوصاف نمیشه طرحی رو اجرا کرد
🔶یکی از بهترین اعمال در دفع این همه فتنه های آخرالزمانی، انجام قربانی بود که طرحش رو پیشنهاد دادیم
🔷عده ای اومدن و اعتراض کردن که چرا طرح رو کنسل کردیم
🔸🔸🔸ببینید رفقا
🔷ما الان در ۲۵ استان کشور پایگاه استانی داریم
🔶یعنی اگر بخواهیم در هر استان فقط یک قربانی انجام بدیم و هر گوسفند رو متوسط دو میلیون هم در نظر بگیریم باید حداقل ۵۰ میلیون تومان پول جمع بشه که با تعداد ۲۸۰۰ نفری که در نظر سنجی شرکت کردن خیلی پول جمع بشه به سی میلیون هم نمیرسه
چون ما حداقلی ترین کمکها رو در نظر گرفتیم (یعنی ده تومن)که میشه ۲۸ میلیون
🔶برای همین مجبور شدیم طرح رو کنسل کنیم
🔷واقعا نمیشه گزینشی هم عمل کرد یعنی فقط برای برخی استانها این قربانی انجام بشه
🔶چون همانقدر که ایلام و کرمان و کرمانشاه محرومند
🔷به همون اندازه خوزستان و سیستان و چهارمحال بختیاری محرومند
🔶به همون اندازه خراسان جنوبی محرومه و واقعا گزینشی عمل کردن خوب نیست
🔷یک راه کار داریم و اون اینکه عزیزان کمکها شون رو به نیت کمک به قرارگاه انجام بدن
🔶اگر دیدیم به حد نصاب رسید اون رو اجرا میکنیم اگر هم نرسید در راستای تجهیز تولیدی هامون این پول مصرف میشه
🔷برای همین لطفا هر کس نذری داره اون رو نظر فرهنگی قرار بده تا دست ما هم در مصرف کردن اون باز باشه
🔶ان شاالله شروع کمکها از فردا صبح استارت بخوره
🔷هر کس هر مقدار که در توان داره در احیای امر غدیر و عید ولایت بکوشه
حتی شده یک پرس غذا درست کنید و به یک مستحق برسونید
🔶عزیزانی هم که میخوان با ما در امر طرح قربانی سهیم بشن کمکها شون رو به حساب قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی واریز کنند
🔷شماره کارت کمک به گروه جهادی شهید ابراهیم هادی
5041721077145895
🔶بانک رسالت
بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
🔷والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
5⃣پایان
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝
#سلام_بر_ابراهیم_1
#به_قلم_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_16
تأثير کلام
مهدي فريدوند
چند ماه از پيروزي انقلاب گذشت. يکي از دوستان به من گفت: فردا با ابراهيم
برويد ســازمان تربيت بدني، آقاي داودي)رئيس ســازمان( با شما کار دارند!
فردا صبح آدرس گرفتيم و رفتيم ســازمان. آقــاي داودي که معلم دوران
دبيرستان ابراهيم بود خيلي ما را تحويل گرفت.
بعد به همراه چند نفر ديگر وارد سالن شديم. ايشان براي ما صحبت کرد و
گفت: شما که افرادي ورزشکار و انقلابي هستيد، بيائيد در سازمان و مسئوليت
قبول کنيد و...
ايشان به من و ابراهيم گفت: مسئوليت بازرسي سازمان را براي شما گذاشتهايم.
ما هم پس از کمي صحبت قبول کرديم. از فرداي آن روزکار ما شروع شد. هر
جا که به مشکل برميخورديم با آقاي داودي هماهنگ ميکرديم.
فراموش نميكنم، صبح يک روز ابراهيم وارد دفتر بازرســي شــد و سؤال کرد: چيکار ميکني؟
گفتم: هيچي، دارم حکم انفصال از خدمت ميزنم. پرسيد: براي کي!؟
ادامه دادم: گزارش رســيده رئيس يکي از فدراسيونها با قيافه خيلي زننده
به محل كار ميياد. برخوردهاي خيلي نامناسب با کارمندها خصوصًا خانمها
داره. حتي گفتهاند مواضعي مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همســرش هم
حجاب نداره!داشتم گزارش را مينوشتم. گفتم: حتمًا يك رونوشت براي شوراي انقلاب
ميفرستيم. ابراهيم پرسيد: ميتونم گزارش رو ببينم؟
گفتم: بيا اين گزارش، اين هم حكم انفصال از خدمت!
گزارش را بادقت نگاه کرد. بعد پرسيد: خودت با اين آقا صحبت کردي؟
گفتم: نه، لازم نيست، همه ميدونند چه جورآدميه!
جواب داد: نشــد ديگه، مگه نشــنيدي: فقط انســان دروغگــو، هر چه که
ميشنود را تأييد ميکند!
گفتم: آخه بچه هاي همان فدراســيون خبر دادند... پريد تو حرفم و گفت:
آدرس منزل اين آقا رو داري؟ گفتم: بله هست.
ابراهيم ادامه داد: بيا امروز عصر بريم در خونهاش، ببينيم اين آقا كيه، حرفش
چيه!
من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه.
عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتيم.
آدرس او بالاتــر از پــل ســيد خندان بــود. داخل کوچه ها دنبــال منزلش
ميگشــتيم. همان موقع آن آقا از راه رســيد. از روي عکســي که به گزارش
چسبيده بود او را شناختم.
اتومبيل بنز جلوي خانهاي ايستاد. خانمي که تقريبًا بيحجاب بود پياده شد
و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشين وارد شد.
گفتم: ديدي آقا ابرام! ديدي اين بابا مشکل داره.
گفت: بايد صحبت كنيم. بعد قضاوت کن.
موتور را بردم جلوي خانه و گذاشتم روي جک. ابراهيم زنگ خانه را زد.
آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در.
مردي درشــت هيکل بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر
در آن محله خيلي تعجب کرد! نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟!با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را ميگرفتم. اما
ابراهيم با آرامش هميشــگي، در حالي که لبخند ميزد ســام کرد و گفت:
ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو
سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟!
ابراهيم خنديد و گفت: بله.
بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. ابراهيم
گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم.
ابراهيم شــروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت
زمان را اصلا حس نميکرديم.
ابراهيــم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت:
ببين دوست عزيز، همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي
ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بيحجاب شما به گناه ميافتند!
يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي زشت يا شوخيهاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد!
شما قبلا توي رشته خودت قهرمان بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که
جلوي کار غلط رو بگيره.
بعد هم از انقلاب گفت. از خون شــهدا، از امام، از دشمنان مملکت.آن آقا
هم اين حرفها را تأييد ميکرد.
ابراهيم در پايان صحبتها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت شماست.
آقاي رئيس يکدفعه جــا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما
نگاه کرد.ابراهيم لبخندي زد و نامه را پاره کرد! بعدگفت: دوست عزيز به حرفهاي
من فکر کن! بعد خداحافظي کرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم.
از سر خيابان که رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه
نرفته و به ما نگاه ميکرد.
گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت.
خنديد و گفت: اي بابا ما چيکارهايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم
انداخت. انشاالله كه تأثير داشته باشد.
بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدمها تأثير ندارد.
#ادامه_دارد
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚
💥💥مهدی💥💥:
سلام علیکم جمیعا
پنج تا خبر خوب براتون دارم
اولیش حالتون رو خیلی خوب میکنه
دو تا کودک دوقلوی نارس رو یادتونه؟
همونهایی که دکتر جوابشون کرده بود وشما با دعاها وکمکهاتون بهشون عمر دوباره دادید؟
ایناهاشن👇👇👇👇
💥💥مهدی💥💥:
بیمار پروانه ایمون
یه بچه کوچیک که برای تهیه داروهاش مونده بود
امروز براشون دو میلیون واریز کردیم به حساب لیدر پایگاه استانیمون در سیستان👇👇👇
امروز مبلغ یک میلیون تومن برای هزینه درمان براشون به حساب لیدر سیستانمون واریز کردیم 👇👇👇👇
💥💥مهدی💥💥:
خبر چهارم
با توجه به اهمیت استان سیستان در بحث غدیر، تصمیم گرفتیم که تعدادی طبخ غذا داشته باشیم و در بین هموطنان اهل تسنن این استان توزیع گردد
برای همین منظور مبلغ دو میلیون تومن نیز برای این امر به استان سیستان تخصیص پیدا کرد
👇👇👇👇👇
💥💥مهدی💥💥:
خبر پنجم
با کمک شما عزیزان تونستیم سه دانشمند جوان کشورمون رو بورسیه کنیم
که هر ماه مبلغ ۶ میلیون تومن برای این سه دانشمند جوانمون واریز میکنیم
این مبلغ به حساب خانم دکتر کاشانیان مسئول این عزیزان واریز شد
👇👇👇👇👇
💥💥مهدی💥💥:
خداوند به جان و مالتون برکت عنایت فرماید
از خدا میخوام که ار دست به خاک بزنید طلا بشه
چون شماها لایق ستایش شدند
کسی که در راه خدا از مال و جانش میگذره محبوب خدا و خلق خداست
ان شاالله خدا اینقدر بهتون بده که محتاج هیچ احدالناسی نباشید و به دیگران هم کمک کنید
💥💥مهدی💥💥:
میخوام اخبار رو با خبر ششم که تازه به دستم رسید تکمیل کنم
در ماه جاری ۸ جهیزیه رو تونستیم تهیه کنیم
الان هم دو جهیزیه دیگه تهیه شد
دهمین (۱۰)جهیزیه این ماه نیز الحمدالله به دست زوج مستضعفمون رسید 👇👇👇👇👇
💥💥مهدی💥💥:
ما قول داده بودیم ماهی سه جهیزیه بدیم اما الحمدالله این ماه تونستیم ده جهیزیه تهیه و تحویل دهیم
الحمدالله
🔸🔸🔸نکته ای پیرامون طرح عید تا عید
🔷عید غدیر جزو اعیادی است که در اون بسیار توصیه شده که به نیازمندان رسیدگی بشه حتی شده به اندازه یک طبخ غذا و توزیع اون بین مستمندان
🔶به همین دلیل ما قصد کردیم که طرح قربانی و تهیه بسته معیشتی رو انجام بدیم
🔷متاسفانه در نظر سنجی مشارکت پایین بود و با این اوصاف نمیشه طرحی رو اجرا کرد
🔶یکی از بهترین اعمال در دفع این همه فتنه های آخرالزمانی، انجام قربانی بود که طرحش رو پیشنهاد دادیم
🔷عده ای اومدن و اعتراض کردن که چرا طرح رو کنسل کردیم
🔸🔸🔸ببینید رفقا
🔷ما الان در ۲۵ استان کشور پایگاه استانی داریم
🔶یعنی اگر بخواهیم در هر استان فقط یک قربانی انجام بدیم و هر گوسفند رو متوسط دو میلیون هم در نظر بگیریم باید حداقل ۵۰ میلیون تومان پول جمع بشه که با تعداد ۲۸۰۰ نفری که در نظر سنجی شرکت کردن خیلی پول جمع بشه به سی میلیون هم نمیرسه
چون ما حداقلی ترین کمکها رو در نظر گرفتیم (یعنی ده تومن)که میشه ۲۸ میلیون
🔶برای همین مجبور شدیم طرح رو کنسل کنیم
🔷واقعا نمیشه گزینشی هم عمل کرد یعنی فقط برای برخی استانها این قربانی انجام بشه
🔶چون همانقدر که ایلام و کرمان و کرمانشاه محرومند
🔷به همون اندازه خوزستان و سیستان و چهارمحال بختیاری محرومند
🔶به همون اندازه خراسان جنوبی محرومه و واقعا گزینشی عمل کردن خوب نیست
🔷یک راه کار داریم و اون اینکه عزیزان کمکها شون رو به نیت کمک به قرارگاه انجام بدن
🔶اگر دیدیم به حد نصاب رسید اون رو اجرا میکنیم اگر هم نرسید در راستای تجهیز تولیدی هامون این پول مصرف میشه
🔷برای همین لطفا هر کس نذری داره اون رو نظر فرهنگی قرار بده تا دست ما هم در مصرف کردن اون باز باشه
🔶ان شاالله شروع کمکها از فردا صبح استارت بخوره
🔷هر کس هر مقدار که در توان داره در احیای امر غدیر و عید ولایت بکوشه
حتی شده یک پرس غذا درست کنید و به یک مستحق برسونید
🔶عزیزانی هم که میخوان با ما در امر طرح قربانی سهیم بشن کمکها شون رو به حساب قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی واریز کنند
🔷شماره کارت کمک به گروه جهادی شهید ابراهیم هادی
5041721077145895
🔶بانک رسالت
بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
🔷والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝
#سلام_بر_ابراهیم_1
#به_قلم_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_17
ابراهيم لبخندي زد و نامه را پاره کرد! بعدگفت: دوست عزيز به حرفهاي
من فکر کن! بعد خداحافظي کرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم.
از سر خيابان که رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه نرفته و به ما نگاه ميکرد.
گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت.
خنديد و گفت: اي بابا ما چيکارهايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم
انداخت. انشاءالله كه تأثير داشته باشد.
بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدمها تأثير ندارد.
مگر نخواندهاي، خدا در قرآن به پيامبرش ميفرمايد:
اگر اخالقت تند)وخشن( بود، همه از اطرافت ميرفتند. پس الاقل بايد اين رفتار پيامبر را ياد بگيريم.
يکي دو ماه بعد ، از همان فدراســيون گزارش جديد رسيد؛ جناب رئيس
بسيار تغيير کرد! اخالق و رفتارش در اداره خيلي عوض شده. حتي خانم اين
آقا با حجاب به محل کار مراجعه ميکند!
ابراهيم را ديدم و گزارش را به دستش دادم. منتظرعکس العمل او بودم. بعد
از خواندن گزارش گفت: خدا را شکر، بعد هم بحث را عوض کرد.
اما من هيچ شــکي نداشتم که اخالص ابراهيم تأثير خودش را گذاشته بود.
كلام خالصانه او آقاي رئيس فدراسيون را متحول کرد
رسيدگي به مردم
جمعي از دوستان شهيد
»بندگان خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که
نسبت به آنها مهربانتر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند.
عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند.
با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟
گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف
را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد!
مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار آراسته توسط پسرك
خيس شــده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا
هم رفت. ما مانديم و آن پسر!
ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟
پســرك خنديد و گفت: خوشــم ميياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت:
کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و
ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد.
ســه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواســت به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟
پسر راه خانهشان را نشان داد
ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم،
باشــه؟ پســرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن
پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
در بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت
اداري، پرسيد: موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه.
تقريبًا همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز
خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه،
وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانهاي را زد.
پيرزني که حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد.
يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشــت گفتم:
داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟
آمــدم كنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه
فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه.
تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بندههاي خدا کسي رو
ندارند. با اين کار، هم مشکالتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و انقالب گرم ميشه.
26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمعآوري و آماده چاپ
شد. يكي از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا
ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم:
شما شهيد هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
#ادامه_دارد
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝
دوستانی که میخوان در ثواب شرکت در طرح قربانی در روز عید غدیر شرکت کنند کمکهای خودشون رو به حساب قرارگاه واریز بفرمایند
شماره کارت کمک به گروه جهادی شهید ابراهیم هادی👇👇👇👇
5041721077145895
بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
☘سلام علیکم جمیعا
☘افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
☘یه چالش خوب برای عید غدیر در نظر داریم
☘میدونیم که یکی از بهترین اعمال در روز غدیر اطعام مستضعفینه
☘برای همین منظور میخوام یه کار جالب بکنیم
☘امسال هر کس روز غدیر وقتی نهار درست میکنه برای یک نفر هم بیشتر درست کنه و اون رو به دست یه مستضعف برسونه
☘و عکسش رو برای ما بفرسته تا توی کانالمون ارسال کنیم
(فقط عکس از غذا)
☘این سنت باید جا بیفته
☘ما هم در این روز با کمک شما خیرین بزرگوار در یک طرح کشوری همینکار رو خواهیم کرد
☘هر کس نمیتونه یک پرس غذا درست کنه ما برای ایشان این کار رو میکنیم
☘در یک حرکت انقلابی هر عزیزی میتونه هزینه یک غذا رو پرداخت کنه اون رو به حساب قرارگاه بریزه تا بچه های ما در تمامی استانها این عمل حسنه رو انجام بدن و گزارش اون رو در گروه ارسال خواهیم کرد
☘الحمدالله طرح قربانی تا الان تثبیت شده و در ۲۴ استان کشور طرح قربانی در روز عید غدیر خواهیم داشت ان شاالله
☘ما طرح قربانی را در روز عید غدیر انجام خواهیم داد
☘دوستانی که میخوان در ثواب طرح قربانی و تهیه یک پرس غذا برای مستضعفین شرکت کنند کمکهای خودشون رو به حساب قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی واریز نمایند
☘هزینه یک پرس غذا ۵ هزار تومن
☘شما چند پرس رو حساب میکنید؟؟؟؟
☘شماره کارت کمک به گروه جهادی شهید ابراهیم هادی👇👇👇👇
5041721077145895
☘بنام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝
#سلام_بر_ابراهیم_1
#به_قلم_گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_18
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي
نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟
گفت: در مراســم پارسال جاســوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت
برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتي خواســتيم سوار شويم باتعجب ديدم كه ســوئيچ را داخل ماشين جا
گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم:كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت:
نه،كيفم داخل ماشينه!
خيلي ناراحت شــدم. هر كاري كردم در باز نشــد. هوا خيلي ســرد بود. با
خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی.
يكدفعه چشــمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من
نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده
بودي مشــكل مردم رو حل ميكردي. شــهيد هم كه هميشه زنده است. بعد
گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.
ُ تــو همين حال يكدفعه دســتم داخل جيب كتم رفت. دســته كليد منزل را
َ برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يك تكان،
قفل باز شد.
با خوشــحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشــكر كردم. بعد به عكس آقا
ابراهيم خيره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده
بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
با تعجب گفتم: راســت ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي
كليدهــا را امتحان كردم. چند بار هم امتحــان كردم، اما هيچكدام از كليدها
اصلا وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي.
کردستان
مهدي فريدوند
تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده
بوديم. داشتم با ابراهيم حرف ميزدم که يکدفعه يکي از دوستان با عجله آمد
و گفت: پيام امام رو شنيديد؟!
با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟!
گفت: امام دستور دادند وگفتند بچهها و رزمندههاي کردستان را از محاصره
خارج کنيد.
بالفاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني
عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم. بعد رفتيم تا آماده حرکت
شويم.
ســاعت چهارعصر بود. يازده نفر با يک ماشــين بليزر به ســمت کردستان
حرکت کرديم. يک تيربار ژس ،چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل
همراه ما بود.
بســياري از جادهها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي
عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج. از همه جا بي خبر
وارد شهر شديم. جلوي يك دکه روزنامه فروشي ايستاديم.
ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين
اينها چيه که ميفروشي!؟
با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلي چيده
شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطريها شليک کرد.
بطريهاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و
با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه
دکه، خودش را مخفي کرد.
ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون
نيســتي. اين نجاستها چيه که ميفروشــي، مگه خدا تو قرآن نميگه: »اين
کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد.
جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد.
ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند.
جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلوله های ژس سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بيخبر
از همه جا در شهر ميچرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم.
جلوي تمام ديوارهاي ســپاه، گونيهاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به
يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود.
هــر چــه در زديم بيفايده بــود. هيچكس در را باز نميكرد. از پشــت در
ميگفتند: شهر دست ضد انقلابه، شما هم اينجا نمانيد، برويد فرودگاه! گفتيم:
ما آمديم به شما کمک کنيم. لااقل بگوئيد فرودگاه کجاست؟!
يکي از بچه هاي ســپاه آمد لب ديوار و گفت: اينجــا امنيت نداره، ممکنه
ماشين شما را هم بزنند. سريع از اينطرف از شهر خارج بشيد. کمي که برويد
به فرودگاه ميرسيد. نيروهاي انقلابي آنجا مستقر هستند.
ما راه افتاديم و رفتيم فرودگاه. آنجا بود که فهميديم داخل سنندج چه خبر
است. به جز مقر سپاه و فرودگاه همه جا دست ضد انقلاب بود.
#ادامه_دارد
╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗
@efshagari57
╚══••⚬⚖⚬••═╝