10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌چقدر ساده و بی ریا!
🏴ماه عزا آمد از راه از راه ... با پرچم سرخ یا ثارالله
📎 #محرم
📎 #سرخه_صدا
📎 #ماه_محرم
🔴در محرم با ما باشید
┄┄┅┅┅ ❅❁❅
#پایگاه_اجتماعی
محله اسلامی کریم اهل بیت
مجمع امام حسن مجتبی (ع)
┄┄┅┅┅ ❅❁❅ ┅┅┅┄┄
📬 : @E_hasanir
📨 : @Ehasanir
📳 : Eitaa.ir/Ehasanir
DELSUKHTEHGAN.IRRanaee-Esteghbal Moharam1397-002.mp3
زمان:
حجم:
6.31M
🎼 مداحی سوزناک 🖤
🎧 باز عزا دارن عالم و آدم...
🎤 کربلایی مهدی رعنایی
🏴 ویژه ماه محرم
#مـاه_مـحـرم
🔴در محرم با ما باشید
┄┄┅┅┅ ❅❁❅
#پایگاه_اجتماعی
محله اسلامی کریم اهل بیت
مجمع امام حسن مجتبی (ع)
┄┄┅┅┅ ❅❁❅ ┅┅┅┄┄
📬 : @E_hasanir
📨 : @Ehasanir
📳 : Eitaa.ir/Ehasanir
🏴🏴🏴
حسین آزادم کرد(قسمت دوم)
شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد؛ پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است ) پس یکمقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قیمتی که گفت ، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم می برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می آورم و می فروشم.
تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا این را می فروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می فروشی )
گفتم: آری.
فرمود: چند می فروشی؟
گفتم: این قیمت ، یک کیسه ای به من داد دیدم دینارها درست است.
فرمود: اگر بیشتر هم می خواهی به تو بدهم ، من خیال کردم مسخره ام می کند.
گفتم: نه.
فرمود: بیا یک مشت پول دیگر به من داد. فرمود: پسر جان بیا برویم.
تا فرمود پسر بیا برویم، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون.
پدر می گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چکار کردی؟
گفتم: فروختم.
یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین (ع) به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی برم.
پسر می گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم؛ بغض راه گلویم را گرفته بود، بنا کردم گریه کردن،
یک وقت آقا رویش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گریه می کنی؟
گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود، خیلی با هم الفت داشتیم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آری پدرم.
فرمود: می خواهی برگردی نزدشان؟
گفتم: نه.
فرمود: چرا؟
گفتم: اگر بروم می گویند تو فرار کردی. فرمود: نه پسر جان، برو پائین من را پائین کرد، فرمود: برو خانه.
گفتم: نمی روم ، می گویند تو فرار کردی.
فرمود: نه آقا جان برو خانه؛ اگر گفتند فرار کردی بگو نه، حسین مرا آزاد کرد.
یک وقت دیدم کسی نیست.
پسر آمد در خانه را کوبید؛ مادر آمد در را باز کرد. گفت: پسرجان چرا آمدی؟
دوید شوهرش را صدا زد گفت: به تو نگفته بودم این بچه طاقت نمی آورد، حالا آمده.
پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردی؟
گفتم: پدر بخدا من فرار نکردم.
گفت: پس چطور شد آمدی؟
گفتم: بابا حسین ع آزادم کرد.
📚 قافله اشک
«پایان»
#مـاه_مـحـرم
یک روز چرخ دسته را هل داده بودم
چرخید از آن روز چرخ روزگارم 😔
صلی الله علیک یا مظلوم
#مـاه_مـحـرم
🏳برنامه دسته عزاداری زنجیر زنی و سینه زنی
از روز ششم محرم
_--------
یک روز چرخ دسته را هل داده بودم
چرخید از آن روز چرخ روزگارم
صلی الله علیک یا مظلوم
#مـاه_مـحـرم
🏳مجمع امام حسن مجتبی ع
Amir KermanshahiAmir Kermanshahi - Chi Omade Sare Cheshmam [SevilMusic].mp3
زمان:
حجم:
16.95M
🎼 مداحی دلنشین 🖤
🎧 نمیدونم چی اومد سر چشمام...
🎤 کربلایی امیر کرمانشاهی
🏴 ویژه ماه محرم
#مـاه_مـحـرم
🏳 مجمع امام حسن مجتبی علیه السلام