🧔🏻 #دوست_شهید_من
✅ #شهیدمحمودکاوه
🎖️ فرمانده لشکر ویژه شهدا غرب کشور
💥 2⃣طعمه شدن و ضدکمین
📞 یک بیسیم قوی برایش آوردیم، گفت: «ببندیدش به ماشینم 🚖 برویم دور و بر شهر ببینیم بردش چقدرست» حدود 20 کیلومتر از شهر دور شدیم که گفت: خوب است برمی گردیم.
✔️ پنج نفر بودیم من و محمود و راننده ومتصدی بیسیم و کاک عارف فرمانده پیشمرگان سقز، توی یکی از معبرهای خطرناک نزدیک روستای «کمن تو» برخوردیم به کمینی با زنجیره پانصد متری از آدم و اسلحه که برای ما چیده بودند اطراف جاده، ماشین محمود را کاملا میشناختند. از رنگش بگیر تا شماره پلاکش و معلوم بود در مسیر برگشت منتظرمان بودند تا بزنندمان.
➖ راننده که نامش آقای کاظم افخمی و از پاسداران مشهد بود، اصلا خودش را نباخت و با حدود صدکیلومتر سرعت، فرمان را کج کرد و یک چرخ را برد تو خاکی و پایش را تا ته گذاشت رو پدال گاز. ما هم شیشهها را دادیم پایین و از تو قاب پنجره شلیک میکردیم 💥💥. صدای پوکهها غوغایی به پا کرده بود. دو طرف همدیگر را به رگبار بسته بودیم، با این تفاوت که ما پنج نفر بودیم که دو نفرمان راننده و بیسیم چی بودند، اما آنها زنجیره پانصد متری از چریک بودند.محمود به بیسیم چی داد زد
➖ گفت: زود بگو بچههای گروه ضربت آمادهباشند کارشان دارم.
✅ از کمین رد شدیم و رسیدیم به بچههای گروه ضربت سپاه سقز، نشسته توی ماشین و مسلح به کالیبر پنجاه، محمود از ماشین پرید پایین گفت:«آمادهاید؟» همه با صدای بلند گفتند «بله» ماشین ما آبکش شده بود ولی خودمان حتی زخمی کوچک هم بر نداشته بودیم.به کاظم که رانندهاش بود، گفت: ماشین را سروته کند، و با دست علامت داد حرکت میکنیم.و به من گفت: یک ستون نیرو بردارم و بروم توی درهای نزدیک مرز، که هردومان میدانستیم راه فرارشان آنجاست.
خودش و بچههای گروه ضربت هم با شتاب رفته بودند به محل کمین،کمینیها آمده بودند توی جاده که ببینند چه کار کردهاند که بر میخورند به محمود و کالیبر پنجاههای گروه ضربت.
فراریهایشان میآمدند طرفی که منتظرشان بودیم. فرصت تعجب هم بهشان ندادیم، همهشان را بستیم به گلوله 💥💥، هیچکدامشان نتوانستند از برد تیرهامان در بروند.
💠 شهید کاوه منطقه را این طور امن میکرد، با ضدکمینی که حتی خودمان ازش خبر نداشتیم، چه برسد به آنها که کمین زده بودند.
🎙️ راوی: سیدمجید ایافت
📚 سایت کیهان
https://eitaa.com/EhssanAbedinpoor