هدایت شده از سخن بزرگان
از دورها سر می رسم ناگاه، من بادم
من شهروند سرزمین عشق آبادم
از هفت خوانت رد شدم تا مال من باشی
حالا ببین از هفت دولت با تو آزادم
چیزی به جز اندوه در چشمم نمی بینی
با این غمِ در بسترم خوابیده همزادم
آرامشم با این پریشانی گره خورده
می گریم و می خندم و غمگینم و شادم
راه میان ما اگر صحرا اگر کوه است
هم مسلک مجنونم و هم کیش فرهادم
جای تعجب نیست اینکه خوش خبر بودند
آن قاصدک هایی که دیدی من فرستادم
بی مغلطه، اصلا به کشتن بی شباهت نیست
کاری که عشقت می کند با قلب یک آدم
ویران کن و از نو بنا کن سرزمینت را
من اختیارم را به دست عشق تو دادم...
#سیده_تکتم_حسینی
@sokhan_iw