♥️🌱☕️
#بہوقٺشعر
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جورو جفا دیدم و وفا کردم
توئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیت ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس
نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی
منت به یک نگه آهوانه می بخشم
هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی
اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود
بیا که کار جهان بر مراد ما کردی
هزار درد فرستادیم به جان لیکن
چو آمدی همه آن دردها دوا کردی
کلید گنج غزلهای شهریار توئی
بیا که پادشه ملک دل گدا کردی
#جنابِشهریار
♥️☕️
#بہوقٺشعر
ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد..
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت؟
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
[جنابفاضلنظری]
♥️🌱
#بہوقٺشعر
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
[حضرت حافظ]
@Ein_Shin_Qaf☕️
🍃☕️
#بہوقٺشعر
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
﴿جنابفاضلنظری﴾
@Ein_Shin_Qaf🌱°•
°•🌱♥️
#بہوقٺشعر☕️
گرمی لبخند از آواز بنان برداشته
چشم از فیروزههای اصفهان برداشته
حس معصوم نگاه غرق در اعجاز را
از دعاهای مفاتیح الجنان برداشته
بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش
از غزلهای من آتش به جان برداشته
عشق مدتهاست این روح سراسر درد را
برده بر بام جنون و نردبان برداشته
فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد
جفت معصوم تو را از آشیان برداشته
بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت
کیسه باروت از ستارخان برداشته
[حامدعسکری]
@Ein_Shin_Qaf🍃🔈
♥️🌱
#بہوقٺشعر
نهاده است به غبغب ترنج قالی کرمان
نشانده بر عسل لب انارهای بدخشان
نشسته است به تختی به تختی از گل و کاشی
سی و سه بافه رها کرده در شکوه سپاهان
سپرده روسریاش را به بادهای مخالف
به بادهای رها در شب کویر خراسان
دو دست داغ و نحیفم میان زلف پریشش
لوار شرجی قشم است در شمال شمیران
بر آن شدم که ببوسم عروس شعر خودم را
ببوسمش به خیال گلابگیری کاشان
غزل رسید به آخر، هنوز اول وصفم
همینقدر بنویسم فرشتهایست به قرآن
[حامدعسکری]
@Ein_Shin_Qaf⛓☕️🍃
♥️☕️
#بہوقٺشعر
بی قرار توام و در دل تنگم گلههاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مساله هاست!
#جنابفاضلنظری 🌿
@Ein_Shin_Qaf⛓🌾
🌿♥️°•
#بہوقٺشعر
در بطن نویسه های هر شب
در تک تکِ ابیات غزل ها
من نام تو را نوشتم و شد
نام و لقبم: « شاعر غم ها! »
#حـٓتَکٰآبی 🖋🌱
@Ein_Shin_Qaf☕️📎
♥️🌱
#بہوقٺشعر
گیرمکهباتوحالبگویم! توراچهغم؟
تودرد دلشنیدهای؛ اماندیدهای!
مباشآرامحتیگرنشانازگردبادینیست
بهاینصحراکهمنمیآیمازآناعتمادینیست
بهدنبالچهمیگردندمردمدرشبستانها
دراینمسجدکهمندیدمفروغاعتقادینیست
نهتنهاغم؛ کهلبخندسلامتبادمستانهم
گواهیمیدهددنیایمادنیایشادینیست
چرابیعشق، سربرسجدهیتسلیمبگذاریم
نمیخواهمنمازیراکهدرآنازتویادینیست
کناربسترمبنشینودستمرابگیرایعشق!
برایآخرینسوگندهاوقتزیادینیست
مراباچشمهایبستهازپلبگذرانایدوست!
تووقتیبامنیدیگرمرابیممعادینیست
- جنابفاضلنظری📎
@Ein_Shin_Qaf🍃☕️
♥️🍂
#بہوقٺشعر
#مُنْتَهٰیمُنٰآی
نمک به زخم میزند، جریحه دار میشویم..
ز راه منتهی به نور، دوباره دور میشویم..
به لب رسیده جانمان، ز گریه های بی امان
قدم قدم، ستون ستون، پیاده های آسمان :)!
ز حسرتِ ندیدنت چو شمع آب میشود
دلی که پشت مرز های بسته آه میشود!
امید ما که ذبح شد، پس از جدایی از حرم
خودت بیا و جان بده به این تن اسیرِ غم!
ز نور دور میشویم، ز غصه آه میکشیم
منتظر معجزه ایم، که هی فراق میکشیم!
جان ما را برده غم، تو مرده میخواهی چکار؟
ای که عاشق میکشی پروانه میخواهی چکار؟
در به در، آشفته، حیران، بی پناهیم همه..
در پی یک گوشه از لطف شماییم همه!
لطف کن امن یجیبی بر دل شیدا بخوان
لطف کن این عجمان را تا خود دریا بخوان :)💔
#حـٓتَکٰآبی 🖋🍃
@Ein_Shin_Qaf☕️
🌱°•
#بہوقٺشعر
صفر ،رجا ،هیجان، خوف، سرنوشتم چیست
دوباره قسمتم امسال کربلایت نیست ؟
همین که ماه صفربا رقیه می آید
چراغ سبز و نشان از مشایه می آید
تو راه قلب خودت را به ما نشان دادی
کلید وصل خودت را از آسمان دادی
جرقه خورده به فکرو به شعر من حالا
که از رقیه بگیرم من اذن کرب وبلا
امید توی رگم می دود خداوندا
حقیر لایق آنجا شود خداوندا ؟
چقدر خوف و رجا و دو راهی ام عشق است
همینکه توی خیالم بخواهی ام عشق است
@Ein_Shin_Qaf🦋⛓
🍂|•❤️°^
#بہوقٺشعر
من خود دلـم از مهر تو لرزید ،وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر،نه!
دل خون شده ی وصلم و لب های توسرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نه
با هرکـــه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه!
بد خلقــم و بد عهد زبانبازم و مغـــرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
[ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر ، بار دگر ، بار دگر... نـه! ]
﴿جناب فاضل نظری﴾
@Ein_Shin_Qaf 🔈🍃