eitaa logo
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
6.7هزار دنبال‌کننده
41هزار عکس
11.6هزار ویدیو
530 فایل
با به اشتراک گذاشتن لینک کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ثواب نشر مطالب شریک باشید ./کپی مطالب با ذکر صلوات/ لینک کانال ایتا👇 @Emam_Zamaan_313 تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAEHGwvGjppToruRpFw ارتباط با خادمین @KhadamY @iemeHdi
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀ 🎙با صدای آقای الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج 🌐https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313 ┄┅═✧❁✧═┅┄
✨﷽✨ 🧡قلبم را به خدا می سپارم وقتی که میدانم بدون حکمت او برگی از درختی نمی افتد🍁 توکل بر خدایت کن 🍁 کفایت میکند 🍁 سلام✋ روزتون سرشار از رحمت الهی 🍃 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
4_5764934434469972914.mp3
12.75M
۴۸ 💥 در روز قیامت بسیاری از بانمازان، بی نماز محشور می‌شوند، و بسیاری از باحجاب‌ها، بی‌حجاب! اگر تمامِ حقیقت دین به خواندن نماز، رعایت حجاب و... است پس دلیل این تناقض در روز قیامت چیست؟ 🎤 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
❪🌸🍃❫ ﷽ ۞«مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» پروردگار تو از آنچه انجام مى‏ دهيد غافل نيست🌱 ۞﴿ هود/۱۲۳﴾ ✨🌸رفیق طوری‌ زندگی کن، که اگر گفتن الهی‌ خدا‌ یکی‌ مثل‌ خودت‌ رو‌ بهت‌ بده، راحت‌ بگی‌ آمین🧡 - 🍃 🦋https://eitaa.com/joinchat/3441623169C9f835af91f
🔻ما نسبت به امام‌زمان ارواحنافداه این‌گونه هستیم:⇣⇣⇣ ❌صبح که از خواب برمی‌خیزیم مثل‌ بچه‌ها مشغول بازی و سرگرم کسب و کار زندگی دنیایی خودمان می‌شویم. ❌غافل از این هستیم‌که ‌ارواحنافداه پدر مهربان «والد الشفیق»، دلسوز و مهربانمان لحظه‌ به‌ لحظه دارد ما را حفظ می‌کند. ☚☚ما الان نمی‌فهمیم، بعدها که عقلمان‌ کامل ‌شد و به بلوغ رسیدیم و یا زمان ظهور شد می‌فهمیم که امام زمان ارواحنافداه چقدردر جای جای زندگی‌ما،ماراحفظ فرموده! ◉⟦حتّی آن‌هایی که یک‌مرتبه هم به یاد امام زمان ارواحنافداه نیفتاده‌اند⁉️ و به خودشان اجازه نداده‌اند یک‌بار ذکر "یاصاحب‌الزّمان" را به زبانشان جاری کنند، جای جای زندگی‌شان لطف امام زمان ارواحنافداه بوده است. ⟧ ⭕️چه خطراتی که ما را تهدید نمی‌کرده و امام زمان ارواحنافداه از ما دفع کردند. همان رزق و روزی که سر سفره نشستیم «بِیِمْنِه رُزِقَ الوَری». ⏪آقا دارند ما را حفظ ‌می‌کنند. 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) روز سه شنبه برای این که حال عمه و پدر حمید را جویا شوم از دانشگاه به آنجا رفتم. وقتی رسیدم پدر حمید چنان با شکستگی و غربت جواب سلامم را داد که احساس کردم دوری حمید چند سال پیرش کرده است. غم از چشمانش می بارید، این که می گویند مادرها شبیه مداد و پدرها شبیه خودکار هستند در حالات پدر شوهرم به خوبی نمایان بود. کوچک شدن مداد و تمام شدنش همیشه به چشم می آید ولی خودکار یک دفعه بی خبر تمام می شود. اشک و سوز مادر را همه می بینند ولی شکستگی و غربت پدرها را کسی نمی بیند. یک ساعتی نگذشته بود که صدای تلفن بلند شد، تا صفحه را نگاه کردم، دیدم حمید تماس گرفته است، از هیجان چند بار گفتم حمید زنگ زده! معمولا هم به گوشی من هم به خانه پدرم هم به خانه پدرش تماس می گرفت، سعی می کرد آنها را هم بی خبر نگذارد. آنجا اولین باری بود که پشت گوشی گریه کردم، نتوانستم صحبت کنم، گوشی را به پدر حمید دادم تا با هم صحبت کنند. آخرسر گفته بود گوشی را بدهید فرزانه ببینم چرا گریه کرده، گوشی را که گرفتم گفت: «چرا گریه کردی؟ چیزی شده؟ تو اگر گریه کنی من اینجا نمی تونم تمرکز کنم». گفتم: «دلم برات تنگ شده، دلم برا خونه خودمون تنگ شده ولی جرئت نمی کنم بدون تو برم، زود برگرد حميد» فقط پنج روز بود که رفته بود، ولی برای من تحمل این دوری سخت بود، کلی داخل حیاط گریه کردم. عمه هم با دیدن حال من پا به پایم گریه می کرد. بعد از برگشت تصمیم گرفتم تا چند روز خانه عمه نروم، چون وقتی می رفتم هم من و هم عمه حالمان بد میشد. آن روز باز هم تماس گرفت، نگرانم شده بود، می دانستم سری قبل که گریه کردم حال حمید پشت گوشی خراب شده است. صدای گریه من را که می شنید به هم می ریخت، از آن به بعد با خودم عهد کردم هر بار که تماس گرفت خودم را عادی جلوه بدهم، پشت گوشی بخندم و با او شوخی کنم. شب با مادرم مشغول شستن ظرف ها بودیم که خانم آقا بهرام رفیق حمید زنگ زد جویای حالم شد، به من گفت: «خوبی عزیزم؟ نگران نباش، حمید قسمت مخابراته، ان شاء الله چیزی نمیشه، صحیح و سالم بر می گردن». چهارشنبه که زنگ زده بود وسط ظهر بود، رفتارمان شبیه کسانی شده بود که تازه نامزد کرده باشند، به حدی غرق صحبت می شدیم که زمان از دستمان در می آمد. اکثر اوقات صحبتمان به یک ربع نمی رسید ولی همان چند دقیقه برای ما حكم نفس کشیدن را داشت. دوست داشتم فقط حمید حرف بزند من بشنوم. همیشه می گفت همه چیز خوب است در حالی که می دانستم این طور که می گوید نیست. یاد آوری کرد که حتما هشتاد هزار تومان امانتی که به من داده بود را پیگیر باشم، به كل فراموش کرده بودم. وقتی به حمید گفتم خندید و گفت: «ببین ما وصیت ها و سفارش هامون رو به کی سپردیم، چرا این همه حواس پرتی دختر؟ حتما پول سپاه رو ببرید بدید». من هم گفتم: «چشم آقا نزن! حالا وسط ظهر زنگ زدی ناهار خوردی؟»، گفت: نه هنوز نخوردم، بقیه رفتن برای ناهار من اومدم به تو زنگ بزنم، رفیقم میگه حاجی چه خبرته؟ یکسره زنگ میزنی خونه، بعضیا که زنگ میزنن دو دقیقه صحبت می کنن، ولی تو نیم ساعت پای تلفنی!».. .... التماس دعا🤲🏻🌹 ┏ ♡︎ ⃟🍃♡︎ ⃟ 🍃┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا