🔴بهشت
3⃣ #قسمت سوم و پایانی.....
⬅️از انس بن مالك پرسيده شد كه اى ابو حمزه! آيا بهشت در زمين است يا در آسمان؟ گفت: كدام زمين و كدام آسمان است كه گنجايش بهشت را داشته باشد؟
📌پرسيدند: پس كجاست؟ گفت: فراتر از آسمان هفتم، زير عرش خداوند. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: وارد بهشت شدم، ديدم در جبهه آن سه خط زرين با زر نه، با آب #طلا نوشته شده است.
1⃣ سطر نخست «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه»
بود.
2⃣سطر دوم چنين بود: آنچه كه پيش فرستاديم، اينجا يافتيم. آنچه در آن جهان خورديم، #سودى بود كه برديم و آنچه گذاشتيم، زيان كرديم.
3⃣سطر سوم چنين بود: امتى گنهكار و پروردگارى بسيار بخشنده. و همان حضرت فرموده اند: در بهشت هيچ درختى نيست مگر اينكه ساقه آن زرين است.
✍ و فرموده اند: از اهل بهشت فضولاتى دفع نمى شود. خوراك آنان چيزى همچون هواى معطر است. حمد و تسبيح خدا به آنان الهام مى شود، همچنان كه نفس كشيدن.
📌 و فرموده اند: سوگند به كسى كه كتاب را بر محمد صلی الله علیه و آله نازل فرموده است، همانا كه بهشتيان را همواره بر حسن و زيبايى افزوده مى شود، به همان نسبت كه در دنيا روز به روز #شكسته تر و زشت تر مى شوند!!!
📝و فرموده اند: پست ترين منزلت بهشتيان اين است كه هشتاد هزار خادم دارند و نود و دو درجه، و براى آنان گنبدى از مرواريد و ياقوت و زبرجد زده مى شود و مساحت منزل آنان به اندازه ميان جابيه (دهكده يى از اطراف دمشق) و صنعاء است.
⬅️و پيامبر فرموده اند: در بهشت ناگهان پرتوى آشكار مى شود. بهشتيان سرها را بلند مى كنند، معلوم مى شود پرتو آشكار شدن دندانهاى پيشين #حوريه يى است كه بر روى همسر خويش لبخند زده است.
📌ابن عباس مى گويد: بهشت را هفت ديوار و هشت پل است كه همگى محيط بر بهشتند، ديوارى از سيم، ديگرى از زر و سيم، سومى از زر، چهارمى از مرواريد، پنجمى از گوهر، ششمى از زبرجد، هفتمى از نور رخشان. ميان هر دو ديوار، فاصله صد سال راه است. پايه هايش از #گهر و ياقوت و زبرجد است. هشت در دارد كه دهانه هر يك مسير صد سال راه است.
📙بحار الانوار ج۸ص۸۱روضه الواعظین ج۲ص۵۶۰
🔴 #بهشت #پایان
🏴 @Emam_Zamaan_313
🕊💫🕊
💚 #لقبحضرتعلیعلیهالسلام 💚
#ابوتراب💕
✍علامه مجلسي رحمه الله در بيان اين جمله گويد :
ممكن است ذكر آيه در اينجا براي بيان علت ديگري در نامگذاري آن حضرت به ابو تراب باشد ، زيرا شيعيان او به جهت تذلل بيش از اندازه و تسليم بودن در برابر فرمانهاي حضرتش تراب ناميده شده اند ؛ چنان كه در آيه كريمه آمده - و چون آن حضرت صاحب و پيشوا و زمامدار آنهاست ابو تراب نام گرفته است .
📗بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 35 - ص 51 .
در اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در چه زماني اين لقب مبارك را به امير المؤمنين عليه السلام داده است ، روايات متفاوتي نقل شده است . برخي از آن ها حاكي از آن است كه اين لقب در جمادي الأول يا جمادي الثاني سال دوم هجرت در غزوهء العشيره به آن حضرت داده شده است . در برخي ديگر آمده است كه در يوم التآخي ؛ يعني روزي كه پيامبر اسلام بين همهء مسلمان عقد برادري بست و از بين تمام مردم علي را براي خود برگزيد ، به او داده شده است .
البته اين روايات هيچ تعارضي باهم ندارند ؛ چرا كه ممكن است پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در موارد متعدد بارها و بارها آن را تكرار كرده باشد .
📜براي تحقيق بيشتر در اين باره مي توانيد به كتاب الغدير علامهء اميني رحمت الله عليه ، ج 6 - ص 334 - 338 مراجعه كنيد .
با آروزي توفيق و سر افرازي براي شما .
موفق باشيد🌹
🗞گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
#پایان
🕊کانال امام زمان(عج)
💟 @Emam_Zamaan_313
#أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج
#پایان چلہ مهدوی😔
«خدایا باز هم آقامون نیامد 💔😞
نکند دلیل نیامدن مولا باشم» 😔
آخرین شب #چله استغاثه جهت تعجیل در امر فرج
خداوندا به پهلوی شکسته ی مادرمون زهرای اطهر به غیبت یار سفر کرده ما پایان ببخش ...🌱
🌷یافاطر بحق فاطمه عجل لولیک الفرج🙏🙏🙏🙏
ان شاءالله از همه عزیزان مورد قبول درگاه احدیت قرار گرفته باشد🙏
التماس دعا
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصلدهم ( #شهادتوغربت) #قسمتـ174 با همسران شهدای مدافع حرم که به سوریه
✨﷽✨
#یادت_باشد❤
✍ #فصلدهم
( #شهادتوغربت)
#قسمتـ175 (قسمت پایانۍ)
بعد از چند ماه هنوز هم گاهی اوقات با امید لباس هایش را زیر و رو می کنم شاید داخل جیب هایش برایم نامه ای نوشته باشد.
هر عکس جدیدی که از حمید به دستم می رسد احساس می کنم حمید زنده است و هر روز برایم از سوریه عکس می فرستد.
اشک های من از روی دل تنگی است نه ناراحتی، چون خودمان این راه را انتخاب کردیم.
می دانم که جای حمید خیلی خوب است، همین برای من کافیست، عشق یعنی همین، حمید خوشحال باشد، راضی باشد.
من هم راضی هستم حس می کنم حمید در طول زندگی مشترکمان همه حرف هایش را به من زده است، تمام روزها از خواستگاری تا شهادت حمید داشت حرف می زد.
با خنده هایش، با حرکاتش، با رفتارش، با اخلاقش، ولی حالا آرام خوابیده است بدون هیچ نگرانی.
من اما هنوز حرف هایم مانده است، سر مزار که می روم کلی حرف برای گفتن دارم، شبیه یک غریبه منتظرم تا یکی بیاید و حرف هایم را ترجمه کند.
کاش یادم می داد چطور بعد از رفتنش نگاهش کنم، چطور مثل خودش خیلی زود تمام حرف هایم را بگویم.
با همه این سختی ها امیدوارم، می دانم راه نرفته زیاد دارم، می دانم هنوز هم باید رفت، هنوز هم باید «یادت باشد»، قطار زندگی در حرکت است.
زندگی هر چند سخت، هر چند ہی حمید در جریان است، منتظرم اذانی گفته بشود و دوباره حمید از من بله بگیرد، از این دنیا بروم و برای همیشه با حمید باشم.
هر روز صبح به عکس هایش سلام می دهم، گاهی وقت ها از شدت دلتنگی با حمید دعوا می کنم و می گویم:
«امروز اومدم به دیدنت ولی تو سر قرارمون نیومدی».
از سختی روزگار و ازجانکاه بودن فراغش شکوه می کنم، به خوبی احساس می کنم تمام صحبت هایم را به خوبی می شنود.
چند دقیقه ای قهر می کنم اما بعد یادم می آید که دعوای زن و شوهر نباید بیشتر از چند ثانیه
طول بکشد، سریع آشتی می کنم.
آخر شب ها برایش صدقه می اندازم، به عکسش خیره می شوم، شبیه همان شب هایی که سوریه بود برایش آیت الکرسی می خوانم چون می دانم روح حمید فقط کنار حرم عمه سادات آرام می گیرد و به رضایت ابدی می رسد.
بعد هم آرام می گویم: «شب بخیر حمید جان!».
#پایان😭🥀
[