✨الهـی
اگر بد بودیم یاریمان کن
تا فردایی بهتر داشته باشیم
خدایا به حق مهربانیت
نگذار کسی با ناامیدی و ناراحتی
شب خود را به صبح برساند
یادمان باشد شاید شبی
آنچنان آرام گرفتیم که
دیدار صبح فـردا ممکن نشود
پس به امید فرداها
محبت هایمان را ذخیره نکنیم
شبتـ🌙ـون سرشار ازآرامش الهی 🌸🍃
@Emam_kh
پيامبر صلي الله عليه و آله:
اَمّا عَلامَةُ البارِّ فَعَشْرَةٌ يُحِبُّ فِى اللّه ِ وَ يُبْغِضُ فِى اللّه ِ، وَ يُصاحِبُ فِى اللّه ِ، وَ يُفارِقُ فِى اللّه ِ وَ يَغْضَبُ فِى اللّه ِ، وَ يَرْضى فِى اللّه ِ، وَ يَعْمَلُ لِلّهِ، وَ يَطْلُبُ اِلَيْهِ، وَ يَخْشَعُ لِلّهِ خَائِفا مَخوفا طاهِرا مُخْلِصا مُسْتَحْيِيا مُراقِبا، وَ يُحْسِنُ فِى اللّه .
پيامبر صلي الله عليه و آله:
نيكوكار، ده نشانه دارد: براى خدا دوستى و دشمنى مى كند؛ براى خدا همراهى مى كند و جدا مى شود؛ براى خدا خشم مى گيرد و خشنود مى شود؛ براى خدا كار مى كند و خواسته هايش را فقط از او مى خواهد؛ و در برابر خدا، با ترس و بيم و پاكى و اخلاص و حيا و مراقبت از نَفْس، فروتنى مى ورزد و به خاطر خدا نيكى مى كند.
تحف العقول، ص 21.
🌝صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم:
🌟بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ
⭐️اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
⭐️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
⭐️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ
⭐️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ
✨السﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ
⭐️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته
✨اﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
⭐️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
⭐️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
✨السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
🍃سه شنبه تون معطر به بوی مهربانی
🌷دلــتون غرق عشق و محبت
💚لبتون خندون
🌷زندگیتون مملو از آرامش
💚دقیقههاتون بینظیر
🌷و لحظاتتون شیرین وناب
💚سلام روزتون بخیر و نیکی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سنت الهی این است:
عقب نشینی=مشوق دشمن
ایستادگی=عقب رفت دشمن
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چرا در شرایط جنگی، حرف زدن از مذاکره با آمریکا غلط است؟
🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹 اگر در خط مقدمِ شما، دو صدا بلند شد، یکی فریاد زد این دشمن نیست و دیگری گفت این دشمن است، همان میشود که در جنگ صفین اتفاق افتاد. طومار سپاه امیرالمومنین(علیهالسلام) به هم ریخت و معاویه تطهیر شد.
@Emam_kh
۹۲
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست چون گرگهای گرسنه سررسیدند درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدندبرگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!!سرانجام ، گرگ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ...برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!!گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند
*چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند*
*که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنند...!!!**برانگیخته شدند و به آنها پیوستند...!!!*
آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردندتا این که دیوارها شکسته شد
و درها باز گردیدو همگی آزاد شدندگوسفندان به صحرا گریختند
و گرگها پشت سرشان دویدند
چوپان صدا می زد
و گاهی فریاد می کشید
و گاهی عصایش را پرتاب میکرد
تا بلکه جلوی شان را بگیرد
اما هیچ فایده ای دستگیرش نشد
گرگها گوسفندان را
در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند
آن شب ...
شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود
و شبی اشتها آور ...
برای گرگهای به کمین نشسته !!!
*روز بعد ...*
*چون چوپان به صحرایی که گوسفندان ؛ در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ...*
*جز لاشه های پاره پاره واستخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت*
این حکایت مردمی است که
به دعوت و دام منافقین
و شیپور آزادباش دشمن خود وبه امید واهی آزادی و بی بند و باری
به خیابان می ریزند !
گرانی هست ... بد هم هست ...
ولی تحمل می کنیم !
چون ناآرامی جدیدی در راه هست
بدتر از سال ۸۸ ...
مواظب باشیم ...!
سران فتنه ۹ تیر همگی جمع شدند
آن طرف آب پیش پدرخوانده های شان
مرتب جلسه دارند
* جوکهای گرانی وکلیپ هایی از فقر مردم ... !!! برای تحریک مرد است
*گرانی تنها چیزی هست که همه را به بیرون می کشاند*
واقعا هم این مردم درد دارند
کمر شان، از اقتصاد درهم ریخته، خم شده است
با این اوضاع افتضاح اقتصادی ...
بیرون ریختن هم دارد !
من نیز دلم می خواهد بروم ...
اما نه، نمی روم !
چون اغتشاشگرانِ بین مردم قصدشان *ارزانی برای مردم که نیست* !
قصدشان *براندازی حکومت وبه ذلت کشاندن این مردم نجیب* است !
نباید فریب این فتنه های جدید را خورد !
این دشمنان داخلی و نفوذی های جامانده *غربزده گانِ خودمان هستند
که به آمریکا سر نخ می دهند
تنها دغدغه شان شده بود
رفتن زنان به ورزشگاه ...
رفع حصر خانگی سران فتنه ...
ربنای شجریان ...
سانسور گرگ ها ...
قانون حجاب اختیاری
و ...
*گرگها به فکر آوردن شاهنشاه برای مردم بازی خورده!! نیستند دور نمای آنها تجزیه ایران است!!*
تأمل کنیم !
ماهم از همین مردم هستیم،
گرانی برای همه ما نیز تبعات خودش را دارد !
نفس برایمان نمانده که از جای گرم بربیاید !
🌺یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ! یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلوبنا عَلیٰ دینِکَ🌺
♦️ #علیخانی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست!
🎙 امام_خمینی (ره): مکرر این مسئله ذکر شده است که اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست؛ قدم قدم پیش میرود و هر قدمی که رفت، هی میگوید ما کاری نداریم، همین است، فردا قدم بالاتری برمیدارد. امروز لبنان است، فردا- خدای نخواسته- سوریه، پس فردا عراق است و همین طور.
#کلام_ولایت
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیات ۱۰۷ و ۱۰۸ سوره انعام
🌸 وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ مَآ أَشْرَكُوا ۗ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ۖ وَمَآ أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (۱۰۷) وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۰۸)
🍀 ترجمه: و اگر خدا می خواست آنان شرک نمی ورزیدند و ما تو را بر آنان نگهبان قرار ندادیم و تو وکیل آنان نیستی (۱۰۷) و کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید، كه آنان هم از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امّتی عملشان را آراستیم. سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود، پس آنان را به اعمالی كه همواره انجام می دادند، آگاه می كند. (۱۰۸)
🌸 این آیات همانند سایر آیات سوره انعام در مکه نازل شده است. در اين آيه، بار ديگر اين حقيقت را تأييد مى كند كه خداوند نمى خواهد مشرکان را به اجبار وادار به ايمان سازد «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكُوا: و اگر خدا می خواست آنان شرک نمی ورزیدند» همچنين تأكيد مى كند: «وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً: و ما تو را بر آنان نگهبان قرار ندادیم» «وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ: و تو وکیل آنان نیستی» لحن اين آيات از اين نظر بسيار قابل ملاحظه است كه ايمان به خدا و مبانى اسلام هيچ گونه جنبه تحميلى نمى تواند داشته باشد، بلكه از طريق منطق و استدلال و نفوذ در فكر و روح افراد بايد پيشروى كند، زيرا ايمان اجبارى ارزشى ندارد، مهمّ اين است كه مردم حقايق را درک كنند و با اراده و اختيار خويش آن را بپذيرند.
🌸 سپس تأكيد مى كند كه «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ: و کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید، که آنان هم از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد» بطورى كه از بعضى روايات استفاده مى شود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شديد كه از بت پرستى داشتند، گاهى بتهاى مشركان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مى دادند، قرآن صريحاً از اين موضوع، نهى كرد و رعايت اصول ادب و عفّت و نزاكت در بيان را، حتّى در برابر خرافى ترين و بدترين اديان، لازم مى شمرد.
🌸 زيرا با دشنام و ناسزا نمى توان كسى را از مسير غلط بازداشت؛ چرا كه هر گروه و ملّتى نسبت به عقايد و اعمال خود، تعصّب دارد. همانطور كه قرآن در جمله بعد مى فرمايد: «كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ: این گونه برای هر امتی عملشان را آراستیم» و در پايان آيه مى فرمايد: «ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ: سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود، پس آنان را به اعمالی که همواره انجام می دادند، آگاه می کند.
🔹 پیام های آیات ۱۰۷و۱۰۸ سوره انعام 🔹
✅ اراده و خواست خدا، تخلف ندارد.
✅ پیامبر نه مسئول دفع بلا از مشرکان و نه مسئول جلب منفعت برای آنان است.
✅ احساسات خود را نسبت به مخالفان کنترل کنیم و از هرگونه ناسزا بپرهیزیم.
✅ به بازتاب برخوردهای خود توجه کنیم.
✅ با ناسزا، نمی توان مردم را از مسیر غلط بازداشت.
✅ هر کاری که سبب توهین به مقدسات شود، حرام است.
✅ کاری که سبب کشیده شدن دیگران به گناه و حرام می شود، حرام است.
✅ از سنت های الهی، زیبا جلوه کردن اعمال امت ها در نظر آنان است.
آیه 108🌹 ازسوره انعام🌹
وَ لا تَسُبُّوا=و دشنام ندهید
الَّذِينَ=آنانی راکه
يَدْعُونَ=[مشرکان]می خوانند
مِنْ=از
دُونِ =غیر
اللَّهِ=الله
فَيَسُبُّوا=پس دشنام دهند
اللَّهَ=الله را
عَدْواً=ازروی ستم
بِغَيْرِ عِلْمٍ=بی دانشی
كَذلِكَ =بدین سان
زَيَّنَّا=آراسته ایم
لِكُلِّ=برای هر
أُمَّةٍ=امّتی
عَمَلَهُمْ=کردانشان را
ثُمَّ=سپس
إِلى=به سوی
رَبِّهِمْ =پروردگارشان
مَرْجِعُهُمْ=بازگشت اشان است
فَيُنَبِّئُهُمْ=آنگاه خبر می دهد ایشان را
بِماكانُوا =به آنچه که
يَعْمَلُونَ =می کردند
🌹🍃🌹🍃🌹
107-108.mp3
4.7M
آیه ۱۰۷ وآیه ۱۰۸ ازسوره انعام
🌹 استاد قرائتی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
200 روز از شهادتش گذشت و چه مصیبت هایی دیدیم در این 200 روز از دست دادنت!💔
#شهید_جمهور
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟠حاج حسین یکتا: بشار سقوط کرد چون به حرف ولیِ زمان گوش نداد
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 آغاز ترور دانشمندان سوریه
🔹 ترور دکتر "حمدی اسماعیل ندی"، دانشمند شیمی آلی در منزلش در دمشق تنها دو روز پس از سقوط بشار اسد
پس از اشغال عراق توسط آمریکا بیش از ۵۵۰۰ دانشمند عراقی در علوم مختلف توسط سیا و موساد ترور شدند!!
ننگ بر کسانی که می گفتند مشکل دشمنان فقط با صدام و بشار است
و لعنت بر کسانی که می گویند مشکل دشمنان با ایران فقط با جمهوری اسلامی است ...
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
🔴ترور بعدی؛ نوبت به یک عالِم دینی در دمشق رسید!
🔹منابع رسانهای سوریه از ترور شیخ توفیق البوطی فرزند شیخ محمد سعید رمضان توسط مهاجمان ناشناس در دمشق خبر دادند.
ن.ت: تروریستهای تکفیری درحال تسویه حساب با بزرگان سوریه هستند و مسئولیت ترورها رو هم گردن نمیگیرند، تا چهره دروغین دیپلماتیکشون آسیب نبیند.
🇮🇷 @Emam_kh
💠 شکهای مبطل در رکعات نماز
💬 شک در شماره رکعتهای نماز در موارد زیر نماز را باطل میکند:
1️⃣. شک در نمازهای واجب دو رکعتی، مانند نماز صبح و نماز مسافر ولی شک در شماره رکعتهای نماز احتیاط دو رکعتی باطل کننده نیست.
2️⃣. شک در نماز مغرب؛
3️⃣. شک در نمازهای چهار رکعتی که یک طرف شک، عدد یک باشد؛ مانند شک بین یک و دو یا شک بین یک و سه؛
4️⃣. شک در نمازهای چهار رکعتی قبل از تمام شدن سجده دوم که یک طرف شک عدد دو و طرف دیگر بیشتر از دو باشد، مانند شک بین دو و سه یا بین دو و چهار؛
5️⃣. شک در شماره رکعتهای نماز به گونهای که نداند چند رکعت خوانده است.
📚 پینوشت:
رساله نماز و روزه آیتالله خامنهای، مسأله 363
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتیازدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
چسبیدم ب صندلیم
از اینکارم خندش گرفت زد زیرخنده و شیطون گفت
+آخییی
خم شده بود ک داشپورت و باز کنه
داشت توش دنبال ی چیزی میگشت
تو این فاصله بوی عطر خنکش باعث شد ی نفس عمیق بکشم
از موهای لخت خیلی خوشم میومد
ناخودآگاه جذبشون میشدم.
بی هوا ی لبخند زدم و مثه گذشته ها دستم و گذاشتم تو موهاش و تکونشون دادم.
از اینکه بخاطر لختیشون ب راحتی با یه فوت بالا و پایین میشد ذوق میکردم
محکم فوتشون کردم و وقتی میومدن پایین میخندیدم
یهو فهمیدم مصطفی چند ثانیست که ثابت مونده .
خجالت کشیدم و صاف نشستم سرجام .
ایندفعه بلند تر از قبل خندید .
کیف پول چرمش و از داشپورت ورداشت و دوباره نشست رو صندلی.
برگشت سمتم و به چشمام زل زد
از برقی ک تو نگاهش بود ترسیدم .
چیز بدی نبود ولی من دلم نمیخواست وقتی از احساسم بهش مطمئن نبودم اینو ببینم .
نگاهم و ازش گرفتم
از ماشین خارج شد و رفت بیرون
مسیرش و با چشمام دنبال کردم
در یه فست فودی و باز کردو رفت داخل
ب ساعت نگاه کردم ۱۵ دیقه ای مونده بود تا شروع مراسم
تقریبا ۳ دقیقه بعد با یه ساندویچ برگشت تو ماشین .
گرفت سمتم. ازش گرفتم داغ بود و بوش تحریکم میکرد برای خوردنش .
پرسیدم :این چیه ؟
داشت کتش و در میاورد
وقتی در اورد و گذاشتش رو صندلیای عقب گفت
+اگه گشنته بخورش . اگه نه ک نگه دار با خودت. گشنت میشه تا تموم شه مراسمشون .
ازش تشکر کردم که گفت
+نوش جان
یخورده ک از مسیر و گذروندیم دستش و برد سمت سیستم و یه اهنگ پلی کرد
تقریبا شاد بود
ابروهام بهم گره خورد و رو بهش گفتم
شهادته خاموشش کن
دوباره با همون لحن مهربونش گفت:
شهادت فرداعه بابا
+کی گفته فرداست؟ فاطمیه دو تا دهس
الان دهه دومشه حداقل وقتی خودمون داریم میریم هیئت رعایت کنیم دیگه.
_سخت نگیر فاطمه جان ملت عروسی میگیرن ک
+اولا اینکه مردم مرجع رفتارای ما نیستن و ما از اونا الگو نمیگیریم
دوما اینکه اصن اینا هیچی میگم حق با تو و وارد بحث اعتقادات بقیه نمیشم فقط اینو خیلی خوب میدونم خوشی هایی که وقت غمِ خدا باشه مونگار نیست و میشه بدبختی...
دهنم کف کرده بود انقدر که تند حرف زدم
مصطفی که دید دارم تلف میشم گفت :باشه بابا بااشهه غلط کردممم تسلیمم
آروم باش عزیزم
خودمم خندم گرفت از اینکه اینجوری حمله کردم بهش ...
دیگه چیزی نگفتیم ۱۰ دقیقه بعد رسیدیم ب مقصدمون
باخوندن اسم مکان و مطمئن شدن ماشین و کنار خیابون پارک کرد و پیاده شدیم ...
از ماشین پیاده شدم و کولمو انداختم دوشم. یه نگاه به مصطفی کردم و
_توعم میای مگه؟
+نه ولی میام راهنماییت کنم بعدش باید برم جایی کار دارم .
_اها باشه
+مراسم تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت
_نه مزاحمت نمیشم
اخم کرد و محکم تر گفت
+جدی گفتم . دیر وقت نمیزارم تنها بری
چپکی نگاش کردمو گفتم باشه
بعد باهم راه افتادیم سمت قسمتی که خانوما نشسته بودن
چون باید از وسط اقایون رد میشدیم مصطفی به من نزدیک تر شد.
دیگه کاراش داشت آزارم میداد .
یه خورده که رفتیم ازش خداحافظی کردم .
اونم ازم جدا شد و رفت سمت ماشین.
از رفتنش که مطمئن شدم حرکت کردم. یه ذره راه رفتم که دیدم یه سری پسرا تو خیابون رو به روی در ورودی هیئت حلقه زدن و باهم حرف میزنن
وایستادم و چند بار این ور و اون ور و نگاه کردم .
چشَم دنبال آشنا بود .
میخواستم اون دونفرو پیدا کنم .
هی سرمو میچرخوندم دونه دونه قیافه ها رو زیر نظر میگرفتم .
تا یه دفعه قیافه آشنایی نظرمو جلب کرد. سریع زوم شدم روش.
متوجه شدم همونیه که برام دستمال اورده بود .
مشغول برانداز کردنشون بودم که یه نفر ازشون جدا شد چون نمیتونستم برم بین پسرا وقتی داش از سمت من رد میشد بهش گفتم
_ببخشید
سرشو انداخت پایین و گفت
+بفرمایید امری داشتین؟
_میشه اون آقا رو صدا کنین ؟
+کدوم؟
دستمو بردم بالا و اونو نشونش دادم .
دنبال دستمو گرفتو گفت
+اها اونی که سوییشرت سبز تنشه ؟
_نه نه اون بغلیش .
چشاشو گرد کرد و با تعجب بم خیره شد .
+حاج محمدو میگین ؟؟؟؟
پَکر نگاش کردم با اینکه اسمش و نمیتونسم جهت انگشت اشارشو که دنبال کردم گفتم
_بله
از همونجا داد زد
+آقااا محمدددد !!!
همه برگشتن سمتمون
حاجیییی این خانوم (پوف زد زیر خنده)کارتون داره
با این حرفش همه ی اونایی که داشتن باهم حرف میزدن خندیدن.
برام عجیب بود که چی میتونه انقدر جالب و خنده دار باشه براشون...
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتدوازدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
اون پسری که تازه فهمیدم اسمش محمده گف
+عه بچه هآ!!! زشته!!
بی توجه بهش ب خندیدنشون ادامه دادن یخورده نزدیک تر شدم ببینم چی میگن
همون پسره که از سمتم رد شده بود با خنده میگفت :
+حاجی؟به حق چیزای ندیده و نشنیده.
من فکرشم نمیکردم یه دختر اینجوری بیاد و بگه با شما کار داره...
(مگه چجوری بودم؟
طاعون دارم مگه!!
دلم خیلی گرفت.)
هی بش تیکه مینداختن واز رفتاراش معلوم بود ک از شوخی و حرفای دوستاش ناراحت شده .
صورتش سرخ شد اخماش رفت توهم سرشو انداخت سمت زمین و رفت.
با تعجب ب رفتارش خیره موندم یعنی چی اینکارا؟ کجا گذاشت رفت؟
کلافه ایستادم همونجا ک ببینم کجا داره میره ...
یخورده که رفت یهو اون دوستش که فرشته نجات من شده بود جلوش سبز شد .
وقتی محمد دیدتش با همون ابروهای گره خورده محکم بازوشو گرفت و کشیدش
این فضا دیگه آزارم میداد .
چرا فرار میکردن ؟
بابا دو دیقه صب کنید من حرفمو بزنم برم! چرا بین اینهمه پسر نگهم میدارین .
وقتی دیدم نیومدن
مسیری و که رفته بودن دنبال کردم
ب یه کوچه ی تقریبا خلوت رسیدم
داشتم اطرافم و نگاه میکردم ببینم کجان ک متوجه صدایی شدم .
اروم قدم برداشتم و رفتم سمت صدا
وقتی واضح شد ایستادم .
صدای محمد بود
+برادر من آقا محسن آخه چرا همچین کاری کردی؟ مگهه نگفتم برامون شر میشه ! بفرماا دیدی دختره اومد دنبالمون؟ الان چیکار کنمم من ها؟
مگه بودی ببینی بچه ها چقدر چرت و پرت میگفتن!!!!
از حرفاش سر در نمیاوردم من باعث اینهمه خشمش شدم ؟؟
پسری که فهمیدم اسمش محسنه جواب داد
+چرا بیخودی شلوغش میکنی بنده ی خدا که هنوز چیزی نگفت نمیدونی واسه چی اینجاس !!
شاید مثه بقیه اومدنش اینجا یهویی شد و مارم یهویی دید !!
بزار بریم ببینیم واسه چی اومده
بعدشممم تو دلت رضا میداد ول کنیم بیچاره و تو اون وضعیت بریم ؟
خو هر کی جای ما بود کمک میکرد کار بدی نکردیم ک
محمد: یعنی چی که بیخودی شلوغش میکنیی ؟
یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد
+پناه میبرم ب خدا از دستِ شیطان و قضاوت!
اقا من نمیدونم تو خودت برو ببین چیکار داره.
من واقعا نمیتونم باهاش حرف بزنم!!!
الان دیگه جایی ایستاده بودم ک قیافه هاشونو میدیدم
نبضم تند میزد
محمد همونطور بهش نگاه میکرد و چیزی نمیگفت دیگه
محسن بوسش کرد و خیلی شیطون گفت
+نگران نباش خدارو چ دیدی شاید سنگ خورده تو سرش!
اینو گفت وبلند بلند خندید.
چشام زده بود بیرون. اینا داشتن راجب
من حرف میزدن ؟
محمد تا اینو شنید اطرافش دنبال چیزی گشت ک پرت کنه طرف محسن
محسن گفت :عه عه عه باشه باباا شوخی کردم چرا جوش میاری حاجی
واسه قلبت ضرر داره اینهمه استرس
قرمز شدیی .
محمد:بخدا محسن من موندم تو خلقت تو!
محسن فقط خندید
دیگه صبر نکردم چیزی بگن و جلو تر رفتم
محسن پشتش ب من بود.
محمد رو به روم بود،تا دهنش و وا کرد چیزی بگه متوجه حضور من شد .
از جاش تکون نخورد و سرشو انداخت پایین.
جلوتر که رفتم محسنم منو دید .
سلام کردم.
محسن با خوشرویی و محمد همونطور که سرش پایین بود جوابم و داد .
نمیدونم چی رو زمین اینهمه جذاب بود ک هر وقت دیدمش سرش پایین بود
دلم شکسته بودوچشام هوای گریه داشت. صدام و صاف کردم که محکم تر حرفم و بزنم
_من واقعا نمیدونم شماها راجع ب دخترای هم شکل من چی فکر میکنین نمیدونم چجوری میتونید با دوتا بر خورد و یه نگاه ب تیپ و قیافه اینجور ماهارو قضاوت کنین
شناخت زیادی ازتون نداشتم ولی امشب خیلی خوب شناختم جماعت هم ریختِ شما رو !!!
چرا فکر میکنید فقط شما خوبین و همه بد!!چ گناهیی کردم که همچین برخورد زشتی دارید باهام ؟
خودتون خجالت نمیکشید ازاین رفتار؟
مگه دنبالتون کردم که فرار میکنید ؟
مطمئن باشید عاشق ریختتونم نشدم.
ولی گفتم وقتی اومدم اینجا و شماها هم هستین بابت اون روز ازتون تشکر کنم فقط همین!!
دستام از عصبانیت میلرزید!!
مات و مبهوت مونده بودن
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...
ادامهدارد...