✹﷽✹
نـاحــله
قسمتبیستوسوم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
از حرفم خندش گرفت
حتی فکر کردن به نبودشم اذیتم میکرد .
ولی با تمام وجود خوشبختیش و میخواستم
نگاهشو ازم گرفت و
+چرا وداع میکنی حالا ؟
_اخه انقدر که برات خواستگار نیومده بود فکر میکردم همیشه میمونی و آزارت میدم.
حالا ک فهمیدم قراره عروس شی بری ناراحت شدم
+ناراحت نشو واست زن میگیرم اونو آزار بده
_نه دیگه خواهر
خانومم و که آزار نمیدم رو سرمنگهش میدارم
+ اه اه اه حالم بهم خورد زن ذلیل بدبختتتت.
پاشو پاشو برو میخوام درس بخونم مزاحمم نشو .
آروم زدم تو گوشش ودراز کشیدم تا بخوابم
_ساعت ۶ بیدارم کن آماده شیم برگردونمتون شمال
+دوباره میای تهران ؟
_آره
مثه همیشه تا سرم رفت رو بالش از خستگی زیاد خوابم برد
_
+پاشو پاشو پاشو پاشو ممد پاشو پاشو پاشو پاشو
با صدای ریحانه از خواب پریدم .
یه چش و ابرو رفت و
+چهارساعته ما حاضریم خسته شدیم .
پاشو دیگه اه .
بلند شدم و رفتم دسشویی.
یه اب به سر و صورتم زدم و وسایلارو جمع کردم
بابا و ریحانه هم فرستاده بودم تو ماشین .
خیلی سریع در خونه رو قفل کردم و رفتم پیششون. همینکه نشستمتو ماشین به روح الله پیام فرستادم که" اوکی شد تشریف بیارین"
به دقیقه نکشیده پیامک داد و تشکر کرد .
وقتی بهش گفتمکه این دفعه طولانی میرم تهران و تا عید برنمیگردم خیلی اصرار کرد که زودتر ببیننمون
بعد اینکه با بابا و ریحانه در میون گذاشتم قرار شد فرداشب بیان خونمون
_
وقتی که رسیدیم ساعت دو شب شده بود
همه خسته و کوفته تو رخت خواب ولو شدیم
واسه نماز صبح بیدار شدم و بقیه رو هم بیدار کردم
بعد خوندن نمازم رو سجادم خوابم برد
نمیدونم ساعت چند شده بود که با افتادن نور آفتاب تو صورتم بیدارشدم
تا بلند شدم دردی و تو ناحیه گردنم حس کردم
در اتاقم و باز کردم و رفتم سمت روشویی.
بعد اینکه صورتمو شستم و سرحال شدم رفتم آشپزخونه که ریحانه با دیدنم گفت
+عه سلام داداش .بیدار شدی؟بیا صبحونه
با تعجب گفتم
_بح بح ب حق چیزای ندیده و نشنیده چی شده ریحانه خانوم تنبلمون پاشده صبحانه درست کرده ؟
نکنه ک....
روشو برگردوند
خندم گرفت.
خیلی سریع یه لقمه بزرگ گرفتمو گذاشتم تو دهنم .
بعد خوردن چاییم شناور شدم سمت اتاق .
لباسامو پوشیدم و از ریحانه خداحافظی کردم که گفت
+کجا به سلامتی ؟
_میرم خرید کنم چیزی نداریم تو خونه .تو هم زنگ بزن به علی و زنداداش واسه امشب
+چشم داداش
سرمو تکون دادمو بعد پوشیدن کفشم رفتم سمت ماشین
__
زنگ خونه رو زدم و با دستای پر وارد شدم .
_ریحانههه بیا کمکم دیسک کمر گرفتم .
خیلی سریع خودشو رسوند به من
وسایلو دادم دستشو رفتم که بقیه رو از تو ماشین بیارم که نگاهم به هدیه ای که واسش گرفته بودم افتاد .
لای پالتوم قایمش کردم .با کیسه های میوه و جعبه ی شیرینی که تو دستم بود رفتم سمت در و با پام هلش دادم .
دزدگیر ماشینو زدم که درش قفل شد .
رفتم تو آشپزخونه و وسایلو گذاشتم رو اپن!
+اوووو چقد خرید کردی اقا داداش
جیبت خالی شد ک حالا چرا انقد جو میدی
کی گفته ک من قبول میکنم ؟
بی توجه به حرفش شونمو انداختم بالا و رفتم تو اتاقش و روسریِ گل گلی ای که براش هدیه گرفته بودم و گذاشتم رو لباساش و از اتاقش اومدم بیرون .
خونه رو برق انداخته بود.
همه چی سر جاش بود .
یه نگاه به اطراف کردمو
_بابا کجاس ؟
+تو اتاقش داره کتاب میخونه
_قرصاشو بهش دادی؟
+بله خیالت تخت.
رفتم پیش بابا و راجع به روح الله باهاش حرف زدم و نظرشو پرسیدم
یه نیم ساعت کنارش نشستم و بعدش از خونه زدم بیرون .
از اینکه ریحانه دیگه بزرگ شده بود خیلی خوشحال بودم.
دلم میخواست زودتر سر و سامون بگیره.
ولی نمیدونستم چرا راجع به خودم تعلل میکردم.
شاید به قول ریحانه غرورم اجازه نمیداد کسیو ببینم و از نظرم هیچکس اهلِ زندگی نبود و با شرایطم کنار نمیومد..
ولی خب واقعا نمیدونستم حکمتش چیه .
خیلی سعیم بر این بود تا کسیو انتخاب کنم که همه جوره بهم بخوره .
خلاصه سنی هم ازم گذشته بود و خلاف عقیدم که پسر فوقش باس تا سن ۲۴ سالگی ازدواج کنه دیگه ۲۶سالم شده بود و تقریبا همه دوستام ازدواج کرده بودن جز محسن که اونم تازه ۲۲ سالش شده بود
شایدم دلیل ازدواج نکردنم هم این بود ک همه ی فکر و ذکرم ریحانه بود
که اگه ان شالله ماجراش با روح الله درست شه خیالم راحت میشد از جانبش .
تقریبا چیزی تا عید نمونده بود و قرار بود با بچه های سپاه بریم مناطق جنوب واسه تفحص شهدا که سال تحویل دل یه خانواده شهیدُ شاد کنیم !
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتبیستوچهارم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
تو فکر بودم که رسیدم دم سپاه شهرِ خودمون .
گزارش کارا رو گرفتم و برناممونو براشون توضیح دادم .
رفتیم نماز جماعت و بعدشم به بچه ها یه سری زدم و باهم رفتیم بیرون که نهار بخوریم
دوباره برگشتیم سپاه تا به کارای عقب موندم برسم .
__
تقریبا ساعت ۵ عصر بود .
حرکت کردم سمت ماشینو روندم تا خونه.
به محض ورود با ریحانه مواجه شدم که صورتش گل انداخته بود .
بعد سلام و احوال پرسی با بابا و ریحانه
دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاق تا باهاش حرف بزنم ...
مشغول صحبت بودیم که صدای آیفون اومد
بابا اومد تو اتاق و
+نمیخای درو باز کنی ؟
دل بِکَن دیگه
با حرف بابا خندیدمو
_ای به چشم .
به صورت ریحانه نگاه کردم که از خجالت سرخ شده بود .
با خنده گفتم
_عه صدای قلبت از ۲۰ متریم شنیده میشه. چرا استرس دارییی دخترم !!!
اینو گفتمو رفتم سمت در .
با بابا رفتیم استقبالشون
راهنمایی کردیمکه ماشینشونو پارک کنن. پدر روح الله خیلی گرم و صمیمی باهامون احوال پرسی کرد
مادرشم با یه جعبه شیرینی از ماشین پیاده شد
بر خلاف تصورم پدر و مادرش جوون بودن
بعد احوال پرسی با مادرش و دعوتشون به داخل خونه منتظر موندیم که روح الله از ماشین پیاده شه
تو دلم خدا خدا میکردم ریحانه سوتی نده و بتونه مسلط ازشون استقبال و پذیرایی کنه
روح الله با دسته گل رفت سمت بابا .به وضوح استرس و تو حرکاتش حس میکردم مخصوصا وقتی که نگاه نافذ و دقیق پدرم و رو خودش دید...
بابا با همون ابهت و مهربونی که انگاری ذاتی خدا ذاتی تو وجودش گذاشته بود
سمتش رفت و بهش دست داد وخوش آمد گفت
به من که رسیده بود استرسش کمتر شد
یه لبخند نشست رو لباش و با خوش رویی احوال پرسی کرد
انگار منو به چشمِ یه حامی میدید و وجودم براش در مقابل نگاه بابا دلگرمی بود
بابا رفت و ماهم پشت سرش رفتیم تو.
ریحانه کنار در هال ایستاده بود
یه نگاه به صورتش انداختم . روسری ای که براش خریده بودم و با مدل قشنگی بسته بود و با چادرِ رو سرش خیلی خانوم شده بود.
سرخی صورتشم ک از استرس و خجالتش نشات میگرفت بامزه ترش کرده بود
ولی انقدر خانومانه رفتار میکرد که شاید فقط من میفهمیدم استرس داره .
منو یاد مامان انداخت. چقدر خوب تونسته بود ریحانه رو تربیت کنه
و ریحانه چقدر زود ب اینهمه درک و شعور رسیده بود ...
شاید اگه این فهم و شعور و تو وجود ریحانه نمیدیدم نمیزاشتم روح الله حتی اسمشم بیاره...
بابا جلو ایستاده بود و من آخر از همه !!! مثل محافظای گارد ویژه دور روح الله رو گرفته بودیم
خلاصه نمیدونم از ترس ما یا از حجب و حیای زیادش بود ک به ریحانه نگاهم ننداخت
سر ب زیر سلام کرد و دسته گل و گرفت سمتش
ریحانه هم جوابش و داد و دسته گل و ازش گرفت
دستم و گذاشتم رو کمر روح الله و راهنماییش کردم به هال
پدرم و آقا کمیل پدر روح الله گرم صحبت شدن
منم که کنار روح الله نشسته بودم سر صبحت و باز کردم تا بیشتر از این به جون دستمال تو دستش نیافته
مادرش این وسط تنها مونده بود واسه همین از روح الله عذر خواهی کردم و رفتم آشپزخونه
+ریحانه جان حاج خانوم تنهاست زودتر چایی بریز بیا بشین پیشش
_چشم
از آشپزخونه اومدم بیرون که صدای آیفون هم همون زمان بلند شد
فهمیدم داداش علی و زن داداش اومدن دکمه ی آیفونو زدم و خودم هم رفتم پایین .
بخاطر حال زن داداش دیر اومده بودن. چن وقت دیگه قرار بود عمو شم...
با دیدن علی دست دراز کردمو
_بح بح سلام داداش عزیزمم
+سلام بر آقا محمد خوشتیپ
اومدن مهمونا؟
_آره یه ربعی میشه
+آها خب پس زیادم دیر نرسیدیم
داداش رفت داخل
با زنداداش سلام واحوال پرسی کردم و بعد اینکه رفتن داخل در و بستم و دنبالشون رفتم
همه از جاشون بلند شدن و مشغول احوال پرسی بودن داداش علی هم کلی عذر خواهی کرد
دوباره رفتم آشپزخونه و به ریحانه گفتم که داداش اینا اومدن تا واسه اوناهم چایی بریزه
زن داداشم اومد آشپزخونه و ریحانه رو بغل کرد و شروع کردن ب صحبت
نشستم سر جام و به حرفای علی و روح الله گوش میدادم گاهی وقتا هم من چیزی میگفتم
زن داداشم چن دقیقه بعد اومد و سرگرم صحبت با خانوم آقا کمیل شد
خلاصه همه مشغول بودیم ک با اومدن ریحانه توجمعمون ٬توجهمون بهش جلب شد
سکوت عجیبِ بینمون باعث شد اضطراب بگیره....
ادامهدارد...
❌غربگرایان به جنگ خدا آمدهاند!
اتفاق عجیبی در حال رقمخوردن است! غربگرایانی که در کارنامهی خودشان برنامهریزی و اجرای اغتشاشات متعددی همچون فتنههای سالهای ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ را دارند، اخیراً یکصدا قائل شدهاند، اجرای قانون «عفاف و حجاب» باعث هرجومرج اجتماعی خواهد شد! جلّ الخالق!
یعنی میتوان باور کرد که پدران آشوب و مادران اغتشاش نمیخواهند این فتنه و درگیری جدید را به فرزندی قبول کنند؟!
پس ماجرا چیست؟
۱) باقیماندن وضعیت پوشش در حالت معلق فعلی، از نگاه آنان همان پاشنهآشیل نظام است تا هرزمان اراده کنند، بهواسطهی آن بتوانند از حکومت اسلامی باج بگیرند!
۲) پروژهی «ززآ» با میلیاردها هزینهی خارجی و داخلی هنوز به سرانجام خودش نرسیدهاست؛ سرانجامی که امروزه در قامت کریهالمنظر «انقلاب جنسی» در دنیا دیده میشود! نشان به آن نشان که نتانیاهوی کودککش بهعنوان یکی از پیمانکاران اصلی این پروژه در حالی که با بحران موجودیت خودش و رژیم جعلیاش دستوپنجه نرم میکند، اما تاکنون دوبار با ملت ایران با اسم رمز «ززآ» سخن گفتهاست!
۳) فراگیری ویروس برهنگی در کشور، یقیناً بر دوقطبیهای اجتماعی بین طرفداران متین پوشش و بین هواداران نانجیب برهنگی خواهد افزود که به مراتب اثرش از فتنهی چندروزهی اجرای قانون «عفاف و حجاب» بیشتر است!
۴) آشوبهای اینگونه نیاز به پشتیبانیهای کلان پیمانکاران اصلی دارد در حالی که این روزها رژیم صهیونیستی درگیر جنگ وجودی است و آمریکا هم در حال دورهی انتقال قدرت! لذا فعلاً باید صبر کنند!
۵) در نگاه غربگرایان، زیان بدبینکردن دهها میلیون ایرانی مؤمن و معتقد، به ارکان نظام و قوای سهگانه خصوصاً مجلس و قوهی قضاییه بهخاطر بهتعویقافتادن قانون اسلامی و انسانی «عفاف و حجاب»، به مراتب بیشتر از آشوبهای احتمالی اجرای این قانون است!
۶) از همهی آنچه گفتهشد مهمتر، ناامیدکردن «هستهی سخت انقلاب اسلامی» از اجرای قوانین اسلامی و انقلابی در دورهی حاکمیت «جمهوری اسلامی» است و این یعنی عدمحضور یا حضور کمرنگ میلیونها «بسیجی دلدادهی انقلاب» در فتنههای احتمالی آینده است! همان حضوری که بارها و بارها غربگرایان را در رسیدن به اهداف شومشان ناکام گذاشتهاست!
چه باید کرد؟
۱) تا زمانی که قانون مترقی امربهمعروف و نهیازمنکر البته با شرایطش وجود دارد، چه جای ناامیدی و نگرانی است؟! احدی نباید از این سیاسیکاریها دلنگران باشد. هرکداممان از اقوام و دوستانمان شروع کنیم؛ یقیناً نتیجهاش را بهسرعت خواهیمدید.
۲) تبلیغات پرحجم حقیقی و مجازی جهت معرفی بخشهای مختلف قانون «عفاف و حجاب» خصوصاً توسط نمایندگان مجلس و نخبگان اجتماعی و اهالی رسانه، قطعاً روی بخش عمدهای از بانوان که پوشش مناسبی ندارند و بانوانی که درصدد پیوستن به این حرام سیاسی اجتماعی هستند، موثر خواهدبود.
۳) مطالبهی فراگیر از ارگانها و مجموعههای فرهنگی برای پاسخ به سه سؤال:
-تاکنون برای اجرای این قانون الهی چه کردهاید؟
-برنامههای سلبی و ایجابیتان در آینده چیست؟
-علت واکنشهای کماثرتان نسبت به فراگیری این حرام سیاسی و شرعی چیست؟
۴) تبیین فوری وضع موجود برای جوانان مؤمن انقلابی توسط دلسوزان آبرومند حوزوی و دانشگاهی و مدیران مخلصی که کماکان دل در گرو «انقلاب خمینی» دارند و خودشان را سرباز «امامخامنهای» میدانند.
۵) مطالبهی نخبگانی و روشمند از دولت و مجلس و قوهی قضائیه برای انجام قوانین قبلی در عرصهی عفاف و حجاب و زمینهسازی عاجل برای اجرای قانون فعلی!
نکتهی پایانی خطاب به بسیاری از مدیران «حرم جمهوری اسلامی» که جاماندهی دوران دفاع مقدساند:
آیا شما وصیتنامهی شهیدی را پیدا میکنید که در مورد حجاب سفارش نکرده باشد؟!
مبادا در دنیا و آخرت شرمندهی رفقای شهیدتان شوید!
✍ عباس بابائی ۲۵ آذر ۱۴۰۳
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️جواب امام خامنهای به فرزند شهید
📌میشه دعا کنید شهید بشم؟
🇮🇷 @Emam_kh
در هنگام آلودگی هوای تهران رهبری در کجا سکونت دارند؟
#حجت_الاسلام_راجی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چقدر مملکت با داشتن امثال "ابراهیم هادی" قشنگ تر بود، کاش غیرت و حیا؛ تو مردای جامعهمون کم رنگ نمیشد.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
🎥| #نشر_حداکثری
✊ پاسخ به شبهه ی مسئولین جمهوری اسلامی درباره "کرامت انسانی مجرمین و گناهکاران"
⁉️ آیا با اختلاسگرها و سارقین هم با "کرامت" رفتار میکنید ؟!
⚠️ این منطقِ مضحکِ شما در کل دنیا إعجاب برانگیز است.
🌹 استاد آیت الله وفسی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشت کیلو چنده مردم ؟
برنج کیلو چنده مردم ؟
ماشین قیمتش چنده مردم ؟
قیمتش چند بود چند شد مردم ؟
همش تقصیر دولته مردم
#سرطان_اصلاحات
@Emam_kh
⭕️ کودتای اقلیت علیه عقلانیت‼️
حکایت جماعتی که ؛
"نمی توانند" جلوی گرانی مایحتاج ضروری مردم را بگیرند
اما...
برای جلب رضایت اقلیتی هوس باز و شهوت ران، "می توانند" جلوی اجرای قانون برگرفته از دستور الهی را بگیرند🤔
🔸️الحمدلله با دستان توانمند دولت، همه مشکلات کشور حل شده و فقط قانونحجاب باقی مانده بود که آن هم حل شد‼️
👈فقط مانده تحقق تنها اولویت باقی مانده ((رفع فیلترینگ)) تا با رها کردن افسار عقل مردم و سپردنش دست رسانه های دشمن سوریه سازی ایران رقم بخورد☠️
@Emam_kh
جوشانده باقلا
👈مفید در درمان:
سیاتیک رماتیسم درد مفاصل
40گرم باقلا را در يک ليتر آب
بجوشانند و در فواصل غذا
يك فنجان بنوشید.
🍃🍁🍃🍁🍃
🍘 ناگت مرغ
🔸مواد لازم:
▫️سینه مرغ ... 2عدد كامل
▫️پیازمتوسط...2 عدد
▫️سیربه دلخواه چند حبه
▫️پنیر پیتزا ....250گرم
▫️نمک وفلفل وزردچوبه ...به ميزان لازم
▫️پاپريكا كمي
▫️آرد سوخاری نارنجي رنگ ....
🍘طرز تهیه:
ابتدا سينه مرغ را چرخ كرده .پياز را هم رنده كرده و بعد سينه مرغ چرخ شده را به همراه بقيه مواد داخل غذا ساز ريخته و خوب مخلوط كنيد. توي يك سینی آرد سوخاری نارنجي را ريخته موادراروي ان پهن كنيد يكسان.بعد دوباره روي انها ارد سوخاري بپاشيد.بعد به مدت يک ساعت در فريزر قرار می دهيد و بعد قالب زده و و در روغن سرخ کنید ومیل نماييد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨فیلمی که یهودیها به دنبالش میگردند تا آن را نابود کنند!!!
فوقالعاده❗
آن را ببینید
ــــــــــــــــــــــ
@Emam_kh
🗯علت اصلی قطعی برق و تعطیلی کشور مشخص شد؛ ترک فعل وزارت نفت از شهریور ماه به بعد و ذخیره نکردن گازوئیل
امیرحسین ثابتی نوشت:
🗯با مسئولان وزارت نیرو، وزارت نفت و تعدادی از اعضای کمیسیون انرژی مجلس صحبت کردم. تا الان جمع بندی بر این است که "ترک فعل وزارت نفت" از شهریور ماه به بعد و ذخیره نکردن گازوئیل، علت اصلی قطعی برق و تعطیلی کشور است.
🗯در صورتی که این مساله تایید شود، جدای از امکان استیضاح وزیر نفت توسط مجلس در صورت همراهی اکثریت نمایندگان، قوه قضاییه باید به خاطر این ترک فعل برای وزیر نفت و سایر مسئولان مربوطه پرونده قضایی تشکیل دهد.
🗯پزشکیان که با عذرخواهی کم کاری و اشتباه دولت را پذیرفته، آیا با مقصرین قطعی برق و گاز مردم برخورد میکند یا آنکه به همین عذرخواهی خشک و خالی بسنده میکند؟
@Emam_kh
امام خامنهای (حفظهالله):
اسلام به این اکتفا نمیکند که به زن بگوید با حجاب باش، به مرد بگوید نگاه نکن... بلکه با کسانی که مرتکب تخلف در این باب بشوند برخورد اسلام، برخورد قاطع است. علت این است که بلا و بیماری، بسیار بزرگ است. با این باید با همۀ قوا و همهجانبه برخورد کرد و اسلام این کار را میکند.
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂
ضرر کردیم ولی عقلمون زیاد شد
@Emam_kh