❌ هشدار بـه مزدوران
🔹 امام خامنهای عزیز: ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه(اغتشاش) قبول بکند در زیر گامهای محکم خود لگدمال خواهد کرد...
🔸 این رهنمود یک امر است! یک توصیف تجویزی است! یک خبر دستوری است! و اتمام حجتی است برای آنانی که در وضعیت جنگی، وسط میایستند!
👤 حسین کاوه
🇮🇷 @Emam_kh
🔺️چرا اسرائیل از یمن میترسد؟!
🔹اسرائیل و آمریکا در برابر یمن مستاصل شده اند؛ حتی تحلیلگران آنها مکرر از پیچیدگی جنگ با دلیران انصارالله میگویند؛ زدن یمن برای اسرائیل به راحتی لبنان و غزه نیست، همچنین محدودیت های یمن بسیار کمتر از محدودیت های حزب الله و حماس است.
🔹یمنی ها از هیچ تهدیدی واهمه ندارند؛ از بمب های سنگرشکن و جنگنده ها نیز تا کنون کاری بر نیامده است؛ جنگ زمینی هم برای آمریکایی ها به راحتی امکانپذیر نخواهد بود؛ برای زدن ناوهای جنگی آمریکا نیز دست یمنی ها باز است و اخیرا گفته اند تسلیحاتی دارند که میتوانند ناوها را غرق کنند.
🔹این اما همه ماجرا نیست؛ با توجه به محدودیت هایی که اسرائیل و آمریکا در برابر یمن دارند، و نظر به دست بازتر انصارالله به نسبت حماس و حزب الله، حتی امکان به هلاکت رساندن سران صهیونیست با هایپورسونیک نقطه زن هم وجود دارد؛ من فکر میکنم یکی از واهمه های بزرگ اسرائیل همین مسئله است!
#عبدالرحیم_انصاری
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۲۳ سوره انعام
🌸 وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا ۖ وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (۱۲۳)
🍀 ترجمه: و این گونه در هر آبادی و شهری رؤسا و سردمداران گنهكاری قرار دادیم تا در آن نیرنگ زنند، ولی جز به خودشان نیرنگ نمی زنند، و درک نمی كنند. (۱۲۳)
🌸 سپس اشاره به وضع اين رؤسای گمراه و زعماى كفر و فساد كرده مى فرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها: و این گونه در هر آبادی و شهری رؤسا و سردمداران گنهکاری قرار دادیم تا در آن نیرنگ زنند» يعنى، سر انجام نافرمانى و گناه فراوان اين شد كه راهزن راه حقّ شدند و بندگان خدا را از راه منحرف ساختند و در پايان آيه مى فرمايد: «وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ: ولی جز به خودشان نیرنگ نمی زنند و درک نمی کنند» از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه مفاسد و بدبختی هايى كه دامن اجتماعات را مى گيرد از بزرگترها و سردمداران اقوام سرچشمه مى گيرد و آنها هستند كه با انواع حيله و نيرنگ راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حقّ را بر مردم مى پوشانند.
🔹 پیام های آیه۱۲۳ سوره انعام
✅ کارهای انسان بی ایمان، در دید و تفکر او مؤثر است.
✅ سنت الهی، پاسخ دادن به مکر و حیله های دشمنان است.
✅ رؤسای فاسد و مفسد، ریشه ی فساد در جامعه اند.
آیه 123🌹 ازسوره انعام🌹
وَ كَذلِكَ =وبدین سان
جَعَلْنا =قراردادیم
فِي=در
كُلِّ=هر
قَرْيَةٍ =آبادی ای
أَكابِرَ=بزرگان
مُجْرِمِيها=گناهکارش را
لِيَمْكُرُوا =تا نيرنگ ورزند
فِيها=درآن
وَ ما يَمْكُرُونَ=و نيرنگ نمی ورزند
إِلَّا =جز
بِأَنْفُسِهِمْ=به خودشان
وَ ما يَشْعُرُونَ =ودرنمی یابند
🌹🍃🌹🍃🌹
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💡اگه نماز نخونیم چی میشه..؟
💠 دکتر سیدمحسنمیرباقری
1️⃣ اگر معتقد باشه ولی نخونه، کارای خوب دیگه بدردش نمیخوره
2️⃣ نماز مثل ستون خیمه یا چادره که اگر نباشه، میخ و سایر اجزا کارایی ندارن. (یعنی چادر قابل استفاده نخواهد بود)
3️⃣ اگر توبه نکنه و نماز رو همچنان ترک کنه، در آخرت پروندهای برای اعمالش تشکیل نمیشه (یعنی یه هیچکدوم از اعمالش رسیدگی نمیشه)
4️⃣ اگر کسی آدم خوبیه ولی نماز نمیخونه، اثر کار خوبش رو توی دنیا میبینه و توی آخرت طلبی از خدا نداره.
5️⃣ اینکه چنین فردی جهنم میره یا بهشت؛ شاید رحمت خدا شامل حالش بشه و بخشیده شه ولی کارای خوبش کمکی بهش نمیکنه
@Emam_kh
🔴ژنرال یحیی سریع: حتی اگر بمب اتمی بر صنعا پایتخت یمن پرتاب شود، به حمایت از مردم فلسطین ادامه خواهیم داد۰
@Emam_kh
💠 #کفش_بارونی
💬اگه کف کفشمون خیس باشه و باهاش بریم پارک یا جاهایی که سگ از اونجا رد شده، کف کفش نجس میشه؟
🔹همه مراجع: نه بابا! از کجا میدونی سگ دقیقاً از اونجا رد شده؟ تازه رد شده باشه هم، از کجا معلوم خیس بوده و اونجا رو نجس کرده؟
(سگ خشک باشه، جایی نجس نمیشه)
تازه سگ خیس هم بوده باشه، از کجا معلوم رطوبت زمین اینقدر زیاد بوده که به کفش شما سرایت کرده؟ و...
👌 آقا خلاصهش اینکه تا وقتی که یقین یا اطمینان به نجاست نداشته باشین، چیزی نجس نیست، لازم هم نیست تحقیق کنین، لازم هم نیست مثل کارآگاهها دنبال دلیل و مدرک بگردین و دقتهای ریز عقلی کنین.
📚خامنهای، رساله آموزشی، ص۴۹؛ سیستانی، رساله جامع، ج۱، م۱۳۷؛ مکارم، رساله، م۱۳۶؛ وحید، رساله، م۱۲۲؛ نوری، رساله، م۱۲۱؛ شبیری، رساله، م۱۲۲.
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتچهلویکم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
هیچپست جدیدی نذاشته بود .
رفتم پستایی ک محمد توشون تگ شده رو ببینم
۱۰ تای اولی یا عکس محمد بودن یا عکس محمد به همراه چند نفر
همشون تولدشو تبریک گفته بودن و براش آرزوی شهادت کردن...!
وااا اینهمه دعا چرا چیز دیگه ای از خدا نمی خواستن براش.
همینطوری مشغول گشت زدن بودم که دیدم یه پست ب پستاش اضافه شده
با هیجان منتظر موندم بازشه
چهره اش مثه همیشه تو عکس مشخص نبود
ولی کیکش مشخص بود انگار خم شده بود و داشت فوتش میکرد
دوست و رفیقاشم دورش بودن
چجوریه اینهمه رفیق داره و اینهمه آدم دوسش دارن ؟
بنظر آدم معاشرتی واجتماعی نمیاد .
از دوستاش تشکر کرده بود.
آخر پستشم نوشت
" آرزوی روز تولدمو شهادت مینویسم "
خب پس خودشم از خداش بود براش شهادت بخوان
دوباره رفتم تو پستایی که تگش کرده بودن
از همشون اسکرین شات گرفتم
گفتم شاید پاک کنن پستارو
میخواستم عکساشو نگه دارم
خیلی برام جالب شده بود
به شمع تولدش دقت کردم
زوم کردمروش
نگام ب شمع دو و شیش خورد
عه بیست و شیش سالشه فکر میکردم کوچیک تر باشه
تو ذهنم حساب کردم ک چقدر ازم بزرگتره.
من ۱۸ بودم و اون وارد ۲۷ شد...
نه سالی تقریبا ازم بزرگتر بود.
خب ۹ سالم زیاده .
اصن چرا دارم حساب میکنم وای خدایا من چم شده .
کلافه از خودم گوشیمو قفل کردم و گذاشتمش کنار .
تو دلم با خودم در گیر بودم هی به خودم میگفت فاطمه نه نباید بهش علاقمند شی
مثه همیشه منطقی باش این آدم اصلا ب تو نمیخوره به معیارات عقایدت،
از همه مهمتر افکارش با افکار بابا به هیچ وجه جور در نمیاد .
در خوشبینانه ترین حالت هم اگه همه چی خوب باشه و بهم بخورین بابا عمرا بزاره ک...
ای خدا تا کجاها پیش رفتم
فک کنم از درس خوندن زیادی خل شدم.
تنها راهه خلاصی از افکارم خوابیدن بود.
ساعت و برای یک ساعت دیگه کوک کردم .
کلی کار نکرده داشتم .
تا سر رو بالش خنکم گذاشتم از خستگی خوابم برد
_
با صدای مضخرف ساعت بیدارشدم و با غضب قطعش کردم
گیج خواب پریدم حموم و بعد یه دوش سریع اومدم بیرون
چند ساعت دیگه سال تحویل بود و من هنوز بوی بهار و حس نکرده بودم .
اصلا استرس کنکور شوق و ذوقم و واسه هر کاری،کور کرده بود.
میترسیدم آخرش روونه تیمارستان شم.
کرم پودر و رژمو برداشتم و باهاشون مشغول شدم.بعد اینکه کارم تموم شد
شلوار سفیدم و پوشیدم .
یه زیر سارافونی بلند سفیدم پوشیدم و مانتو جلو باز صورتیم و که یخورده از اون بلندتر بود ورداشتم
شال سفیدمو هم سرم کردم
بعد عطر زدن و برداشتن کیف و گوشیم
با عجله از اتاق اومدم بیرون
زنگ زدم ب مامانم
چند دقیقه دیگه میرسید
خسته بود ولی دیگه نمیشد کاریش کرد .وقتی برامون نمونده بود که بزارم واسه بعد.
تا صدای بوق ماشین مامان و شنیدم
پریدم بیرون و سوار ماشین شدم
رفتیم داخل شهر .
ماشینش و پارک کرد و مشغول گشتن شدیم .
اینجور وقتا انقدر شهر شلوغ میشد که احساس میکردم اومدم یه شهر دیگه.
یه حس غریبی بهم دست میداد .
خداروشکر ماهی قرمزا و سبزه ها مثه گذشته منو به وجد آورد
دوساعتی چرخیدیدم و خرید کردیم
به مامانم گفتم زودتر بره خونه تا سفرمو بزارم
+اره دیگه همیشه همینی وایمیستی دقیقه ۹۰ همه کاراتو انجام میدی
_مامان خانوم کنکوررر دارممما
+بهانته
نمیخواستم بحث کنم واسه همین بیخیال شدم و منتظر موندم به خونه برسیم.
وقتی که رسیدیم بدون اینکه لباسم و عوض کنم نشستم تو هال
میز عسلی و گذاشتم یه گوشه
ساتن سفیدم و گذاشتم روش
و یه تور صورتی هم با یه حالت خاصی آویزون کردم .
ظرفای خوشگلم و دونه به دونه در اوردم و به شکل قشنگی چیدمشون
آینه و شمعدون مادرمم گذاشتم
تو تنگِ کوچیکی که خریده بودم آب ریختم و ماهیارو توش انداختم.
بعد اینکه کامل هفت سینم و چیدم و قرآن و روی میز گذاشتم با ذوق عقب رفتم و به حاصل کارم خیره شدم.
لباسم و عوض کردم تی وی و روشن کردیم .
با بابا اینا نشستیم ومنتظر تحویل سال شدیم .
دلم میخواست تمام آرزوهامو تو این چند دقیقه به خدا بگم
اول از همه از خدا خواستم نتیجه زحماتم و بهم بده و بتونم جایی که میخوام قبول شم
سایه پدر و مادرم رو سرم بمونه و همیشه سلامت باشن
یه اتفاق خوب تو زندگیم بیافته و دوباره آدم شاد و شنگول قبل بشم
و یه دعا هم که همیشه میکردم این بود که خدا یه عشق واقعی و موندگار بندازه تو دلم .
اصلا دلم نمیخواست خودمومجبور کنم که عاشق یکی شم .
به نظرم آدما باید صبر میکردن تا به وقتش خدا بهشون عشق و هدیه بده.
فازِ بعضی از دوستامم که خودشونو به زمین و آسمون میزدن تا بگن عاشق یکین ولی نبودن و درک نمیکردم هیچ وقت .
به به خدا گفتم اگه عشق مصطفی درسته مهرش و به دلم...
ادامهدارد...