فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ «آشتی ملی» معنی ندارد.
🔻امام خامنه ای: مردم با کسانی که روز عاشورا آمدند وسط خیابان و با قساوت و بیحیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت و کتک زدند، قهرند و آشتی نمیکنند.
@Emam_kh
روزنامه کیهان نوشت:
باورکردنی نیست اعضای «شورای عالی فضای مجازی» بعد از این همه کشو قوس، واتس اپ این پیامرسان بدنام را رفع فیلتر کردهاند که بارها به عنوان ابزار جاسوسی، ردیابی و نفوذ به دادههای کاربران از سوی موساد و کمپانیهای به اصطلاح خصوصیِ وابسته به آن، مورد استفاده قرار گرفته است.
🔹برنامه «واتساپ» که متعلق به شرکت آمریکایی «متا» است به طرح اسرائیل برای هدف قرار دادن فلسطینیها از طریق یک برنامه مبتنی بر هوش مصنوعی کمک میکند قابل توجه تصمیمگیران این عرصه!
@Emam_kh
⭕️ راهنمای زائران مزار حاج قاسم
🔰 جهت استفاده از خدمات ستاد پنجمین سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی نرم افزار دیار مرد میدان را از طریق برنامه بازار نصب نمایید:
http://cafebazaar.ir/app/?id=app.raiko.hajghasem&ref=share
@Emam_kh
💠 نفقه فرزندان
💬 سوال:
اگر زنی درآمد مستقل داشته باشد، آیا بر او واجب است که در نفقه فرزندان مشارکت کند؟
✅ پاسخ:
چنانچه فرزندان از خود مالی نداشته باشند، نفقه آنان بر عهده پدر است و در صورتی که پدر فقیر باشد، بر پدربزرگ پدری واجب خواهد بود؛ اما اگر او (یا پدران او در صورت زنده بودن) نیز توانایی مالی نداشته باشند، در این صورت است که پرداخت نفقه بر مادر واجب میگردد.
📚 بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای.
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتپنجاهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو مطب
یه راست رفتیم تو اتاق دکتر .
چون واقعا من تو شرایط سختی بودم
حتی نیم ساعتم برام پر ارزش بود.
برای همین مامان از قبل هماهنگ کرد واسم که معطل نشم.
نشستم رو به رو دکتر .چونمو چسبوندم به دستگاهش و اونم مشغول معاینه شد.
مامانم کنارش وایستاده بود.
از دکترای بیمارستانی بود که مامان توش کار میکرد.
برا همین میشناختتش.
بعد چند دقیقه معاینه اومد کنار و رو به مامان گف
+خانم مظاهری مث اینکه این دخترتون زیادی درس میخونه نه؟
مامان پوفی کشید و
_این جور که معلومه ....
ینی ظاهرا که اره ولی باطنا و خدا میدونه.
چشامو بستم و سعی کردم مث همیشه آرامشمو حفظ کنم.
با دست بهم اشاره زد برم بشینم رو صندلی و علامتا رو بهش بگم.
چندتایی و درست گفتم ولی به پاییناش که رسید دیگه سرم درد گرفت و دوباره حس سرگیجه بهم دست داد.
چشمامو باز و بسته کردمو
_نمیتونم واقعا نمیبینم.
نزدیکم شد چندتا دونه شیشه گذاشت تو عینکِ گنده ای که رو چشام بود.
دونه دونه سوال میپرسید که چجوری میبینم باهاش.
به یکیش رسید که باهاش خوب میدیدم.
زود گفتم.
_عه عه این خوبه ها.
دکتر با دقت نگاه کرد
+مطمئنی؟
_بله
+شماره چشات یکه دخترجون چرا زودتر نیومدی !!؟
سرمو به معنای چ میدونم تکون دادم.
اعصابم خورد شد ازینکه مجبور بودم از این ب بعد عینک بزنم.
برخلاف همه من از عینک متنفر بودم و همیشه واهمه ی اینو داشتم که یه روزی عینکی شم.
مامان خیلی بد نگاهم کرد و روشو برگردوند سمت دکتر.
_الان باید عینک بزنه؟
+بله دیگه
_عینکشو بدین همین بغل بسازن براتون.
یه چیزایی رو کاغذ نوشت و داد دست مامان.
از جام پاشدم و کنارش ایستادم.
بعد تموم شدن کارش از دکتر خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون.
مامان قبضو حساب کرد و رفتیم همون جایی که دکتر گفته بود.
سفارش عینکودادیم و گفتیم که عجله ایه که گفتن فردا حاضر میشه.
چندتا قاب عینک زدم به چشم که ببینم کدوم بیشتر بهم میاد.
آخر سرم یه عینک ساده مشکی که اطراف فلز چارگوشش شبیه ساختارِ ژن بود و رنگشم طلایی انتخاب کردم.
مامان بیعانه رو حساب کرد و من رفتم تو ماشین تا بیاد . به ریحانه اس ام اس دادم که خونه هست یا نه.
تا مامان بیاد و تو ماشین بشینه جواب داد
+اره .
مامانو ملتمسانه نگاه کردم و بهش گفتم.
_میشه یه چند دقیقه بریم خونه ریحانه اینا؟
مشکوک بهم زل زد
+چرا انقدر تو اونجا میری بچه؟
_جزوه ام دستشه بابا!!! باید بگیرم ازش.
+الان من حوصله ندارم
_اهههه به خدا واجبه مامان. باید بخونم وگرنه کارم نصفه میمونه.
کمربندشو بست و گف
+باشه فقط زود برگردیاا..
_چشم. فقط در حد رد و بدل کردن جزوه.
چون ادرس از دفعه قبل تو ذهنش مونده بود مستقیم حرکت کردیم سمت خونشون و زود رسیدیم
با تاکید مامانم برای زود برگشتن از ماشین پایین اومدم
تپش قلب گرفته بودم از هیجان .
چند بار آیفون زدم که صداش در نیومد .
حدس زدم شاید خراب باشه
واسه همین دستم و محکم کوبیدم به در .
چون حیاط داشتن و ممکن بود صدا بهشون نرسه ؛ تمام زورم و رو در بدبختشون خالی کردم .
وقتی دیدم نتیجه نداد یه بار دیگه دستم و کوبیدم به در
تا خواستم ضربه بعدی رو بزنم قیافه بهت زده محمد ب چشمم خورد .
حقم داشت بیچاره درشونو کندم از جا.
دستم و که تو هوا ثابت مونده بود پایین آوردم .
تا نگاهم به نگاهش خورد احساس کردم دلم هُرّی ریخت
انتظار نداشتم اینطوری غیر منتظره ببینمش.
اولین باری بود که تونستم چشماشو واضح ببینم .
سرش و انداخت پایین و گفت :
+سلام. ببخشید پشت در موندین .صدای جاروبرقی باعث شد نشنوم صدای درو.
با تمام وجود خداروشکر کردم .
با ذوق تو ذهنم تعداد جملاتی که بهم گفته بود و شمردم.
فکر کنم از همیشه بیشتر بود .
یه چند لحظه سکوت کردم که باعث شد دوباره سرش و بیاره بالا .
صدامو صاف کردم وسعی کردم حالت چهرم و تغییر بدم تا حسی که دارم از چهرم مشخص نباشه.
حس کردم همه کلمه ها از لغت نامه ذهنم پاک شدن فقط تونستم آروم زمزمه کنم :
_ سلام
فکر کنم به گوشش رسید ک اومد کنار تا برم داخل .
رفتم تو حیاط.
درو نیمه باز گذاشت و تند تر از من رفت داخل .
صداش به گوشم رسید که گفت :
+ریحانههه !!ریحانهههه !!
چن ثانیه بعد ریحانه اومد بیرون محمدم پشت سرش بود
به ظاهر توجه ام به ریحانه بود اما تمام سلولای بدنم یه نفر و زیر نظر گرفته بود
ریحانه بغلم کرد و من تمام حواسم به برادرش بود که رفت اون سمت حیاط وتو ماشینش نشست .
ریحانه داشت حرف میزد و من داشتم به این فکر میکردم که چقدر رنگای تیره بهش میاد و چه همخونی جالبی با رنگ چشم و ابرو و مژه های پُرِش داره.
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتپنجاهویکم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
ریحانه منتظر به من نگاه میکرد و من به این فکر میکردم چرا هر بار که محمدو دیدم پیراهن تنش بود.
صدای ریحانه منو ار فکر به موهای لخت و محاسن مشکی محمد بیرون کشید
گیج گفتم
_چی؟؟؟
+اه فاطمه دوساعت دارم برات فک میزنم تازه میگی چیی؟
حواست کجاست خواهر؟ مجنونیا!
دیگه زیادی سوتی داده بودم خندیدم و گفتم
_غر نزن چطوری، تو دلم تنگ شد واست بابا
+اره اصن معلومه چقدرم شدت دلتنگیت زیاده .
تمام تلاشمو میکردم تا زمان حرف زدن صدام تو بهترین حالت باشه .
_چع خبرا خوبی نی نی تون خوبه؟
+خوبم.نی نی مونم خوبه بیاا داخل دیگههه! دوساعته اینجا نگهت داشتم.
_نه نه همینجا راحتم مامانم بیرون منتظره باید برمممم .
+عه اینطوری که نمیشه. یخورده بمون حداقل !
_نمیشه عزیزم باید برم .
+خبب پس صبر کن نی نی و بیارم ببینی .حداقل رو ایوون بشین خسته میشیی اینجوری
_اشکالی نداره بدو بیاررش
ریحانه رفت منم جوری نشستم که بتونم یواشکی به محمد نگاه کنم
داشت کف ماشین و جارو برقی میکشید
نوشته پشت شیشه ماشین توجه امو جلب کرد
با خط خیلی قشنگی نوشته بود "اللهم عجل لولیک الفرج"
یه لبخند قشنگ رو لبم نشست
صدای ریحانه و شنیدم که با صدای بچگونه گفت :
+خاله فاطمه من اومدم!
با ذوق از جام بلند شدم وبی اراده گفتم
_ وای خدا چه نازه این بَشر!
+بله دیگه فرشته خانوممون به عمش رفته .
_اسمش فرشته است ؟
+ارهه دخترمون خودشم فرشته اس.
_ای جونم قربونش برم الهی
بچه رو گرفت سمتم و گفت : +بیا انقدر نی نی دوست داری بغلش کن
_دوست دارم بغلش کنما...
ولی میترسم!
ما اطرافمون بچه نداریم !
+عه ترس واسه چی .بشین بدم بغلت
نشستیم باهم
بچه رو آروم گذاش تو بغلم
انقدر تنها بودم و نوزاد اطرافم کم دیده بودم احساس عقده ای شدن میکردم .
دست کوچولوش و آروم بوسیدم که بوش دیونه ام کرد.
یهو با ذوق گفتم :
_وایی بوی نی نی میده!
ریحانه زد زیر خنده و
+نی نیه ها دلت میخواد بوی چی بده ؟؟
با تمام وجود بوشو به ریه هام کشیدم و شروع کردم قربون صدقه رفتنش.
دیگه حواسم از محمد پرت شده بود
براش روسری کوچولوی صورتی بسته بودن.
خواب بود .مژه های بلندش باعث میشد هی دلم واسش ضعف برهه
ریحانه بلند گفت :
+بسهه محمد به خداا تمیز شد چی از جون اون بدبخت میخوای ؟
دنباله نگاهش و گرفتم ک رسیدم به محمد که از ماشین بیرون اومده بود و و با پارچه شیشه هاشو تمیز میکرد .
در جواب حرف ریحانه چیزی نگفت که فکر کنم بخاطر حضور من بود
یهو ریحانه داد کشید وگفت : عه جزوتو نیاوردمم .یادت میره ببریش برم بیارم
رفت داخل.تا رفت داخل لب و لوچه فرشته کج شد و صورتش قرمز. یهو استرس گرفتم و با خودم گفتم وای خدا گریه اش نگیرهه ریحانه کوفت بگیری که بچه رو بیدار کردی .
سریع با دست آزادم جعبه ی زنجیرمو از کیفم در اوردم و گذاشتم تو پتوش .
صدای سوئیج ماشین محمد اومد فک کنم قفلش کرده بود
انقدر حواسم به بچه بود که نمیتونستم با دقت نگاه کنم
هر چی میگذشت اخمای بچه بیشتر توهم میرفت .
اومد سمتم داشت از پله ها بالا میومد که صدای گریه بچه بلند شد .
خیلی ترسیدم
تجربه ی نگه داری بچه رو نداشتم .نمیدونستم وقتی گریه میکنه باید چیکار کنم .همشم ترس اینو داشتم که نکنه چون من بغلش کردم داره گریه میکنه پاک خل شده بودم محمد از کنارم رد شد که صدای گریه ی بچه شدت گرفت چاره ای برام نمونده بود یهوبا یه لحن ترسیده ، جوری که انگار یه صحنه ترسناک و دیده باشم بلند گفتم :
+وای بچه گریه میکنه
برگشتم پشت سرم و نگاه کردم.
مردد و با تعجب ایستاده بود.نمیدونست باید چیکار کنه
چون رو پله بودم با استرس زیادی از جام بلند شدم که همزمان اونم اومد سمتم.
یخورده به دستم نگاه کرد و بعد جوری دستش و گذاشت زیر پتوی بچه که با دستم تماسی نداشته باشه.
چون من یه پله پایین تر بودم فاصلمون کم نشده بود ولی
تونستم بوی عطرش و حس کنم
امروز چه اتفاقای عجیبی افتاد
خیلی خوشحال شدم از اینکه بچه گریه اش گرفت.
فرشته رو گرفت و رفت داخل .
دوباره تپش قلب گرفته بودم
زیپ کیفم و بستم و بندش و گذاشتم رو دوشم و ایستاده منتظر موندم
چند لحظه بعد ریحانه جزوه به دست برگشت و گفت : +ببخش که دیر شد
جزوه و ازش گرفتم و گفتم : _نه بابا این چ حرفیه
بعدم بغلش کردم و گفتم :
_خب من دیگه برم تا مامانم نکشتتم.
+عهه حیف شد که زود داری میری .خوشحال شدم دیدمت گلم.
خداحافظ .
جوابش و دادم و ازش دور شدم .
در خونشون و بستم و نشستمتو ماشین
قبل از اینکه مامان حرفی بزنه گفتم :
_غلط کردم
تقصیره توعه دیگه انقدر بچه اطرافمون نبود بچشونو دیدم سرگرمش شدم .
یه چشم غره داد و پاشو گذاشت رو گاز
ادامهدارد...
چرا به امیرالمومنین علیه السّلام #غضنفر می گویند؟
غضنفر به کسی گفته میشود که؛ شجاع بوده و دارای بدن و جثهای قوی و نیرومند باشد
به همین خاطر برای توصیف وجود مبارک امام علی ( علیه السّلام ) به کار گرفته شده است.
ادب استفاده از اسم مبارک امیرالمؤمنین علیه السّلام
غضنفر یکی از لقبهای مظلوم ترین و بزرگ مرد تاریخ بشریت و اسلام است. آنقدر مظلوم که حتّی وقتی خبر شهادتش در شامات پخش شد میگفتند: مگر او هم نماز میخواند. آنقدر مظلوم که ما شیعههای علوی هم با این لقب جوک میسازیم و به خودمان اجازهی بی احترامی به نامش را میدهیم.
هنوز دیر نشده و راه جبران باقی است.
[1]لسان العرب، ج 5، ص25؛ الصحاح فی اللغة، ج2، ص20؛ تهذیب اللغة، ج3، ص111.
[2]ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص297،ج 2، ص323، انتشارات علامه، قم، 1379ق.
[3]مناقب آل ابیطالب، ج1، ص394.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اشک های رهبر عزیزمان را از یاد نمیبریم
🌹«ای مولای ما!من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبروئی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛ همه ی اینها را من کف دست گرفتم در راه انقلاب»
۱۳۸۸/۳/۲۹
اللهم احفظ قائدنا و حبیب قلوبنا
نائب المهدی
امامنا الخامنه ای حتی یصل
فرج مولانا المهدی (عج)
@Emam_kh
🔴 گران ترین وفاق تاریخ
🔺افزایش حدود ۳۵ درصدی دلار (کاهش ۳۵ درصدی ارزش ریال) در همین پنج ماه اول دولت وفاق ملی!!
اُف بر این وفاقتان ...
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تیر خلاص به مدعیان تقلب ۱۳۸۸
📌اعتراف عباس آخوندی (نماینده میرحسین موسوی) به عدم تقلب انتخاباتی در جلسه خصوصی بیترهبری، ۴روز پس از انتخابات
✍سوت آغاز رسمی فتنهی ۱۳۸۸ با مصاحبهی زودهنگام میرحسین موسوی و ادعای پیروزی انتخاباتی در ساعاتی قبل از اتمام رایگیری و شمارش آراء زده شد؛ سپس ادعای تقلب گسترده و #دروغ_بزرگ جابجایی میلیونها رای
✍دروغ بزرگی که اصلاحطلبان برای فشار به حاکمیت و انتقال قدرت ساختند، رسانههای معاندی چون بیبیسی به آن ضریب دادند و مغزهای کوچک زنگزدهای که آن را باور کردند؛ آنگاه کشور به آشوب کشیده، طمع دشمنان برانگیخته و تحریمهای فلجکننده اجرا شد!
✍درنهایت، ۴سال بعد همین قماش توانستند با فریب و شعار رفع تحریمها، اریکهی قدرت را در دست بگیرند و خسارت محض دیگری را رقم زدند به نام #برجام که تنها دستاورد طبق اعتراف خودشان #تقریبا_هیچ بود!
🖋 #محمد_جوانی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ صحبت های تکان دهنده دکتر کرمی راجع به نقشه های شوم صهیونیست ها درباره سبد غذایی مسلمانان
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دور زدن رهبری به روایت مصطفی تاجزاده + صوت لو رفته از مهدی هاشمی:
استراتژی ما همیشه از روز اول همین بود که جلوی خامنهای وایسیم
پس کی میخواید شروع کنید؟!
شروع کردیم، وقتی مامانم میگه بریزید تو خیابون …
به مناسبت ۹ دی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حتما حتما حتما ببینید
اعضای ستاد کروبی و موسوی که سال ۸۸ به خاطر شکست در انتخابات کشور را به آشوب کشیدند، ۴ سال بعد دولت به دست شان افتاد، اما نتیجه عملکردشان چه بود؟
وقتی در قدرت نیستند کشور را بهم میریزند و وقتی در قدرت هستند، آن بلاها را سر کشور می آورند
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴بیحجاب بساز، جایزه بگیر
🔹وقتی مجید توکلی کارگردان سینما پیشنهاداتی دریافت میکند که اگر فیلمش را بیحجاب بسازد در جشنواره برلین موفق خواهد شد
▪️حضرت آیتالله خامنهای: «مسئلهی حجاب محدودیّتِ شرعی و قانونی است؛ آنجا محدودیّتِ دولتی نیست، قانونی است و شرعی است؛ کشف حجاب، حرام شرعی و حرام سیاسی است؛ هم حرام شرعی است، هم حرام سیاسی است. خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند نمیدانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند میکنند چه کسانی هستند، قطعاً نمیکنند؛ من میدانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دینند، اهل تضرّعند، اهل ماه رمضانند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزهی با حجاب است. جاسوسهای دشمن، دستگاههای جاسوسی دشمن، دنبال این قضیّه هستند. اگر بدانند، حتماً نمیکنند. به هر حال، این مسئله قطعاً حل خواهد شد. امام، در اوّلین هفتههای انقلاب، مسئلهی حجاب را الزاماً و قاطعاً بیان کردند؛ جزو کارهای اوایلِ امامِ راحل (رضوان الله علیه) این بود.» ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
◀️کی دست جاسوسان دشمن را از روسری زنان این سرزمین کوتاه خواهیم کرد؟
✍عالیه سادات
🇮🇷 @Emam_kh
✍ توصیههای درمانی پوکی استخوان
ماساژ روزانه با روغنهای بادام تلخ و شیرین، روغن قسط، روغن زیتون، سقز و اسانس نعنا
نوشیدن جوشانده گزنه، دمنوش رازیانه، کلهجوش با نعناع، آب پاچه گوسفند یا قلم گاو همراه با کمی دارچین، گوشت گوسفند جوان، شیر گاو و لبنیات همراه مصلحشان
مصرف دانهی کنجد، و سبزیجاتی مانند برگ چغندر کاهو و کلم بروکلی
⬅️ همچنین؛
نوشیدن روزانه مخلوط ۲.ق سویق سنجد همراه با یک لیوان شیر بادام یا شیرگاو گرم و مقداری عسل، میتواند معجون مناسبی برای جلوگیری و یا کاهش عوارض پوکی استخوان باشد
🍎🍏🍎🍏🍎
@Emam_kh
27.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹آیا اگر انسان مسحور فتنه شیطان نباشد، باز هم برای جستجوی حق به سراغ غربزدگان وابسته ای چون سرکردگان منافقین خواهد رفت ؟!
🔹آیا باقی مانده منافقین هنوز هم در نیافته اند که مردم ما اهل ولایتند، و سخن را تنها از کسانی می پذیرند، که در صورت و سیرت به رسول الله و ائمه اطهار علیهم السلام ماننده باشند، نه از کازانواهای خودفروخته ای چون سرکردگان منافقین.
🌹شهید_سید_مرتضی_آوینی
#گنجینه_آسمانی، ص۳۷۴
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ یک فیلم ناب و کمیاب از رهبری
🔻چرا رهبری در جمعه نصر حضور پیدا کردن؟
کاش ملت ما رهبرشان را میشناختن
کاش نسل جوان ما رهبرشان را میشناختن
کاش مدیران و مسئولین ما رهبرشان را میشناختن
این یعنی روایتگری درست و به موقع
@Emam_kh