🌷 داستان " از عشق تا حوزه "
🌷 فصل ۲ 🍁 ق ۴
🌟 جواب رد عمو ، داغونم کرده بود
🌟 نمی دونستم چکار کنم
🌟 برای حل مشکلم به امام رضا متوسل شدم
🌟 به سرعت ، به طرف مشهد راه افتادم
🌟 من تا آن وقت ، اصلا مشهد نرفته بودم
🌟 برای اولین بار ، آن هم نه برای زیارت بلکه برای ازدواج ، دارم پیش امام رضا می روم
🌟 چون از یکی از منبری ها شنیده بودم
🌟 که ایشان در بحث ازدواج ، خیلی زود حاجت میدهند
🌟 من هم به این دلیل به مشهد رفتم
🌟 روبروی ضریح ایستادم
🌟 بغضم ، نای حرف زدن نمی دهد
🌟 آرام آرام اشکم جاری شد
🌟 ناگهان به گریه و هق هق افتادم
🌟 بعد از اینکه آرام شدم
🌟 نگاهی به ضریح کردم و گفتم :
🌹 آقاجان !
🌹 من عاشق کور و بی مغز نیستم
🌹 به چیزی هم که مال من نیست ، اصرار نمی کنم
🌹 اگر دختر عمو ، قسمت من نیست
🌹 باشه ، ولی خواهشا دلم و آرام کن
🌟 احساس آرامش ، همه وجودم را گرفت
🌟 فرداش ، بازم به سمت حرم رفت
🌟 به ضریح چسبیدم و گفتم :
🌹 آقا جان ، خودت یک بانوی متدین و با حیا به من بده .
🌟 به اهواز برگشتم
🌟 و چند روز بعد هم ، به قم سفر کردم
🌟 تا وضع خانه ها و اجاره ها را بدانم
🌟 دیگه نمی خواستم اهواز بمانم
🌟 هوای اهواز ، برام سنگین و خفه کننده شده بود
🌟 در اولین فرصت به قم آمدم
🌟 نهار را در منزل آقای حسین ساجد پور ، خوردم و شب به سمت حرم رفتم
🌟 به صورت اتفاقی ، پسر دایی محسن و مصطفی را ، در حرم دیدم
🌟 آقا محسن ، طلبه آنجا بود
🌟 و آقا مصطفی ، برای دوره آموزشی از طرف سپاه ، آمده بود
🌟 شب را ، در حوزه و حجره آقا محسن ، خوابیدم
🌟 فرداش ، ۲۸ مهر ۱۳۸۹ بود
🌟 به سراغ بنگاه های املاکی رفتم و قیمت خانه ها را گرفتم
🌟 خیابان ها ، شلوغ و پر از عکسهای امام خامنه ای بود
🌟 شیشه های مغازه ها ، شیشه های ماشین ها و در و دیوار ، پر از پوستر های رهبری بودند
🌟 از راننده ها پرسیدم چه خبر است ؟
🌟 گفتند : دو روز دیگر ، قرار است امام خامنه ای ، به قم بیایند
🌟 خیلی دوست داشتم که بمانم و رهبر عزیزم رو ببینم
🌟 ولی چون کار داشتم ، نتوانستم بمانم و آقای عزیزتر از جانم را ببینم .
🌟 همان روز به اهواز برگشتم
🌟 من رفتن به مسجد و شرکت در نماز جماعت را ، خیلی دوست داشتم
🌟 یک روز ، مثل همیشه ، به مسجد و نماز جماعت رفتم
🌟 ناگهان ، یک پسر خوش سیمایی را ، در مسجد دیدم
🌟 تاکنون در مسجد ، او را ندیده بودم
🌟 و نمی دانستم ، پسر کیست
🌟 نگاهم ، حرکات و شیطنت های او را تعقیب می کرد
🌟 مات و مبهوت ، نگاهش می کردم
🌟 با لبخندی ، ته دلم گفتم
🇮🇷 اگر این پسر ، خواهر دارد
🇮🇷 بروم خواستگاری و او را بگیرم ،
🇮🇷 حتما خواهرش مثل خودش ، زیبا و تودل برو هست .
🌟 پدر ، چندتا دختر نشان کرده بود
🌟 و مادر هم چندتایی را
🌟 مادر بزرگ و بعضی عمه ها هم ،
🌟 هر کدام ، یکی را برای من ، زیر سر داشتند .
🌟 به خاطر اینکه دل هیچ کدام نشکند
🌟 یک سری شرط گذاشتم .
🌟 با توجه به آن شرایط ،
🌟 عمه منا ، یکی از شاگردان خود را ،
🌟 که در آرایشگاه زنانه کار می کند
👈 به پدر معرفی کرد .
🌟 که بعدها فهمیدم
🌟 آن دختر ، خواهر رفیقم در دوران مدرسه هست ،
🌟 یک زمانی ، با آن پسر ، همکلاسی بودیم
🌟 با اوصافی که عمه گفته بود ، پدر پسندید
🌟 دوم آذرماه بود
🌟 به خانه آنها ، برای خواستگاری رفتیم
🌟 همین که وارد شدیم
🌟 یک پسری در را باز کرد
🌟 که از دیدنش ، تعجب کرد بودم
👈 خدای من باورم نمیشه....
🍁 ادامه دارد ......
📝 نویسنده : حامد طرفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاامام_الرئوف🌺
بیمارم و دنبـال شفـا آمده ام
محتاجم و در پے عطا آمده ام
سوگند بہ تڪ تڪ ڪبـوترهـایٺ
با آرزوی ڪرب_و_بلا آمده ام
🕊 صـلوات_خاصه ( امام_رضا_علیه السلام) ✵به نيت خشنودي آن حضرت ✵و بر آورده شدن حاجات✵.
بِسْمِ_اللّٰهِ_الرَّحْمٰنِ_الرَّحیٖم
•❥•➼═❧═───┄✧✦
۩﷽• #اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ ๑۩﷽
•❥• بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسنديده پيشواى پارسا و منزه
•❥•➼═❧═───┄✧✦
۩﷽• وَحُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ ๑۩﷽
•❥• وحجت تو بر هر كه روى زمين است و هر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد
•❥•➼═❧═───┄✧✦
۩•﷽ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِك َ๑۩﷽
•❥• درود و رحمتى فراوان و كامل و با بركت و متصل و پيوست و پياپى و دنبال هم همچون بهترين رحمتى كه بر يكى از اوليائت فرستادى.
•❥•➼═❧═───┄✧✦
✵ خدایازیارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان
❁ الهـے آمیݧ التمـاس دعـا❁
صلوات
@Emam_kh
🌸🍃﷽🌸🍃
✍ شکستِ جذاب
اگر تو زندگیت؛↶
☜به چیزی نرسیدی یا چیزی رو از دست دادی،
☜یا درگیرِ یک مشکلی شدی،
❌اصلا نگو؛↶🤐
😣 چقدر من بدشانسم❗️
😥 چقدر من بدبختم❗️
😭 خدا منو دوست نداره❗️
✅ تو اینجور موقعها به جای تکرارِ این کلمات، برو آیه ۲۱۶ سوره بقره رو خوب با خودت مرور کن.
👇👇👇
🕋 وعَسَی أَنْ تَکْرَهوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ و عَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ.
✨چه بسا چیزی را دوست نداشته باشید و در آن خیر شما باشد.
✨و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن نیست.
👇👇👇
✅ اگر این آیه رو برای خودت تکرار کنی و با اعماق وجودت درکِش کنی، خیلی از شکستها برات جذاب و شیرین میشه.😌
🔚 و به این نتیجه میرسی که؛↶
خوشبختی و خوششانسی، به معنیِ رسیدن به خواستهها نیست.❌
🗣 باید تسلیمِ فرمانِ خدایی باشیم، که #خیر و صلاح ما رو میدونه.👇
🕋 وأللّهُ یَعْلَمُ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونْ
✨«و خدا میداند، و شما نمیدانید»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه خوشتان اومد....
برای تعجیل فرج مهدی فاطمه (سلام الله) صلوات بر محمد وآل محمد.
🌸🍃 اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمدوعجل_فرجهم🌸🍃
@Emam_kh
🔴 از رفراندوم حاج قاسم تا رفراندوم ابومهدی
🔹واقعیت این است جوامع اسلامی طی دو سه قرن گذشته، بعلت گرفتاری به حکام فاسد و بیعرضه در مواجهه با تمدن جدید غرب و نظامهای استعماری، دچار انفعال و وابستگی شدید سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شدهاند.
🔸تفکر و تز "توسعه وابسته" نه فقط در ایران که در سراسر کشورهای مسلمان همچون مصر، #عراق، حجاز و عربستان، ترکیه و سایر ممالک اسلامی نهادینه شده است و طیفی در جوامع اسلامی شکل گرفته است که عمدتاً دانشآموخته دانشگاههای اروپایی است و معتقد است برای حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی راهی جز پیروی از غرب و نسخههای غربی و کپی برداری از ساختارهای غربی نیست!
🔹جمهوری اسلامی با هدف قرار دادن همین تز، ایده جدیدِ "ما می توانیم" را مطرح ساخت و موجب امیدواری سایر ملتها شد و این ما میتوانیم را در خیلی از عرصهها به نمایش گذاشت. اما آن تفکر بیمارگونه، هنوز در دنبالههای غرب در ایران جاری و ساری است تا جائیکه امروز نماینده این طیف در کسوت ریاست جمهوری ایران بعد از دستاویز شدن ۶،۷ ساله به غرب، به صراحت میگوید: " #من_بلد_نیستم بدون ارتباط با دنیا[آمریکا و اروپا] مشکلات اقتصادی کشور را حل کنم"!
🔸سالهاست ما در ایران گرفتار این جریان فکری هستیم؛ با همین نظر ، از قدرت هستهای کشور عبور کردند و سالها حرف از رفراندوم میزدند برای عبور از قدرت موشکی و اقتدار منطقهای ایران پیشنهاد رفراندم میدادند!
🔹تشییع چندده میلیونی #حاج_قاسم_سلیمانی به عنوان نماد اقتدار بینالمللی و نفوذ منطقهای ایران نشان داد که مردم ایران به هیچ وجه از اقتدار دفاعی و منطقهای خود نخواهند گذشت و در احترام به نماد این سیاست راهبردی تمام قد میایستند!
🔸بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس فرمانده حشدالشعبی، نه تنها ایران بلکه حس انتقام از آمریکا را در سراسر جهان اسلام بالاخص عراق بوجود آمد. مطالبه خروج آمریکا از عراق به مطالبه اول گروه های سیاسی عراق تبدیل و طرح آن در مجلس تصویب و دولت ملزم به اجرای این تصمیم شد.
🔹تجمع میلیونی مردم عراق علیه حضور نظامی آمریکا در این کشور را میتوان رفراندوم ابومهدی دانست. حاج قاسم و ابومهدی رفراندوم بزرگی در ایران و عراق برگزار کردند که دولتها و خاک کشورهای مسلمان، نباید وابسته به آمریکا و قدرتهای استکباری باشد. آیا این رفراندوم را میبینید؟
🔸آیا غربگرایان ایران و عراق حاضرند و این تنفر عمومی ملتها از آمریکا را ببینند؟
داوود_مدرسی_یان
@Emam_kh
تکنیک درمان واریس_پا
✍ اگر رگها ریز باشنـد شبی ۱ قاشق مربا خوری اسپند خوراکی با ۱ لیوان آب بخورید (به مدت ۴۰ شب)
🔺نکته:
⇦✨ اسپند را نباید اصلا جوید باید قورت داده شود
@Emam_kh
سس شکلاتی کاربردهای زیادی داره از جمله برای روی کیک، تزیین دسرها و روی بستنی، تزیین میوه هایی مثل توت فرنگی و موارد متعدد دیگه
سس شکلات
شیر 1 پیمانه
پودر کاکائو 25 گرم
آرد سفید 2 ق چ
شکر دانه ریز 70 گرم
کره 30 گرم
وانیل یه ذره
نمک یه ذره
آرد و پودر کاکائو رو الک کنید و توی ظرفی بریزید. شکر رو اضافه و مخلوط کنید. بعد شیر سرد و وانیل و نمک رو بریزید و خوب هم بزنید. روی حرارت کم بذارید و 4 دقیقه مرتب هم بزنید تا شکر حل بشه..بعد کره رو اضافه و به هم زدن ادامه بدین تا کره آب بشه. از روی حرارت بردارید.
کمی که از داغی افتاد بذارید توی شیشه دربسته توی یخچال.
نکته:
چند ساعت قبل از مصرف از یخچال بیرون بیارید تا روان تر بشه.
اگر غلظتش براتون زیاده میتونید کمی شیر اضافه کنید.
این سس را در شیشه دربسته توی یخچال میتونید تا یک ماه نگهداری کنید.
#خوابهای_پریشان_آمریکا
🔺اگر امروز از ترامپ سوال کنند که اگر زمان به عقب برگردد، باز هم در اتاقت می نشینی، پا روی پا می گذاری و دستور #ترور سردار سلیمانی_و_ابومهدی مهندس را می دهی؟
یک مرور کنیم، جواب او را پیش بینی خواهیم کرد👇
۱. تشییع میلیونی در ایران،
۲. اتحاد و یکپارچگی ایرانیان
۳. تضمین انتخابات آینده ایران
۴. منتفی شدن مذاکره
۵. رد شدن #CFT و #پالرمو
۶. حمله موشکی به پایگاه #عین_الاسد و #حیثیت_بر_باد_رفته
۷. تهدید جدی محور مقاومت در سراسر منطقه
۸. افزایش محبوبیت سردار در جهان
۹. تشییع میلیونی در عراق
۱۰. اتحاد و یکپارچگی عراقی ها
۱۱. تصویب اخراج آمریکا از عراق
۱۲. مواضع جدی و تهدیدهای گروههای مقاومت
۱۳. تظاهرات میلیونی مردم برای خروج آمریکا
۱۴. #این_ماجرا_ادامه_دارد...
🔺اینها گوشه ای از ثمرات خون پاک #شهید_سلیمانی_و_ابومهدی_مهندس است که به سرعت در این ایام به وقوع پیوسته و گریبان آمریکا را در منطقه گرفته است و انشاءالله از نفس خواهد انداخت.
✍ محمود_باقری
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺با گذشت بیش از سه هفته از شهادت سپهبد سلیمانی مردم همچنان در صفوف طولانی به زیارت سردار دلها میروند..
@Emam_kh
درباره تظاهرات بی سابقه امروز در عراق تحلیلهای مختلفی گفته شده اما من این اتفاق بزرگ را جز این نمیفهمم که اگر چهل سال قبل اتفاقی به نام انقلاب کبیر اسلامی بوقوع نمی پیوست، هیچ گاه امروز چنین اتفاقی در عراق نمی افتاد.
چهل سال قبل دنیا تحت سیطره دو گفتمان مسلط بود؛ لیبرالیسم و کمونیسم. تا اینکه خمینی کبیر گفتمان سومی را احیا کرد و به وسط میدان آورد. گفتمان اسلامدسیاسی آن هم در دوره اوج مدرنیسم که عصر انزوای دین و رونق مکاتب الحادی یا سکولار بود.
.
جالب آنکه یک دهه پس از پیروزی #انقلاب_اسلامی، کمونیسم به موزه تاریخ رفت و نبرد میان اسلام سیاسی و لیبرال دموکراسی تشدید شد. خیلی ها از هانتینگتون تا فوکویاما نظریه پردازی کردند و غرب را به رهبری امریکا، تمدن برتر و فاتح پایان تاریخ نامیدند اما هرچه گذشت، تاریخ به سمت و سوی دیگری رفت.
چهل سال فشار و تحریم و جنگ و کودتا نتوانست جوانه انقلاب اسلامی را بخشکاند و حالا شعار #مرگ_بر_امریکا ی چهل سال قبل ما بیش از همیشه زنده است و فراتر از مرزهایمان رفته است. نبرد ایران و امریکا یک اختلاف ساده سیاسی و قابل حل و فصل نیست، این یک نبرد تمام عیار و تمدنی است که روز به روز ابعادش گسترده تر میشود. این نبرد، ادامه ی نبرد چند هزار ساله حق و باطل در طول تاریخ است که امروز رهبری جبهه حق را در برابر طاغوت، جمهوریاسلامی نمایندگی میکند. وعده الهی نزدیک است و نه فقط عراق، سایر ملل مسلمان نیز دیر یا زود در این نبرد تمدنی به ما خواهند پیوست.
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْح. وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا...
امیرحسین_ثابتی
@Emam_kh
🍃❤️🍃
امیدوار باش به آیندهای که
خدا زودتر از تو آنجاست
ایمان داشته باش🍃
به خدایی که رحمتش
بیپایان است
و اعتماد داشته باش
به بخت نیکی که پس از
صبرت سرخواهد زد
شبتون بخیر
@Emam_kh
گفته بودم چو بیایی
غم دل با تو بگویم😔
چه بگویم که غم از دل برود
چون تو بیایی...🌸
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
یامهدی_ادرکنی🌸🍃
@Emam_kh
✍رسول اكرم صلیاللهعليهوآله:
هر كس رحم نكند به او رحم نشود، هر كس نبخشد بخشيده نشود و هر كس پوزش را نپذيرد، خداوند پوزش و توبه او را نخواهد پذيرفت.
📚 غررالحکم، ج۲، ص۴۳۸
سـلااااااام
صبحتـون بخیـر و نیڪی
امـروزتـون
پر از خوشی و خوشبختی
امیـدوارم ڪه غـروب دیشب
پایان مشکلاتتون
و طلـوع امـروز آغـاز پيـروزى
و شـادیهایتان باشـد
@Emam_kh
📚
یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلواعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:
دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم!
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می شدند اما پس از مدتی ، کنجکاو می شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می
شده که بوده است.
این کنجکاوی ، تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند.رفته رفته که جمعیت زیاد می شد هیجان هم بالا رفت. همه پیش خود فکر می کردند:این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟به هرحال خوب شد که مرد!
کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند ناگهان خشکششان می زد و زبانشان بند می آمد.
آینه ایی درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:(تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید.شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و وموفقیت هایتان اثر گذار باشید.شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید)
زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک زندگی تان یا محل کارتا تغییر می کند، دستخوش تغییر نمی شود.
زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید، باورهای محدود کننده خود را کنار بگذاریدو باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسوول زندگی خودتان می باشید.
مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.
خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیر ممکن و چیزهای از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید.
دنیا مثل آینه است
@Emam_kh
فرازی از وصیتنامه
🔸رهبری در این زمان بسیار مظلوم هستند و خیلی از کسانی که روزگاری در کنار امام راحل بودند (البته به ظاهر)، الان رهبری را تنها گذاشتهاند و نظرات گستاخانه خودشان را در مقابل نظرات صریح رهبری بیان میکنند. اینها سعی میکنند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند، زهی خیال باطل؛
🍁خداوند بهتر میداند که رسالتش را کجا قرار دهد؛ لذا عاجزانه از همهی خانوادهام بهطور خاص و همهی دوستان و همهی کسانی که صدای من به گوششان میرسد این است که در خط و مسیر ولایت مطلقهی فقیه باشید تا این انقلاب آسیبی نبیند.
شهیدمدافع_حرم
🌹شهید_مهدی_طهماسبی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جناب، مواظب باش از این حرفها نزنی و دشمن تراشی نکنیها!! باید تنشزدایی کنی!
بعد از سالها هنوز فکر میکند علت خروج آمریکا از برجام، دشمنی ترامپ با اوباماست! در حالیکه اوباما هم هیچوقت به برجام پایبند نبود و خروج از برجام جزو برنامه دولت آمریکا بود چه دموکرات سر کار بیاید چه جمهوریخواه!
سالهای سال هم این جماعت نخواهند فهمید واقعیات عرصه بینالملل و واقعیات ساختار قدرت در آمریکا را!
آن چیزی که روابط بینالملل را تنظیم میکند قدرت است نه "حرف و حرافی" که رنگ و لعاب گفتمان به خود بگیرد! قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی است که منطق دنیا و گفتمان حاکم را مشخص میکند.
و آن چیزی که سیاستهای دولت آمریکا تعیین میکند خودبرتربینی، تکبر و حس قدرت برتر است؛ دموکراتها و جمهوریخواهان مجبورند برای حاکمیت نهایی لیبرال دموکراسی بر جهان و نظام تک قطبی تلاش کنند! دموکراتها زیرک تر بوده و با لبخند و پنبه سر میبرند و جمهوریخواهان با نشان دادن چنگ و دندان!
مسئولین دولت جمهوری اسلامی اما فکر میکنند آن چیزی که واقعیت جهان را میسازد حرفهای قشنگ قشنگ از جنس صلح و گفتگوی تمدنها بوده و تازه دموکراتها هم انسانهای مودب و باهوشی هستند که میتوان با آنها به تفاهم رسید!
داود_مدرسی_یان
@Emam_kh
برای اولین بار منتشر میشود»
🔺چرا آقا گفتند جنتلمن های پشت میز مذاکره همان تروریستهای فرودگاه بغداد هستند؟!
🔹نقل است آمریکا بعد از حمله اش به مقر حشد الشعبی(قبل از ترور حاج قاسم) نامه ای را به عراق ، ایران و حشد الشعبی ارسال میکنه و اعلام میکنه ما قصد نداشتیم این حمله تلفات انسانی داشته باشه و بعد از این این موضوع تکرار نمیشود
مخاطب نامه ای که آمریکایی ها به ایران نوشت سردار سلیمانی بودند
🔹نقل است حاج قاسم فردای آن روزی که وارد بغداد شد قرار ملاقات با نخست وزیر عراق داشت تا هم پیام را دریافت کند و هم پاسخ قاطع نیروی قدس را از طریق عراق به آمریکایی ها برساند!
🔸وقتی میگوییم آمریکا یک دولت تروریست است یعنی همین ! یعنی نامه عذر خواهی بدهی اما در دل شب ناجوانمردانه به ترور دست بزنید!
🔺به همین دلیل بود که حاج اسماعیل قاآنی گفت: آنها حاج قاسم ما را ناجوانمردانه زدند...
و وعده ای داد که به زودی در سراسر جهان محقق میشود:
«ما جوانمردانه دشمنانش را خواهیم زد»
@Emam_kh
این شهید سلیمانی بود که کار سردار سلیمانی را تکمیل کرد...
امید_حاجی_زاده
@Emam_kh
‼️مانع بین پیشانی و محل سجده
🔷س 2357: اگر هنگام سجده، چادر یا کلاه روی صورت بیفتد و پیشانی با واسطه چادر یا کلاه روی مهر قرار بگیرد، یا پیشانی بر چیزی که سجده بر آن صحیح نیست، گذاشته شود، چه وظیفه ای داریم؟
✅ج: باید بدون بلند شدن از سجده، مانع ـ چادر ـ را کنار بکشید تا پیشانی بر مهر قرار گیرد یا پیشانی را به طوری که سر بلند نشود، بر چیزی که سجده بر آن صحیح است، قرار دهید.
@Emam_kh
🔰 حوادث امروز خبر از سر برآوردن یک پدیدهی یکتا در جهان امروز خبر میدهد
✍🏻 پیام رهبر انقلاب به نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا
🔻 حضرت آیتالله خامنهای در پیامی به پنجاه و چهارمین نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، تأکید کردند: امسال نشست شما در میانهی حوادث مهمی برگزار میشود که هر یک از جهتی نشانهی عظمت و اعتبار ایران اسلامی و ملت انقلابی آن است.
📝 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی که صبح امروز در وین قرائت شد، به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جوانان عزیز اتحادیه انجمنهای اسلامی
امسال نشست شما در میانهی حوادث مهمی برگزار میشود که هر یک از جهتی نشانهی عظمت و اعتبار ایران اسلامی و ملت انقلابی آن است. شهادتها، قدرتنمائیهای نظامی، حضور بینظیر مردمی، روحیهی قوی و عزم راسخ جوانان، در کنار هزاران مجموعهی فعال در عرصهی دانش و فناوری، و نیز رویکرد دینی و معنوی در بخش عظیمی از جوانان سراسر کشور، همه از سر بر آوردن یک پدیدهی یکتا در جهان امروز خبر میدهد. پدیدهئی که میتواند در آیندهی تاریخ تأثيرات عميق و تعیینکننده بگذارد.
گام دوم انقلاب اسلامی باید بتواند به حول و قوهی الهی این پدیده را به کمال برساند و به ثمر بنشاند.
چشم امید و انتظار در این پویش حیاتی به جوانان دانشمند و فرزانه و با ایمان است و شما میتوانید در شمار این برگزیدگان تاریخساز باشید.
به امید موفقیتهای بزرگ شما عزیزان
والسلام عليكم ورحمة الله
سیّد علی خامنهای
۳ بهمنماه ۱۳۹۸
بیماری_به_نام_غربزدگی!
🔺در جلسه ای فردی در توصیف #CFT و مقابله با پولشویی مبالغه ها کرد! که اگر تصویب کنیم، با پولشویی مبارزه می شود و قوانین جدید تصویب می کنیم و از فرار مالیاتی جلوگیری میکنیم و مقابل جرایم سازمان یافته می ایستیم! و ...
🔺گفتم یه سوال دارم و اون اینه که مگه ما قانون نداریم، یا برای قانونگذار همین مواردی که می گویی، مشکل داریم؟
🔺در پاسخ گفت که پیوستن به این کنوانسیون ها منجر به ارتقاء سطح قانونگذار و اجرای قانون می شود!🙄
👈جواب که قانع کننده نبود اما چند نکته:
۱. ایشان نگفتند برخی از آن کشورهایی که عضو ثابت و پر و پا قرص این کنوانسیون ها هستند چرا خود از جمله بزرگترین پولشوییو تامین مالی تروریسم هستند؟
۲. دولت و مجلسی که برای پیوستن به این کنوانسیونها،له له می زدند، کسی که جلویشان را نگرفته است، چرا اینقدر ملت را معطل کردند و خودشان قوانین و قواعد لازم #داخلی و بدون نیاز به پیوستن به کنوانسیون برای مبارزه با پولشویی و تامین مالی تروریسم رو تصویب نکردند؟
۳. اینکه گفته می شود باید تصویب کنیم تا سیستم حقوقی ما ارتقاء یابد دو نکته نهفته دارد،
⬅️ یا بهانه ای برای تصویب بلاوجه کنوانسیون هایی است که هنوز در مصداق تروریسم مشکل دارند،
⬅️ و یا اینکه دچار به نوعی #خود_ناباوری بعلاوه #غربزدگی_حاد هستند یعنی یه چیزی در مایه های #من_بلد_نیستم.
🔻پینوشت
خوب شد، این دو مورد لغو گردید تا دولت با تعهد پر مشکل دیگری، معضل دیگری به مسائل کشور نیافزاید.
✍ محمود_باقری
@Emam_kh
🔴 تب ولرز
✅چای زنجبیل با افزودن نصف قاشق چایخوری زنجبیل تازه به آب درحال جوش تهیه کنیدوبگذاریدچند دقیقه بماند
🍃مقداری عسل به آن بیفزایید و روزی 3 تا 4 بارمحلول رابخورید.
🌷 داستان " از عشق تا حوزه "
🌷 فصل ۲ 🍁 ق ۵
🌟 این پسر ، همانی بود
🌟 که در مسجد دیده بودم و با خود می گفتم خواهرش را بگیرم .
🌟 اسمش ، آقا موسی است
🌟 دستش ، باندپیچی شده بود
🌟 گویا از دوچرخه افتاده بود .
🌟 سلام کردم و وارد اتاق پذیرایی شدم
🌟 از اول تا آخر مجلس ، سر به زیر و ساکت بودم
🌟 فقط پدر بنده و پدر دختر ، حرف می زدند
🌟 خانواده متعصبی بودند
🌟 پدر بنده ، هر چه می گفت :
🌹 بگذارید دختر و پسر ، باهم حرفشان را بزنند ، شرط و شروط بگویند و بشنوند
🌟 اما مرغشان یک پا داشت و قبول نمی کردند
🌟 پدرم باز می گفت : بگذارید شرایطشان را بگویند
🌟 باز هم قبول نکردند و گفتند :
🌹 دخترمان ، حرف و شرطی ندارد
🌹 و هر شرطی که داماد داشته باشد ، قبول می کند
🌟 باز هم پدر گفت : لااقل بگذارید همدیگر را ببینند
🌟 پدر دختره به اتاق رفت و دختره را صدا زد و برگشت و سر جای اولش نشست
🌟 مادر دختره هم ، دختر را صدا کرد
🌟 دختره ، با حیا و چادری و با حجاب ، دم در نشست
🌟 اما من خجالت می کشیدم که نگاهش کنم
🌟 همچنان سرم پایین بود
🌟 خواهر کوچولوی من ، که شش ساله و زبان دراز بود ، به من گفت :
🌹 داداش ، شربت بخور و به بهانه شربت خوردن ، نگاهش کن .
🌟 همه ما از این حرف شیرین و قلمبه اش خنده مان گرفت .
🌟 با حیا و خجالتی ، آرام سرم را بلند کردم که دختر را ببینم
🌟 اما دیدم همه بزرگترها ، چپ چپ به من نگاه می کردند
🌟 دوباره خجالت کشیدم و سرم را پایین انداختم
🌟 مجبور شدم که زیر چشم و از بالای عینک به او نگاه کنم
🌟 آی خدا ، چقدر من بدبخت بودم
🌟 نه کسی نظری از ما خواست
🌟 نه کسی گفت : برنامه ات چیه
🌟 بعد از آن مجلس ،
🌟 همه کارهای محضر و گرفتن شناسنامه و عقد را ، خود پدر ، می کرد
🌟 چون به پدرم اعتماد داشتم
🌟 زیاد در امر ازدواجم دخالت نکردم .
🌟 بحث شیربها و مهریه و طلا و... را ، خودش مطرح می کرد و چونه می زد .
🌟 دهم آذرماه ، من و مادرم و دختره و مادرش ، برای دادن آزمایش رفتیم
🌟 خیلی شلوغ بود
🌟 مادرها ، با هم گپ می زدند
🌟 اما من و دختره ، هر کدام یک گوشه ای تنها و غریب ایستادیم
🌟 بعد از آزمایش ، بیرون رفتیم و برای آنان ، کیک و آبمیوه گرفتم
🌟 زیر آفتاب نشسته بودم و کیک می خوردم
🌟 زیاد حواسم به هیچ کس و هیچ چیزی نبود حتی به دختره ، حتی به آفتابی که روی سرم می تابید
🌟 ای خدا ، من چقدر بی احساس بودم
🌟 ناگهان ، حس کردم ، سایه ای روی سرم افتاد
🌟 دختره ، جلوی آفتاب ایستاد تا آفتاب اذیتم نکند
🌟 من از این حرکتش ، خیلی لذت بردم
🌟 چند روز بعد ، پسر عمو توفیق ، جواب مثبت آزمایش را برایم آورد ...
🌷 داستان " از عشق تا حوزه "
🌷 فصل ۲ 🍁 ق ۶
🌟 دوازدهم آذرماه ، دسته جمعی با چند ماشین ، به سمت دفتر ازدواج رفتیم
🌟 بنده مثل همیشه ، سر به زیر بودم
🌟 کنار عاقد ، روی زمین نشسته بودیم
🌟 تا اینکه صیغه عقد را جاری کرد
🌟 وقتی عروس خانم بله رو گفت
🌟 طبق رسومات ، پا شدم و با همه روبوسی کردم حتی با عروس و مادرشون
🌟 که یک دفعه دیدم صورت پدر عروس ، سرخ شد ؛
🌟 انگار بهش برخورد یا غیرتی شده بود
🌟 بنده به هوای اینکه ، همسر شرعی من شده ، اینکار را کردم ، از کجا می دانستم ناراحت می شود
🌟 و این ناراحتی ، جرقه طوفانی بزرگ ، در زندگی من بود
🌟 طبق رسومات ما ، بعد از عقد ، عروس به خانه داماد می رود تا با خانواده و فامیل داماد ، شادی کند
🌟 اما پدر زنم ، می خواست او را به منزل خودشان ببرد که نذاشتم
🌟 گفتم : امروز روز جشنه
🌟 می خواهیم دور هم باشیم
🌟 انشالله بعد از مراسم ، خودم او را می آورم
🌟 ناچاراً به خاطر بزرگترای ، قبول کرد
🌟 پانزدهم آذرماه ، یک روز قبل از ماه محرم ، مراسم عقد را گرفتیم
🌟 نامزدی ما ، مصادف با محرم و صفر شد
🌟 تقریبا سه ماه نامزد بودیم
🌟 توی این مدت خیلی اذیت شدم
🌟 از یک طرف ، هنوز نتوانسته بودم
👈 دخترعموی خود را فراموش کنم
🌟 و از طرفی دیگر
👈 خانواده زنم با من ، مثل دشمنشان رفتار می کردند نه داماد
🌟 هیچ احساس محبت و احترام ، نسبت به داماد نداشتند
🌟 زنم را از من ، مخفی می کردند
🌟 هر وقت می رفتم دیدنش ، رک و بی تعارف می گفتند :
🌹 برای چی آمدی؟
🌹 اینجا چکار داری؟
🌟 و حتی به خانه خودشان ، راهم نمی دادند .
🌟 هر چه می گفتم ، می خواهم همسرم را ببینم ، قبول نمی کردند
🌟 می گویند : بعد از ازدواج زنت می شود
🌟 یه روز با اجازه باباش ، در اتاق پذیرایی ، تنها با همسرم نشسته بودیم
🌟 که داداش بزرگترش ، همان کسی که رفیق و همکلاسی من بود ، با وقاحت و بی شرمی کامل ، مرا از خانه ، بیرون انداخت .
🌟 از زمانی که داماد این خانواده شدم ، غرورم ، له شد
🌟 عزتم ، پایمال شد
🌟 شخصیتم ، نابود شد
🌟 بنده در محله ، آبرو و شخصیت داشتم
🌟 معروف بودم
🌟 مردم و اهالی محله ، احترام ویژه ای برای بنده قائل بودند
🌟 با لباس های ساده و ارزان ، همیشه خوش تیپ بودم
🌟 عینک های ارزان قیمت از عمده فروشی می خریدم و هر روز ، یکی را با لباسم ست می کردم
🌟 کفشای چکمه ای می پوشیدم
🌟 پیراهن یقه بلند و شلوار ، دم پا گشاد ، تن می کردم
🌟 با پسرای محله ، خوش و بش داشتم ، شوخی می کردم ، مهربون بودم
🌟 اما با دخترا ، با تکبر و غرور ، برخورد می کردم ، اصلا تحویل نمی گرفتم
🌟 یک روز ظهر ساعت سه ، از کنار مدرسه دختران ، عبور می کردم ، که ناگهان صدای چند دختر ، به گوشم رسید که می گفتند :
👈 خوش تیپ شهرک اهواز
👈 عکاس شهرک اهواز
🌟 صدا را دنبال کردم ، دیدم از پنحره مدرسه ، به من نگاه می کردند و فریاد می زدند
🌟 بنده هم لبخنذی زدم و راهم را ادامه دادم
🌟 بعضی دخترا هم ، به هر بهونه ای ، جلوی راهم را می گرفتند و صحبت می کردند و...
🌟 از موقعی که مغازه زدم ، روز به روز ، دوستان من ، زیادتر می شدند
🌟 با اخلاق خوبم ، توانستم خیلی ها را جذب کنم غیر از خانواده زنم
🌟 یک روز تعطیل ، قرار شد خانواده ما با خانواده دایی و دامادشون ، برای صرف نهار ، به قلب طبیعت وبه جای سرسبز ولی نزدیک سفر کنند .
🌟 من هم به همراه خانواده ام ، حرکت کردیم و دوست داشتم که نامزدم ، با ما بیاید ، بخاطر همین به پدر گفتم که به طرف خانه نامزدم برویم
🌟 در را زدم
🌟 مادر زنم در را باز کرد
🌟 سلام کردم
🌟 جواب سلامم را داد ولی دستش را از در جدا نمی کرد
🌟 و این یعنی حق ندارم ، داخل شوم
🌟 با پرویی داخل شدم و نامزدم را صدا زدم
🌟 برادرش از اتاق بیرون آمد و گفت اجازه نمی دهم که با شما بیرون بیاید
🌟 جلوی در ایستاد و مانع آمدن زنم شد .
🌟 منم که تاکنون این همه بی احترامی ندیده بودم
🌟 با دیدن این کارش ، به سیم آخر زدم
🌟 عربده کشیدم و صدام را بالا بردم و گفتم :
🌹 آمدم دنبال زنم
🌹 زنی که شرع و عرف ، بر من حلالش کرده است
🌹 و لعنت بر کسی که حلال خدا را حرام می کند ...
🌟 آنها هم که ترسیده بودند خدایی نکرده ، آبرویشان پیش همسایه ها برود
👈 به خانمم اجازه دادند تا با ما بیاید...
🍁 ادامه دارد ......