eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ قسمت_چهارم 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ادامه_دارد.... ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
آیت الله مجتهدی تهرانی می فرمود: ایـن است کـه آخرین عمل انسان گناه باشد و در این حال بمیرد وسعادت این است که انسان در حال عبادت بمیـرد. مثلا در حـال خواندن نماز شب سکته کنـد ، در راه مشهد و کربلا بمیرد. حاج جـواد اطمینان به در خانه کسی رفت تا قباله بگیرد تابرای جهاز دختر آن خانـواده قالی و یخچال تهیه کند، همانجا سکته کرد ومُرد. آخری او کمک به بندگان خدا بود. این را در نامه عمل او می‌نویسند. پس همیشه بعداز نمازهایتان از خداوند بخواهید که خدایا ، عمل آخری ما را عمل خیر قرار بده بعضیها هستند کـه وقتی به آنها نامه ای می دهید فقط اول و آخـر نامه را می‌ خوانند، لذا می گویند که این دعا را زیاد بخوانیـد: اللهم‌ اجعل عـواقب امورنا خیرا اگر عربیِ این دعا را بلد نیستید ، بعد از هـر نماز بگویید: خدایا ما را ختم به خیر کن. یعنی آخرین عمل مرا عبادت قرار بده... @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴خواجه حافظ شیرازی که سقف فلک را می‌شکافت و روی گنبد دوار یادگاری می‌نوشت، اوج حاتم بخشی‌اش سمرقند و بخارا بود که از کیسه‌ی اُمَرای تیموری به ترک شیرازی می‌بخشید؛ چیزی در مایه‌های ترکمانچای قاجار یا بحرین پهلوی! به مخیّله‌ی احدی از شعرای خیال‌پرداز نیامده بود که در رفیق‌بازی آنقدر مبالغه کند که با لب تر کردن او، بچه‌محل‌های با مرامش، سند محله را به نامش بزنند. تا آنجا که ما خوانده‌ایم، دیوان اشعار شعرا مملو از شکایت و شکایت‌کشی از دوستان و "همرهان سست عناصر" است. حالا یک بابایی پیدا شده که در دادگاه شعر می‌گوید، چه شعر گفتنی...! تقوایِ زیادی به خرج داده و دوستانش را مشمول‌الذمه کرده که مبادا سند ششدانگ لواسان را برایش نام‌به‌نام کنند. از رفقا اصرار، از او انکار. جلوی قاضی و ملق بازی... 🔻بلقیس که پادشاه خورشیدپرستان عالم بود، تهِ تهش پاکت زیرمیزی برای سلیمان نبی (ع) فرستاد نه سند تک برگ سرزمین سبا یا تصویر پرپرشده‌ی خورشید. عفریتی از جنیان بادی به غبغب انداخت و خواست مرزهای مبالغه را با جابجایی تخت بلقیس جابجا کند، هنوز پلک نزده بود که "آصف بن برخیا" بادش را خواباند. آنها که در جایگاه متهم می‌ایستند، باید مراقب مبالغه‌هاشان باشند چون کار "برخی‌ها" تنظیم باد است... ✍ زهرا_محسنی_فر @Emam_kh
🚨چرا کیانوش جهانپور از سخنگویی وزارت بهداشت برکنار شد؟ روز گذشته خبر برکناری کیانوش جهانپور از سمت سخنگویی وزارت بهداشت و ستاد ملی مبارزه با کرونا برکنار شد. ♨️ واقعیت ماجرا چیست؟ 🔺اما اصل برکناری جهانپور به اختلاف کهنه وزیر بهداشت و رئیس جمهور درباره عادی سازی شرایط بازمی‌گردد. 🔺رئیس جمهور علیرغم مخالفت وزارت بهداشت، رأسا تصمیم گرفته است تا شرایط کشور را به وضعیت پیش از کرونا بازگرداند. 🔺این درحالی است که وزارت بهداشت معتقد است موج دوم کرونا در راه است و شمار مبتلایان افزایش و آمار قربانیان نیز صعودی است. 🔺اما دولت با وجود هشدارهای وزیر بهداشت، با فشار واعظی (رئیس دولت پنهان) عادی سازی اوضاع را بدون در نظر گرفتن نظرات کارشناسی وزارت بهداشت و بدون رأی‌گیری در پیش گرفته است. 🔺در چنین شرایطی، دولت طی دستوری به وزارت بهداشت، هرگونه اطلاع‌رسانی درباره کرونا را با توجیه جلوگیری از نگرانی مردم، محدود و ممنوع کرده است. مرحله بعد، فشار دولت به وزیر بهداشت برای تغییر سخنگو بود. 🔺واعظی و ربیعی با فشار به وزیر بهداشت، خواستار این شدند که سخنگویی با حاشیه کمتر که در شبکه‌های اجتماعی نیز حضوری نداشته باشد، در رأس کار قرار بگیرد و اطلاع‌رسانی حداقلی و صرفا آماری صورت بگیرد. در واقع فعالیت مجازی جهانپور، بهانه‌ای برای تسویه حساب دولت با وزارت بهداشت شد که در ماجرای کرونا، از کلیت دولت پیشی گرفت و افکار عمومی وزیر بهداشت را جدا از بدنه دولت پیر و فرسوده روحانی حساب کردند. 🔺کارشناسان وزارت بهداشت هشدار داده‌اند احتمال سه رقمی شدن قربانیان کرونا در صورت ادامه وضعیت فعلی، چندان دور از انتظار نیست. 🔺باید دید دولت پنهان و در سایه (واعظی-ربیعی) مسوولیت اقدامات فعلی خود را در آینده خواهند پذیرفت یا آنگاه به دنبال مقصر خواهند گشت؟ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین‌ع .. چه‌امیرےدارم چه‌امیربےبدیل‌وبےنظیرےدارم.. سیدرضا‌نریمانے @Emam_kh
⛔️صحبت‌هایی هست که سید حسن مصطفوی می‌خواد برای انتخابات ۱۴۰۰ به عنوان گزینه اصلاح‌طلبان بیاد جلو. کاش این دفعه حواسمون باشه به اسم گزینه "اشبه الناس به امام!" کسی رو به ملت غالب نکنن! اشبه الناس به امام اونیه که راه امام رو ادامه میده، نه نوه و نتیجه! 🔻امام سر قضیه هفت تیر کشی نوه‌شون (اول انقلاب) به مامورین گفتن اگه نوه‌م دست به اسلحه برد با تیر بزنیدش! 👈خلاصه که اعضای این عکس که یا رئیس جمهور بودن یا پوششی (به جز ناطق نوری)، صدمات اقتصادی سختی به کشور زدن، مواظب باشیم حسن مصطفوی هم بهشون اضافه نشه! @Emam_kh
🍶🍃اگر دست و پاى شما خواب ميروند 🍃دم كرده اسطوخودوس ميل كنيد 🍃اين گياه براى درمان طپش قلب، بى خوابى و برطرف كردن بيماريهاى مجارى ادرارى بسيار مفيد است.
مدل قلاب مناسب پتو،کیف،شالگردن،پلیور،.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢بزرگترین مبازره با آمریکا، و است باید با تبعیض، فساد و فاصله طبقاتی مبارزه کرد کلیه ارکان نظام باید با فساد برخورد کنند فساد را در بدنه دولت و حکومت به هیچ عنوان تحمل نکنند، مماشات نکنند مقام معظم رهبری @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه کسی حاضر شد با روحانی تا جهنم هم برود @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندکی صــبر که نابود شـــود تا نیویورک پر از دود شـــود آخر از برکت این خون شهید غرق آتش بشود کاخ سفیـــد 🔘 پیشگویی بنی فاطمه از آینده آمریکا😌 🦗 @Emam_kh
امام خامنه ای : اینکه می‌بینید من مسئله‌ی استکبار و آمریکا را تکرار می‌کنم از روی عادت نیست؛ احساس خطر می‌کنم/ اگر نظام اسلامی در قبال نظم منحطّ جهانی، هویت خودش را از دست داد شکست خواهد خورد. 🌸امامنا 🌸سیدنا 🌷امام سید علی خامنه ای🌷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🌸 در این شب زیبا🍃 تمامی بیماران🌸 را لباس عافیت بپوشان🍃 الهی شفای🌸 جسم وروح وفکر🍃 به ماعطا فرما🌸 و الهی عاقبت همه 🍃 ما راختم بخیر بگردان🌸 شبتون پرازنورخدا🌸🍃 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام يُمتَحَنُ الصَّديقُ بثلاثِ خِصالٍ، فإن كان مُؤاتِيا فيها فهُو الصَّديقُ المُصافِي ، و إلاّ كانَ صَدِيقَ رَخاءٍ لا صَدِيقَ شِدَّةٍ ; تَبتَغِي مِنهُ مالاً ، أو تَأمَنُهُ على مالٍ ، أو تُشارِكُهُ في مَكروهٍ .; امام صادق عليه السلام دوست با سه چيز آزموده مى شود؛ اگر در آنها همراهى كرد، دوست يكرنگ است و گر نه دوستِ دوران خوشى است، نه دوست دوران سختى; از او مالى بخواهى، يا او را بر مالى امين كنى، و يا در سختى و ناخوشى او را شريك خود گردانى .; تحف العقول : 321 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🌸 جمعه تون زیبا 🌸🍃 امروز از خدای 🍃 خوبیها تمنا دارم 🌸🤲 خوشبختی تون همیشگی🥰🍃 خنده هاتون دائمی 🌸 زندگیتون پراز مهر و محبت🍃 مقصدتون خدا🌸 و دست های شما 🍃 پر از خیر و نیکی باشه🌸🍃 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
« با سوادان بیشتر در معرض لگدخرند!! » گویند در گذشته دور، در جنگلی شیر حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود و خر هم نماینده ی حیوانات در دستگاه حاکم بود. با وجود ظلم سلطان و تایید خر و حیله روباه همه حیوانات، جنگل را رها کرده وفراری شدند، تا جایی که حاکم و نماینده و مشاورش هم تصمیم به رفتن گرفتند. در مسیر گاهگاهی خر گریزی میزد و علفی می خورد. روباه که زیاد گرسنه بود به شیر گفت اگر فکری نکنیم تو و من از گرسنگی می میریم و فقط خر زنده می ماند، زیرا او گیاه خوار است، شیر گفت: چه فکری داری؟ روباه گفت: خر را صدا بزن و بگو ما برای ادامه مسیر نیاز به رهبر داریم. و باید از روی شجره نامه در بین خود یکی را انتخاب کنیم و از دستوراتش پیروی کنیم. قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشیم و بخوریم. شیر قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکیل دادند، ابتدا شیر شجره نامه اش را خواند و فرمود: جد اندر جد من حاکم و سلطان بوده اند! و بعد روباه ضمن تایید گفته شیر گفت: من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده اند، خر تا اندازه ای موضوع را فهمیده بود و دانست نقشه ی شومی در سر دارند گفت: من سواد ندارم شجره نامه ام زیر سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستین آن را بخوانید، شیر فورا گفت: من باسوادم و رفت عقب خر تا زیر سمش را بخواند، خر فورا جفتک محکمی به دهان شیر زد و گردنش را شکست. روباه که ماجرا را دید رو به عقب پا به فرار گذاشت، خر او را صدا زد و گفت: بیا حالا که شیر کشته شده بقیه راه را باهم برویم، روباه گفت: نه من کار دارم، خر گفت چه کاری؟ گفت: می خواهم برگردم و قبر پدرم را پیدا کنم و هفت بار دورش بگردم و زیارتش کنم که مرا نفرستاد مدرسه تا با سواد شوم وگرنه الان بجای شیر گردن من شکسته بود. _______ (مثنوی معنوی:مولاناجلال الدین محمدبلخی) @Emam_kh
• اگرڪسی صداۍرهبرخودرانشنود به‌طوریقین صداۍامام‌زمان(عج) خودراهم‌نمےشنود... وامروزخط‌قرمزباید توجه‌تمام واطاعت‌ازولےخود، رهبرۍنظام‌باشد... { شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانۍ} @Emam_kh