⭕️دیروز کلیپی از خوانندگی یک زن ، بدون روسری پخش شده است / این بازی مسخره آشنا نیست ؟ به سمتِ دوقطبی پیش نمی رویم؟
🔻بعضی ها می گویند: ما هوشیار شده ایم و جامعه دیگر بازی نمی خورد.
🔻کسی منکر بالا رفتن سطح شعور جامعه نیست اما کسی که فکر کند ، ترفند های منافقین داخل حکومت هم مثل قبل است باید در عقلانیتش شک کرد.
🔻امروز ویدئوی منتشر شده از آواز خوانی یک خانم که حجاب هم ندارد در جمع مسئولان شهرداری تهران ...
🔻این دقیقا هدایتِ کشور به سمتِ دو قطبی است . همان چیزی که از طریقش روحانی را بر کشور حاکم کردند ، دوباره کلید زده اند تا جریان مذهبی هم این سوی میدان بایستد و اعتراض کند و سپس بگویند : ملت در صفِ مرغ(ی که ما راه انداخته ایم) هستند و این جماعت ، دغدغه ی شان چهار عدد مویِ زنان است ...
🔻این یعنی راه اندازی مجدد دو قطبی پیرامون آزادی های اجتماعی ...
🔻این را بگذارید کنار ، برگردید به این صف های طولانی ...
🔻از روزی که حسن روحانی در ایران رئیس جمهور شد و هر بار که بحث مذاکره مطرح شد ما شاهد یک صف از این دست بوده ایم.
🔻انگار که نافِ دولتِ بعضی ها را با دو قطبی و صف بسته اند.
🔻صف های طولانی سبد کالا (که کشته هم داد) اولین صفی بود که همزمان با مطالبه یِ مذاکره از رهبری(توسط دولت روحانی) در کشور پدید آمد.
🔻شما حتما می توانید ده ها صف دیگر را نام برید.
🔻آخرینش هم صف مرغ و ماجرای روغن هم چنین است.
🔻جریان سازش به شدت به حضور در قدرت فکر می کند.
🔻آمریکا هم امید بسته که بتواند با گشایشی اقتصادی ، این جریان را مجددا به قدرت رسانده و مذاکره موشکی و منطقه ای را مطرح کند.
🔻هوشیار اگر نباشیم ، تداوم نکبت دور از ذهن نخواهد بود ...
🍁🍂🍁🍂🍁
سردار سلامی: تا لبه جنگ پیش رفتهایم، اما ولی فقیه دشمن را عقب رانده است
🔹ملت در جنگ اقتصادی نجیبانه صبر کرد و پژواک صدای دشمن نشد، به دشمن آبرو نداد و آبروی ما شد و به ما روحیه و قوت قلب داد.
🔹فرمانده کل سپاه با بیان اینکه بارها تا لبه جنگ پیش رفتهایم، اما ولی فقیه دشمن را عقب رانده است، تصریح کرد: رهبر انقلاب تنها در این میدان ایستاده است و یک ستاره درخشان است که در صحنه نورافشانی میکند.
@Emam_kh
⁉️ اگر حضرت آدم علیه السلام را شیطان وسوسه کرد خود شیطان را چه کسی وسوسه کرد؟
🔰 برای این که کسی - چه جن و چه انسان- گمراه شود لازمه اش فقط وجود شیطان نیست.
بنابراین شیطان شرط لازم و کافی برای گمراهی نیست چرا که نفس اماره هم هست.
🔸 آن چه ابلیس را از اطاعت فرمان الهی بازداشت یا منشأ تمرد ابلیس «غرور» بود.
💠 خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين»(سوره مبارکه ص/76) یعنی ادعا کرد که از انسان برتر است که همین نشأت گرفته از نفسانیت و نشانه خودبینی و غرور اوست.
📚بیانات استاد محمدی شاهرودی
@Emam_kh
‼️تیمم بر غبار زیر فرش
🔷س 5324: معمولاً در زیر قالی که در اتاق پهن است گرد و خاکهایی جمع میشود آیا تیمم با این نوع خاک صحیح است یا خیر؟
✅ج: تا امکان تهیه چیزی که تیمم بر آن صحیح است مثل سنگ و خاک وجود دارد، تیمم بر گرد و غبار صحیح نیست؛ مگر به اندازهای باشد که عرفاً بر آن خاک صدق کند.
📕منبع: leader.ir
@Emam_kh
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 63
با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم، صورتم سمت پنجره بود و با باز کردن چشم هایم متوجه تاریکی هوا شدم. تکانی به بدنم دادم و نیم خیز شدم. گوشی ام را از روی میز برداشتم. با دیدن اسم فرهاد روی صفحه آه از نهادم بلند شد!
چه باید می کردم؟
دستم به قصد رد تماس سمت دکمه ی قرمز رفت ولی پشیمان شدم. برای آخرین بار باید برایش توضیح می دادم. از موش و گربه بازی متنفر بودم باید توجیهش میکردم که فراموشم کند و دنبالم نگردد؛ روی تخت نشستم و به تاجش تکیه دادم. تماس قطع شد. با حسرت ب صفحه ی مشکی گوشی چشم دوختم. بدم نمی آمد صدایش را بشنوم. هنوز یک روز نگذشته بود اینقدر دلتنگش بودم!
خدا به دادم برسد. دومرتبه گوشی ام شروع به زنگ خوردن کرد. لبی تر کردم و با انگشت لرزانم اتصال را لمس کردم و گوشی را کنار گوشم قرار دادم.
-سلام.
صدایش موج نگرانی داشت.
-به روی ماهت. خوبی؟ کجایی؟
نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم: ممنون خوبم.
-کجایی عسل؟ ساعت دهه. نمیای خونه؟
چطور باید می گفتم؟
سخت بود، درد داشت، بغض داشت...
-دیگه نمیام خونه.
تن صدایش بالا رفت و ناباور داد زد: چی؟ منظورت چیه؟!
-داد نزن فرهاد. گوش کن ببین چی میگم...
کم طاقت به زور تن صدایش را کمی پایین آوردد.
-حرف بزن.
نفسی تازه کردم و در حالی که پتو را از روی پاهایم کنار می زدم بلند شدم و حین مکالمه سمت پنجره رفتم.
-من تهران نیستم فرهاد... تصمیمم رو گرفتم دیگه برنمی گردم... دنبالم نگرد و فراموشم کن.
صدای دادش مصادف با دیدن خیابان از ارتفاع پنج طبقه ای از پشت پنجره، شد.
-بگو داری شوخی می کنی! بگو عسل...
نگاهم را از خیابان گرفتم؛ تازگی ها ترس از ارتفاع گرفته بودم!
با لبه ی پنجره مشغول بازی شدم.
-شوخی ای در کار نیست فرهاد. من متعلق به اون جا نبودم درکم کن..
از پشت تلفن هم صورت گر گرفته و برافروخته اش را تجسم کردم.
-درکت کنم؟ همین؟! پس کی منو درک کنه؟ می فهمی چیکار کردی عسل؟! به خدا تا فردا بهت فرصت میدم از خر شیطون پایین بیای و برگردی وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!
-آروم باش فرهاد من برنمی گردم. این آخرین باریه که داریم با هم حرف می زنیم پس سرم داد نزن!
-سرت داد می زنم. جلو روم بودی تو گوشت هم می زدم. بگو کجایی لعنتی؟ بگو عسل.
-نپرس فرهاد فراموشم کن فکر کن یه رویای تلخ بودم و تمام شدم! به عمه مینا هم...
میان حرفم پرید. صدایش در عین عصبانیت نتوانسته بود بغضش را پوشش دهد.
-عسل خواهش می کنم بگو کجایی؟ د لعنتی حرف بزن لجبازی نکن، بزار بیام پیشت، از من نبر عسل، از همه می برم برات... به خدا می برم عسل...
به گریه افتادم. چقدر درد داشت بغض مردت را بشنوی و نتوانی آرامش کنی...
-خداحافظ فرهاد.
صدای فریادش را نه از پشت گوشی که آزادانه در هوا شنیدم!
-قطع نکن لعنتی...
عاجزانه نالیدم: فرهاد تو رو جون عسل آروم باش و فراموشم نکن.
- عسل! عسل! عسل! نکن این کار رو باهام...
نتوانستم دوام بیاورم! سریع تماس را قطع و گوشی را روی تخت پرتاب کردم، روی زمین نشستم و دردم را گریه کردم.
با زنگ خوردن دوباره ی گوشی گریه ام شدت گرفت. بلند شدم و سمتش رفتم. فرهاد بود... رد تماس زدم و در میان هق هقم پشت گوشی را باز کردم و سیم کارتش را خارج کردم با اراده ای مصمم در دستم فشردم، با صدای تقی شکست... تمام شد... تنها راه ارتباطی ام با فرهاد شکست و تمام شد...
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🍃🌸🍃
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 64
یک هفته به جان کندنی گذشت و واحد آماده ی تحویل شد. واحد کوچکی با یک سالن کوچک و یک اتاق کوچک تر، آشپزخانه ای نقلی و سرویس بهداشتی. همین! البته برای من که تنها بودم و بیشتر ساعات روز را در بیمارستان سپری میکردم بزرگ هم بود!
با مقدار کمی پول که در حسابم باقی مانده بود اسباب مایحتاج را خریدم.
در بیمارستان هم مشغول کار شدم. ارتباط کلامی ام با آن ها در حد توضیح وضعیت زائوها و سلام احوالپرسی ساده ای بود. زمان می خواست تا بتوانم با همکار های جدیدم ارتباط برقرار کنم.
روزها از پی هم می گذشتند، با وضعیتم کنار آمده بودم. صدای ناله های زن کابوس هایم شده بود، لالایی شب ها و دلتنگی ام برای فرهاد شده بود کابوس بیداری ام... برای فرار از این حال به قرص های آرامبخش پناه برده بودم.
روزهای جمعه که فارغ از کار وتمام روز را در خانه سپری می کردم از دلتنگی رو به خفه شدن می رفتم. شنیده بودم تبریز جاهای دیدنی بسیاری دارد. برای فرار از دلتنگی با اینکه دل و دماغش را نداشتم تصمیم گرفتم به پارک ائل گلی بروم. امید داشتم که زیبایی و تعریف هایی که از آنجا شنیده ام چاره ساز باشد. لحظه ی اولی که داخل فضای سبزش شدم از شگفتی لبخندی پرتحسین روی لب هایم نشست و هوس قدم زدن و لذت بردن از آن فضا را کردم ولی به دقایقی نکشید که دیده هایم در نظرم رنگ باختند و باز یاد و خاطرات فرهاد پررنگ و بی رحم قلب و روحم را تسخیر کرد و بی حوصله راه کوتاه رفته را به قصد بازگشت در پیش گرفتم و دیگر تلاشی برای رهایی از این درد بی چاره نکردم...
طبق معمول هر روزه صبحانه ی نصفه نیمه ام را خوردم و از خانه خارج شدم. دیرم شده بود و به زحمت تاکسی گیرم آمد با شتاب نشستم و بی سلام و علیکی گفتم: آقا بیمارستان ... فقط عجله دارم.
چشمی گفت و ماشین را به حرکت انداخت. نفسی از سر آسودگی کشیدم و از پنجره به شهری که چند ماهی بود پذیرایم شده بود چشم دوختم. مثل تمام لحظه های این روزهایم که ذهنم را خاطرات پر می کردند یادم به زمان دانشجویی ام کشیده شد. چند باری که دیر به کلاس رسیده بودم و از بی نظمی ام به شدت ناراحت بودم، همان روزها بود که از بابا دویست و شش سفید رنگی که عاشقش بودم به عنوان کادوی تولدم دریافت کردم و به صرافت گرفتن گواهی نامه افتادم. آن زمان اوج سردی و کناره گیری ام از فرهاد بیچاره بود و درخواست کمکش برای آموزش رانندگی را با صراحت رد کردم، آنقدر سرد و قاطع که دیگر حرفی نزد، در کلاس های اموزش رانندگی شرکت کردم و به راحتی همان بار اول امتحان آیین نامه را پاس کردم ولی امان از سخت گیری مامورین راهنمایی و رانندگی که مو را از ماست بیرون می کشیدند و با پنج بار امتحان رانندگی درون شهری باز مردود اعلامم کردند. آسی شده از رد شدنم مجبور به قبول درخواست فرهاد که مدام با خنده هایش مورد تمسخرم قرار می داد و حرصم را در می آورد شدم.
عصر ها با هم برای تمرین بیرون می رفتیم. پشت فرمان نشسته و رانندگی می کردم. فرها نگاهی با تحسین سمتم انداخت و گفت: تو که عالی می رونی؟ چرا رد شدی؟
با ناراحتی و حرص جواب دادم: دوبارش یه دستی خوردم و اشتباه پیچیدم سه بارشم برا پارک دوبل.
یهویی خندیدنش کفری ام کرد.
- فرها به خدا بخوای مسخره کنی می زنم تو سرتا. حوصله ت رو ندارم.
خنده اش را جمع کرد و به شوخی گفت: بشکنه این دست که نمکش ید نداره.
چپ چپی نگاهش کردم که تسلیم وار شروع به توضیح کرد. چند باری جایمان را عوض کردیم و پشت فرمان نشستماما سخت بود و باز فرهاد توضیح از سر می گرفت. در تمام مدت هم بالودگی سر به سرم می گذاشت.
پیاده شدم تا دومرتبه پشت فرمان بنشیند. جلوی در گفتم: فرهاد عمرا من یاد بگیرم پارک رو.
لبخندی زد.
-آهان راهش رو پیدا کردم.
ذوق زده پرسیدم: چه راهی؟
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🍃🌸🍃
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
الهي! رجب گذشت و ما از خود نگذشتيم.✨
الهي! تو از ما بگذر...✨
سلام بر شعبان و اعيادش،🌟
سلام بر حسين و عباسش،🌟
سلام بر سجاد و سجودش،🌟
سلام بر نيمهی شعبان و ظهور مولودش.🌟
💜 اللهم عجل لولیک الفرج
@Emam_kh
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🔻 استغفار
⬅️روایت بعدی از وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است:« ألا أدُلُّكُم على دائكُم و دَوائكُم ؟! ألا إنَّ داءَكُمُ الذُّنوبُ، و دَواءَكُمُ الاستِغفارُ
آیا شما را به دردتان و داروى دردتان راهنمایى نكنم؟ بدانید كه درد شما گناهان است و دارویتان استغفار».
✨پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خیال ما را راحت کرده و میگوید من دردتان را میدانم، دوایتان را هم میدانم. بزرگترین درد، مشکل، حجاب و مانع شما برای معنویات، گناه است. دوایتان هم استغفار است.
⬅️روح آدم هم چرک میشود. پس باید چرک را از بین برد. هر وقت انسان در روح و روانش درگیری پیدا میکند باید استغفار کند. وقتی انسان در خانه یا محیط کار و یا در اجتماع به هم میریزد و بیقراری، اضطراب، افسردگی ، گاهی حواس پرتی و فراموشی...هر گرفتاری دیگری به سراغش می آید، باید استغفار کند
↖️گاهی انسان کم حواس می شود و فکر می کند که به علت پیری کم حواس شده، در صورتی که کم حواسی هم یک ضربه و آلودگی روحی است.
📖 قرآن میگوید، شیطان خیلی چیزها را از یاد انسان میبرد. شما گاهی خواب های قشنگ میبینید، اما صبح که بیدار میشوید، میبینید خوابهای قشنگتان یادتان رفته است. این ناشی از درد و مریضی نیست. انسان یک چیزهایی از خواب یادش هست.
⬅️ مثلا می گوید من دیشب خواب امام حسین (علیه السلام) را دیدم، ولی یادم نیست که محتوایش چه بود. خودِ فراموشی، درد و آلودگی و مرض روح است و استغفار داروی آن است. انسان در اثر گناه به عواقب زیادی دچار میشود، دارویش هم استغفار است.
⤴️هرکس غصه هاش زیاد میشود حتما استغفار کند،....نمی دانم چرا دلم سنگین شده ،..چرا اشکم نمیآد،حضور قلب ندارم ..حس ندارم،بی عاطفه ،خَشن،...یه جا خرابکاری کردی که گرفتاری،..حتما استغفار کن
⬅️استغفار عذاب الهی را دفع می کند
نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را تلاوت میکنند:
📖 «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ
تا تو در میان آنان هستى، خدا بر آن نیست كه ایشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش مى كنند، خدا عذاب كننده ایشان نخواهد بود»(انفال/33).
⤴️این آیه نشانه آن است که وجود مبارک پیغمبر تا این حد موجب رحمت است برای امتش که تا زمانی که امت استغفار میکند، خداوند عذابشان نمیکند.
↖️اما وقتی گناهان زیادی در امت صورت میگیرد، حقش یک زلزله یا عذاب آسمانی، غلبه ی دشمنان، قحطی و کم آبی، گرفتاریها و بیماری هایی مثل وبا و ....است، اما استغفار مانع همه اینها میشود.
✍استادشجاعی
@Emam_kh
🍂رنگ_موهای_طبیعی
قهوه_ای_روشن #طبیعی
✨۱ قاشق غذاخوری حنا
✨ یک قاشق بابونه
✨۳ قاشق کاکائو
✨ ۱ قاشق چایخوری روناس
را با هم مخلوط کرده و ۱ لیوان آب جوش به آن اضافه کنید و بهم بزنید تا به مدت ۱ تا ۲ ساعت بماند؛ سپس از تمیزی سر اطمینان حاصل کرده و مواد را بر روی تمام سر ماساژ دهید و پس از گذشت ۱ تا چند ساعت(بستگی به رنگ دهی) سر را با آب ولرم شستشو کنید.
@Emam_kh
🍪 شیرینی خرما با مغز بیسکویت
🍘۵۲۰گرم خرما هسته گرفته شده.
🍘کره:۶قاشق غذاخوری
🍘پودر هل :۱قاشق چای خوری
🍘پودر دارچین:۱قاشق چای خوری
🍘بیسکوویت پتی پور ساده یک بسته
🍘کنجد به میزان لازم
🌰طرز تهیه
🥣برای تهیه این خوشمزه ابتدا باید خرما رو قشنگ بشورید و هسته هاشو جدا کنید و داخل ماهیتابه بریزید و حرارت رو ملایم کنید و با پشت قاشق چوبی یا گوشت کوب اون رو خوب له کنیدو پس از این که یکم که له شد کره رو اضافه کنید و آنها را خوب مخلوط کنید پودر هل و دارچین رو اضافه کرده و از روی حرارت بردارید. یک نایلون فریزر رو سطح کار باز کنید و خرما رو روش قرار بدید و یک نایلون فریزر روش بزارید و با وردنه اون رو باز کنید تا شکل مستطیل بشه و طبق کلیپ بیسکوویتها رو روش بچینید و رول کنید و پشت و رویش را کنجد بزنید و تو همون نایلون پیچیده وبه مدت یک ساعت بزارید یخچال و بعد برش بزنید.
تا کجا خنجر آمریکا باید تو قلب ملت ایران فرو بره تا این جماعت بفهمن؟!
خنجر اوباما بس نبود؟!ترامپ بس نبود؟!بایدن بس نبود؟!
هر سه را اصلاح طلبان بزک کردن و به فرشته نجات تبدیل کردن یکی یکی اومدن امتیاز گرفتن و خنجر زدن
خود اصلاح طلبان هم بارها اعتراف دیروز هم ظریف چند روز قبل هم روحانی اعتراف کرد که بایدن سیاست ترامپ را در پیش گرفته اما با این همه رسوایی و اعتراف خود باز از آمریکا تعریف و تمجید و امتیاز و حاظر نیستن از برجام خارج بشن !!! این دیگه غرب زدگی نیست !این خیانته
امام خمینی(ره) فرمود کسی که مغزش را انها تربیت کردن این هرچه هم ضربه از غرب به این مملکتش میخورد بازم از انها تعریف میکنه!
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا بیخیال شو اصلاً ❗️
#شعبان_و_آشتی_کنان
@Emam_kh
نوروز به شنبه افتاد
این ضرب المثل شیرین فارسی رو شنیدین «شنبه به نوروز افتاد»
موضوع اینجاست که سالها طول میکشه تا سال جدید در روز شنبه تحویل بشه، به همین خاطر اگه شروع نوروز در شنبه باشه اونو خوش یمن میدونن و وقتی یه اتفاق غیر منتظره خوب رخ میده میگن: چی شده؟ شنبه به نوروز افتاده؟
سال ۱۴۰۰ هم شنبه به نوروز افتاده، به فال نیک بگیریم
«چنان سالی شود، شنبه به نوروز»
خدایا این نوروز شروع خوب و خوشی باشه برای عزیزانم و تمام کسانی که نوروز را جشن می گیرند❤️
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعبان ماه عیدها و عید ماههاست
🌸🎊حلول ماه مبارک شعبان المعظم
ماه پیامبر اعظم ﷺ
ماه عشق و رحمت خداوندی
و اعیاد خجسته شعبانیه
بر همگان مبارک باد🎊🌸
امیدوارم پایان ماه رجب
پایانی برای مشکلاتتون باشه
و آغاز ماه شعبان
به برکت مولود مبارکش
آغازی برای خیر و برکت
در زندگیتون باشه
شبتـ🌙ـون خـوش در پنـاه خـدا🌸🍃
@Emam_kh
﷽ سلام_امام_زمانم 🌹
از هجر تو بی قرار بودن تا کی؟
بازیچه ی روزگــار بودن تا کی؟
ترسم که چراغ عمر گردد خاموش!
دور از تو به انتــظار بودن تا کی؟
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
🌺تعجیل در ظهورش صلوات 🌺
@Emam_kh
امام صادق عليه السلام :
لايَزالُ اِبْليسُ فَرِحا مَا اهْتَجَرَ الْمُسْلِمانِ، فَاِذَا الْتَقَيَا اصْطَكَّتْ رُكْبَتاهُ وَ تَخَلَّعَتْ اَوْ صالُهُ وَ نادى يا وَيْلَهُ ما لَقِىَ مِنَ الثُّبورِ؛
امام صادق عليه السلام :
وقتى كه ميان دو نفر مسلمان، قهر و جدايى به وجود آيد، شيطان بسيار خوشحال مى شود، اما همين كه با يكديگر آشتى كنند، زانوهايش مى لرزد و بندبند وجودش پاره مى شود و فرياد مى زند: اى واى بر من كه به سبب اين آشتى، هلاك شدم.
كافى، ج 2، ص 346، ح 7.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام
روزتون بخیر و نیکی
🌹آخرین دوشنبه اسفندماه
خود را معطر می کنیم به
عطر دل نشین صلوات
بر حضرت محمد و آل مطهرش
💖 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
💖 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹 در پناه لطف خدا و
عنایت حضرت محمد(صلوات الله)
و خاندان پاکش علیهم السلام
زندگیتون پر خیر و برکت ان شاءالله
🌹زیارت معصومین علیهم السلام
روزی دنیا و آخرت شما ان شاءالله
🌹 دوشنبه تون پر از بهترینها
@Emam_kh