🔴 مجهز شوید!
❣رهبر معظم انقلاب:
✅ امروز اینترنت و ماهواره و وسایل ارتباطىِ بسیار متنوع وجود دارد و حرف، آسان به همه جای دنیا میرسد.
✅ امروز ما در یک میدان جنگ و کارزار حقیقىِ فکری قرار داریم؛ اگر وارد این میدان بشویم و آنچه را که نیاز ماست از مهمات تفکر اسلامی و انبارهای معارف الهی و اسلامی بیرون بکشیم و صرف کنیم، قطعاً بُرد با ماست.
۱۳۸۴/۰۲/۱۱
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیات 38تا41 سوره آل عمران
🌹 بخش سوم
🌸 هنالك دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنك ذرية طيبة إنك سميع الدعآء (38) فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٌ يُصَلِّى فِى الِْمحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيّاً مِّنَ الصالحينَ (39) قال رب أنى يكون لی غلام و قد بلغنى الكبر و امرأتى عاقر كذلك الله يفعل ما يشآء (40) قال رب اجعل لى ءاية قال ءايتك ألا تكلم الناس ثلاثة أيام إلا رمزا و اذكر ربك كثيراً و سبح بالعشى و الإبكار (41)
🔴 در جلسه های قبلی ترجمه و توضیح آیات 38تا41 سوره آل عمران را بیان کردیم در این جلسه پیام های این آیات را بیان می کنیم. پس ابتدا دوجلسه قبلی مطالعه شود سپس این جلسه مطالعه شود.
🔹 پیام های آیات38تا41سوره آل عمران
🌷 حالات انسان و ساعات #دعا، در استجابت آن مؤثر است. «هنا لك دعا زکریا»
🌷 #زن می تواند پیامبر خدا را تحت تأثیر قرار دهد. «هنا لك دعا زكريا»
🌷 در خواست #فرزند و نسل پاک، سنت و روش انبياست. «هب لی... ذریة طيبة»
🌷 ارزش ذريه و #فرزندان، به پاکی آنهاست. «ذریة طيبة»
🌷 دعاى خالصانه از #قلب پاک مستجاب می شود. «دعا زکریا...فنادته الملائكة»
🌷 #نماز در اديان گذشته نیز بوده است. «یصلی فی المحراب»
🌷 محراب #مسجد، از قداست خاصی برخوردار است. محل نزول مائده آسمانی؛ وجد عندها رزقا و محل استجابت دعاست. «فنادته الملائکة... فى المحراب»
🌷 #نماز، زمينه ى نزول فرشتگان است. «نادته الملائکة و هو يصلى فى المحراب»
🌷 اراده ى #خداوند بر هر چیزی غلبه دارد. پیری پدر و عقیمی مادر، مانع فرزنددار شدن نیست. «ان الله یبشرك بيحيى»
🌷 گاهی نامگذاری افراد از طرف خداست. «یبشرك بيحيى»
🌷 #فرزند از نعمت ها و بشارت های الهی است. «يبشرك بيحيى»
🌷 #انبیا یکدیگر را تصدیق می کنند. «مصدقا بكلمة من الله»
🌷 #حضرت_عيسى نشانه اى از قدرت خداست، نه فرزند خدا «بكلمة من الله»
🌷 #خداوند از آینده هر کسی خبر دارد. «سیدا و حصورا و نبیا»
🌷 #عفت و کنترل تمایلات جنسی ، مورد ستایش خداوند است. «حصورا»
🌷 در نومیدی بسی امید است. «انی یکون لی غلام... کذلك يفعل ما يشاء»
🌷 اراده #خداوند فوق اراده ها و اسباب طبيعى است. «يفعل ما يشاء»
🌷 خدايى كه مى تواند زبان را هنگام تکلم با مردم ببندد و هنگام ذکر خدا باز کند، می تواند از پدری پیر و مادری عقیم نیز فرزندی به دنیا بیاورد. «کذلك الله يفعل ما يشاء... إلا تكلم الناس»
🌷 #پیامبران، به دنبال رسیدن به مقام یقین و شهود هستند. «اجعل لی آیة»
🌷 هر چه لطف #خداوند بیشتر می شود ، باید یاد او نیز بیشتر شود. «و اذکر ربک کثیرا»
🌷 در میان ذکرهای خداوند، #تسبیح جایگاه خاصی دارد. «و اذکر ربک... و سبح»
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
حرفم اینه:🤚
هشت سال هر چه خواستید به جامعه منتقل نمودید!
چه قبل و چه بعد برجام و چه اکنون که حتی جوابتان راهم نمیدهند؛از کدام حرف و شعار و وعده کم گذاشتید؟
غوغا سالاری به حد اعلا!
تخریب رقیب در بالاترین حد ممکن!
اکنون با پخش یک سریال تلوزیونی مشخص میشود چقدر پریشان حال ونگران شده اید!
مگر جز این است دولت در اختیارتان بود وهرانچه لازم بود انجام دادید؟
حال دلیل نگرانی از چیست؟
اجازه دهید مردم این حرفهارا هم در قالب یک سریال بشنوندوخودشان واقعیت را پیدا کنند!
مگر نگفتید دانستن حق مردم است؟
بسیار خوب!
هَشت سال گفتید و گفتید!
اکنون فوقش دو هفته حرفهای جدید را هم اجازه دهید ملت بشنوند!
✍ #علی_سبحانی
@Emam_kh
🔹آیت الله حائری شیرازی
امروز دشمن با تمام اطلاعاتش
بصیرت ما را نشانه رفته است.
«جنگ نرم» برای شکار بصیرت است
و «جنگ سخت» برای شکار صبر .
@Emam_kh
🔴 چند نکته درباره #قرارداد_۲۵_ساله_با_چین:
🔹دولت روحانی، اوایل دولتش یک قرارداد ۲۵ ساله با آمریکا و اروپا(بلوک غرب) را به اسم #برجام کلید زد که کاملاً به نفع غرب بوده و منافع ملی و عزت اسلامی ما را لگدمال کرده و اوضاع بدتر شده. حالا اواخر دولتش یک قرارداد ۲۵ ساله با چین بناست امضاء شود.
🔸واقعاً اگر #قرارداد_۲۵_ساله منافع ملی و عزت اسلامی ما را تامین کند چرا با آن مخالفت کنیم؟ مگر هدف برجام، رفع تحریمها و تامین منافع ملی نبود؟ خب اگر هدف قرارداد با چین هم مقابله با تحریمها و رفع اثر تحریمها باشد و حال اقتصاد کشور خوب شود مشکلی نداریم. اما چند نکته داریم.
1⃣ اولاً طبق اصول ۷۷ و ۱۲۵ قانون اساسی این مسیر باید از طریق مجلس طی شود. اصل ۷۷ به صراحت میگوید: «عهدنامهها، مقاولهنامهها، قراردادها و موافقتنامههاي بينالمللي بايد به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسد».
🔹آیا قرارداد با #چین این مسیر را طی کرده؟ یا قرار است طی کند؟ نمیدانیم! برجام با تمام زشتیاش مسیر مجلس را ولو با ۲۰ دقیقه طی کرده. پس منطقی و قانونی است قرارداد ۲۵ ساله با چین هم مسیر مجلس را ولو با ۱۰ دقیقه طی کند. این حق قانونی و شرعی جمهوریت مردم است. مجلس متشکل از نمایندگان ملت است. این خواسته غیرقانونی نیست.
2⃣ ثانیاً؛ انتشار محتوای این قرارداد برای نقدوبررسی توسط مردم و رسانهها و نخبگان یک حق قانونی دیگر ملت است. دولت روحانی برای انتشار متن برجام به شدت خودداری ورزید ولی بالاخره بخشی از آن منتشر شد. چرا قرارداد ۲۵ ساله با چین منتشر نمیشود؟ علت این محرمانگی چیست؟(دقت بفرمایید که pdf منتشر شده توسط وزارت خارجه فقط تفاهم مقدماتی است نه اصل قرارداد!)
🔹حضرت امام و مرحوم شهید بهشتی حتی قانون اساسیِ مدونِ توسط مجلس خبرگان قانون اساسی را در روزنامهها منتشر کردند تا مردم و علما و سیاسیون و احزاب انتقادات و پیشنهادات خود را به خبرگان ارائه کنند. بعد از بررسی پیشنهادات و انتقادات، مجدد اصلاحیه خورد، سپس به رفراندوم گذاشته شد.
🔸ما مدعی نیستیم که قراردادهای بینالمللی همچون برجام یا قرارداد ۲۵ ساله با چین باید به رفراندوم گذاشته شود ولی معتقدیم باید عمومی منتشر شود تا همگان بتوانند ببینند و نقدوبررسی کنند. به اسم سوءاستفاده دیگران نمیتوان قراردادها را محرمانه کرد!
🔹بطور کلی چین با ما دشمنی تاریخی یا کنونی ندارد مثل آمریکا وانگلیس. از این جهت ارتباطات اقتصادی و تجاری با هردولتی به غیر از دولتهای متخاصم که دشمنی تاریخی و کنونیشان اثبات شده و به شدت غیرمتعهد هستند، مورد استقبال ماست اما باید طبق مسیر قانونی آن پیش برود و همچنین محرمانه نباشد تا بتوانیم آن را نقد و بررسی کنیم. این درخواست منطقی و قانونی است.
✅ داود_مدرسی_یان
@Emam_kh
🔰اهمیّتِامربهمعروفونهیازمنکر
💠 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهواله فرمودند:«به خدایی که جانم در دست اوست، از امّت من گروهی از قبر بر می خیزند؛ در حالی که در قیافه بوزینه و خوک هستند. این قیافهها به خاطرِ آن است که آنان قدرتِ نهی از منکر داشته، ولی با گناهکاران سازش کردند.»
@Emam_kh
رمان به_تلخی_شیرین
بدون اینکه لبخندی از مرور جوک روی لبم نقش ببندد کمربند ایمنی را باز کردم و پایین رفتم.
همراه فرهاد سمتش قدم برداشتیم.
به دل کوچک و ساده ی سبز رنگ اشاره کرد.
-این خونه بی بیه.
به در نگاه کردم. خدا می دانست که دیگر چه چیزهایی باید میشنیدم که نشنیده بودم ولی نمیدانم چرا آرامتر بودم! آه... یادم آمد، حتما تاثیر قرصها بود! پوزخندی به آرامشم زدم و کناری ایستادم.
پوریا دستش را روی زنگ گذاشت. صدای زنگ انقدر بلند بود که فکر کنم کل کوچه شنیدند!
پوریا یک چشمش را به حالت بامزه ای بست و زبانش را میان دندان هایش گرفت. صدای زنگ که قطع شد، تک خنده ای زد.
- گوش های بی بی سنگینه.به خاطر همین صدای زنگش اینقدر بلنده. هر وقت زنگش رو می زنم فکر می کنم همه ی همسایه ها فحشم میدن.
لبخندی به مزاحش زدیم.
صدای گفتن 《کیه》 لرزان زنی مسن از حیاط آمد.
پوریا با لبخند آهسته گفت: آخه قربونت برم بی بی، تو مگه میشنوی که می پرسی؟! منم بیا باز کن.
با باز شدن در زنی مسن پوشیده در کلی لباس بافت در چهارچوب در ظاهر شد. تعجبم از هوای متعادل بود!
موهای فرق وسطش یک دست سفید... حتی مژه ها و ابروهایش هم جو گندمی شده بود. بعدها که سنش را گفت، فهمیدم، گذر زمان در این سفیدی ها نمی توانست تنها دلیل باشد! غم بزرگ در سینه ی این زن، روی گذر زمان را سفید کرده بود...
مگه نه اینکه غم سیاه و کدر است! چرا پس به انسان که چیره میشود گرد سفیدی به همراه دارد! نمی دانم... غم است دیگر، سر ناسازگاری دارد! همه چیز را دگرگون می کند... روز و روزگار را طوری سیاه می کند که چشم چشم را نبیند! شب و آرامش تاریکی اش را طوری سفید میکند که خواب به چشم نیاید! موهای سیاه را هم از کینه اش سفید می کند تا خالی از عقده شود! یعنی وقتی بیاید فاتحه همه چیز خوانده است!
بی بی با دیدن پوریا نگاه کنکاش گرش رنگ آشنایی گرفت و با لبخند به داخل خانه تعارفمان کرد.
با سلام داخل حیاط کوچک و ساده اش که فقط حوض و تخت کوچکی تزیین گرش بود و از تمیزی برق می زد رفتیم.
با تعارف دیگرش از در آهنی و قدیمی ای، داخل خانه پا گذاشتیم. خانه ای ساده ولی مرتب و تمیز...
به سمت سماوری که گوشه ی اتاق قرار داشت رفت و با دست به پشتیها اشاره کرد.
-بفرمایید غریبی نکنید، همراه های پوریا برای من هم عزیزند مثل خودش.
چقدر مهربان بود و انرژی مثبت به آدم منتقل میکرد.
کنار پشتی ها رو به روی بی بی نشستیم ولی پوریا رفت و کنارش نشست و با صدای نسبتا بلندی کنار گوشش شروع به معرفی ما کرد. علت حضورمان را مبهم برایش گفت و بعد نام حبه را آورد. با شنیدن نام حبه با ناباوری در حالی که پوریا را کنار می زد بلند شد و سمت من آمد. بی اختیار نیم خیز شدم که بلند شوم ولی مانع شد و جلوی پایم نشست.
چشمهای به اشک نشسته اش چشم های من را هم به تقلا انداخت.
-عزیزکم، گفتم برام آشنایی و بوی آشنات دلم رو بیقرار کرده! گفتم به چشمم غریبه نیستی!حبه اگر صابر رو گذاشت و رفت یه یادگاری شبیه خودش دنیا آورد، بمیرم برای دلت حبه بمیرم مادر، بمیرم کجایی؟
به گریه افتاد و در آغوشم کشید. غمش آنقدر بزرگ بود که دل هر سه امان را بیقرار کرد.
برق اشک را در چشم پوریا و فرهاد دیدم. خودم را نگویم اشک دم شک این روزهایم قصد ویرانی داشت و سیل وار روی صورتم روان شد.
-بیست و چهار ساله چشم به راهم مادر... کجا کمت گذاشتم که اینجوری دل بریدی ازم؟! نگفتی ضحی دل بریدن بلد نیست؟! نگفتی تو دوریت جون به لب میشه؟! دردت به جونم مادر، بچه ت رو چرا رها کردی؟! اینقدر عشق صابر ریشه داشت که تیشه به عشق مادر و فرزندی بزنی؟! چیکار کردی مادر؟! کجا رفتی مادر؟! جون به لبم اومد تو نیومدی... هر بار صدای زنگ این غم خونه بلند شد دلم ریخت که تو باشی! نیومدی و دسته گلت رو برام فرستادی حبه؟! دورت بگردم مادر، این چه کاری بود که کردی با جگر گوشه ت؟!
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🌺🍃🌸🍃🌺