رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 103
سرش را کلافه تکانی داد، فهمیدم که به نام شیرین خطاب کردنم از بی حواسی اش بوده، شاید هم تاثیر کلام پرسوز خواننده!
از ذهنم گذشت؛ مسبب همه ی این آشفتگیها من هستم. تصویر نوازش موهای نرم و لختش و غافلگیر شدنم توسطش و بعد آن آغوش و از همه بدتر آن بوسه، زنده تر از هر تصویری جلوی رویم پخش شد. همه اش تقصیر من بود!
-میخوای بریم اروند رود؟
با صدایش تصاویر محو شدند اما هنوز کامل فکرم را معطوف حال نکرده بودم و بی حواس تر از هر زمانی جواب دادم: آره بریم.
باز فکرم سمت متن شعر ترانه کشیده شد.
《 گاهی دلم مثل فرهاد غمگینه
تلخ ترین رویام رویای شیرینه》
هرگز دلم نمی خواست که دل فرهاد غمگین باشد !
اگر پا به پایش می ماندم و دل به دلش میدادم مطمئناً غم رخنه کرده در وجودم به او هم سرایت می کرد. فرهاد من چیزی کم نداشت، با من حیف می شد...
تاثیر قرصی که دیشب فرهاد به خوردم داد، کاملا از بین رفته بود و حالم دست خودم نبود، ذهنم هر دم چیزی را یادآورم میشد و انگار در بیداری کابوس می دیدم کابوس فرار مادرم... کابوس پدری که مادرم را به حراج دوستانش گذاشته است... تمام تلاشم را برای بیرون ریختن افکار از ذهنم کردم، ولی نمی شد! سعی کردم به روزمرگی ها و برنامه هایم فکر کنم ولی نمی توانستم، انگار در خیالم گره خورده بودند، گره ای کور که با دندان هم به جانش می افتادم فایده نداشت و باز نمیشد تا فرار کنم.
دست بردم و کلافه و پریشان از دستشان پخش را روشن کرده و کنترل را برداشتم و تا آخرین حد زیادش کردم. دلم ذهنی خالی را آرزو داشت، خالی از گذشته، از انسانهایی که ندیده بودم ولی پررنگتر از دیده هایم جلوی رویم رژه میرفتند و پریشانم میکردند!
خواننده ی لعنتی غمگین می خواند و حالم را بدتر می کرد، دست بردم و فایل را رد کردم و روی فایل شاد، پخش را زدم. صدایش مثل مته در مغزم فرو رفت. نه تنها موثر نبود بلکه بیشتر اعصابم را به هم ریخت. سرم را به پشتی صندلی تکیه زدم و چشم هایم را بستم.
با خاموش شدن آهنگ توسط فرهاد مغزم خالی شد. چقدر سکوت خوب بود اگر می گذاشتند و باز به مغزم هجوم نمیآوردند.
صدای نگران فرهاد حال خوب سکوتم را بیقرار کرد.
-چته عسل؟ چرا اینجوری می کنی؟ حالت خوب نیست؟
بدون اینکه چشم باز کنم یا تن وا رفته ام در صندلی را تکان دهم لب زدم: خوبم. هیچی نگو فرهاد خواهش می کنم.
سکوت بینمان افتاد. سرم نبض گرفته و اعصابم را بیشتر خط خطی می کرد.
-رسیدیم.
چشم هایم را باز کردم. هنوز جان و حال تکان دادن بدنم را نداشتم. در بیرون چشم چرخواندم اروند رود را دیدم.
در جایش کج نشست و کمی بدنش را سمتم خم کرد.
-اگه حالت خوب نیست پیاده نشیم.
دست بردم و کمربند را باز کردم. سرم را سمتش کج کردم.
عشق در چشم های فرهاد معنا می شد، من لایق نیستم فرهاد دل ببر...
خسته و بی جان نگاهم را گرفتم و بی حرف در را باز و پیاده شدم. کلافه دستی به صورتش کشید و پایین آمد و با ریموت درهای ماشین را قفل کرد.
نایستادم تا به کنارم برسد. سمت پل قدم برداشتم. دستم را داخل جیب مانتوی کوتاهم فرو کردم. هوا سرد شده بود.
نمی فهمیدم، چرا اینقدر دلم تنهایی و سکوت را طالب بود؟! چرا حضور فرهاد بیش از هر چیزی آزارم میداد؟!
سرم را رو به آسمان بلند کردم ماه در میان انبوه ستاره های ریز و درشت خودنمایی میکرد. به چشمم غمگین آمد، ماه هم تنها بود! ستاره ها هم جنسش نبودند...
خدایا چرا حالم از همیشه بدتر است امشب..
باید در اولین فرصت قرص هایم را تغییر میدادم و دوز بالاتری را امتحان می کردم، حس می کردم دچار افسردگی شده ام، تنهایی را ترجیح می دادم، نمیدانم شاید چاره ام همین تنهایی بود و بیهوده تلاش میکردم...
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🌺🍃🌸🍃🌺
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 104
به فرهاد که در سکوت هم قدمم می آمد نگاه کردم. متوجه شد و سمتم سر چرخاند، باز نگاه تب دار و ناآرام مسری اش حالم را بیش از پیش طوفانی کرد!
نه می توانستم همراهش شوم نه میتوانستم رهایش کنم...
چون غریقی در باتلاق گیر کرده و هر چه دست و پا می زدم بیشتر فرو می رفتم. دست هایم را از جیب هایم بیرون آورده و روی سینه ام چفت کردم. خیلی سرد بود یا حال من بد بود؟! فرهاد که با تیشرت بود!
بی اختیار آهی کشیدم و نگاه گرفتم.
یادم به حرف فرهاد افتاد...
راستی کجا را میگفت که فردا راه بیفتیم؟! چه باید می کردم؟! مطمئنا نمیتوانستم همراهش شوم! واقعا از توانم خارج بود که وارد رابطه ای فراتر از این، با فرهاد شوم. نباید به پایم می سوزاندمش...
صبح با صدای هشدار گوشی ام بیدار شدم. تصمیمم را گرفته بودم، باید برمی گشتم تبریز.
پتو را کنار زدم و بی حوصله سمت کمد رفتم چمدانم را بیرون کشیدم و لوازمم را جمع و داخلش جا دادم. با تقه ای که به در خورد سمتش رفتم و از چشمی نگاه کردم. با اطمینان از اینکه فرهاد است در را باز کردم. تیپ مشکی زده بود. حتما به پیشواز مرگ عشقمان رفته بود!
-سلام خانوم خانوما. صبحت بخیر هنوز آماده نشدی که!
- سلام مرسی. بیا تو، الان حاضر میشم.
داخل اتاق آمد. دست و صورتم را در روشویی سرویس بهداشتی شستم، بی توجه به فرهاد که با تلفن همراهش صحبت میکرد و احتمال زیاد مخاطبش مجید بود، مشغول پوشیدن مانتو ام شدم. حین بستن دکمه ها گوشم به مکالمه اش تیز شد.
-مجید جان من یه دست به آپارتمان من بکش. داریم برمیگردیم.
استرس گرفتم! نمیدانستم چطور بگویم که قصد همراهی اش را ندارم! مکالمه اش که تمام شد من هم گره روسری ام را زدم، گوشی را داخل اورکت بلندش گذاشت.
- خوب بریم؟
-فرهاد؟ من...
نباید من و من می کردم! باید سفت و محکم تصمیمم را بازگو می کردم. نگاهش تیز شد. محکم تر ادامه دادم: من تهران نمیام.
چشم ریز کرد و با حرص نگاه سنگینش را به چشم هایم دوخت.
-تهران نمی آیی؟! می تونم بپرسم چرا؟!
- اینجوری نگام نکن. من تو تهران کاری ندارم. باید برم تبریز. کارم، دانشگاهم، همه ی زندگیم اونجاست.
- داری بهونه میاری عسل! کار که تو تهران هم هست دانشگاه هم با من، انتقالی می گیرم برات. رو راست بگو دردت چیه؟!
لبم را با زبان ترک کردم. انگار نمی شد فرهاد را پیچاند!
- می خوام تنها باشم. دور از همه.
قدمی سمتم برداشت در یک وجبی ام ایستاد و غرید: این همه که میگی دقیقا کیه؟! خجالت نکش راحت باش منظورت منم دیگه!
- فرهاد؟
- هیس... توجیه نکن. فقط بگو چرا؟ چرا لعنتی؟ من کجای زندگیتم که تا تقی به توقی می خوره اولین نفر که می خوای از سر راهت کنار بزنی منم ها؟! بگو لعنتی بگو! نزدیک ده ساله که در بندم کردی و حالا میگی، می خوام تنها باشم ها؟!
-من هیچ وقت بهت قولی ندادم که بخوای در بندم شی.
چشم هایش را با درد بست... تلخ نیشش زدم، میدانم!...
- من برای فهمیدن حس ات نیازی به زبون تلخت نداشتم که بخوای قول بدی بهم! فقط بگو من چه گناهی کردم این وسط که تو شدی تاوان خوش غیرتی یه مرد و بی غیرتی یه نامرد؟! ها؟
با فریادش دستم را روی گوشهایم گذاشتم. نه اینکه صدای بلندش آزارم دهد، نه! حقیقتِ تلخ گله هایش را نمیتوانستم تاب بیاورم...
- سرم داد نزن.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🌺🍃🌸🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
✳️ به یاد خدا باشید یا با تسبیح یا با دل. یاد خدا با دل خیلی اهمیت دارد. گاهی اوقات انسان با زبان در حال گفتن ذکر استغفار است، اما گناه هم می کند.
🔵👈 در حدیث آمده که : « کسی که در حال گناه کردن استغفار میکند، خود را مسخره کرده است. یکی از علما می گفت: سی سال پیش سوار اتوبوس بودم، یک حاجی هم با ریش و عبا و قبا جلوی من نشسته بود.
🔵👈 هر زن بی حجابی که وارد اتوبوس می شد، حاجی نگاه می کرد و یک « استغفر الله » می گفت. پشت سر هم هر زنی که وارد می شد، حاجی این کار را می کرد. یک وقت در یکی از ایستگاه ها یک خانم بی حجاب سوار ماشین شد، حاجی متوجه او نشد، من با دست به شانه اش زدم و گفتم : « حاج آقا، یک استغفر الله دیگر هم سوار اتوبوس شد! شخص حاجی با شنیدن حرف من ناگهان برگشت و متوجه شد یک عالم پشت سرش نشسته و مراقب اوست و فهمیده که شیطان او را بازی داده است. جیک نزد. شیطان این قدر عجیب است که در حالی که مشغول استغفار هستی، شما را به گناه می اندازد. این ذکر به درد نمی خورد. چون دل به یاد خدا نیست.
🔵👈 حاجی پشت سر هم می گفت:« خدا لعنت کند کسانی را که اینها را بی حجاب کرده اند» اما با این حال، خودش، محو تماشایشان بود. اگر دل انسان به یاد خدا باشد که چشم، به زن نامحرم نگاه نمی کند! تسبیح در دست و ذکر استغفار هم بر لب، اما دل به یاد خدا نیست! از خدا بخواهید که دل هایتان به یاد او باشد. این مطلب را یادگاری از من داشته باشید: ذکر خالی، چنگی به دل نمی زند!
🔹 [ محمودی گلپایگانی ، در محضر مجتهدی ج 2، ص 165،انتشارات مستجار،1392 ]
🍁🍂🍁🍂🍁
🍃ازدیادشیر 👇
🌸 یک هفته #زیره_ی_سبز و #آرد_برنج و #شیر_گاو حریره بپزند و میل کنند .
بقدری شیر در سینه زیاد میشود که می توانند سه بچه را شیر دهند.☺️🌸
🌼 عرق بیدمشک و تخم ریحان و مقداری قند را شربت نماید و میل کند و به روی بخوابد تاسه روزتفاوت بسیارحاصل شود🌼
☘🍃☘🍃☘🍃☘
رج اول6زنجیره حلقه شود 2پایه بلند 2زنجیره تکرار 6باربانخ زرد
رج دوم بانخ نارنجی هرخونه 4پایه بلند یک زنجیره تکرار6بار
رج سوم بانخ قرمز هرخونه 2پابه بلند یک پایه دوبل دررج اول بین پایه اول ودوم
رج چهارم بانخ ابی هرخونه یکی پایه دقیقا بعل پایه دوبل یک پایه دوبل در رج دوم تکرار 6بار بانخ ابی
رج پنجم 5زنجیره یک پایه کوتاه تکرار 12بار یعنی هرگلبرگ 2حلقه ببافید
رج ششم 3زنجیره 5پایه بلند 3زنجیره یک پایه کوتاه دریک حلقه تکرار 12بار
🌺🍂🌺🍂🌺
🔴 اگر آرمانخواهی وجود نداشته باشد راه را گم میکنیم
❣رهبر معظم انقلاب:
✅ این پرچم آرمانخواهی و مطالبهگری را زمین نگذارید. همهی این بحثها و صحبتی که در این مدّت یکساعتونیم، شما دوستان در اینجا بیان کردید مطالبهگری بود دیگر؛
🔹 مخاطب مطالبهگری هم گاهی خود این حقیر بودم، گاهی دستگاه دفتر ما بود، گاهی مجموعههای دیگر بودند.
💯💯این بسیار چیز باارزشی است؛ این مطالبهگری را از دست ندهید، این آرمانخواهی را از دست ندهید.
✅اینها آرمانخواهی است، ممکن است بعضی از این چیزهایی که شما مطالبه می کنید عملی نباشد که واقع قضیّه هم همین است؛ یعنی وقتی انسان وارد عمل شد، مشکلات کار میدانی برای او بیشتر آشکار میشود، معلوم میشود که همهی آن چیزهایی که میخواستیم، یا نمیتوانسته عملی بشود یا نمیتوانسته به این زودی عملی بشود، لکن خودِ این آرمانخواهی باارزش است. برای اینکه اگر آرمانخواهی وجود نداشته باشد، راه را گم میکنیم.
99/2/28
@Emam_kh
قهر و خنده😊
💠 قهر کردن، سمّ مهلکی است که روابط همسران را به شدّت سرد میکند. و توصیه میشود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود.
💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیشقدم شوم و با چه شیوهای قهر او را تبدیل به آشتی کنم.
💠 فرمولهای زیادی برای این کار وجود دارد اما یکی از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری شیرین و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد.
💠 در این کار حتما قلق همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر میتوانید او را بخندانید و فضای آشتی را برای او آماده کنید.
💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، شیطان حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به کینه میشود و راه برگشت را برای فرد سخت میکند.
@Emam_kh
🌷 آیت الله جوادی آملی :
💠✨💠✨💠✨
🌺 استغفار یا برای دفع است یا برای رفع ، ما یک بهداشت داریم یک درمان. بهداشت برای این است که کسی مریض نشود و درمان برای این است که اگر کسی مریض شد سلامت خود را بازیابد.
☘ استغفار اولیای الهی این است که استغفار می کنند تا بیماری به طرف آنها نرود و استغفار ما درمانی است ؛ طلب مغفرت می کنیم تا مشکل ما حل شود.
@Emam_kh
🔴دعای غریق برای ثابت ماندن بر دین در آخرالزمان...
✅بهتره در قنوت هر نماز خوانده شود.
✅حتما مداومت کنیم تا از شر فتنه های آخرالزمان که ایمان انسان را می ربایند،در امان باشیم ان شاءالله..
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺لحظات شادی
🍃خدا را ستایش کن
🌺لحظات سختی
🍃 به خدا اعتماد کن
🌺لحظات آرامش ...
🍃خدا را مناجات کن
🌺و در تمام لحظات
🍃خدا را شکر کن
شبتون_درپناه_خد🌸🍃ا
@Emam_kh
🌸لبیک_یا_مهدی_عج
🌸 السلام علیک یا ابا صالح المهدی
ای دل شیدای ما، گرم تمنّای تو
کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو
گر چه نهانی ز چشم، دل نبود ناامید
می رسد آخر به هم چشم من و پای تو
🌸 أللَّهمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔹 اگر انسان خودش را تحت فرماندهی امـام زمـان علیه السلام ببیند: روحیـه فرمانده در فرمانبردار تأثیـر میگذارد. اخلاقیات امام زمان در شما تأثیر میگذارد.
👌 افرادی که ارادتی به امام زمان دارند در شما اثر میگذارند.(تخلقوا باخلاق الله) صفات الهی در شما ظهور و بروز میکند.
👈 این را باید جدی بگیرید و تصمیم داشته باشید به یاد ولی نعمتتان باشید. چون واقعا غیر از این عمل کردن بی حیایی است.
👤 آیت الله ابطحی
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@Emam_kh
عنه صلى الله عليه و آله
لمّا عُرِجَ بي مَرَرتُ بقَومٍ لَهُم أظفارٌ مِن نُحاسٍ ، يَخمِشُونَ وُجوهَهُم و صُدورَهُم ! فقلتُ ; مَن هؤلاءِ يا جِبريلُ ؟ قالَ ; هؤلاءِ الذينَ يَأكُلونَ لُحومَ الناسِ و يَقَعونَ في أعراضِهِم .;
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
چون به معراج بُرده شدم، بر مردمى گذشتم كه ناخنهايى از مس داشتند و چهره ها و سينه هاى خود را ناخن مى كشيدند! پرسيدم ; اينها كيستند، اى جبرئيل؟ گفت ; اينان كسانى هستند كه گوشتِ مردم را مى خورند و با آبروى آنها بازى مى كنند.;
الترغيب و الترهيب : 3/510/21.
🌸 هر صبح ،آغازِ یک
فصلِ زیبا از زندگیِ ماست
قدرِ هر طلوع را بدانیم
سلام کنیم به عشق
به دوستی و به انسانیت
و دوست بداریم بیمنت
و عشق بورزیم با دل و جان
سلام روزبهاری زیباتون بخیر
پنجشنبه تون پرانرژی
روزگارتون شاد و قشنگ
@Emam_kh
به بهلول گفتن:
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ.
ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ.
ﮔﻔﺘند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.
ﮔﻔﺘند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.
ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.
ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ.
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.
ﮔﻔﺘند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟
ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ.
تا اﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍﻻ خدا...
🍃🍁🍃☘🍃🍁🍃
برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید ، بصیرتتان را افزایش دهید ، اطاعت از ولایت مطلقه فقیه را بر خود واجب بدانید.
🌹شهید_محمود_رادمهر
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ویژه ۱۲ فروردین، روز جمهوری اسلامی/ ما میتوانیم پرچم اسلام را نگه داریم
❤️سخنرانی رهبر معظم انقلاب در سال ۶۷
@Emam_kh
اگر گیاه کورتون دارید بدانید 🌹☘🌹
👈علت کمرنگ شدن و زرد شدن برگها : علت تاریک بودن محیط هست گیاه رو به مکان پر نور تری با نور غیر مستقیم منتقل کنید
👈علت ریزش برگها : این گیاه لوس و رطوبت دوسته جزیره براش درستکنید و روزانه مه پاشی کنید اب زیادی رو برگهاش بریزه قارچی میشه و ریزش میگیره و یکی هم نوسانات دمایی زیاد هست دمای محیط رو ثابت نگه دارید دما کمتر از ۱۵ درجه نشه ودلیل اخر حمله کنه قرمز
👈ریزش برگهای پایین : دلیل سرد و خشک بودن هوای محیط هستش گیاه رو محل گرمتری ببرید و مه پاشی کنید
👈علت پژمردگی و بی حالی : یکی گرم بودن هواست یکی هم از تشنگی زیاده گیاه رو به مدت نیم ساعت درون تشت پر از اب بگذارید
👈برگها زرد شده : از آبیاری زیاد و کنه قرمز هست باید آبیاری تنظیم بشه و سم کنه کش بزنید
👈ساقه پوسیده و برگها میریزه : آبیاری بیش از اندازه زیاد بوده و خاک زهکش خوبی نداشته
👈برگها در تمام اندام گیاه میریزه : تغییرات شدید درجه حرارت درجه رو ثابت نگه دارید
👈برگها به حالت آویز در اومده : گیاه تشنه هست آبیاری سطلی انجام بدید
👈برگها ریز و کم رشد هست : خاکش فقیره گیاه رو تقویت کنید
🌺🌺🌺
@Emam_kh
🥫سس تند🌶🌶🌶
مواد لازم:
گوجه فرنگی:5عدد
روغن :به مقدار لازم
سیر:2حبه
رب گوجه فرنگی :یک قاشق غذاخوری
نمک :به مقدار لازم
سرکه :2قاشق غذاخوری
فلفل تند :هر چه بیشتر بهتر(منظور همون فلفل قرمز معروف هست)🔥
🍅🍅🍅🍅🍅
پوست چندتا گوجهفرنگی را بگیرید داخل غذا ساز بذارید تا حسابی پوره بشه بعد یک رو نگینی خرد کنید وبا روغن تفت بدهید بعد از اون دو حبه سیر له شده اضافه کنید و پوره گوجهفرنگی را به همراه 1 قاشق غذاخوری رب اضافه کنید کمی نمک و 2 قاشق غذاخوری سرکه هم اضافه کنید و مهم تر از همه #فلفل تند فلفل هم به اندازه که حسابی تند بشه اضافه کنید..
فقط اینو بگم که سس تند انواع مختلفی داره که هر کدوم به یه روش تهیه میشه.🌶🌶🌶
صبح ها چای زعفـــــران بنوشید 👌
از سرطان و فشار خون بالا پیشگیری میکند، شادی آور، ضد اضطراب، افسردگی و آلزایمر است و باعث تسکین دردهای شکمی میشود !
طرز تهیه : ابتدا آب را بجوشانید و حدود ۳ یا ۴ رشته از زعفران را داخل فنجان بریزید
سپس آب جوش را داخل فنجان ریخته و بگذارید ۳ - ۴ دقیقه در این حالت بماند.
در صورت تمایل یک قاشق چایخوری عسل نیز به آن اضافه کنید و از چای زعفران خود لذت ببرید
@Emam_kh