🔴 دوستان مسئله اصلی الان گفتگوهای پنهانی برجام است. سایر مسائل الان فرع است.
دولت دارد انتحار میکند.
🔻نقش مجلس در گفتگوهای پنهانی #برجام چیست؟ مگر رهبری نگفتند که #سیاست_قطعی جمهوری اسلامی، رفع همه تحریمها بصورت یکجاست بعد آمریکا به برجام بازگردد و ما به تعهداتمون برمیگردیم! مجلس چه موضعی دربرابر #خیانت_برجامی دارد؟ آیا مجلس قالیباف میخواهد چون مجلس لاریجانی خنثی عمل کند؟
✅ داود_مدرسی_یان
@Emam_kh
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷 شواهد #نفوذ در ستاد ملی کرونا
#نشر_حداکثری
نفوذ در سیستم کارشناسی کشور و ایجاد #کروناهراسی
⁉️ همکارانِ دو برادر بهائی که به دلیل نفوذ در کشور در سال 87 توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند در ستاد کرونا چه می کنند؟
💢 امضا کنندگان این کمپین همگی بر این امر مهم تاکید دارند👇🏼👇🏼👇🏼
https://www.farsnews.ir/my/c/56900
❇️ لطفا در همه گروه ها و کانالها منتشر شود.
@Emam_kh
‼️نیت روزه مستحبی با وجود روزه قضا
🔷 کسی که روزهی قضای ماه رمضان بر او واجب است نمیتواند روزهی مستحبی بگیرد حتی اگر زمانی که وقت نیت روزهی واجب تمام شده است (یعنی بعد از ظهر) هم نیت روزهی مستحبی کند صحیح نیست، و چنانچه فراموش کند و روزهی مستحبی بگیرد در صورتی که در اثنای روز (چه پیش از ظهر باشد یا بعد ازظهر) یادش بیاید روزهی مستحبی او باطل میشود، حال اگر پیش ازظهر باشد میتواند نیت روزهی قضای ماه رمضان کند و روزهاش درست است.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
توبه نصوح 🖊
💠توبه نصوح توبه ای است که شرایط ۷ گانه توبه واقعی را داشته باشد:
🔸۱) پشیمانی قلبی
🔸۲) تصمیم بر ترک گناه
🔸۳) ادای حقوق ترک شده الهی( ادای حق الله)
🔸۴) ادای حقوق ترک شده مردم( ادای حق الناس)
🔸۵) ریاضت و سختی دادن به نفس برای پاک شدن اثر گناه
🔸۶) تحمل رنج طاعت
🔸۷) استغفار و عذر خواهی زبانی
📗برگرفته از حکمت ۴۱۷ نهج البلاغه
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 109
از آشپزخانه خارج و سالن غذاخوری را رد کردیم. داخل راهروی باریکی شدیم، در اول را رد و درب دوم را باز کرد بی توجه به دو در دیگر نگاهم را داخل اتاق انداختم.
- اینجا اتاق توئه. لوازمت رو میارم برات.
نگاهی به تخت دونفره سلطنتی مشکی رنگ که با روتختی بنفش رنگش هماهنگی قشنگی داشت انداختم.
-می خوام زنگ بزنم رستوران سفارش غذا بدم. چی میخوری؟
نگاهم را به فرهاد دادم.
-میل ندارم فرهاد. زحمت نکش.
اخم هایش در هم شد.
- ببین عسل یه چیز رو همین اول مشخص کنم؛ خیلی بدم میاد که باهام تعارف می کنی! تکرار نشه خواهشا. اینکه میل ندارم و نمی خورم و نمی خوام هم کلماتیه که من ازشون بیزارم. به کار نبر. افتاد؟!
خنده ام گرفت.
- زورگو!
- بگو چشم.
لبخندی زدم و با سر کج کرده ام نگاهی به اخم های جدی اش کردم.
-چشم.
نگاهش رنگ عوض کرد و اخم هایش باز شد.
-آفرین دختر خوب. حالا بگو چی میخوری؟
-هر چی خودت می خوری همون رو سفارش بده. فرقی نداره.
سری تکان داد و همزمان در اتاق کناری را باز کرد.
- اتاق من اینجاست. کارم داشتی...
این بار من سر تکان دادم.
داخل اتاقش رفت. من هم داخل اتاق خود رفتم و در را بستم. دور تا دور اتاق چشم چرخاندم دقیقا شبیه اتاق خواب یک عروس و داماد بود!
فرهاد دیگر انتظارش سر آمده بود، به قول خودش بیست و نه سالش شده! هوش بالایی نمی خواست، مطمئنم این اتاق را برای خودش و من آماده کرده بود...
دستی به پرده حجاب سفید رنگ دور تخت کشیدم، شروعش از سقف و انتهایش روی زمین پهن بود وتخت را رویایی کرده بود... ترسی ناشناخته به دلم چنگ زد؛ باز همان افکار بد و تلاش برای فرار و بی نتیجه ماندن تلاش...
به سمت پنجره رفتم و پرده سفید را که با طرح های بنفش، هماهنگی اش با دیگر لوازم اتاق را نشانگر بود، کنار زدم. نگاهم به پایین کشیده شد، طبقه ی هشتم یعنی چیزی حدود سی متر ارتفاع! پنجره را باز نکرده، عقب گرد کردم. دلم برای خودم سوخت! چه بلایی سرم آمه بود؟!
ذهنم به سالها قبل کشیده شد... به زمانی که علی، بابایم بود و من از وجود حبه و صابر نامی بی خبر...
در حیاط مردها بساط کباب راه انداخته بودند، به پیشنهاد ژیلایِ عشقِ بازی، جوان ها دور هم جمع شده و دور دایره ای فرضی روی زمین نشسته بودیم و بطری نوشابه در مرکز دایره قرار داشت. ژیلا با صدای جیغ مانند مثل بچه های سه ساله در جایش بالا و پایین پرید.
- اول من، اول من.
کیان دستش را گرفت و تقریباً روی زمین کوباندتش.
- بیا خرس کوچولو اول تو.
ژیلای لوس پرورده ی عمه رویا بلند شد.
- من پیش تو نمی شینم.
- با یه خداحافظی خوشحالم کن.
همگی از حرف کیان به خنده افتادیم.
میان فرهاد و رژان نشسته بودم، بلند شدم و جایم را به ژیلا دادم و خود کنار کیان نشستم.
ژیلا شمارش معکوس را گفت و بطری را چرخاند؛ آنقدر انرژی برای چرخاندن گذاشت که حداقل پنج دور تاب خورد تا از حرکت ایستاد. امتداد سر بطری به سمت کیان بود.
ژیلا خنده ای شیطانی کرد و چشم هایش را تابی داد و گفت: جرات یا حقیقت؟
کیان هم مستثنا از مردهای دیگر نبود، به نظر من همه ی مردها جرات را انتخاب میکنند تا شجاعتشان را رخ کش زن ها کنند.
-جرات!
ژیلا لبی تر کرد.
-همین الان جلوی همه به من اجازه بده فردا برم آرایشگاه ابروهام رو بردارم، موهام رو هم رنگ کنم.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🌺🍃🌸🍃🌺
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 110
کیان با حرص دستی به معنای《برو بابا》سمت ژیلا پرتاب کرد.
-برو بابا. این میشه سو استفاده کردن از موقعیت، نه بازی!
در حالی که چشم هایش روی تک تک ما می چرخید ادامه داد: مگه نه؟!
همگی با خنده بلند گفتیم: نه!
من که خبر داشتم این تغییر اساسی برای ژیلای پرمو و به قول خودش سیبیلو چقدر مهم است و از نظر خودم هیچ اشکالی نداشت که یک دختر قبل از ازدواج موهای صورتش را اصلاح کند، گفتم: جر نزن گفتی جرات، حالا مرد عمل باش.
کارد به شاهرگ کیان می زدی هیچ خونی به بیرون درز نمیکرد ولی به جبر رو به ژیلا گفت: خبر مرگت قبول.
ژیلا از جا پرید و دور خود چرخید و بالا پایین پرید، از حرکاتش، پسرها با تاسف سر تکان دادند و من و رژان به خنده افتادیم.
کیان چشم غره ای به ژیلا که لب هایش روی دندان هایش بند نبودند رفت و بطری را پر حرص چرخاند، این بار روی فرهاد ثابت شد.
کیان ژیلا را به دست فراموشی سپرده و با خنده ای شیطانی کف دست هایش را به هم کوبید و به تلافی چند شب پیش که فرهاد به او پیشنهاد جرات با سر در آب استخر پریدن را داده بود گفت: جرات یا حقیقت؟
فرهاد با غرور و لحنی بامزه گفت: صد درصد جرات!
-فرهاد خان زمین گرده داداش!
فرهاد لبخندی زد و با خنده گفت: جغرافیت خوبه ها!
- آره پس چی! ریاضیم هم بد نیست. مثلا الان بهت میگم، دیوار دورچین پشت بوم تا کف حیاط حدود دوازده متره.
همگی جز فرهاد سرهایمان سمت بالا کشیده شد.
ادامه داد: و اگه تو جرات کنی و روش راه بری، باید خیلی مواظب باشی که نیفتی، چرا که اگه مواظب نباشی دیگه باید با کارتک جمعت کنیم از کف حیاط.
من و رژان و ژیلا هینی کشیدیم.
مجید اعتراض کرد.
- کیان آدم باش.
بردیا: بازیه دیگه! فرهاد پاشو.
فرهاد بلند شد. از جایم پریدم. نگاهها سمتم کشیده شد با خودشان فکر کرده بودند، می خواهم مانع فرهاد شوم!
ولی من تازه به هیجان آمده بودم.
- منم باهات میام فرهاد.
دستش را با خنده سمتم گرفت.
-بزن قدش.
خندیدم و محکم کف دستم را به کف دستش کوبیدم و با هیجان دست هایم را به سمت بچهها تاب دادم.
- بای بای ما رفتیم دیوار نوردی.
توجهی به اعتراض مجید نکردیم و از جمع فاصله گرفتیم.
داخل آسانسور پرسیدم: فرهاد نمی ترسی؟
چپ چپ نگاهم کرد.
-من و ترس؟!
با هیجانی وصف ناپذیر و جیغ جیغ کنان در پشت بام دویدم و به دیوار دور چین رو به حیاط رسیدم. خم شدم و برای بچه ها دست تکان دادم.
- یوهو، ما رسیدیم بالا.
بزرگتر ها هم سرهایشان سمت بالا چرخید. صدایشان میآمد که با داد حرف می زدند تا بشنویم.
- اونجا چیکار می کنید؟!
فرهاد داد زد: می خوام بند بازی کنم.
با یک حرکت پایش را روی دیوار نسبتا پهن گذاشت.
بچه ها جیغ کشیدند و صدای اعتراض بزرگترها بلند شد. عمه ها که به التماس افتاده بودند. فرهاد بلند داد زد: نگران نباشید، من ورزشکارم.
به دیوانه بازی هایمان عادت کرده بودند ولی این یکی دیگر آخرش بود و واقعا کار انسان عاقل نبود.
به فرهاد که با غرور روی دیوار قدم برمیداشت نگاه کردم.
- فرهاد مواظب باش.
-هستم نگران نباش.
- حال میده؟
-آره جات خالی.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🌺🍃🌸🍃🌺
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
🔴در امان ماندن از بلاها، با خواندن سوره توحید!
☘در رحم مادر در یک کیسهی آب قرار داشتیم که آسیبی به ما نرسد.
👈 در دنیا هم اگر هر روز شش بار سورهی قُلهُوَ الله را به بالا و پائین و جلو و عقب و راست و چپمان بخوانیم، داخل کیسهای میشویم که آسیبی به ما نمیرسد.
🌺از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند،
🌼 خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل مینماید تا در آن شب از او نگهداری کنند».
🌸امیر المؤمنین علیه السّلام نقل مینماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:
💥«کسی که به هنگام خواب صد بار سوره توحید را بخواند، خداوند گناهان پنجاه سال او را میبخشد.»
🌻امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن بیماری و شدّت بمیرد از اهل آتش است.»
5⃣🌹 و«هر که به بستر رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.»
⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
📘وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۲۴
📗ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص۱۲۸
📕الکافی، ج۲، ص۶۲۰ و...
📔 کتاب مصباح الهدی ،تألیف استاد مهدی طیّب
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: متأسّفانه امروز کسانی هستند که در زیر سایهی جمهوری اسلامی و به برکت مجاهدت همین شهیدان و رزمندگان و ایثارگران و امثال اینها دارند با امنیّت و آزادی زندگی میکنند و ۱۸۰ درجه بر خلاف خواستههای آنها و اهداف انقلاب کار میکنند و حرکت میکنند! اینها باید برای خودشان روشن کنند که جواب این خونهای پاک را چه جور خواهند داد. ۹۹/۱۲/۲۵
سلامتی_فرمانده_صلوات
@Emam_kh
🔴 آیا خوابی برای انتخابات دیده اند؟؟؟
به شخصه خیلی نگران این اعلام آمارهای کرونایی(یا از نظر برخی ها آمارسازی ها) هستم. نکند در پشت این آمارها خوابی برای #انتخابات دیده اند.
آیا با قرمز اعلام شدن اکثر نقاط مملکت در ایام انتخابات ، قرار است به میزان مشارکت مردم ضربه وارد شود یا قرار است که به این بهانه برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی انتخابات را به تعویق بیندازند؟!
شاید هم می خواهند انتخابات الکترونیکی را که هیچ تضمینی در صحت سلامت برگزاری آن نیست در پاچه ملت و مملکت کنند.
شاید این احتمالات ضعیف باشد اما هیچ چیزی را از دشمن و نفوذی هایش بعید ندانید.
پیشنهاد می کنم برای درک بهتر موضوع ، نحوه عملکرد دولت در قضایای برجام و بنزین و بورس و این آخری دورزدن مصوبه هسته ای مجلس در دقیقه نود را به خاطر بیاورید.
مشاهده دقیق و عمیق مجموعه #گاندو نیز ، خالی از لطف نیست ...
#نه_به_توقف_گاندو
✍ قاسم_اکبری
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه کنید توپخانه دشمن کدوم سمت رو میکوبه، اونجا جبهه خودیست
@Emam_kh