eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 124 با دلخوری ساختگی گفتم: دستت درد نکنه منظورت اینه من تنبلم؟! -نه بابا من غلط بکنم، فقط یکم خسته ای. باز شیطنتش گل کرده بود، چپ چپ نگاهش کردم که با صدا خندید. -خوب حالا منظور؟ - ۲۰۶ آلبالویی دوست داری؟ سفید تکراری شده؟ - چی میگی فرهاد واضح بگو. نگاهش را به سمت چپ داد و با وارسی شماره ی کوچه فرمان را چرخاند. - الان بهت می گم. شده بود همان فرهاد حرص درار که دلم گاز گرفتن خرخره اش را می خواست. کناری پارک کرد و کمربندش را باز کرد. - بیا پایین تا بهت بگم. پیاده شدم، ماشینش را قفل کرد، سمت نمایشگاه ماشین می رفت که دستش را گرفتم و کشیدم. -صبر کن فرهاد، نکنه منظورت از هدیه ماشینه؟ با حالت بامزه ای لب هایش را غنچه کرد و نمایشی سرش را خاراند. -بده؟ فقط یه خورده بد قواره است نمیشه کادوپیچش کرد! شاکی نگاهش کردم. - نمک نریز. دارم جدی می پرسم. - به به آقا فرهاد؟ هر دو همزمان سمت صدا سر چرخاندیم. پسری قد بلند و لاغر اندام با تیپ امروزی و فشن از داخل نمایشگاه بیرون و سمت مان آمد. گرم و صمیمی مشغول احوال پرسی شدند. من هم به سلام مختصری اکتفا کردم. فرهاد: کامی داداش، سفارش ما آماده ست؟ - شما جون بخواه آقا فرهاد. با دست به داخل نمایشگاه اشاره کرد. - بفرمایید خواهش می کنم. به اجبار و با دلی ناراضی دنبالشان روان شدم. میان ماشین ها که رسیدیم فرهاد رو به من کرد و نگاه ملتمسش را به چشم هایم دوخت. - میتونی انتخاب کنی عزیزم. نگاه کوتاهی به پسر کردم. فاصله اش از ما یک متر هم نمی شد، فقط توانستم مخالفتم را در صدایم بریزم و نامش را به زبان بیاورم. - فرهاد! اخمی کرد. -اذیت نکن شیرین. به ناچار نگاهی دور تا دورم کردم و گفتم: همون دویست و شش آلبالوییه. لبخند نقش صورتش شد. نزدیکش شدم، منظورم را فهمید که خم شد. کنار گوشش زمزمه کردم: آپارتمانم رو بفروشم باید پولش رو بگیری. اگه قبول می کنی می خوامش وگرنه پامو تو ماشین نمی زارم. از صورتم فاصله گرفت و دلخور نگاهم کرد ولی با تکان دادن سرش موافقتش را اعلام کرد. ماشین را تحویل گرفتیم. فرهاد عینکش را باز به چشم هایش قاب کرد و گفت: کورس بگذاریم؟ با خنده در حالی که پشت فرمان ماشین مورد علاقه ام می نشستم گفتم: بذار از آب بندی درش بیارم بعد. چشمکش را از پشت عینک فرم عسلی اش دیدم و دلم را فدایش کردم. بعد از خوردن قرصم به فرهاد که مشغول تماشای شبکه ورزش بود شب بخیر گفتم و به اتاقم رفتم، دو ساعتی به حرف‌های احمد فکر کردم و با سنگین شدن چشم هایم لبخند هم روی لب هایم نقش بست و به دنیای فراموشی ملحق شدم. احمد در حالی که گوشی اش را چک می کرد پرسید: فرهاد نیومده هنوز؟ - نه باشگاهه. چای یا قهوه؟ -هیچ کدام، بیا بشین. من تعارفی نیستم، هر وقت حس کنم چیزی می خوام بهت میگم برام بیاری. پیش دستی را برداشتم و چند میوه از داخل ظرف میوه برداشتم و برایش گذاشتم. -میوه که خیلی مفیده، نه نگید. همان لحظه پرتقالش را برداشت و مشغول پوست گرفتنش شد. - بر منکرش لگد. باچاقو روی پوست مرتقال خط انداخت و پرسی: به حرف هام فکر کردی؟ نفسم را برای آرام کردنم فوت کردم. - تا همین چند دقیقه پیش هم داشتم فکر می کردم. - خوب نتیجه؟ با اطمینان گفتم: همه ش رو قبول دارم. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد.....‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 125 - ولی؟ از کجا فهمید که 《ولی》ای، پسِ اطمینان حرفم وجود دارد؟! چشم های گرد شده ام از تعجب را توبیخ کردم و گفتم: ولی یکم کنار امدن باهاش سخته قبول کن. - معلومه که سخته! تو چند سال راه رو اشتباه رفتی. من ازت توقع ندارم که با یه دنده عقب برگردی سر جات. حوصله داری باهم بریم یه جایی؟ - کجا؟ -جای بدی نیست. خوبه. حسشو داری؟ -آره چرا که نه. -پس برای فرهاد پیام بفرست. دوباره مثل دیروز پس نیافته نفله. خنده ام گرفت. اگر فرهاد می‌فهمید احمد لقب نفله اش داد... - برو آماده شو تا من این پرتغال رو نوش جون کنم. بلند شدم و با خنده به اتاقم رفتم. از همان لحظه با دیدن تابلوی شیرخوارگاه قلبم به تقلا افتاد. داشت مرا به دیدن گذشته ام می برد... احمد راهش را درست انتخاب کرده بود اگر قلب من تاب می آورد و پس نمی افتاد از ناراحتی و درد... با هماهنگی احمد داخل اتاقی شدیم که پر از نوزاد و کودک بود. دستش را سمت اولین نوزاد که روی تخت خواب بود گرفت و تا آخرین نوزاد به منظور اشاره چرخاند. - خوب نگاهشون کن. این ها گذشته ی تو هستند. بغضم گرفته بود، احمد قصد دیوانه کردنم را داشت... بین نوزادان قدم بر می داشت و صحبت می کرد - ولی امیدوارم تو آینده ی این ها نباشی. سرسنگین شده ام را بالا آوردم و به قدم زدنش نگاه کردم سمتم چرخید. -تو چی؟ گیج پرسیدم: من چی؟ - میگم تو چی، دوست داری تو آینده ی اینها باشی؟ خنگ شده بودم و منظورش را نمی فهمیدم. بی خیال سوالش ادامه داد: خیلی از این نوزادها رو پشت در همین شیرخوارگاه رها کردند یا توی بیمارستان گذاشتند و رفتند. هیچ نشانه‌ای از پدر و مادر واقعی شان ندارند. فکر می کنی اگه یه روز مثل تو متوجّه گذشته‌شان بشند می تونند پدر و مادرشون رو با دست خالی پیدا کنند؟ سری به نشانه ی نه تکان دادم. - پس چرا اینقدر خودت رو ازار دادی؟ چرا سوال هایی برای خودت طرح کردی که مطمئن نبودی می تونی به جواب هاشون برسی؟! امروز آوردمت اینجا تا خودت رو نشونت بدم، ببینی چی بودی چی شدی! نگاهشون کن... چقدر معصوم و بی گناهند! حق این ها یه زندگی سالم و شاده ولی تو این حق رو از یکیشون گرفتی. به خودت بیا عسل! با تقدیرت کنار بیا، تا تو کنار نیای و قبولش نکنی بقیه هم همین طورند. رفتار دیگران باهات در واقع بازده عمل و رفتار خود توئه. بریز دور این واقعیت رو. خودت باش. بخواه که خودت خوب باشی و خودت بسازی دنیات رو. به جبران روزها و ماهها و سالها ای که می تونستی شاد سپری کنی و نکردی، از این به بعد رو خوب بساز. حواسم به حرف‌هایش را نوزادی با باز کردن دست هایش برای به آغوش کشیده شدن پرت کرد. میان راه احمد را به دست فراموشی سپردم و سمت نوزاد رفتم و در آغوش کشیدمش. چطور دلشان آمده بود رهایش کنند. صورتش را بوسیدم که خندید و دل من غریبه را برد... لبهایم به لبخند تلخی باز شد، اگر روزی بچه دار می شدم آنقدر از محبتم سیرابش می‌کردم که هیچ خلای را حس نکند. احمد کنارم قرار گرفت و صورت کودک را که با دست های کوچکش صورتم را لمس می کرد نوازش داد. -ببین چه گوگولیه. دعا کن وقتس که بزرگ شد عاقلانه با وضعیتش کنار بیاد. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻توکّل بر خدا🔻 وَ أَوْحَیْنَا إِلَیٰ أُمِّ مُوسَیٰ أَنْ أَرْضِعِیه،ِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ، وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی، إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ. 💢 ما به مادر موسی الهام کردیم که: 💢 او را شیر بده، و هنگامی که بر جانِ او ترسیدی، او را در دریا رها کن. 💢 و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو باز می‌گردانیم. 🌴سوره قصص، آیه ۷🌴 نمی‌دونم مادر موسی چه حسّی داشت، وقتی شنید: 🌴لا تَخافی و لا تَحزَنی، انّا رادُّوهُ الیک🌴 👈 نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو باز می‌گردانیم. ❣↶️ فقط میدونم، خوب شد که اعتماد کرد...👏👏 ❗️ما فقط میگیم 🗣 😟😰 امّا در انجام کارهامون پُر از تشویش و نگرانی هستیم‼️ پس اون توکّلی که ازش دم میزنیم چی میشه❓ ❤️ قول بدیم که از اعماق دلمون کنیم به ، و با همه وجودمون بگیم: 🕊خدایا تمام اعتماد و توکّلم بر توست.🕊 و بعد با اطمینان قدم برداریم👣 ☜ مثلِ مادر موسی...😊 به حرف اطمینان داشته باشیم 🍂☘🍂☘🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️کلاب هاوس؛ پوسته تقویت مهارت گفت‌وگو اما میدان تاخت‌وتاز سیاسی 🔻معصومه نصیری در گفت و گو با خبرگزاری ایرنا درباره کلاب هاوس اظهار کرد: فضای کلاب هاوس مردمی نیست، اما فضایی است که دارد؛ یعنی گفت‌وگوها در این فضا مطرح می‌شود، شکل می‌گیرد و در برخی از سایت‌ها و رسانه‌ها منعکس می‌شود. این فضا مبلغ فضای رسانه‌ای است که در دل خود هم دارد و فضای برابر رسانه‌ای برای همه کاربران نیست. 🔻برای عادی‌سازی این فضا اعلام کردند که کلاب‌هاوس فضایی گفت‌وگو محور است و افراد می‌توانند صحبت‌های خود را در آن مطرح کنند. باید به این موضوع توجه کنیم که حضور در این فضا نیاز به گوشی برند خاصی دارد و باید فردی، دیگری را به آن دعوت کند. در عین حال مدیر اتاق گفت‌وگو می‌تواند از ابتدا تا انتها به فرد اجازه صحبت‌کردن ندهد، در پوسته و ظاهر و پشت لفظ مهیا کردن فضای گفت‌وگو، کلاب‌هاوس در دل خود هیچ‌کدام از این موارد را شامل نمی‌شود. ، بلکه رسانه قشری است که این ابزار را دارند که معمولا افراد فعال در توئیتر هستند که وارد کلاب هاوس شدند و فعالیت می‌کنند. از بدنه مردم در این فضا آورده‌ای وجود نخواهد داشت. 🔻فکر می‌کنم درباره گستره استفاده از آن شده‌ است تا به فراگیر شدندش کمک کند، اما از آنجایی که ابزارش -گوشی هوشمند اپل- نمی‌تواند در اختیار همه مردم قرار گیرد، این بزرگنمایی موفق نمی‌شود و فقط پژواک صدای گفت‌وگوها در کلاب‌هاوس را در رسانه‌ها می‌خوانیم؛ این نکته مهمی است که باید به آن توجه کنیم. ✅متن کامل این گفت و گو را در لینک plus.irna.ir/news/84283224/ بخوانید. @Emam_kh
اِلهی وَ اِلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفا وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خائفا مُراقِبا یا ذَالْجَلالِ وَ الْاِکْرامِ وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ وَ سَلَّم تَسْلیما کَثیرا. معبود من! مرا به نور عزت خود که از هر چیز مسرت انگیزتر است ملحق فرما تا به تو عارف گردم و از غیر تو روی گردان شوم و فقط از تو ترسان و مراقب باشم. ای صاحبِ جلال و اکرام و درود و سلام فراوان خدا بر محمد صلی الله علیه و آله و آلِ طاهرینش باشد. مناجات_شعبانیه 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌸شرايط_آشپــزخونه_یک_خانواده_خوشبخت 💟ابتدا قبل از آشپزی وضو بگیرید 💟هنگام وارد شدن به آشپزخانه 🌺بسم الله الرحمن الرحيم 🌺بگویید 💟اگر دیدید کارهایتان زیاد است لاحول ولا قوه الا بالله بگویید 💟هنگام روشن کردن آتش اجاق گاز بگویید (خدایا مرا از آتش دوزخت دور کن) 💟هنگام استفاده از آب صلوات بر محمد و آل محمد  (صلی الله علیه و آله وسلم) بفرستید تا از شفاعتش بهرمند گردید واز آب حوض کوثر بنوشید 💟اگر از میوه و سبزیجات وگوشت استفاده می کنید (از خدواند در خواست بهشت کنید) 💟هرچه را که با چاقو قطعه قطعه می کنید ذکر سبحان الله والحمدالله را بگویید 💟هنگامی که کارهایتان به اتمام رسید شکر خدای رابجا آورید 💟واگر خسته شدید اعوذبالله گفته و بخدا پناه ببرید 🌺فراموش نکنید می توانید با آشپزی و طبخ غذاهای حلال و طیب عشق ، تربیت ، معنویت و.....به اعضاء خانواده هدیه کنید. اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🍃 @Emam_kh
📌 نسخه طب سنتی برای ماه مبارک رمضان @Emam_kh
تعداد مضرب ۲۰ + ۱ دانه سر بگیرید رج ۱ و ۵ و ۹ : یکی از زیر ( یکی از زیر ( ۲ تا از رو ۲ تا از زیر ) ۴ مرتبه ۲ تا از رو یکی از زیر ) داخل پرانتز را تکرار کنید . رج ۲ و تمام رجهای زوج : همانطور که دانه ها دیده می شوند ببافید . رج های ۳ ، ۷ ، ۱۳ ، ۱۷ : یکی از زیر ( یکی از زیر ۲ تا از رو ۴ تا از زیر ۲ تا از رو ۲ تا از زیر ۲ تا از رو ۴ تا از زیر ۲ تا از رو یکی از زیر ) داخل پرانتز را تکرار کنید . رج های ۱۱ ، ۱۵ و ۱۹ : یکی از زیر ( یکی از رو ( ۲ تا از زیر ۲ تا از رو ) ۴ مرتبه ، ۲ تا از زیر یکی از رو ) داخل پرانتز را تکرار کنید . در ادامه رجهای  ۱ تا ۲۰ را تکرار کنید .  
🔴 بحث را عوض نکنید 🔹علی ربیعی(عباد) : برجام نه تنها وقفه ای در توسعه فناوری صلح آمیز هسته ای ایجاد نکرد بلکه آن را از اتهام مقاصد نظامی مبرا کرد! آقای ربیعی باشد حرف شما درست. اصلا اون کشوری که تعداد سانتریفیوژها و مقدار غنی سازی را کاهش داد ، فردو را تعطیل کرد و قلب آب سنگین اراک را سیمان ریخت بورکینافاسوی سُفلی بوده نه ایران. اما تا آنجایی که مردم تبلیغات و وعده های شما غربگرایان در زمان را به یاد دارند قرار بود با برجام تمام تحریم ها بالمرّه لغو گشته و رونق و گشایشی آنچنانی در اقتصاد کشور ایجاد شود نه مبرا شدن هسته ای از اتهام نظامی ... ✍ قاسم_اکبری @Emam_kh