رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 177
شورش را اورده بود یا جایش نبودم تا آن طور که باید درکش کنم؟! نمی دانم... ولی در آن لحظه عصبانیتم را برانگیخته بود. فرهاد بازویش را گرفت تا سمت ژیلا نرود. موهای همیشه مرتبش طوری ژولیده بود که فکر کنم هیچ اول صبحی هم به این وضعیت نبوده!
جهت صحبتش را به سمت رژان برگرداند و کوبنده تر فریاد زد: پاشو او بچه ی حرومیت رو بردار و از خونه من گورت رو گم کن.
حتی حواسش نبود که اینجا خانه ی عمه مینا است نه خودش!
روژان لام تا کام جوابش را نمی داد و فقط گریه میکرد. لابد او هم به پدرش حق می داد... خواست از روی زمین بلند شود که عمه ها مانع شدند احتمالا می خواست به گفته آقا جواد عمل کند.
کیان چنگی به موهای کوتاهش زد و وساطت کرد: بس کن بابا، سکته میکنیا.
- غیرت ندارم من که! غیرت داشتم تا الان مرده بودم.
کیان دستی به صورتش کشید.
- آخه کجا رو داره بره؟ یه حرفی میزنی یا بابا!
آقا جواد دست بند شده ی فرهاد به بازویش را چنگی زد تا رهایش کند و همان حین داد زد: چیه نکنه میخوای بچه اش رو بغلت کنی، بالا پایین بیندازی دایی دایی به نافش ببندی؟! اصلا آره حق با تویه، کجا بره؟! آبرومه سرخی صورتمه کجا بذارم بره! جواب دوست و آشنا رو چی بدم! بگم دختر بزرگم کجاست!؟
طرف رژان برگشت و ادامه داد: پاتو از خونه بیرون نمیذاری تا موهات مثل دندون هات سفید بشه. تو همین چهار دیواری میمونی تا موهات مثل دندون هات سفید بشه. اون بچه...
با تنفر به شادی اشاره کرد و چند بار انگشتش را تکان داد.
-... جاش تو خونه من نیست...کیان؟
کیان با حرص جواب داد: بله بابا؟
- پاشو این بچه رو یه جوری که کسی متوجه نشه بزن زیر بغلت ببر یه جای خیلی دور توی بیابونی، صحرایی چه میدونم خیابونی در مسجدی جایی رهاش کن و بیا.
بالاخره زبان رژان کار افتاد. با ضجه التماس کرد: تو رو خدا بابا غلط کردم. این کار رو نکن. شادی چه گناهی داره؟ من می رم از اینجا، برش می دارم و میرم. قول میدم دیگه اسمی هم ازمون نشنوی. فقط این کار رو نکن تورو به ارواح خاک عزیز و آقاجون قسمت میدم...
چند روزی بود حتی برای لحظه ای یاد گذشته خودم نیفتاده بودم ولی با حرف آقا جواد و ضجههای رژان باز ذهنم سمت حبه و خود شیرینم کشیده شد قلبم درد میکرد برای شادی! شیرینی دیگر! عسلی دیگر!
با حمله ی آقا جواد به ژیلا و کشیدن شادی از بغلش زبان تندم به کار افتاد.
- به خاطر حرف مردم و دستخوش گفتنشون به غیرتتون میخواید صورت مسئله رو پاک کنید!
شادی را از بین دست هایش بیرون کشیدم. چشم های معصوم و آبی اش دلم را ریش کرد و چشم در چشم آقاجواد ادامه دادم: منو نگاه کن آقا جواد، خوب نگاه کن، یه عمر تو حسرت داشتن مادر سوختم و عقده ش قد یک کوه تو وجودم رشد کرده، هنوز هم دلم پر از حسرته که مادرم رو پیدا کنم، مگه رهام نکرده؟! مگه پسم نزده؟! مهم نیست. الان بیاد... بیاد و فقط یه بار آغوشش رو لمس کنم... با چه دین و ایمونی میخواید یه بچه رو از مادرش جدا کنید؟! خطا کرده! نمی گم نکرده، ولی پشیمونه، سرش به سنگ خورده و به شما پناه آورده. حقش نیست که این جوری مردونگیتون رو به رخش بکشید. اگه وجدانتون راحت میشه بیاید، این بچه و این شما و وجدانتون. هزار تا هم مسجد تو این شهر درندشت هست؛ ببرید و رهاش کنید، فقط یه سوال از خودتون بکنید! این که حرف مردم مهمه یا رضایت خدا و آرامش دخترتون؟
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد...
🍂🍁🍂🍁
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 178
گریه ی آقا شهروز را ندیده بودم! هیچ کس طاقت نیاورد و نگاه دزدیدند و سر به زیر شدند. حالم منقلب شد از گریه ی دردناک ش از حال درمانده اش...
-تو چی می فهمی از درد من بچه؟! تو چه می فهمی از غیرت بر باد رفته ی یه مرد؟! تو چه می فهمی از بی آبرویی و انگشتنما شدن؟!
میفهمیدم؟! نه... نمیدانم... خود را جای کسی قرار دادن و درک کردنش خوف داشت و سخت بود!
مهمانی آن شب بدترین مهمانی عمرمان شد. به هزار زحمت کمی فقط کمی آرام شد. شامی که روی میز چیدیم دستنخورده جمع شد. همگی قصد رفتن به سالن را داشتند که آقا جواد به قصد خروج سمت در رفت و در همان حین خطاب به کیان گفت: پیداش کن بابا. باید پای بچه اش وایسه.
عمه رویا به ژیلا اشاره کرد و آرام و با بغض گفت: پاشو بریم مامان، حال بابات خوب نیست، ممکنه بلایی سرش بیاد.
ژیلا سری تکان داد و بلند شد. عمه به شادی اشاره کرد.
- بچه رو کجا میاری؟! بده دست رژان.
لب های ژیلا لرزید و با غم به رژان نگاه کرد و شادی را به دست هایش سپرد.
و با عمه بعد از تشکر و معذرت خواهی از علی آقا و عمه مینا و بقبه پشت سر آقا جواد رفتند.
رژان سرش را پشت سر دخترش تکیه زد و باز به گریه افتاد. کیان بلند شد و کنارش نشست شانه اش را فشاری داد و شادی را از آغوشش بیرون کشید. رژان خودش را در بغل کیان انداخت و هق هق اش را رها کرد.
-کیان من...
- هیس هیچی نگو هیچی. بمون خونه ی خاله مینا تا خودم همه چی رو درست کنم.
از جایش بلند شد و شادی را سمت مریم که نزدیکشان ایستاده بود داد و با عذرخواهی کوتاهی خانه را ترک کرد بعد از رفتن بقیه مهمان ها رژان هم قصد رفتن کرد که علی آقا در حالی که تسبیحش را در مشتش میگرفت، خطاب به رژان گفت: خودش آروم میشه، خدا بزرگه، همه چی درست میشه انشاالله. مبادا به سرت بزنه از خونه م بری و من رو جلوی پدرت شرمنده کنیا.
متعاقب حرفش به اتاقش رفت. رژان رو به عمه با شرمندگی گفت: خاله خجالتزده ت کردم شرمنده.
- این چه حرفیه! خاله فدات شم پاشو بریم اتاقت رو نشونت بدم. به هیچی فکر نکن خدا بزرگه همه چی درست میشه.
گردن درد ناکم را ماساژی دادم، نگاه نگران فرهاد سمت دست و گردنم کشیده شد، توجهی نکردم و شادی را به آغوش کشیدم و رو به عمه گفتم: عمه جان رژان بیاد پیش من. مراقبت نیاز داره.
با موافقت عمه شب بخیری گفتیم و داخل اتاق رفتیم. آرام بخشی به خوردش دادم ولی با این وجود باز تا خود صبح کابوس دید و در خواب گریه کرد. به خاطر شب بیداری برای رسیدگی به شادی و مراقبت از رژان، صبح به سختی از جایم بلند شدم. شادی بین من و رژان غرق خواب بود لبخندی به رویش زدم و آرام صورتش را بوسیدم. آماده شدم و از اتاق بیرون رفتم. حوصله ی رانندگی هم نداشتم و سوئیچم را برنداشتم. فرهاد در آشپزخانه مشغول خوردن صبحانه بود. لبخندی به دو لپی خوردنش زدم و پیش رفتم. رو به عمه سلام دادم. لیوان های محتوی چای را روی میز قرار داد و گفت: سلام عزیز دلم صبحت بخیر.
صدای فرهاد نگذاشت جواب عمه را بدهم.
- چشمات چرا اینقدر سرخه؟!
به اخم هایش لبخند کمرنگی زدم و رو به عمه گفتم: واقعا مادر بودن سخته عمه ! دیشب برای شیر دادن و تعویض پوشک شادی حداقل چهار بار بیدار شدم الانم چشم هام باز نمیشه. واقعاً حقتونه بهشت رو وعده دادند که زیر پاتون فرش کنند.
عمه پشت میز نشست و آه کشید.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد...
🍁🍂🍁🍂
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🌙 مواظبت بر شبهای قدر
◽️ از شبهاى لیالى #قدر فقط یک شب دیگر باقیمانده حتى المقدور ان شاالله سعى کنیم هرچه میخوهیم امشب حتماً از خدا بخواهیم چون اگر خدا نخواهد که هیچ چیز محقق نمی شود .
▪️سعی کنیم که این شب آخر را حتى یک چُرت هم نزنیم ! حتماً خیلى مواظبت کنیم ، با تضرع از #خدا بخواهیم که این شب را خراب نکنیم.
◽️اعمالش را که انجام می دهیم در این شب هر چه می توانیم با تضرع برای نجاتمان دعا کنیم .
▪️مثلاً بنشینیم یک ساعت یا دو ساعت فقط براى همین نجات یافتن از آتش با اصرار #دعا کنیم.
◽️هرقدر توانستیم از خدا بخواهیم که
➖خدایا ما را از اهل نجات قرار بده،
➖عاقبت ما را عاقبت سوء قرار نده،
➖از خودت جدا نکن،
➖ از محمّد و آل محمّد صلی الله علیه وآله جدا نکن،
➖از #قرآن جدا نکن،
➖از مخاطراتى که در مواقع مختلف، مخاطرات اخروى پیش می آید،
➖خدایا ما را حفظ بکن،
➖چه بکن و چه نکن، اینها را در این شب که شب قطعی تقدیر است از خدای متعال بخواهیم
▪️حالا دعاهاى دیگر هم کردیم براى حوائج خودمان اشکالی ندارد . یعنى اعمال مستحبى که انجام می دهیم
بجاى خود محفوظ، بخشى را هم بزبان خودمان که درد دلمان چیست براى دعا قرار بدهیم.
◽️ دعاهاى ابوحمزه و امثال اینها را هم اگر شده بخشی از آن را با تفکر بخوانیم .
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🔴 یک احساس حقارت و "ما نمیتوانیم" در بین ملت ایران، توسط غربگراها از دوره قاجار و دوره پهلوی نهادینه شد! امام این بساط را برهم زد.
🔹یک "عدم خودباوری" هم بزرگان و جوانان اصولگرا نسبت به جریان اصلاحطلب دارند که ما ضعیفیم، ما بدختیم، اونها فلاناند، قویاند ما را میخورند و ... !
🔹بچههای انقلابی اما؛ اصحاب #ما_میتوانیم هستند و باید این بساط را برهم بزنند.
داود_مدرسی_یان
@Emam_kh
⭕️ سخنگوی دولت اعلام کرده بدلیل ردصلاحیت کاندیداها توسط هیاتهای نظارت 21 شهر حدنصاب لازم برای انتخابات را ندارند.
بررسی کردم در اکثر این شهرها، بخش اصلی ردصلاحیتها توسط هیاتهای اجرایی وابسته به دولت انجام شده است.
آقای ربیعی!
شما هم مراقب گاندوهای اطرافتان باشید به بادتان ندهند.
👤 سید_نظام_الدین_موسوی
@Emam_kh
🔴 شرط مهم برای ریاست جمهوری
در آستانه #انتخابات ریاست جمهوری که همه جا سخن از شاخص ها و شرایط یک رئیس جمهور مطلوب است ، پیشنهاد می کنم علاوه بر همه صلاحیت های لازم همیشگی ، یک شاخص و شرط بسیار مهم دیگر که البته تاکنون مغفول مانده را برای انتخابمان لحاظ کنیم و آن اینکه به کسی رای بدهیم که فرزند یا فرزندانش در غرب زندگی نکنند.
قطعا اگر کسی فرزندش در غرب زندگی کند جرمی مرتکب نشده ولی نباید مسئول مملکت و از همه مهمتر رئیس جمهور این مملکت باشد چرا که همین یک موضوع می تواند یک نقطه ضعف برای آن مسئول و برای کشور و یک برگ برنده برای دشمنان ایران باشد.
کما اینکه یکی از دلایل طبیعی که بسیاری از مسئولین در برابر دشمنان ضعف نشان می دهند همین حضور فرزندانشان در کشورهای غربی است و این موضوع حقیقتی غیرقابل انکار می باشد.
بنابراین بایستی ، بسیار محکم و صریح این شرط و شاخص را مطالبه کنیم تا رئیس جمهوری قوی و بدون نقطه ضعف در برابر دشمنان داشته باشیم ...
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ هشـــدار
⚠️در بازی ظریف گرفتار نشوید
❌ پاسخ ظریف به فرمایشات رهبری عملیات روانی بود میخواهند اصل ماجرا فراموش شود...
👆افشاگری از حاشیهسازی قبل #انتخابات اصلاحطلبان
فریب نخوریم...
#سرطان_اصلاحات
#جریان_تحریف
@Emam_kh
AUD-20210504-WA0022.mp3
1.82M
🔴 دستورالعمل بسیار موکّد از استاد فاطمینیا مخصوص امشب.
این دستورالعمل را نه در مفاتیح، پیدا میکنید و نه احتمالا در هیچ کتاب دیگری.
🔺التماس دعا🤲
@Emam_kh
✨﷽✨
🌟خواص عجیب دعای جوشن کبیر
✍پیامبر اکرم (صلوات الله) : خداى تعالى در آسمان چهارم خانهاى بنا کرده که نامش بیت المعمور است؛ به آن خانه در هر روزى هفتاد هزار فرشته داخل مىشوند و از آن بیرون مىروند و دیگر به سوى آن تا روز قیامت بر نمىگردند و خداى عزّ و جلّ به صاحب این دعا ثواب این فرشتگان را میبخشد.
در شبى که شخص این دعا را بخواند خداى تعالى به او روى مىآورد و به سوى او نظر التفات مىکند و تمامی حاجتهاى دنیا و آخرت او را برآورده می سازد.
هر کسى که این دعا را بخواند، مثل مردن شهدا می میرد. خداى تعالى براى او ثواب هفتصد هزار شهید از شهیدان صحرا را مینویسد.
حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمودند که: هیچ بنده اى از امّت من نیست که این دعا را در ماه مبارک رمضان سه مرتبه یا یک مرتبه بخواند مگر آنکه به تحقیق که خداى تعالى بدن او را بر آتش حرام میکند و بر او بهشت واجب میشود.
📚( مهج الدعوات ابن طاووس ـ ترجمه طبسى، ص 363-365)
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈زیارت تصویری مسجد کوفه
و محراب شهادت امام علی (علیه السلام)
التماس دعا
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـ♡ـداوندا
به حق این شبهای عزیز
🍂 به حق این لحظههای ناب دعا
🍁 به حق خط خط قرآن
🍂 به حق شب نزول قرآن
🍁 به حق شبهای پر خیر و برکت قدر
🍂 هیچ خانهای غمدار
🍁 هیچ مادری داغ دیده
🍂 هیچ پدری شرمنده
🍁 هیچ محتاجی ستم دیده
🍂 هیچ بیماری درد دیده
🍁 هیچ چشمی اشکبار
🍂 هیچ دستی محتاج
🍁 هیچ دلی شکسته
🍂 هیچ خانهای بی نعمتت نباشه
آمیـنیـاارحـمالراحمیـن
🌙شبتـون پـر از استجـابـت دعــا🍁🍂
@Emam_kh
⚡️ مهمترین روزیِ شب قدر این است که انسان بتواند در جبهه مؤمنین قرار بگیرد. از حضرت بخواهیم که ما را در جبهه کفار و منافقین قرار ندهد.
🔹 در همه شبها باب رحمت الهی باز است، ولی شب قدر رزق خاصی دارد که با تمام سال متفاوت است.
🔹 در شب قدر که #قلب_ماه_رمضان است رزق خاص و ویژهای برای مؤمنین قرار داده می شود.
🔹 درهایی که در شب قدر به روی مؤمنین باز میشود هیچ زمان دیگری باز نمیشود.
🔹 اگر خدای متعال محبت اهل بیت (علیهمالسلام) را روزیِ انسان کند آن فرد به خیرِ دنیا و آخرت رسیده است.
🔹 رزقهای خاص مثل رزق همراهیِ یاران امام حسین (علیه السلام) در #کربلا و #شهادت در مسیر ایشان، در چنین شبهایی مقدر میشود.
🔹 مهمترین روزیِ این شبها این است که انسان بتواند در #جبهه_مؤمنین قرار بگیرد. از حضرت بخواهیم که ما را در جبهه کفار و منافقین قرار ندهد. امشب شبی است که این امر را از خدا بخواهیم که در صف یاران حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) و در زمره مقربین قرار گیریم.
🔹 باید از خدا بخواهیم موانعی که انسان را از خودش و اولیائش جدا میکند را از مسیرمان بردارد. اگر کسی میخواهد همراه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشد باید از دنیا بزرگتر شود و دل بکَنَد؛ چون جلوههای دنیا انسان را از ولی خدا جدا میکند. مؤمن باید با دنیا تصفیهحساب کند و دنیا و مادیات در نگاهش کوچک باشد تا بتواند به مقام معیت امام زمانش برسد.
استاد_میرباقری
@Emam_kh