eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 مقام معظم رهبری 🍃جواب سلام هنگام نماز🍃 اگر کسی به جای(سلام علیکم)از لفظ(سلام) استفاده کند، جواب سلام واجب است؟ کیفیت جواب به چه صورتی باید باشد؟ @Emam_kh
فریب «بازگشت به برجام» را نخوریم! ◀️ ما مردم ایران به خیال‌مان، تیم مذاکره‌کننده‌ی هسته‌ای را به وین فرستاده‌ایم که پس از آن که توافق‌ها به سرانجام رسید، آمریکا هم به برجام برگردد؛ غافل از اینکه بازگشتن آمریکا به برجام، مگر توافق می‌خواهد؟ خودش خارج شده، خودش هم برگردد دیگر! توافق برای چه؟ 🔸 ولی داستان، ظاهراً چیز دیگری است. که از ما مردم پنهان است؛ ولی به لطف اظهارنظرهای مسئولین آمریکایی، ما هم به صورت قطره‌چکانی، حرف‌های جدیدی به گوشمان می‌خورد؛ حرف‌هایی که با خبر فتوحات حضرات کاملاً مغایر است. آیا قرار است دوباره تجربه ۶ سال پیش تکرار شود که حرف‌های مقامات آمریکایی کف زمین پیاده شد؟ 🔹 ، معاون وزیر خارجه آمریکا، در اندیشکده «آتلانتیک» صحبت کرده و توضیح داده که ماجرا فراتر از بازگشت به است؛ بلکه قرار است با استفاده از برجام، توافق جدیدی صورت بگیرد تا مسائل دیگر ایران، از جمله منطقه‌ای، موشکی، تسلیحاتی و حتی حقوق بشر را هم پوشش دهد. 🔺 دقت کردید؟ بازگشت آمریکا به برجام نه! استفاده از برجام برای توافقی جدیدتر و با امتیازات جدیدتر!
حریرچی: در تعطیلات عید فطر یک عده می‌خواهند نماز برگزار کنند و یک عده هم می‌خواهند پارتی بگیرند! 🔹 گروه‌های مختلف به دنبال سهم خواهی از ما هستند اما بجز بحث معیشت و اقتصاد خیلی از مسائل را باید کنار گذاشت. . 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 جناب حریر چی چرا اینگونه حرف میزنید؟ ❌مگه نماز خواندن و انجام مراسم دینی سهم خواهی است؟ شما با چه منطقی اجرای مراسم دینی را با پارتی یکی میدانی!؟ ❌شما و دولت چکاره اید که بخواهید برای اعمال دینی مردم سهم قائل شوید ؟ انجام واجبات دینی مردم را اسلام مشخص می کند نه سازمان بهداشت جهانی! ✍سید حسین @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آيه 98 سوره آل عمران 🌸 قُلْ يَا أهْلَ الْكِتاَبِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ 🍀 ترجمه: بگو: اى اهل كتاب، چرا به آیات خداوند كفر مى ورزید، با آنكه خداوند بر آنچه انجام می دهید گواه است. 🔴 : در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد، از آنچه در کتاب ها نقل شده است چنین استفاده می شود که یکی از یهودیان به نام شاس بن قيس که پیرمردی تاریک دل و در کفر و عناد کم نظیر بود، روزی از کنار مجمع مسلمانان می گذشت، دید جمعی از طایفه اوس و خزرج که قبلا سالها با هم جنگ های خونینی داشتند ولی اکنون با هم مجلس انس و دوستی بوجود آورده اند ، با خود گفت: اگر اینها تحت رهبری صلى الله عليه و آله از همین راه پیش روند موجودیت یهود به کلی در خطر می افتد در این هنگام یک جوان یهودی را به جمع آنها فرستاد تا حوادث خونین گذشته را به یاد آنها بیاورد اتفاقا این نقشه مؤثر شد و چیزی نمانده بود تا دوباره اختلاف و در گیری میان آنها بوجود آید. خبر به صلى الله عليه و آله رسید، فورا با جمعی به سراغ آنها آمد و با سخنان مؤثر آنها را از نقشه های دشمنان اسلام باخبر کرد و صلح و صفا و آشتی میان آنها زنده شد در این هنگام چهار آیه نازل شد که همین آیات 98تا101 سوره آل عمران می باشد. 🌸 در آیه 98 سوره آل عمران نخست به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور می دهد تا از یهود بپرسد انگیزه آنها در کفر ورزیدن به آیات خدا چیست؟ در حالی که می دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. می فرماید: قل یا أهل الكتاب لم تكفرون بآيات الله و الله شهید علی ما تعملون: بگو: ای اهل کتاب، چرا به آیات خداوند کفر می ورزید، با آنکه بر آنچه انجام می دهید گواه است. منظور از اهل کتاب در این آیه، یهود هستند. 🔹 پيام های آیه98سوره آل عمران 🔹 ✅ همراه با توبیخ ولى با لحنى مؤدّبانه و نرم، بهترین شیوه ى هشدار است. «یا اهل الكتاب لِمَ تكفرون» ✅ اگر را شاهد اعمال خود بدانیم، دست از مخالفت او بر مى داریم. «لِمَ تكفرون... واللّه شهید» ✅ ، فعّالیت هاى پنهانى علیه مسلمانان داشتند. «واللّه شهیدعلى ماتعملون» تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته ای که نورانی ترین هفته ی طول عمر ماست، در عبادت کم نگذاریم. استاد پناهیان @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ رمان به_تلخی_شیرین - آروم باش. وا بده فرهاد فقط باید وا بدی! بریز دور این فکر های مسخره رو از سرت، عسل منتظر حرکت توئه، منتظر پذیرش نسبت جدیدتون از طرف توئه، اون زنه ناز داره غرور داره، بیست سال هم پیش قدم نشی طرفت نمیاد. زنته چرا احساساتت رو خفه می کنی!؟ برو کنارش، بغلش کن، لمسش کن، بزار آروم شه از حضورت، از وجودت... - می ترسم احمد - از چی؟ - از اینکه باز پسم بزنه. از اینکه آمادگی پذیرشم رو نداشته باشه... قبل از اینکه صدای هق هقم مچ فال گوش ایستادنم را باز کند بلند شدم و سمت ویلا دویدم. از حال دل تنگ فرهادم پر از بغض شده بودم و خودم را برای رفتارهایم سرزنش می کردم، تمام این سال ها مسیرم را اشتباه رفته بودم! چه در مورد پافشاری برای پررنگ کردن آدم های گذشته و نادیده گرفتن آدم های حال، چه در رابطه با فرهاد و حاجت دلش و چه در رابطه با خودم و دل از دست رفته ام... از شدت پشیمانی بیقرار بودم و دلم فریاد زدن می خواست دلم دویدن و به فرهاد رسیدن را می‌خواست دلم به آغوش کشیدن یار را که بار شده بودم برایش و 《بی》 را پیشوند 《قرارش》کرده بودم را می خواست... داخل ویلا رفتم، دستم را روی دهانم سفت چفت کردم تا هق هقم بلند نشود و رسوایی به بار نیاورد. پاورچین سمت سرویس بهداشتی رفتم و از داخل درش را قفل کردم. همان دم پشت در نشستم و اشک هایم روی صورتم روان شد کلمه به کلمه حرف های پر درد فرهاد در گوشم تکرار می‌شد و درد کلامش به جانم می ریخت و زجر می کشیدم و نمی دانستم باید چه کار کنم تا آرام شود، تا آرام شوم... دلم قصد آرام شدن نداشت. بی قرار بلند شدم و بعد از شستن دست و صورتم به اتاق برگشتم. رژان و شادی بر تشک پهن شده روی زمین خواب بودند. نگاهم را گرفتم و آرام پتو را کنار زدم به کنار ژیلا روی تخت دراز کشیدم و تا خود صبح هزار و یک فکر در سرم رژه رفت و حالم را بد و بدتر کرد. نزدیک صبح به زور چشم بستم... با صدا زدن های ژیلا به سختی دل از رختخواب کندم و بلند شدم. همگی در حال تدارک رفتن به دریا بودند که باران زد آن هم که بارانی! شدید و کوبنده و برنامه دریا رفتنمان را کنسل کرد. خانم ها در آشپزخانه مشغول بودند و آقایان در سالن بزرگ خوابم می آمد و خیلی بی حوصله بودم. به نشیمن کوچک انتهای خانه رفتم و روی گوشه ای ترین مبل نشستم. سر سنگینم را به پشتی تکیه زدم و کمی خودم را روی مبل ولو کردم و چشمهای بیحالم را بستم شاید کمی خواب حوصله ام را سر جایش می‌آورد. حرف های فرهاد یک لحظه هم از یادم نمی رفت و علت بی قراری دلم بود. با صدایش چشم باز کردم و در جایم سفت نشستم. -حالت خوبه؟ تمام زورم را زده بودم که گریه نکنم و اشک نریزم ولی حالا اراده‌ای در کنتورشان داشتم. قطره اشکی از چشمم بیرون زد و روی گونه ام روان شد. ترسیده و نگران خودش را روی مبل، جلو کشید و در یک وجبی ام نشست. - چی شده؟ کسی اذیتت کرده؟ اشکهایم را پس زدم. چانه ام می لرزید و برایم مهم نبود که فرهاد حال بدم را ببیند و نگرانم شود. دیگر هیچ چیز مهم نبود حتی غرور دخترانه ام... مهم این بود که من و فرهاد به هم نیاز داشتیم تا هر دو به آرامش برسیم. لب هایم را سفت به هم فشار دادم شاید لرزش شان کم شود تا بتوانم حرفم را بزنم. نگاه فرهاد سمت لب هایم سر خورد چشم هایش لرزید و گفت: جونم رو به لبم رسوندی عسل. میگی یا نه!؟ لب باز کردم. -فرهاد؟ -جون دلم بگو دورت بگردم. چی شده؟ دستم را بیقرار در هوا تکان دادم. - چیزی نشده فقط می خوام باهات حرف بزنم. آرام دستم را در دستش گرفت و به سمت خود کشید تا در آغوشم بگیرد، دلم لرزید نیاز داشتم به گرمای تنش، به شنیدن صدای کوبش قلبش ولی اینجا جایش نبود. خودم را عقب کشیدم. -اینجا نه فرهاد. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 🍂🍁🍂🍁
‍ رمان به_تلخی_شیرین سری تکان داد و خواست حرفی بزند که در باز شد و بردیا داخل آمد، خواستم فاصله ی زیادی نزدیک مان را بیشتر کنم که فرهاد دستم را سفت تر بچسبید و رو به بردیا با لحنی آرام گفت: بردیا جان میشه چند دقیقه تنهامون بزاری؟ نگاه لرزان و شرم زده ام را لحظه ای به بردیا که مبهوت نگاهمان می کرد دادم. دستی در موهایش فرو کرد و سری تکان داد. -ببخشید از در پشتی ویلا اومدم. معمولا کسی این جا نمیاد وگر نه در می زدم. قدم تند کرد و از راه رو پهن میان دو سالن گذشت و احتمالا به سالن بزرگ رفت. لبم را گزیدم و به فرهاد نگاه کردم. - بد شد نه؟ خونسرد گفت: نه بد نشد. جواب خواستگاری دیشبش رو گرفت. سر به زیر انداختم و باز یاد حرف هایش افتادم. زمزمه وار گفتم: معذرت می خوام. دیشب رفته بودم هوا بخورم که اومد و ... - هیس من توضیح خواستم؟ تو... دستم را روی لب هایش گذاشتم ساکت شد و به چشم هایم خیره ماند. آرام دستم را پس کشیدم و گفتم: بذار حرفم رو بزنم فرهاد. باید توضیح بدم حتی اگه تو نخوای، من به تو... قلبم پر تقلا می کوبید و تمام سلول های بدنم کف می‌زدند و تشویق به اعترافم می‌کردند. خواستم دستم را از دستش بیرون بیاورم به عرق نشسته و کلافه ام کرده بود ولی سفت تر نگاهش داشت و گفت: حرفت رو بزن. تو به من چی؟ بیخیال دستم شدم و آب دهانم را فرو دادم. با دست آزادم گره روسری ام را شل کردم تا نفسم بالا بیاید . تن صدایم خود به خود پایین آمد. - من به تو تعهد دارم...چه قلبی، چه شرعی. پس یه عذرخواهی ب... نگذاشت عذرخواهی ام را کامل کنم، نگاه تبدار و بی قرارش را در صورتم چرخاند، دستم را کشید و محکم در آغوشم کشید. تمام تنم از هیجان می لرزید و اشک هایم بند نمی‌آمد دست‌های فرهاد هم دورم تنگ تر و تنگ تر می شد و قصد حل کردنم در وجودش را داشت. فشار آرامی به سینه اش آورده و در حالی که دلم جدا شدن از آن حصار گرم و امن را رضا نبود گفتم: فرهاد کسی میاد میبینه! -هیش... هیچی نگو بزار آروم شم. دیگر حرفی نزدم. چند لحظه بعد سرم را از سینه اش جدا کرد. باز نگاه تب دار اش را در جزء جزء صورتم به حرکت درآورد. پیشانی اش را به پیشانی ام چسباند و زمزمه کرد: با من ازدواج می کنی؟ تا خواستم بگویم من بله را سه ماه پیش به تو دادم صدای زنگ در خانه پیچید و باعث شد دستپاچه بلند شوم. نگاهم سمت اف اف کشیده شد. حالا که در انتهای خانه خلوت کرده بودیم همه هوس ورود از در پشتی ویلا را کرده بودند! نگاه حرصی فرهاد هم سمت اف اف کشیده شد. زن عمو داخل نشیمن شد متوجه حضور ما نشد و گوشی را برداشت. هنوز ضربان قلب و حرارت تنم عادی نشده بود پ. فرهاد پوفی کشید و از جایش بلند شد. نگاهم به تصویر داخل مانیتور بود از دیدن صابر دست و پایم لحظه ای شل شدند نگاهم را به فرهاد دادم با اخم به صفحه ی اف اف خیره شده بود. سنگینی نگاهم را حس کرد و نگاهم کرد. زبانم یاوری ام نمی‌کرد تا حرفی بزنم و فقط توانستم تشویش درونم را از چشمهایم نشانش دهم. دستم را گرفت و با لحنی آرام بخش گفت: آروم باش عزیز دلم برو تو اتاق و تا نیومدم دنبالت بیرون نیا. زبانم به کار افتاد. - اومده اینجا چیکار؟ نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 آیت الله مجتهدی تهرانی: ✅ کسی که زیاد استغفار کند ۴خاصیت داره: 1⃣ رهایی از غم و غصه ✨کسی که زیاد استغفار کند،خدا غم و غصه را از دل و جان او بر می دارد؛ گاهی بدون هیچ دلیلی احساس غم و غصه کرده ام؛ و استغفار که می کنم؛ حالم خوب می شود شما هم این مطلب را امتحان کنید. 2⃣ احساس امنیت ✨انسان از خبرهای هولناک می ترسد، مثلا می گویند زلزله ای در راه هست یا آمریکا می خواهد به ایران حمله کند و ... اینجا استغفار کن که آن ترس و خوف را برطرف می کند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد ؛ آمریکا هم هیچ غلطی نمی تواند بکند. 3⃣ نجات از تنگناهای زندگی ✨اگر در زندگی به بن بست خورده ای و مشکلاتت زیاد شده است استغفار کن. ازدواج کرده ای و صاحبخانه جوابت کرده؛ هرچی می گردی جا پیدا نمی کنی؟! برو استغفار کن، خدا به دل یکی می اندازد تا مشکل تو را حل کند 4⃣ زیاد شدن روزی ✨اگر استغفار کنی، خداوند روزی تو را از محلی که گمان نداری می فرستد،مثلا شمایک طلبه هم مباحثه خوب نداری اگر اهل استغفار باشی خدا یک هم بحث خوب به شما می دهد ،زن خوب نصیبت می شود؛ همسفر خوب پیدا می کنی 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
10.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🌙 اهمیت شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان و دعای آن 🔖در بعضی از روایات وارد شده است که ماه مبارک رمضان کمتر از شب قدر نیست. ✨ لذا امام سجاد علیه السلام این شب را می داشتند و مراسم احیاء را بجا می آوردند و این ذکر شریف و دعای کوتاه ولی بسیار عمیق را در احیاء شب بیست و هفتم از شب تا صبح مرتب تکرار میکردند : 📔 «اللّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ». @Emam_kh