فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍یک توصیه جالب برای مصونیت بچه ها در فضای مجازی
اگر میخواهید بچه ها رو در مقابل فضای مجازی یک مصونیت اجمالی داشته باشند آنها رو کنشگر بار بیارید ...
@Emam_kh
‼️مانع بین پیشانی و محل سجده
🔷س 5478: اگر هنگام سجده، چادر یا کلاه روی صورت بیفتد و پیشانی با واسطه چادر یا کلاه روی مهر قرار بگیرد، یا پیشانی بر چیزی که سجده بر آن صحیح نیست، گذاشته شود، چه وظیفه ای داریم؟
✅ج: باید بدون بلند شدن از سجده، مانع ـ چادر ـ را کنار بکشید تا پیشانی بر مهر قرار گیرد یا پیشانی را به طوری که سر بلند نشود، بر چیزی که سجده بر آن صحیح است، قرار دهید.
📕منبع: leader.ir
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سردار قاآنی: پیام مقاومت به فرزندان فلسطین این است که از حالا باید برای اداره کل سرزمین فلسطین برنامه ریزی کنید.
🔺رژیم صهیونیستی بدون تردید باید به زمانی بیاندیشد که این سرزمین دیگر در اختیار آنها نیست.
🔸قبل از اینکه خانه هایی که در اروپا و کشورهای دیگر فروخته و به فلسطین آمده اید، گرانتر شود، به خانه هایتان بازگردید.
@Emam_kh
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 تاخدافاصلهاینیست....🍒
👈 #قسمت_بیست_وهفتم
بعد از مدتی همه اومدن پدرم اول از همه اومد تا اومد داخل عموم بلند شد که بزندش
مادرم نذاشت بعدا همه عموهام اومدن مادرم نذاشت روشون دست بلند کند ولی گفت این بیشرف رو باید ادب کنم (با عموی کوچکم بود) اون رو زد گفت تا حالا چندتا از گند کاری هات رو درست کردم نذاشتم کسی بفهمه... گفت داداش نمیبینی دماغم رو شکسته گفت ایکاش تو رو میکشت من دیهت رو میدادم به پدرم گفت الان پسرت کجاست؟ پدرم چیزی نمیگفت گفت چرا جواب نمیدی پسرت کجاست؟ بگو ببینم به اجازهی کی شناسنامهش رو پاره کردی گفتی از ارث محرومی..؟
تا اینو گفت مادرم بد حال تر شد بردیمش بیمارستان مادرم به پدرم گفت برو دیگه هیچ وقت نمیخوام ببینمت ؛ عموم گفت خواهرم خودت رو ناراحت نکن بخدا پیداش میکنم به اسم خودم براش شناسنامه میگیرم تمام داراییم رو به نامش میزنم...
ولی اثری از برادرم نبود... بهار شده بود ولی هیچ خبری از برادرم نبود دیگه بهم زنگ نمیزد گاهی وقتا میگفتم مُرده
شادی گفت بریم به اون آدرسی که بهمون داد رفتیم تو یه منطقه بود که ماشین نمیرفت با پرس و جو خونه رو پیدا کردم در زدیم یه پیرزن بود گفتیم احسان رو میشناسی؟ گفت نه احسان کیه؟ عکسش رو بهش نشون داد گفت اره میشناسمش...
گفت از کجا آدرسی داری ازش؟ گفت هوا سرده بیاید تو رفتیم داخل خونه خیلی فقیرانه بود یه پسر بچه کوچک بود توی خونه گفتم مادر جان از کجا میشناسیش گفت یه روز با این نوهم سر کوچه بودیم... اومد نوه م رو کول کرد تا از کوچه اومدیم بالا تو راه باهم حرف میزدیم از اون وقت هر از گاهی بهم سر میزنه برام پول یا میوه میاره؛ شادی گفت بخدا احسان دیوانه شده خودش هیچی نداره هر چی در میاره به این پیرزن میده مگه این کیه ولی بعد اشک شادی در اومد گفتم پسر یا دختر نداری عروست کجاست؟ گفت دختر ندارم یه پسر دارم اونم زندانه زنش میگفت که باید بری دنبال پول، آنقدر بهش فشار آورد تا رفت قاچاقی الان یه ساله زندونه زنش ازش طلاق گرفته بچه رو تنها گذاشته و ازدواج کرده بعضی وقتها گاهی میاد و به بچههاش سر میزنه؟ گفتم مگه چندتا نوه داری گفت سه دختر دیگه مدرسه هستن الان شاید بیان...
گفتم مادر جان از احسان آدرسی نداری گفت نه دخترم خیلی کم حرف میزد تا میاومد دلداریم میداد این پسر با همه فرق میکرد هر کی میاد بهم کمک کنه انگار من کنیز اونم طوری بهم کمک میکنه انگار منو خریده ولی این پسر وقتی چیزی میاره ازم تشکر میکنه که اجازه میدم بهم کمک کنم خدا حفظش کنه ، گفت حالا چرا دنبالش هستین که
نوه هاش اومدن تا رسیدن گفت دخترای گلم بشینید درستون رو بنویسید شاید باورتون نشه ولی هردوتاشون یه کیف داشتن شادی اشکش در آمد گریه کرد منم نتوانستم خودم رو کنترل کنم گفتم کلاس چندمید؟ یکیشون گفت من سوم اون یکی گفت من اولم هیچ وقت فکر نمیکردم که اینقدر فقیر باشند شادی گفت هردوتاتون یه کیف دارید گفتن اره مادر بزرگ بهمون قول داده اگر خوب درس بخوانیم برامون کیف بخره...
باشادی رفتیم بازار هر چی تونستیم براشون گرفتیم وقتی بردیم حس عجیبی داشتم نمیتونستم خودم رو کنترل کنم گریهم گرفته بود وقتی میدیدم با یه کم خرت و پرت میشه دل یه خانواده را خوش کرد حس آرامی داشتم تا حالا هیچ وقت نشده بود این حسو داشته باشم....
عموم هرجایی که فکرش رو میکرد دنبال برادرم میگشت ولی هیچ اثری نبود یه روز تمام عموهام اومدن دنبالمون که بریم بیرون برای تفریح که مادرم حالش بهتر بشه ولی هر کاری کردن نرفتیم اونا رفتن شب شادی زنگ زد که فرهاد پسر عموم تصادف کرده و حالش خیلی وخیمه برای مادرم تعریف کردم با خودم گفتم که حالش خوبتر میشه و میگه اینم تلافی احسان...
ولی گفت خاک برسرم چیشده..؟ زود رفتیم بیمارستان وقتی رفتیم همه جلوی در اتاق عمل بودن مادر گریه کرد گفت چی شده دوست و رفیق احسانم چش شده؟ مادر فرهاد گفت خواهر حلالم کن تورو خدا بهت بد کردیم اگر تو حلالمون کنی خدا فرهاد و بهمون بر میگردونه....
👈 ادامه دارد.....
🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 تاخدافاصلهاینیست.....🍒
👈 #قسمت_بیست_وهشتم
مادرم گفت هیچ کینهای ندارم حلالتون کردم اگر هم چیزی گفتم خواستم خودم رو سبک کنم...
مادرم طوری گریه میکرد انگار احسان تو اتاق عمل است میگفت خدایا پسرم رو ازم گرفتن ولی تو بگذر و این پسر رو بهمون برگردان....
همه دور مادرم رو گرفته بودن گریه میکردن مادرم گفت چرا گریه میکنید؟ بهم میگفتید دیوونه شده ولی بخدا دیوونه نیستم فقط دیوونه احسانم آخه چیکار کرده بود همه گریه میکردن زن عموم گفت ببخش پشیمونیم....
بعد از دو سه ساعت فرهاد رو آوردن بیرون بردنش بخش بیهوش بود مادرم براش گریه میکرد حتی مادر فرهاد مادرم رو گرفته بود که دیگه گریه نکنه...
همه رفتیم خونه.
شادی به مادرم گفت زن عمو چرا براش گریه میکنی اینا همونایی هستن که احسان رو بیرون کردن گفت اینم تقدیر خدا بود ،دوست ندارم هیچ کس چیزیش بشه اون نفرین هایی هم که میکردم فقط خودم رو سبک میکردم آخه فرهاد چیزیش بشه احسان من بر میگرده ؟ چرا راضی بشم به اینکه مادری داغدار بشه...
چند شب گذشت همه اومدن خونهی ما پیش مادرم برای حلالیت عموی بزرگم گفت زن داداش اینا بچگی کردن تو بزرگی کن و حلالشون کن... مادرم گفت من کینهای ندارم فقط ازشون یه سوال دارم آخه سر کدوم کارش بیرونش کردن؟ فقط جواب اینو بدن ؛ همه سکوت کرده بودن ؛ مادرم گفت چقدر بهتون گفتم که این پسر رو من بزرگ کردم با حرف زور کاری رو انجام نمیده همه گفتن زن داداش ببخش مادرم گفت ببخشش
آگه فرهاد تصادف نمیکرد پشیمون میشدید الان پسرم کجاست تو این سرما..؟
بهم میگفتید زن داداش دیوونه شده چیزی بهتون نمی.گفتم ولی تورو خدا من دیوونه هستم؟؟؟
عموی بزرگم گفت به من ببخششون حلالشون کن مادرم گفت حلالشون کردم ولی بچم چی اون کجاست...؟
عموم گفت میارمش، مادرم گفت هیچ وقت نمیاد میشناسمش گریه میکرد عموم گفت پیداش میکنم...
هیچ خبری از برادرم نبود با خودم میگفتم چطور با اون مریضیش از بیمارستان رفته...
📞بعد از سه هفته شادی گفت احسان بهم زنگ زده گفته یه شماره حساب بهم بده تا پول بیمارستان رو بهت بدم گفتم کجا بود؟ گفت بهم گفته که یه شهر دیگه هستم گفتم چی بهش گفتی گفت بهش گفتم شماره حساب ندارم باید بیایی دستی بهم بدی گفته تا جمعه میام تا جمعه ثانیه ها را میشمردم....
روز جمعه همراه با شادی سر قرار رفتیم وقتی داداشم رو دیدم تمام صورتش خشک شده بود با دیدنش گریه کردم بغلش کردم... فوری گفت مادر خوبه خودت خوبی از شدت گریه نمیتونستم حرف بزنم گفتم کجا رفتی بخدا صد بار مُردم گفت چیزی نیست عزیزم من خوبم گفتم چه خوبی صورتت چرا اینطوری شده؟ گفت چیزی نیست از مادر بگو حالش چطوره خوب شده گفتم خوبه دلتنگ توست... گریه کرد گفت فداش بشم بخدا منم دلم براش یه ذره شده... شادی گفت داداش بیا بریم خونه پدرم اومده دیگه همه چیز تمام شد... گفت نه هرگز نمایم دیگه نه عمویی دارم نه پدری نه کسی بخدا غیر از مادرم و شیون و شادی کسی برام مهم نیست... گفت شادی پول بیمارستان چقدشد تا بهت بدم میرم؛ شادی گفت زشته از اینا حرفها میزنی؟ من کی ازت پول خواستم گفت نه باید بدم...
گفتم داداش کجا بودی گفت یه جا کار میکنم گفتم کجا گفت نپرس گفتم میپرسم باید بهم بگی... اصرار کردم گفت رفتم یه شهری مرزی، کولبری میکنم تا اینو گفت با شادی گریه کردیم گفتم آخه چرا تو کولبری میکنی گفت چیه مگه من چمه..؟!؟
👈 ادامه دارد.....
🍁☘🍁☘🍁
✨﷽✨
#تلنگر
✍شخصی ﺑﺎ یک ﺟﻤﻠﻪ همسرش را ﺭﻧﺠﺎند و سپس ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. اﺯ ﺭاﻩ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝهمسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ. ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ دهی؛ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ
ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ: اﻣﺸﺐ ﺑﺎلشتی اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ ،ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ای ﻳﻚ ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ
ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎی ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮد تا بالاخره کار تمام شد. ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﻛﻨﻢ
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ. اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاسیمگی ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمیشود
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ!ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنی ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ...ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی دقت کن!
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رای من فایده نداره!!! من اعتراض دارم!! هیچ فرقی نمیکنه...!
@Emam_kh
⭕️ هر رای به یک نامزد ریاستجمهوری یعنی رای به بیش از ۳۱۱ هزار مدیر میانی؛
یک رئیس جمهور یا همه آنها را تعیین میکند و تغییر میدهد، یا آنها را به نحو احسن به کار و خدمت وادار میکند.
انتخاب رییس جمهور انتخاب یک شخص نیست انتخاب یک دولت بزرگ است.
✍ علیرضا پناهیان
@Emam_kh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پیام مهم آیتالله رئیسی خطاب به جوانان: اگر به هر دلیلی از وضعیت فعلی ناراحت و گلهمند هستید، نباید انتقام این دولت را از دولت آینده گرفت. مشارکت شما در انتخابات حتما میتواند آیندهای درخشان بیافریند.
#برای_مردم
#مشارکت_حداکثری
@Emam_kh
🍏کمر_درد
شبی7عددانجیر را داخل1لیوان گلاب خیس داده شبها میل شود
🔘ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ3ﺑﺎﺭﺳﻮﭖ ﺟﻮ+ 1ﻋﺪﺩ ﭘﺎﭼﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ+ 1ق.غ ﺯﻧﺠﺒﯿﻞ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ+ﻫﻮﯾﺞ ﻭ ﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ+ﻟﯿﻤﻮﺗﺮﺵ+ﺭﻭﻏﻦ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺗﻬﯿﻪﻭ ﻧﻮﺵ ﺟﺎﻥ ﻧﻤﺎﯾﺪ
.
شيريني توپکی 🥯
🔸ابتدا ١٢٥ گرم پودر قند و ١/٢ق چ هل و ١٢٥ گرم روغن كاملا جامد و ١/٤ق چ زنجبيل و ١عدد زرده را به مدت ٥دقيقه با دور تند همزن ميزنيم وبعد آرد نخودچي ١٢٥گرم و آرد ١٢٥گرم رو الك كرده وكم كم اضافه ميكنيم واگر خمير منسجم نبود ٢ الي ٣بار چرخ ميكنيم بعد خمير رو داخل كيسه فريزر به مدت ١ساعت در دماي آشپزخانه استراحت ميديم بعد فر رو با دماي ١٦٠ درجه روشن ميكنيم وخمير رو با وزن كرده وبه اندازه ١٢گرم داخل دستم گرد كردم ودر سيني چيدم احتياجي به كاغذ روغني نيست بقيه خمير رو هم به همين شكل به مدت ٢٠ دقيقه در فر گذاشتم زير شيريني ها نبايد تغيير رنگ بده بعد از پخت تا يك ساعت بهش دست نميزنيم تا خنك بشه بعد در شكلات آب شده زده ودر ترافل یا پودر پسته ،نارگیل....بزنید
✅همسرتان را بابت آنچه میگويد تمجید کنید
👈به طور مثال اگر او شوخ طبع است به او بگویید:
شوخ طبعی او را دوست دارید و این حالت او باعث احساس نشاط شما میگردد
👈اگر او اهل ریسک و خطر کردن است به او بگویید: شجاعت او را که پای هر چه بدان اعتقاد دارد میایستد، خیلی دوست دارید
👈اگر او کم حرف است به او بگویید:
چه شنوندۀ خوبی است و چه نفوذ آرام کننده ای بر شما دارد
👈اگر او پرحرف است به او بگویید که روح بخش و گرم کننده مجالس و مهمانیهاست و چقدر دوست دارید که به سخنانش گوش دهید
👈اگر او راستگو و درستکار است به او بگویید:
چه خصیصههای زیبایی داری و شما این صفات را خیلی دوست دارید
👈اگر باوفاست به او بگویید چقدر عالی است که میتوان به او اعتماد کرد.
🔻 سردار حاجی زاده: تهدیدات رژیم صهیونیستی چیزی جز پرت و پلا نیست
فرمانده نیروی هوافضای سپاه:
🔹سخنان رژیم صهیونیستی و تهدیدات آن ها چیزی جز پرت و پلا نیست چراکه نوار محاصرهشده غزه شکست سختی را به رژیم صهیونیستی تحمیل کرد.
🔹رژیم صهیونیستی از موشکها و راکتهای مردم فلسطین که خودشان آنها را از لولههای فاضلاب ساختند، شکست خورد.
🔹رژیم صهیونیستی باید بار و بندیل خود را ببندد و برای زندگی در آمریکا، آلاسکا یا اروپا به دنبال محلی برای زندگی باشد.
🔹رژیم صهیونیستی شکننده است و تهدیدات موساد و گزینه جنگ علیه ایران- بهویژه پس از ناتوانی آنها در برابر مقاومت فلسطین- تنها یک پرت و پلاست.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆امروزصبح کربلا ، شنبه هشتم خرداد ۱۴۰۰
✅سفره ی حضرت ام البنین سلام الله علیها
کربلا المقدسه ، باب قبله حضرت اباالفضل
التماس دعا
شب تون خدایی🌸🍃
@Emam_kh
پيامبر صلي الله عليه و آله:
اَمَرَنى رَبّى بِسَبْعِ خِصالٍ: حُبِّ المَساكينِ وَ الدُّنُوِّ مِنْهُم و اَنْ أكثِرَ مِن «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه » وَ اَنْ اَصِلَ بِرَحِمى و اِن قَطَعَنى و اَن اَنظُرَ الى مَن هُوَ اَسفَلُ مِنّى و لا اَنْظُرَ اِلى مَنْ هُوَ فَوقى و اَن لا يَأخُذَنى فِى اللّه ِ لَومَةُ لائِمٍ و اَنْ اَقولَ الحَقَّ وَ اِنْ كانَ مُرّا و اَن لا اَسْاَلَ اَحَدا شَيئا؛
پيامبر صلي الله عليه و آله:
پروردگارم مرا به هفت خصلت امر نموده است: دوست داشتن بينوايان و نزديك شدن به آنها، ذكر لا حول و لا قوة الا باللّه را بسيار گفتن، با خويشاوندان رابطه برقرار كردن؛ هر چند آنان قطع رابطه كنند، [و در مسائل مادى]، به پايين تر از خود نگاه كنم نه به بالاتر، در راه خدا سرزنش ملامتگران را به خود نگيرم، حق را بگويم اگر چه تلخ باشد و از كسى چيزى نخواهم.
الاصول الستة عشر، ص 75.
🌸﷽🌸الهی به امیدتو
سلام🌸🍃
🌸صبح آمده است
برخیز وبگو :بسم الله
سرشار ز نعمتی تو
ماشاءالله🌸
🌸بسپار به دوست
هرچه را میخواهی
لاحول ولا قوه الا بالله🌸
🌸صبحتون بخیر و الهی
دلتون زلال وآسمانی
زندگیتون پاک وخدایی🌸💖
@Emam_kh
🔴 شيطان و حضرت پیامبر جرجيس
گفته اند: روزى حضرت جرجيس پيامبر، با شيطان ديدار كرد و به او فرمود:اى روح خبيث و نجس ! و اى خلق ملعون ! چه چيز تو را وا مى دارد كه باعث هلاكت خود و ديگران شوى ، در حالى كه مى دانى تو و پيروان و لشكريانت به سوى جهنم پيش مى رويد.
آن ملعون گفت : اگر مرا مخير كنند بين تمام آن چه را كه آفتاب بر آن مى تابد، و ظلمت شب آن را فرا مى گيرد، و بين هلاك كردن و گمراه كردن ايشان ، گر چه يك نفر را در يك چشم به هم زدن باشد، من يك چشم به هم زدن و گمراه كردن ايشان را بر جميع آن لذت ها بر مى گزينم .
گمراه كردن يك نفر از بنى آدم نزد من محبوب تر است از لذت همه دنيا و آن چه در آن است .
شيطان در كمين گاه//نعمت الله صالحى حاجى آبادى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت را احساس کنید...
🔻یکی توان کشور را پوست بز میداند
🔻یکی برای تک تک بخشهای کشور برنامه دارد
✅این یک گوشه کوچک از تفاوت نگاه لیبرالی و انقلابی است، رکود هشت ساله کشور ریشه در تفکر لیبرالی دارد و فقط با تفکر انقلابی اصلاح میشود...
#انتخاب_درست_کار_درست
#انتخابات
#مدیریت_انقلابی
@Emam_kh