eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مزار سردار دلها
رمان قسمت صدوسیم وپکی زدم... و برعکس اینکه فکر میکردم سرفه ام میگیرد ..طعم پرتغال زیر زبانم می آمد... و از دودش کمی خوشم میامد... ساحل خنده اي کرد... - مینا به این زودي اغفال شد... سري تکان داد... و ادایم را در آورد... - معتاد... پکی زدم... و خنده اي کردم... - اغفال شدم رفت... اشاره کردم... - بدم نیست... مینا معترض گفت... - بیا دیگه نمی تونم بگیرم ازش... خودم کردم که لعنت بر خودم باد... حرف میزدیم و میخندیدیم... و گاهی از خاطرات مشترك مان با ساحل یا مینا میگفتم... و واقعا شد که انگار غم نباشد روي زندگیم... مینا خودش از خاطره اي که میگفت ریسه رفته بود... و من که کام میگرفتم از قلیان... انگار دنیایم ایستاد با میخ شدن نگاهم روي نگاه پر خون امیرعباس... چند ثانیه مکث کرده بود و ایستاده بود انگار... شلنگ قلیان در دستم مانده بود... نه رو و جرات کشیدن داشتم و نه می خواستم عیان شود ترسم... از اویی که میدانستم هر کاري بخواهد انجام می دهد... می دانستم او دیوانه شود کسی جلو دارش نیست... چشمانش شبیه دیوانه ها شده بود و من را میترساند ... مشتم را محکم تر کردم دور شلنگ قلیان... مینا کنارم خم شد... - بکش... می دونم ترسیدي ولی نذار اون بدونه... در دلم لعنتی فرستادم به ساحل که ترسان و نگران چشمانش پاس کاري میشد میان من و امیرعباس... پک عمیقی به قلیان زدم... و نگاه خیره اش کنده شد بالاخره... از منی که ترسان پرو زل زده بودم به پسر عمه ي متعصبم... به تختمان رسید... انقدر با شعور بود که جلوي مینا چیزي نگوید... سلامی کرد و ساحل پرسید... - داداش چه زود اومدي یه ربع نیست واست آدرس زدم... با همون اخم در همش پاسخ داد... - همین ورا بودم... لب فشردم و به مینا دادم شلنگ قلیان را... کمی خجالت زده بودم... هر چه میان ما گذشته باشد هم ،من عضو خانواده ي او بودم... نباید غرورش را جریحه دار میکردم... خدارو شکر ساحل همراهمان بود... ساحل براي برادرش چاي ریخت... نگاهی به چاي کرد... - شام خوردید؟!... - آره داداش... بی توجه به استکان خوشرنگ چاي روبه رویش از جا بلند شد... - پس حاضر شید بریم... سري براي مینا تکان داد و بی نگاه به من به سمت صندوق رفت... مینا تنه اي زد... و اشاره اي به ساحل خشک شده کرد - ..اوه اوه... چه جذبه اي داره این آقا عباس... ساحل همانطور که نگاه میکرد به امیرعباسی که کارت بانکی اش را روي صندوق میگذاشت... گفت... - چه میدونستم اینقدر زود میاد... گفتم یه ذره بکشیم بعد جمع می کنیم این بساط رو... مینا گفت... - کاریه که شده حالا تو به گردن نگیر... - تو فکر کن امیر عباسی که مو رو از ماست میکشه نفهمه من قلیون کشیدم... خنده اي کرد... - واه انگار بمب اتم دزدیدیم،نگاه چجوري موش شدیم... و اشاره به من زد... اینو نگاه چه زرد کرده... ساحل تشر زد... - تو که میترسی غلط کردي اونجوري جلوش کام می گرفتی از اون قلیون کوفتی... حالا بیا ثابت کن اولین بارت بوده... شانه اي بالا انداختم... و خودم را به بی خیالی زدم... - نیازي ندارم به ثابت کردن خودم... ودست دادم به مینا و از جا بلند شدم... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح (3) 🔹 بیماری و پاک شدن گناهان 🔻مورد بعدی شکایت از شرایط و اوضاع زمانه است . مولا علی (علیه السلام) در نامه ۱۵ در قالب مناجات به درگاه خدا اینگونه عرضه می دارد : «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا»؛ خدایا ما به تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبر (صلوات الله علیه) و کثرت دشمنان و متشدّد بودن خواسته هایِ مردممان. البته شکوه های مولا از دست خواص و عوام جامعه و دوست و دشمن فصل مفصلی از نهج البلاغه را تشکیل می دهد که در این مجال کوتاه فرصت بیان آن ها نیست . نکته آخر در بحث شکایت به درگاه خدا اثرِ شکوه مؤمن است. مولا علی (علیه السلام) در همین حکمت ۴۲ که موضوع بحث ماست اثر صحیح شکوه از درد و بیماری به درگاه خدا را ریزش گناهان و اثر نادرست و غیر واقعی را اجر بردن معرفی می کنند . 🔸 ۱. شکایت به درگاه خداوند🔻 از طرفی می فرمایند: «جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ»؛ خدا این شکوه و شکایتی که از درد و بیماری دارید باعث ریزش گناهانت قرار داده است. بعد می فرمایند : «فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ» البته اینجور نیست که بیماری ثواب داشته باشه چون ثواب دائر مدار عمل است . این بحث اول در بحث موضع شکوا که شکایت به خداست. 🔸 ۲. شکایت به مؤمن🔻 اما موضع دوم شکوا و شکایت ، شکایت به مومن است. از نگاه مولا علی (علیه السلام) اگر کسی دردش ، حاجتش ، مشکلش را به مؤمنی بگوید و شکوه بکند، گویا به خداوند رفته و به درگاه خدا شکایت می کند . شما در حکمت ۴۲۷ می خوانید، کسی که حاجتش را به مؤمنی شکوه کند گویا آن حاجت را به درگاه خدا برده و شکوه کرده است. مصادیقی هم برای این شکوه به مؤمن هست که مصداق اصلیش در نهج البلاغه شکوه مردم به کارگزاران حکومت اسلامی است. در نهج البلاغه گله و شکوه مردم از مشکلات و ناراحتی هایشان به کارگزاران حکومت اسلامی، مصادیق متعددی دارد که به چند دسته تقسیمش کردند: اول شکوه به امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان رهبر جامعه از دست مسؤولین زیر دست. نمونه اش در نامه ۱۹ هست. حضرت در نامه به حاکم فارس نوشتند: « همانا دهقانان سرزمین تو از دست تو به خاطر غلظت و خشونت و قساوت و تحقیر مردم و سختگیری شکوه و شکایت به من کردند.» 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 و خدایی که در این نزدیکی است ... امروز در راهپیمایی خودرویی ۲۲ بهمن همه را دیدم. پیرمرد را دیدم. جوان را دیدم. کودک و خردسال را دیدم. زن و مرد را دیدم. با ریش دیدم. بی ریش دیدم. موافق دیدم. منتقد و معترض هم دیدم! پراید دیدم. شاسی بلند دیدم. موتور هم که تا دلتان بخواهد دیدم! با این همه دشمنی ها و خیانت ها و مشکلات و نابسامانی ها ، همه آمده بودند! من معجزه دیدم! خلاصه می کنم : امروز خدا را دیدم ... ✍"قاسم اکبری" @Emam_kh
💎 رهبر نوجوان ☀️ زندگی علیه‌السلام، الگویی برای نوجوانان 🌷 «آن‌ بزرگوار، در دوران جوانی و خردسالی و ، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتی پیدا کرد. اینها چیزهای خیلی مهمی است؛ اینها میتواند برای ما الگو باشد.» ۱۳۷۷/۲/۷ 🌸 به مناسبت ولادت امام جواد علیه‌السلام 🇮🇷 @Emam_kh