‼️فوت شدن روزه به جهت بیماری
🔷 کسی که بهخاطر بیماری روزۀ ماه رمضان را نگرفته، اگر بیماریاش تا ماه رمضان آینده ادامه یابد، قضای روزهها از او ساقط میشود و باید برای هر روز یک مدّ طعام به عنوان فدیه به فقیر بدهد.
اگر انسان بر اثر بیماری روزۀ ماه رمضان را نگیرد و پس از ماه رمضان بیماری اش برطرف شود ولی بلافاصله عذر دیگری پیدا کند و نتواند تا ماه رمضان بعد قضای روزه را بگیرد، باید قضای آن روزه ها را در سال های بعد بگیرد، همچنین اگر عذر دیگری غیر از بیماری در ماه رمضان داشته باشد و پس از ماه رمضان برطرف شود ولی تا ماه رمضان بعد بر اثر بیماری نتواند روزه بگیرد، باید آن روزه ها را قضا کند.
📕منبع: رساله نماز و روزه، مساله ۹۴۲ و ۹۲۵
@Emam_kh
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🚨ببینید دوستان یک نیت ساده چقققققدر٫٫٫ میتونه موثر باشه👆لطفا حتما تا آخر ببینید و حتما به اشتراک بگذارید .چرا که ثواب جاریه خواهد داشت.التماس دعا.*
@Emam_kh
🏝لباس مهمانی🏝
🔹✨وقتی مهمانی، مهمانی خدا باشد و حضرت ولی عصر ارواحنافداه میزبان و روح ما هم مهمان، لباسی که باید ما مهمانان بر قامت روح خویش بپوشانیم، لباس تقواست و با این لباس در این مهمانی مهم و مقدس شرکت کنیم.
🔹✨مهمانیای که در آن همه خوبان و بزرگان و صالحین و اولیای خدا حضور دارند، طبعا باید لباسی در خور این جمع و این مهمانی داشته باشیم تا در محضر آن بزرگواران خجالت زده نباشیم.
🔹✨لباس تقوا ،اما تقوا یعنی انسان خودش را از بدی حفظ کند.
👈 لذا در این ماه باید بکوشیم خودمان را از بدیها و آفتهای این مهمانی حفظ کنیم؛
❌از رفتارها و گفتارهایی که مناسب مجلس مهمانی نیست، بپرهیزیم.
👈 مثلا زبانمان را از گفتن غیبت که خوردن گوشت برادر مرده مسلمان است، حفظ کنیم
👈 و گوشمان را از شنیدن آن؛ مسلما در مجلسی که همه خوبان جمعاند، غیبت کردن یا تهمت زدن یا دروغ گفتن یا روزهخواری جز آبروریزی آن هم در محضر میزبان چیزی در پی ندارد.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@Emam_kh
هرگاه صدای اطفال از عقبِ صفهای نمازگزاران شنیده نشد ، باید بر نسلهای آینده ترسید.
اطفالتان را به مسجد ببرید و بگذارید در عقب صفهای نماز و در مجالس شوخی کنند ، امروز اگر شوخی کردند ، فردا کنارتان می ایستند و نماز میخوانند.
"حاج رضا"
🇮🇷 @Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدونودوهفتم
امیرعباس به سمت تخت ساحل رفت...
که عمه با دیدنش لبش را گاز گرفت و رو به من لب زد...
- گفتی؟!...
و من چشمانم را با اطمینان باز و بسته کردم تا نگران نباشد...
امیرعباس بالاي سر ساحل رفت و کمکش کرد تا بشیند...
شالش را روي سرش مرتب کرد و با لحن شوخی گفت...
- پاشو خوشگل خانوم...
پاشو مامانم اینقدر نازك نارنجی...
ساحل مات نگاه کرد برادرش را و سپس به من نگاه کرد...لبخندي زدم...
سرش را پایین انداخت...
و با خجالت گفت...
- شرمنده دادش...
امیرعباس خنده اي کرد...
- بلندشو دختر بلند شو...
حاملگی زده به مغزت دیونه ام شدي...
جلوي در درمانگاه امیرعباس رو به من کرد...
- محیا جان شما با ساحل برو...
من یکم با مامان حرف بزنم...
سري تکان دادم و به ساحل که کمی حالش جا آمده بود کمک کردم تا سوار شود...
نشستم و بی آنکه کلامی حرف بزنم رانندگی کردم...
میدانستم احتیاج به سکوت دارد...
ده دقیقه اي گذشت و صدایم کرد...
محیا؟!...
همانطور که به رو به رو نگاه میکردم جوابش را دادم...
- جان؟!...
- حالا چی میشه؟!...
از آینه نگاهی به امیرعباس که پشت سرمان می آمد کردم...
- هیچی مگه قراره چیزي بشه؟!...
عروسی رو جلو میندازیم...
با بیچارگی گفت...
" - آخه سربازي محسن تموم نشده...
بعد مردم چی میگن...
با چه رویی تو خونه سرمو بلند کنم"...
نگاهی انداختم به صورت رنگ پریده اش...
" - گور باباي مردم...
مردم مگه میان جاي تو بچه داري کنن...
که اهمیت میدي به قضاوتاشون...
در دهن همه رو که نمیشه بست...
بعدم تو خونه چرا نتونی سرتو بلند کنی؟!...
خلاف کردي مگه؟!...
شوهرته ها...
یه جوري عزا گرفته انگار از دوست پسرش حامله شده...
یاروام گذاشته در رفته...
وایسا ببین محسن اگه بفهمه چه ذوقی میکنه ...
لبخند کمرنگی روي لبهاي خشکش نمایان شد...
- یعنی خوشحال میشه محیا؟!...
با تعجب گفتم...
- چرا نشه خدا بهش هدیه داده...
و براي اینکه حال و هوایش را عوض کنم،گفتم...
- وااي منو بگو...
هم عمه میشم،هم زن دایی...
خنده اش پررنگ تر شد...
- آره داداشمم هم دایی میشه ،هم شوهر عمه...
راستش خودم هم کمی نگران بودم...
اما با دیدن آرامش امیرعباس،طوفان دلم آرام گرفت...
که اینطور دل ساحل را قرص میکردم...
نگاهی به ساعت ماشین کردم و رو به ساحل گفتم...
مامان خانوم چیزي نمی خواي؟!...
هوس نکردي چیزي بخریم بعد بریم خونه...
ساحل سرش را به علامت منفی تکان داد...
و رو به بیرون خیره شد...
منهم دیگر چیزي نگفتم...
تا کمی با خودش خلوت کند و شرایط جدیدش را با خود حلاجی کند...
جلوي خانه پارك کردم و کمک کردم تا ساحل پیاده شود...
و امیرعباس هم کمی بعد رسید...
قنادي ایستاده بود تا شیرینی بخرد و این هم از سیاست و درایتش بود...
خبر بارداري ساحل را دادیم...
عده اي خوشحال شدند و عده اي نگران...
مثل مادرم که نگرانی در نی چشمانش رج میزد...
اما آنقدر خود دار بود تا عروسش را در آغوش بگیرد و تبریک بگوید...
و دمی از نگرانی اش نزند...
و نعیم جزء دسته ي خوشحال ترین ها بود...
و دائم میگفت بالاخره من هم تواین خونه یه سنگ صبوري پیدا میکنم...
و ما میخندیدم به مسخره بازي هایش...
آقاجون هم دستی روي سر ساحل کشید و پیشانی اش را بوسید و تبریک گفت...
و قرار شد خود ساحل ماجرا را به محسن بگوید...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت58 ( 1 )
🔹 ثروت ؛ ریشه شهوت ها
💠 امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۵۸ میفرمایند: « اَلمَالُ مادَّةُ الشَّهوات » ؛
" مال، ریشه و اساس همه شهوت رانی هاست. "
🔻میدانیم که در نهجالبلاغه شریف، هر معصیتی ریشه اش در شهوات است؛ در خطبه ۱۷۶ ، حضرت میفرمایند:
« وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ » ؛
" چیزی از معصیت خدا نیست، مگر اینکه از یک شهوتی برخاسته است. "
دلیلش هم این است که کسی که دچار شهوات میشود، در واقع شهواتش ریشه در عشق به دنیا دارند و نتیجه اش پاره شدن عقل است.
🔻 در خطبه ۱۰۹ میخوانیم :
«قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَه» ؛
" شهوات، عقل انسان شهوت ران را پاره کرده است."
(و کسی که عقلش پاره شد، دست به هر خطا و معصیتی میزند.)
🔻نکته این است که یکی از چیزهایی که ریشه شهوات نامیده شده، مال است که در واقع عشق به دنیا، یکی عشق به مال دنیاست.
🔻از مشکلاتی که مال دارد، اگر تحت مراقبت عقل و تقوا قرار نگیرد، مسؤولیت آور بودنش است؛ در حکمت ۳۲۸ حضرت میفرمایند:
" همانا خداوند متعال، در اموال ثروتمندان قوت و نیاز فقرا را واجب کرده است. "
(و این مسؤولیت سنگینی است.)
🔻همچنین مایهٔ دشمنی شمرده شده است؛
در خطبه ۱۳۳ حضرت میفرمایند: « تَعادَیتُم فِی کَسبِ الاَموَال » ؛ " شما برای به دست آوردن اموال، با هم دشمنی ها کردید. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🔰 نه غرور نه انفعال
🔻 رهبر انقلاب، در دیدار اخیر مسئولان نظام: عزیزان من! هم مغرور نشویم، هم منفعل نشویم؛ نه روحیهمان را از دست بدهیم، نه به خودمان غرّه بشویم. ۱۴۰۱/۱/۲۳
@Emam_kh