4_721038705925555019.mp3
3.56M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز سیام
✨اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِي فِيهِ بِالشُّكْرِ وَ الْقَبُولِ عَلَى مَا تَرْضَاهُ وَ يَرْضَاهُ الرَّسُولُ مُحْكَمَةً فُرُوعُهُ بِالْأُصُولِ بِحَقِّ سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
خدايا روزه ام را در اين ماه، بر پايه آنچه تو و پيامبر آن را مى پسندد مورد سپاس و پذيرش قرار ده، درحالیكه فروعش بر اصولش استوار باشد، به حق سرورمان محمّد و اهل بيت پاكش، و سپاس خداى را پروردگار جهانيان.✨
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رمز موفقیت یک معلم
🔹 چرا خداوند در سوره الرحمن، صفت رحمان را برای «علم القرآن» می آورد⁉️
🎤 حجت الاسلام قرائتی
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
🔴 پاسخ قابل تأمل رئیس جمهور به کسانی که آرزوی برگشت دولت قبل را دارند!
@Emam_kh
معلم خوب
از معبر حرفهایش
درهای بهشت را باز میڪند
بہ روی شاگردانی ڪہ
در ملڪوتِ قلب او
آمادهٔ درس گرفتن هـستند
سلام بر معلمانی ڪہ راههای آسمان را
به شاگردانشان نشان دادند
سلام بر شهدا؛ معلمان مکتب شهادت
سلام روزتون مبارک معلمین عزیز
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️علت اختلاف در اعلام عید فطر چیست؟
استاد رحیم پور ازغدی
@Emam_kh
🔴تاثیر لقمه حرام بر نطفه و تربیت کودک!
🔵مـلامحمدتقى مجلسى از علماى بزرگ اسلام است.
وى در تربيت فرزندش نـسـبـت به حرام و حلال دقت فراوان نشان مى داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشد كند.
🍁شبى پدربراى نماز و عبادت به مسجد جامع اصفـهـان رفـت.آن كودك نيز همراه پدر بود.
محمدباقر در حياط مسجد ماند و به بازيگوشى پرداخت.
او مشك پر از آبى را كه در گوشه حياط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ كرد و آب آن را بـه زمـين ريخت.
🔰با تمام شدن نماز، پدر از ديدن اين صحنه، ناراحت شد.دست فرزند را گرفت وبه سوى منزل رهسپار شد.
🌴رو به همسرش كرد و گفت: مى دانيد كه مـن در تربيت فرزندم دقت بسيار داشته ام.
امروز عملى از او ديدم كه مرابه فكر واداشت...
☘با اين كه در مورد غذايش دقت كرده ام كه از راه حلال به دست بيايدو در تربیتش کوتاهی نکردم، نمى دانم به چه دليل دست به اين عمل زشت زده است...
🍁حالا بگو چه كرده اى كه فرزندمان چنين كارى را مرتكب شده است؟
✳️زن كمى فكر كرد و عاقبت گفت : راستش هنگامى كه محمدباقر رادر شکم داشتم ، يك بار وقتى به خانه همسايه رفتم ، درخت انارى كه درخانه شان بود، توجه مرا جلب كرد.
🌿سوزنى را در يكى از انارها فروبردم و مقدارى از آب آن را چشيدم...
🔷ملامحمدتقى مجلسى با شنيدن سخن همسرش آهى كشيد و به رازمطلب پى برد.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
🔴چگونگی ولادت شمر ملعون
مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود از چوپانی که از کنار او می گذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند.
💥 چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر ملعون منعقد شد...
📒بحارالانوار ج45 ص5، 31، 56 و 336
📕کامل ابن اثیر ج4 ص237
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۳ سوره انعام
🌸 وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ ۖ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ
🍀 ترجمه: و او در آسمان ها و در زمین خداست که نهان و آشكار شما را می داند، و نیز به آنچه به دست می آورید آگاه است.
🌷 #السَّمَاوَات: آسمان ها
🌷 #الْأَرْض: زمین
🌷 #يَعْلَمُ: می داند
🌷 #سِرَّكُم: راز و نهان شما
🌷 #جَهْر: آشکار
🌷 #تَكْسِبُون: به دست می آورید
🔴 این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در مکه نازل شده است. و به عقیده ی انحرافی چند خدایی پاسخ می دهد عده ای برای جهان خدای باران، خدای زمین ، خدای آسمان، خدای خورشید و.....توصیف می کنند یعنی معتقدند جهان چند #خدا دارد این آیه پاسخ می دهد: «وَ هُوَ اللّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْض يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ: و او در آسمان ها و در زمین خداست که نهان و آشکار شما را می داند و نیز به آنچه به دست می آورید آگاه است.»
🌸 چقدر این آیه #زیبا و آرامبخش است می گوید هر جا بروید خدا هست در آسمان ها بروید خدا هست در زمین بروید خدا هست خدایی که از همه چیز با خبر است آنچه را در دل مخفی می کنید می داند و آنچه را آشکار می کنید می داند پس برای خود #خدا نتراشید که به خورشید، خدا می گویید به ماه خدا می گویید به آسمان خدا می گویید همه این ها خود مخلوق هستند و آفریننده ی همه این ها الله است که #خداوند یکتاست و خداوند ناظر بر همه اعمال و رفتار انسان ها است.
🔹 پیام های آیه ۳ سوره أنعام 🔹
✅ منطقه فرمانروایی #خداوند ، تمام هستی است.
✅ #خداوند چون حاکم است، آگاه است.
✅ آشکار و نهان #انسان نزد خداوند یکسان است.
✅ ایمان به احاطه ی علمی #خداوند، هم انگیزه برای کار نیک است و هم بازدارنده از کار بد
✅ #خداوند، از آینده ی کارهای انسان آگاه است.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🔰شربت ایمان
🔺حضرت آیتالله خامنهای درباره مسئولیت معلمی میفرمایند: از مسئولیت های مهمی که زنان میتوانند در آن نقش داشته باشند، در امور فرهنگی و آموزشی است. شما بنا به وظیفهی حساستان باید شاگردها را در مدارس مؤمن تربیت کنید، نه متظاهر و دارای احساس اجبار به ایمان. با ظرافت و دقت و لطف، در ریختن شربت ایمان تا عمق وجود نوباوگان تلاش کنید.
✏️ ۱۳۶۳/۱۱/۰۷
🇮🇷 @Emam_kh
📝 اعمال شب و روز عید سعید فطر
🔹 فردا عید فطر و اول ماه شوال است.
🔸 شب عید فطر طبق روایات کمتر از شب قدر نیست و احیا و شب زنده داری آن به دعا و نماز و استغفار بسیار توصیه شده است.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ پرداخت فطریه خود از طرف پدر
🔷 س ۵۸۸۱: کسی که فطریه اش بر عهده پدر است، اگر پدر فطریه ندهد، چنانچه با اجازه پدر فطریه را خودش بدهد، آیا کافی است و از عهده پدر ساقط است؟
✅ ج: در فرض سؤال اگر از طرف پدر، فطریه خودش را بپردازد، مانعی ندارد و از عهده پدر ساقط می شود.
‼️پدری که زکات فطره نمی دهد
🔷 س ۵۸۸۲: پدری که زکات فطره نمی دهد، تکلیف فطریه زن و فرزند او چه می شود؟
✅ ج: تکلیفی ندارند و لازم نیست زکات فطره بدهند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع زیبای شهید دستغیب با ماه مبارک رمضان
@Emam_kh
#عفافگرایی
#پوشش_مناسب_منزلت
⚠️برخی لباسهای در بازار در شأن و منزلت زن ایرانی نیست!
✅موضوع مهم مسئله #حجاب است...
⛔️برخی با بدحجابی، #عفت_عمومی را مورد هدف قرار دادهاند و فساد و فحشا و بی حجابی را ایجاد و دیگران را تحریک می کنند.
♨️لباسی که در بازار است، در شأن و منزلت زن ایرانی نیست. نقشه یا هر چیز دیگری است را نمیدانم؛ اما نفرین بر کسانی که چنین لباس های بدحجابی را به خورد زنان ما می دهند.
💥روسری و شلوارهایی در بازار است که در شأن نیست و شرمآور است. این همه #شهید و خون برای چه دادیم؟ مگر برای این #حجاب_و_عفاف نبود؟
✅همه #وظیفه داریم در این خصوص ورود کنیم و دادگستری هم ورود کند.
👈باید مساجد و پایگاهها و تیمهای امر به معروف و نهی از منکر تشکیل شود. ستاد امر به معروف و همه، پای کار بیایند و به فکر این شرایط باشند.
🔥مبادا هر سال بگویم: یادِ سال قبل به خیر...
👤بخشی از اظهارات حجتالاسلام والمسلمین سید نصیر حسینی در خطبههای نماز جمعه یاسوج
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 روم نمیشه با خدا حرف بزنم!
➖ چقدر دلم میخواد با خدا آشتی کنم...
ولی از بس گناه کردم، از بس خرابکاری داشتم،
از بس بهش قول دادم و زدم زیرش،
حتی خجالت میکشم باهاش حرف بزنم...
خجالت میکشم صداش کنم!😔
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@Emam_kh
💦⛈💦⛈💦
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت_سوم
بتول در راه برگشت به علت احضار و ترخیص عجیبش فکر میکرد، نه حرفی زده شد ، نه تعریف و تمجیدی ، نه توپ و تشری....هر چه بیشتر فکر میکرد، چیزی به ذهنش نمیرسید، این دخترک، دختر سوم و اخرین فرزند عبدالله بود دو خواهرش کبری و صغری ازدواج کرده بودند و بتول هم با اینکه سن زیادی نداشت، شیرینی خورده ی آقا عزیز، پسرکی که مال یک ولایت دیگری بود و سال پیش با دیدن بتول دل از کف داده و عاشق شده بود و بتول هم ازبین خواستگاران رنگ و وارنگش که عموما جوانان آبادی و حتی مسافرینی که گذارشان به این کوره ده میرسید بود ، اقاعزیز را برای عمری همدمی برگزیده بود.
آقا عزیز پدر ومادرش را چند سال پیش که قصد سفر کربلا کرده بودند درپی شیوع بیماریی واگیردار در کاروان زوار ازدست داده بود واز دار این دنیا یک خواهر با مقداری املاک و دارایی پدری برایش مانده بود . چند ماه پیش به ولایتشان رفته بود تا خواهرش راسروسامان دهد و برگردد وباخیال راحت درکنارعروس زیبایش، زندگی ازسرگیرد..وانجور که بتول میگفت، امروز وفردا بود که اقاعزیز هم ازسفر میرسید
…
…
با آمدن یوسف میرزا به خانه ی ارباب، شور و شوقی در خانه شکل گرفته بود. هر روز از آبادیهای اطراف و خانزاده های ولایات دیگر ، میهمانی از در میرسید تا ارباب زاده ی جوان را که با سردار سپه قرابتی خاص داشت ببینند، حتی بعضی از میهمانان با زبان بی زبانی خواستار وصلت با باقرخان را دلشتند تا با عزت و احترام یوسف میرزا را به دامادی بپذیرند...اما آنها بی خبر بودند از آتشی که تازه در وجود ارباب زاده روشن شده بود.
یک هفته از آمدنش میگذشت و قراربود که خان زاده بار سفر ببندد اما انگار دل خان زاده به رفتن نبود و هرروز بابهانه ای رفتنش رابه تعویق میانداخت..
باقرخان که مرد سرد و گرم چشیده ای بود فهمیدکه یوسف میرزا سخن ناگفته ای دارد وعلت تعلل پسرش راپرسید..
یوسف میرزا دل به دریا زد وسر درونش رافاش نمود...برای پدر.... گفت، ازعشق دلش و گفت که عاشق دختررعیت زاده شده....
باقرخان از راه مهر پدرانه وارد شد وبه اوگوشزد کرد که او ارباب زاده است ودست روی هردختر زیبا وتحصیل کرده واعیونی وفرنگ رفته ای که بگذارد جواب رد نمیشنود ووصلت پسرش رابایک رعیت زاده ننگ میدانست...
اما دلی که درپی عشق لرزید وفرو ریخت فقط با وصال است که دوباره بنا خواهد شد....
یوسف میرزا باهمان تحکم نظامی اش علم مخالفت با اورا برافراشت وپادرون یک کفش کرد تابه بتول برسد.
کم کم راز خان زاده دهان به دهان شد وبه گوش عبدالله رسید....
وبتول بی خبراز همه جا کنار دلبر تازه از راه رسیده اش نغمه ی عاشقانه میخواند...
نویسنده......حسینی
💦⛈💦⛈💦
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت,چهارم
به قول قدیمیها دیوار موش دارد و موش همگوش دارد...بالاخره سر درون دل یوسف میرزا به گوش رعیت رسید و عبدالله هم ناباورانه قصه ی عشق ارباب زاده را به دخترش ،از دهان هم ولایتی هایش شنید .
عبدالله از شایعه ای که در آبادی پیچیده بود با ماه بی بی مادر بتول صحبت کرد و از اوخواست تا این شایعه به واقعیت نرسیده و قاصدهای ارباب به خانه ی عبدالله نیامده اند چاره ای بیاندیشد………
ماه بی بی,اقا عزیز را در جریان قرارداد,بتول باشنیدن این خبر انگار خانه برسرش خراب شده مانند طفل مادرمرده ای گریه سرداد.
ماه بی بی دلداریش میداد وگفت:نترس چاره کار راحت است,فردا شب خیلی ساده به عقد اقا عزیز درمیایی وکارتمام است………
وکاش همه چیز به راحتی که ماه بی بی میگفت بود.
هعی ,هعی از دست این روزگار که همیشه جوری میچرخد که عده ای درزیر چرخهایش له میشوند .
صبح زود بتول بایک شادی نامحسوس آماده میشد تا عصربه همراه خانواده واقاعزیز راهی آبادی پایین شوند تا آقا سید عاقد آبادی پایین خطبه عقدشان رابخواند,چون نمیخواستند کسی متوجه شود این مراسم باید خیلی ساده وبی سروصدا انجام میشد و بعدش خانزاده توی عمل انجام شده قرارمیگرفت وشاید اصلا این شایعه به واقعیت نمیپوست....
بعدازنهار که عبدالله درتدارک رفتن به ده پایین بود ناگهان قاصدان ارباب رسیدند,مثل اینکه یوسف میرزا موفق شده بود باقرخان را باترفندی ویا تهدیدی راضی کند.
خانعلی مباشر ارباب داخل تنها اتاق محقرعبدالله شد و پیغام باقرخان را با کلی وسیله برای عروس خانم داد وگفت:با دخترت صحبت کن,فردا صبح زود، خیلی مرتب بالباسهایی که ارباب فرستاده بتول را برمیداری ومی آیی خانه ی اربابی,اونجا بهتون میگن چکارکنید....
رنگ از رخ عبدالله پرید وانگار روح از تن عروس و داماد این خانه درحال عروج به آسمان بود واین بار هم ماه بی بی با کلام آرام بخشش اوضاع را کمی آرام کرد.
به نظر عبدالله وماه بی بی شب بتول وآقاعزیز به عقدهم درمی آمدن وشبانه به سمت ولایت آقا عزیز راهی میشدندوچندصباحی که گذشت و آبها از آسیاب افتاد وخان زاده هم میرفت پی کاروزندگی اش دوباره این عروس وداماد فراری برمیگشتند.....
نویسنده.....حسینی