eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️یادمان باشد‼️ فرمودند: در مسئله زن، در قبال مدعیان غربی موضع ما مطالبه است! اینها نسبت به مسئله‌ی زن گناهکارند، مقصرند، جدا ضربه زدند، جنایت کردند!! امید این هست که بتوانید روی افکار عمومی غربی‌ها هم اثر بگذارید واقعاً چون واقعاً آنها زنهایشان در رنجند. 🔹جامعه‌ی زن غربی امروز در یک رنج ناخودآگاه در مواردی، و آگاه در یک موارد دیگری است، روی آنها هم ممکن است اثر بگذارد.‌ یادمان نرود‼️ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥صبر مردم متدین هم حدی دارد ⏪اگر تکلیف حجاب را مشخص نکنید به زودی جنگ مردم با مردم در پیش خواهیم داشت @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد چه مهمانان ساکتی هستند رفتگان نه بدستی ظرفی آلوده میکنند نه به حرفی دلی را تنها به فاتحه قانعند شادی روح تمام اموات و 🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃 💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔 💫1 مرتبه سوره حمد 💫1مرتبه سوره توحید 💫1مرتبه سوره ناس 💫1مرتبه سوره فلق 💫1مرتبه سوره کافرون 💫7مرتبه سوره قدر 💫3مرتبه آیه الکرسی ✨شادی روحشان صلوات✨ 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 @Emam_kh
ضعیف‌الحجاب‌ها یکی از مقوله‌هایی که در چند وقت اخیر ذهن بسیاری از دغدغه‌مندان عرصه‌ دین و جامعه‌ دینی را به خود مشغول کرده‌، پدیده‌ «بدحجابی» است؛ پدیده‌ای که بارها با نگاهی ثابت و دقیق از سوی «رهبر حکیم انقلاب» مورد توجه قرار گرفته است. پیش از بررسی اجمالی دیدگاه ایشان، لازم است به این نکته اشاره شود که در میان اندیشمندان اسلامی، علمای اندکی هستند که دارای منظومه فکری‌ باشند؛ به این معنا که به ابعاد مختلف اسلام به‌صورت دقیق و عادلانه نگاه کنند. با کنکاش در منظومه‌ی فکری رهبر فرهیخته انقلاب به عنوان یکی از شاخص‌ترین اندیشمندان اسلامی، می‌توان به نکات متعددی از قبیل جایگاه رفیع دین و آموزه‌های آن از یک سو و ضعف‌های ایمانی افراد و جوامع از سوی دیگر پی برد. ایشان با نگاهی که از دل اصل فوق‌العاده‌ی «جذب حداکثری» برمی‌خیزد، بارها در مورد افرادِ دچار کاستی در پوشش فرموده‌اند که این دختران و بانوان کم حجاب، دختران ما هستند و کسی نمی‌تواند آن‌ها را متهم به بی‌دینی یا ضدانقلابی بودن کند. گزاره‌های یادشده از سوی یک اسلام‌شناس توانمند، بسان طلیعه‌ای است جهت تغییر نگاه عده‌ای از متولیان فرهنگ و دغدغه‌مندان عرصه‌ی عفاف و حجاب. اگر قرار بر اصلاح و جذب بانوانی است که افکار، گفتار و رفتارشان متفاوت با چارچوب‌های دینی است، باید متولیان و دغدغه‌مندان این میدان، در مرحله‌ی نخست و البته در مهم‌ترین گام‌، نگاه‌شان را نسبت ‌به ایشان تغییر دهند؛ چون تا زمانی‌که دیوار بی‌اعتمادی بین آنان فرونریزد، امکان گفت‌وگو فراهم نمی‌شود و تا وقتی‌که با ابروان در هم گره شده یکدیگر را بنگرند، فرصت جذب فراهم نخواهد شد. نگاه رهبر فرزانه انقلاب، برگرفته از سیره رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ پیامبری که با اخلاق نبوی والای خویش توانستند انسان‌های فراوانِ گریزپایی را به وادی دین وارد کنند. از طرفی تاریخ انقلاب در ادوار مختلف، از بدو پیروزی تا دوران دفاع مقدس و نیز پس از آن نشان داد بسیاری از کسانی که در این عرصه‌ها جان‌فشانی کردند، همان‌ها بودند که ظاهر و پوشش‌شان با مظاهر دینی فاصله داشت. با این حال عمق نگاه، ارادت قلبی و سیرت پاک‌شان باعث شد که صحنه‌های پرافتخاری را برای این آئین و مملکت در تاريخ رقم بزنند. رهبر انقلاب، دیروز با بیانات صریح‌شان حجت را برای چندمین بار بر همه تمام کردند تا آنجا که حتی به‌جای کلمه‌ «بدحجاب» از عبارت «ضعیف‌الحجاب» استفاده ‌کردند. امروز وظیفه همه کسانی که دغدغه‌ی حفظ دین و انقلاب را دارند نه تقابل، بلکه تعامل سازنده با بانوانی است که همچنان دل در گروِ اسلام و انقلاب دارند و در اغتشاشات اخیر، مشت سنگینی بر دهان دشمن زدند. به طور حتم، حساب این گروه از بانوانِ دلداده‌ی اسلام و انقلاب، از معاندانی که با «کشف‌حجاب» درصدد به‌سخره‌گرفتن این «واجب‌الهی» هستند، سوا است. عباس بابایی @Emam_kh
‼️شرایط امام جماعت 1⃣ بالغ بودن 2⃣ عاقل بودن 3⃣ عادل بودن. 4⃣ حلال زاده بودن. 5⃣ شیعه‌ی دوازده امامی بودن. 6⃣ نماز را صحیح خواندن. 7⃣ مرد بودن (البته در صورتی که مأموم مرد باشد). 🔷شخصی که اعتقاد به عدالت امام جماعتی دارد و در عین حال معتقد است وی در مواردی به او ظلم کرده است تا برایش احراز نشود که عمل آن امام جماعت که او آن را ظلم می‌شمارد با علم و اختیار و بدون مجوِّز شرعی بوده مجاز نیست که حکم به فسق او نماید. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت دلدادگی ۳۱🎬 : از بین داوطلبان ،بعضی ها را جدا می کردند و به جایی خاص راهنمایی می کردند، این موضوع نظر سهراب را به خود جلب کرده بود. سهراب بی صبرانه منتظر رسیدن نوبتش بود ، صف به کندی پیش میرفت ،تا اینکه بالاخره سهراب خود را جلوی چادر نام نویسی دید. مردی روی چهار پایه جلوی چادر نشسته بود ،با نگاه تیزش سر تا پای سهراب را از نظر گذراند و تا چشمش به اسب او افتاد ،دستی به سبیل بلند و تاب داده اش کشید و گفت : عجب اسب اصیل و زیبایی، اهل خراسانی؟ سهراب لبخندی زد و گفت : سلام جناب ، خیر بنده از ولایت دیگری آمدم ، حالا اجازه می دهی داخل شوم؟! آن مرد از جا بلند شد ،افسار اسب را در دست گرفت و گفت : بفرمایید ، بنده اینجا هستم و مراقب این اسب زیبا خواهم بود. سهراب دستی به یال رخش کشید و داخل شد. انتهای چادر، تخت چوبی قرار داشت . روی آن گلیمی خوش رنگ و نقش گسترانده بودند و دو نفر در حالیکه کاغذ و قلم و دوات جلویشان بود ، روی تخت نشسته بودند. هر دو لباس های یک شکل به تن داشتند و کلاه سیاه نمدی هم به سر گذاشته بودند. سهراب که دید آن دو گرم گفتگو با هم هستند و هیچ توجهی به او ندارند، گلویی صاف کرد و گفت : سلام ...روزتان به خیر یکی از آنها که به نظر می رسید سنش بیشتر باشد و موهای جو وگندمی اش از زیر کلاه بیرون زده بود ، با دقت سرا پای سهراب را نگاه کرد و گفت : انگار این داوطلبان تمامی ندارند... آن دیگری نیشخندی زد و گفت : وعده ی هزار سکه طلا و منصبی در دربار، وعده ی وسوسه انگیزی ست و از جا بلند شد ، نزدیک سهراب ایستاد ،دستی به عضلات قوی سهراب که از زیر لباسش خود را به نمایش گذاشته بود گرفت و با دقت نگاهی به قد و بالای او کرد و‌گفت : اندام ورزیده ای داری ،معلوم است که در زورخانه کار کرده ای ،درست است؟ سهراب با دست پاچگی گفت : نه...نه...اما کار من دست کمی از ورزش زورخانه ای نداشت...ورزش کار هر روزه ام است.. آن شخص چشمکی به دیگری زد که از چشم سهراب پنهان نماند و گفت : یاورخان...به نظرم باید نظر کاووس خان هم بدانیم درست است؟ یاورخان سری تکان داد و گفت : نامت چیست جوان ؟ از کجا آمده ای و شغل و پیشه ات چه می باشد؟ سهراب رو به او گفت : نامم سهراب است ، از سیستان می آیم و شغلم تجارت است. یاور خان با تعجب نگاهی به سهراب انداخت و‌گفت : به به....چه عجب در بین داوطلبان تاجر هم داریم و بعد با نیشخندی ادامه داد : گمان نکنم این مسابقه ،لقمه ی دندان گیری برایت باشد که تجارت خود را رها کنی و از ولایتی دور به قصد این کار راهی سفر شوی... سهراب سری تکان داد و گفت : درست است اما مهم هدف انسان است ، بنده می خواهم خودم را بسنجم ، حالا چه بهتر میدان امتحانم ، جایی چون خراسان و مسابقه ی حاکم اینجا باشد. یاورخان سری تکان داد و رو به رفیقش گفت : صحیح...آن جور که بر می آید مصمم به برد مسابقه است ، پس باید با کاووس خان هم دیداری داشته باشید... سهراب سؤالی نگاهی به او‌ کرد و‌گفت : کاووس خان؟؟ آن مرد با اشاره ی انگشتش به سهراب فهماند که بیرون برود و سپس با صدای بلند گفت : آهای شکیب، این جوان را به قصر راهنمایی کن و با این حرف ، همان مردی‌که اول ورودش روی چهارپایه جلوی چادر دیده بودش ، سرش را داخل چادر آورد و گفت :چشم الساعه قربان... سهراب کمی گیج شده بود و دلیل این کارهای مرموز را نمی فهمید.. ادامه دارد‌‌... 📝 به قلم : ط_حسینی
روایت دلدادگی ۳۲🎬 : مرد جلوی چادر که سهراب حالا می دانست اسمش شکیب است ، افسار رخش را به دست سهراب داد و گفت : دنبالم بیا...با نگاهی به قد و قامت و اسبت ،دریافتم که شما هم باید از نگاه تیزبین کاووس خان گذر کنی... سهراب با حالتی سؤالی گفت : کاووس خان کیست و این کارها برای چیست؟ شکیب در حین رفتن ،صدایش را بالا برد انگار که می خواست به دیگران بفهماند که چقدر کاووس را دوست می دارد و گفت : کاووس خان حکم دست راست فرمانده قشون را دارد...حکما می خواهد ببیند اگر جنگاوری لایق هستی ،تو را برای سپاه قصر برگزیند ، چون ایشان به نوعی، نیروی زبده برای دربار پیدا و انتخاب میکند و بکار می گیرد . سهراب سری تکان داد و گفت :عجب...عجب که اینطور.. نزدیک دربی کوچک و چوبی شدند، شکیب نگاهی به دور و برش کرد ، سرش را آرام به گوش سهراب نزدیک کرد و گفت : از من می شنوی ،مهارتهای خودت را نشان نده ، بگذار کاووس فکر کند چیزی در چنته نداری... سهراب با تعجب نگاهی به شکیب کرد و‌گفت : تو خود می گویی او‌ نیروهای ماهر را برای قصر شکار می کند ، چه کسی می آید چنین موقعیتی را از دست دهد که من بدهم؟ شکیب خنده ای از سر تمسخر کرد و گفت : این ظاهر قضیه است جوان !! درست است کاووس شکارچی ماهری در این زمینه است ، اما اینک ،این تقفتیش مهارت ،دستور کسی دیگر به کاووس خان است ...کسی که می خواهد رقیبان قدرش را بشناسد و قبل از مسابقه از سر راه بر دارد تا با خیال راحت خودش ،عنوان قهرمان را برگزیند و من چون اصلا دوست ندارم که آن شخص به مرادش برسد،همراه هرکس که راهی قصر شد ، شدم ، این راز را در گوشش گفتم ...پس به نفعت است حرفم را گوش کنی... سهراب که از اینهمه زیرکی شکیب و محبتی که در حقش داشت به وجد آمده بود ، لبخندی زد ، دست در شال کمرش کرد ،دوسکه بیرون آورد و گفت : اگر نام ان شخص اصلی و هدفش را از این کار ،گفتی این سکه ها مال تو می شود ، در ضمن اگر واقعیت را گفته باشی و در مسابقه فردا هم بردم ، شک نکن ،سکه های طلا انتظارت را خواهد کشید. شکیب با دیدن دو سکه طلا در دست سهراب ، چشمانش برقی زد و گفت : ببین جوان ، تو‌که هیچ‌از کاووس و هدفش نمی دانستی ، من خودم خواستم بگویم تا آگاه شوی تا پسر وزیر به خواسته اش نرسد ،آخر من دل خوشی از او‌ندارم ،اصلا دوست دارم سر به تنش نباشد... لحن صادقانه ی شکیب ،خبر از راستی گفتارش داشت ،پس سهراب که حالا پشت درب رسیده بود، دو سکه را در مشت شکیب جا کرد و آرام تر گفت : حالا قبل از اینکه وارد شویم بگو‌ او‌کیست و چرا چنین کاری می کند؟ شکیب ،خوشحال سکه ها را در شال کمرش جا داد و گفت : او کسی جز بهادر ، بهادرخان نیست ،پسر وزیر دربار خراسان...او...او... ادامه دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی