🇮🇷 این عکس خیلی حرفها داره...
قرار بود جمهوریاسلامی برف امسال رو نبینه...☺️
@Emam_kh
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۱ 🎬 :
سهراب شمشیرش را به زمین تکیه داد و دست به زانو گذاشت و با یک حرکت از جا برخاست، با بلند شدن سهراب ،صدای شادی و شعف جمعیت بر هوا رفت .
بهادرخان زیر چشمی اطراف را می پایید و از اینکه ،سهراب این جوانک یک لا قبای سیستانی اینگونه همه را به خود جذب کرده ، مانند ببری زخمی دندان بهم می سایید و خون خودش را می خورد.
آرام از جا بلند شد ، شمشیرش را به دست گرفت و تا خواست به خود بجنبد،سهراب مانند شیری شرزه به سمتش حمله ور شد ، بهادر خان که غافلگیر شده بود و بی شک اگر می خواست مبارزه را ادامه دهد ،میدانست با شکستی سنگین ،مسابقه را خواهد باخت ، پس دوباره دست به حیله ای دیگر زد.
سهراب که نزدیکش شد ،دستش را جلوی صورتش گرفت و همانطور که از جلوی او میگریخت گفت : ای نامررررد ،خاک بر چشم من میریزی؟
سهراب با فرار بهادرخان و شنیدن صدایش ،با خشم از این تهمت نابه جا بر جای خود ایستاد و فریاد زد : چرا دروغ می گویی، آخر در میدان سنگ فرش از کجا مشتم را پر از خاک کرده ام هاا؟
اما با اشاره ی بهادرخان ، سربازان آن طرف میدان شروع به سروصدا کردند و سخنان سهراب در هیاهوی سربازان بهادرخان ،گم شد.
ناگهان شیپور پایان نبرد نواخته شد و داور مسابقه ، نام بهادرخان را به عنوان برنده اعلام کرد.
اما در آن محل ، همه از کوچک و بزرگ می دانستند که برنده ی واقعی مسابقه کسی جز سهراب نمی توانست باشد.
فرنگیس که کاملا این خواستگار سمج را می شناخت و با حیله و مکر این روباه جوان ،کاملا آشنا بود ،با بلند شدن صدای داور از جا برخاست ، درحالیکه تمام تنش از خشم می لرزید ،خواست به بیرون از جایگاه برود ، که با کشیده شدن چادرش ،متوجه مادرش روح انگیز شد.
روح انگیز از زیر روبنده ی حریرش ،با حرکات چشم و گفتاری آرام به فرنگیس فهماند که بر جای خود بنشیند.
فرنگیس که چاره ای جز اطاعت نداشت ، با عصبانیت بر جای خود نشست ،سرش را به عقب برگردانید و آهسته ،گلناز را صدا زد.
گلناز که دختری در سن و سال فرنگیس بود و از کودکی با این شاهزاده خانم بزرگ شده بود و به نوعی هم بازی و مونس و خدمتکار فرنگیس حساب میشد، سرش را پایین آورد.
فرنگیس چیزی در گوش گلناز گفت ،گلناز سری تکان داد و فی الفور از جایگاه سلطنتی پایین رفت.
از آن طرف سهراب گیج و مدهوش بود ، باورش نمی شد به این راحتی و با یک ترفندی کودکانه ، بازی را باخته باشد و تمام رؤیاهایش به باد فنا رفته است...
وقتی نام بهادرخان را به عنوان برنده شنید ، شمشیر نخراشیده ی دستش را محکم به زمین کوبید و به سمت رخش رفت.
نزدیک دوست تازه اش شکیب شد، شکیب از ناراحتی رنگ به رو نداشت ، نمی دانست چه بگوید.
سهراب افسار رخش را از دست شکیب بیرون کشید و همانطور که ازبین جمعیت راه را باز می کرد ،سوار رخش شد.
شکیب نفس زنان دنبالش دوید وگفت : کجا میروی رفیق؟ من کجا می توانم تو را ببینم؟
سهراب آهی کشید ، نگاهی به شکیب انداخت و گفت : حلالم کن....
شکیب که خودش را به سهراب رسانده بود با سماجت گوشه ی لباس سهراب را در دست گرفت و گفت : تو را به خدا بگو ، کجا می توانم ببینمت؟
سهراب لباسش را از دست شکیب بیرون کشید و همانطور که اسب را بی هدف هی می کرد گفت : نمی دانم...شاید کاروانسرای یاقوت یک چشم ...
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_ حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۲ 🎬 :
سهراب بدون آنکه بداند به کجا می رود ، با سرعت رخش را هی می کرد و به جلو میرفت ، چون اکثر اهالی خراسان برای شرکت در جشن و مسابقه ،به میدان بزرگ خراسان رفته بودند ، کوچه و خیابان های شهر خلوت بود ، اما تک و توک افرادی هم که گاهی بین راه سهراب قرار می گرفتند ،با تعجب به سواری خیره می شدند که مانند باد ،مسیر را می پیمود.
رخش بعد از طی مسیری نا مشخص ، انگار که تشنه شده بود ، قدم هایش را آرام تر کرد و به سمت جوی آبی که پیش رویش بود رفت.
سهراب هم که انگار در این عالم نبود ، مخالفتی با این حرکت رخش نکرد.
بی توجه به اطرافش ،کنار جوی آب از اسب به زیر آمد ،رخش پوزه اش را در آبی گوارا فرو برد ،سهراب که گویی از درون آتش گرفته بود ،صورتش را تا گردن در آب خنک پیش رویش کرد.
ناگهان با صدایی آشنا به خود آمد : سلام جوان ، معلومه خیلی تشنه ای ، راستی ا
آن قاب چرمینت را پیدا کردی؟
سهراب سر از آب بیرون آورد ، قامت پیرمردی را دید که چندی پیش در حرم دیده بود ، از جا برخاست و ناگاه گنبد حرم در زاویه ی دیدش قرار گرفت ، به گنبد چشم دوخت و دست راستش را به سینه گذاشت و از ته دل سلام داد، آهی کوتاه کشید و زیر لب زمزمه کرد ، چه ازشما خواستم و چه تحویل گرفتم ، گویا بندگان خاطی را در این جا راهی نیست و اجابت خواسته هایشان ممکن نخواهد بود و سپس رو به پیرمرد گفت : سلام از ماست پدرجان، نه قاب چرمین را نیافتم که هیچ و هر چه رشته بودم ،پنبه شد و تمام امیدم به باد فنا رفت.
پیرمرد نورانی که خود را غلام رضا معرفی کرد ، افسار اسب را در دست گرفت و گفت : این چه حرفی ست که میزنی؟ امید تمام انسانها خداست ، تا خدا هست ناامیدی معنایی ندارد ، درضمن به جایی آمده ای که حریم حجتی ست از دوازده حجت خدا ، حکماً تا اینجا تاخته ای که به زیارت امام برسی ،بیا تا من اسبت را به اصطبلی که مخصوص اسب های زوار است میبرم ، تو هم با امام رضا (ع) خلوتی داشته باش، زمان را دریاب ، امروز به خاطر جشن حاکم ، حرم خلوت تر از همیشه است.
سهراب بدون زدن حرفی ، آهی از دل برکشید، او بدون آنکه بداند به کجا می آید ،راه پیموده بود ، احساس می کرد ،فقط در این مکان است که آرام می گیرد و آرامشش را به دست خواهد آورد.
غلامرضا به سمتی که اصطبل بود راه افتاد و سهراب هم رو به درب ورودی حرم حرکت کرد..
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی
🛑چرا باید خدا را عبادت کنیم با اینکه از ما بی نیاز است؟
✅روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
🌼حضرت موسی علیه السلام فرمود:
یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم.
🐐 روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد.
🌴با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز !
🌼خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود.
💥 می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است.
❄️دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
🌟ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم...
🌟"وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ "
و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
📙الانوار النعمانیه
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پناهیان: فتنه اخیر یک فتنه به شدت ضدزن بود
حجت الاسلام پناهیان در اجتماع بانوان فاطمی برای دفاع از حریم ولایت در مسجد مقدس جمکران:
فتنهای که اخیرا در کشور رخ داد یک فتنه به شدت ضدزن بود چون فحش می دادند توهین های سخت می کردند چون آدم کشی های وحشیانه در آن صورت گرفت.
زن موجود مهربانی است. زن دل رحم است. زن دین هم نداشته باشد برای او فحش دادن سخت است. در اغتشاشات فحش های رکیک می دادند یعنی این نهضتِ مردان وحشی است. حالا امکان دارد 4 تا زن هم استخدام کرده باشند. نهضت زنانه نیست. زن موجود لطیفی است.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️آهنگران اونا و آهنگران ما کنار هم😂✅
آهنگران خودمون هنگ کرده😂
@Emam_kh
♨️ تیتر یک سایت نو+جوان
🎙️ آقا در دیدار مردم قم، تبلیغات را نقشه دیرینه دشمن علیه ایران دانستند
⚠️ دسیسۀ وسوسه!
➕ هر جا ایستادید، بر پیرامون خود اثر بگذارید
💫 آیتالله سیدعلی خامنهای و نوجوانان ایران اسلامی
@Emam_kh
🔴تلخترین مثالی که میتوانست در سخنان رهبری بیان شود، همین مثال سکوت و تعلل توابین نسبت به حادثه کربلا بود!
🔹امروز اگر نفر به نفر من و شما حرف نزنیم و نفهمیم تبیین حقایق و شرح تاریخ انقلاب به چه اندازه اهمیت دارد، مصداق همان توابین خواهیم بود!
خواب نمونیم!
@Emam_kh
👈 برای کنترل سرفه، شربت "پیاز و عسل" یکی از راه های قدیمی و بسیار موثر بشر از عصر باستان تا کنون است.
1 - یک عدد پیاز را به ریزترین شکل ممکن، رنده کنید و داخل ظرف شیشه ای بریزید. (پیاز قرمز، بهترین نوع پیاز است)
2- سه برابر حجم پیاز رنده شده، عسل طبیعی به آن بیفزایید.
3- ترکیب به دست آمده را به هم بزنید و به مدت سه روز در دمای معمولی اتاق و در ظرف شیشه ای دربسته نگه دارید.
🔹️بعد از سه روز، شربت پیاز و عسل، آماده و قابل استفاده است. هر روز ناشتا و نیز هر 8 ساعت، یک قاشق غذاخوری از آن میل کنید.
🌹🍃🌹🍃🌹
#شیرینی_موزائیکی
مواد لازم
خامه صبحانه نصف پاکت
شکلات تخته ای ۱۰۰ گرم
شیر کمی
پسته و گردو نصف لیوان
کنجد به دلخواه یک قاشق غ
بیسکوییت پتی بور دو بسته ساده و شکلاتی
طرز تهیه
در ابتدا بیسکوییت را خرد کنید خیلی ریز نشود سپس خامه را در ظرفی ریخته روی حرارت قرار دهید تا گرم شود شکلات را از قبل خرد کنید و به خامه اضافه کنید و هم بزنید تا یکدست شود بعد به بیسکوییت اضافه کنید و هم بزنید مغز گردو و پسته را همراه با کمی شیر اضافه کنید (اگر مایل به کنجد یا هر مغز دیگری هستید در همین مرحله اضافه کنید) و خوب مخلوط کنید آنگاه مواد را روی سلفون بریزید و به قطر دلخواه رول کنید و در یخچال به مدت حدودا دو ساعت استراحت دهید تا خودش را خوب بگیرد سپس با چاقو برش بزنید و با قهوه ای داغ نوش جان نمایید.
🍪🍪🍪🍪🍪
26.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 زن، زندگی، آزادی
🔻امروزه با تمام تبلیغاتی که علیه جایگاه زنان مسلمان در تمام رسانههای تبلیغاتی غرب صورت میگیرد، آماری تکاندهنده از شکست این تلاشها حکایت دارد. در واقع زنان حدود ۷۰ درصد از تازهمسلمانهای اروپایی و آمریکایی هستند. بنابراین خود غربیها به عمق اندیشهی اسلامی و تأثیرگذاری بر جوامع خودشان پیبردهاند و از این ناحیه احساس خطر میکنند. آری زن در تمدن غرب بیش از آنکه یک انسان باشد تبدیل به یک کالا شده است که اگر نتوانند آن را بفروشند آن را می کشند.
#صبا
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 اجازه ندهید‼️
⛔️ اجازه ندهید که یه عده ای با تکیه به نام آزادی منکرات را، فحشا را، بی بند و باری را در جامعه رایج کنند‼️
🛑همه ی مسوولین بخش های مختلف کشور در این زمینه مسوولند!!
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍❤️پیشاپیش میلاد حضرت زهرای اطهر سلام الله مبارک
علی رو بلند بگو
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه_شنبه_های_جمکرانی
حیدری وار بیا حیدر کرار زمان؛
جمکران منتظر منبر مردانه تست ..
پرده بردار از این مصلحت طولانی؛
که جهان معبد و منزلگه شاهانه تست ..
#میثم_بشیری
#یا_مهدی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیـایید 🕊⭐️
دعا كـنيم
در ايـن جهان 🕊⭐️
دلـی نـاشـاد
و غـمگين نباشـد 🕊⭐️
اشكی برگونه ای از
نااميدی جـاری نگردد🕊⭐️
و دنيايی سراسر صلح
و دوستـی و قـلب هـايی🕊⭐️
بهم نـزديک داشتـه باشیم 🕊⭐️
شبتون خـوش و سراسر آرامـش🕊⭐️
@Emam_kh