eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ سجدۀ نماز 🔷 س ۶۵۰۲: در صورت نبودن مُهر (خاکی یا سنگی) برای نماز بر چه چیز های دیگری می توان سجده کرد؟ آیا می توان بر کاغذ و دستمال کاغذی نیز سجده کرد؟ ✅ ج: سجدۀ نماز باید بر زمین یا گیاهان غیر خوراکی و پوشیدنی که از زمین می‌روید مانند سنگ، خاک، چوب، برگ درختان و امثال آن انجام گیرد و سجده بر چیزهای خوراکی و پوشاکی، هر چند از زمین بروید مانند پنبه و گندم و نیز چیزهای معدنی که از جنس زمین محسوب نمی‌شود مانند فلزات، شیشه و امثال آن صحیح نیست اما سجده بر چیزهایی که از زمین می‌روید و فقط خوراک حیوان است مانند علف و کاه صحیح است و همین طور سجده بر مثل آجر، سفال، گچ، آهک، سیمان و نیز کاغذ و دستمال کاغذی که از چوب و گیاهان (غیر از کتان و پنبه) ساخته می‌شود، صحیح می باشد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷مهدی جان 🌷 ما ساکن عصرجمعه هاییم. تو منتظری که ما بیاییم. غربت... چه حکایت غریبی است!!! آقا توکجا و ما کجاییم؟؟؟ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 امام خمینی (ره) : 🔵 این انقلاب امانتی است که باید به دست شما به صاحب اصلی آن سپرده شود. از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر ، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است. 📚 صحیفه نور جلد ۱۲ ص ۱۲۵ 🌺 فرا رسیدن سالروز میلاد فرزند خلف حضرت فاطمه (س) حضرت روح الله و تقارن آن با میلاد مادر بزرگوارش بر همه آزادی خواهان جهان مبارک باد. 🌺 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت دلدادگی ۴۷ 🎬 : یاقوت دستانش را پشت سرش به هم قفل کرد و همانطور که ذهنش درگیر سهراب بود ، قصد داشت به اتاقش برود و چاره ای برای پیدا کردن سهراب بیاندیشد ،یاقوت خوب می دانست که آقاسید مرد مال و منال دار و دست و دلبازیست و این جوان ،اینقدر برای او ارزش دارد که حاضر است سکه های طلای زیادی برای پیدا کردنش خرج کند ، چون یاقوت به چشم خود دیده بود وقتی خبر آمدن پسر کریم با مرام را بعد از گذشت سالهای سال ،به آقا سید داد ، علاوه بر کیسه ای پر از سکه های طلا ، ناهار و شام و ناشتایی رنگارنگ بود که به کاروانسرا می رسید و سهراب بیچاره خیال می کرد این دست و دلبازی ها کار اوست ، ولی تمام خرج و مخارج و برنامه ها زیر سر آقاسید بود ، درست است که یاقوت رابطه ی سهراب را با آقاسید نمی دانست اما خوب می فهمید که ارزش این پسر برای سید ،بیشتر از آنچه هست که فکرش را می کرد. یاقوت نزدیک درب اتاق رسیده بود که با صدای چرخ های کالسکه ای که وارد کاروانسرا شد ، به خود آمد. یاقوت به عقب برگشت و با دیدن کالسکه ی مجلل که مشخص بود از کالسکه های دربار است ، با دستپاچگی دستی به چشم بندش کشید و لباس هایش را کمی صاف کرد و با شتاب خود را به درب کالسکه ، که حالا در چند قدمی او ایستاده بود، رساند. سربازی که کنار کالسکه چی نشسته بود ،با یک جست ،پایین پرید و جلوی کالسکه آمد و بی توجه به یاقوت ، درب کالسکه را باز کرد و خانمی با عبا و روبنده ی اعیونی و گرانقیمت ،پا روی پله ی کالسکه گذاشت . یاقوت خان ،هاج و واج صحنه را نظاره می کرد ، با بیرون آمدن آن بانو ،کمی جلوتر رفت و همانطور که سرش پایین بود گفت : س...س..سلام، خوش آمدید...نمی دانم چه شده که امروز کاروانسرای یاقوت ، منور به وجود شما شده!!! گلناز که کاملا متوجه هیجانی که در صدای این پیرمرد یک چشم ، موج میزد ،شده بود ، اندکی روبنده ی سفید حریرش را بالا زد و همانطور که سرتاپای یاقوت خان را از نظر می گذراند گفت : سلام آقا...احتمالا شما باید یاقوت خان باشید، درست است ؟ یاقوت همانطور که سرش را تند تند تکان می داد گفت : ب..ب...بله ، بنده چاکرتان یاقوت هستم ، قدمتان روی چشم ، درست است کاروانسرای یاقوت در حد شما نیست ،اما خوشحال می شوم ، میهمان زندگی ساده ما باشید و قدم رنجه فرمایید داخل کلبه ی محقر ما و با اشاره به اتاقش ، گلناز و همراهانش را به آن سمت راهنمایی کرد. گلناز که عمری در قصر زندگی کرده بود ، با غروری که خاص قصر نشینان بود ،یکی از ابروهایش را بالا داد و گفت : نه...با شما کاری نداشتیم ، می خواستم جوانی را که گویا در اینجا اقامت کرده ،ببینم، نامش سهراب است از سیستان آمده...اگر می شود، حضور ما را به اطلاع ایشان برسانید ، با او کاری فوری داریم... ادامه دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی
روایت دلدادگی ۴۸ 🎬 : یک هفته از زمانی که گلناز به کاروانسرا رفت و دست خالی برگشت می گذشت. یک هفته ای که فرنگیس در تبی شدید می سوخت و هیچ طبیبی هم قادر به تشخیص درد او نبود. روح انگیز همانطور که دستمال را به گلاب آغشته می کرد و بر چهره ی دختر یکی یکدانه اش می کشید ، اشک گونه اش را پاک کرد و خیره در چشمان به گود نشسته ی فرنگیس شد و گفت : مادر به فدایت ، آخر بگو‌ تو را چه شده ؟ روز جشن که سرحال و قبراق بودی ، فکر کنم درست بعد از آمدن بهادر پسر وزیر ،حالت دگرگون شد ، عزیزکم ، من مادرم و میدانم که دل خوشی از این جوان نداری ، اما آسمان به زمین که نیامده ، خودم با پدرت صحبت می کنم و میگویم که دلت در گرو این جوانک نیست ، دیگر احتیاج به غصه خوردن ندارد . این موضوع با یک نه گفتن سر وتهش هم می آید ،چرا....چرا...اینگونه با خود می کنی؟! مگر نمیدانی تمام دارو ندار روح انگیز بیچاره ،تو و برادر دوقلویت فرهاد هستید؟! چرا با خود آن چنان می کنید و با دل من اینچنین؟! فرنگیس که انگار در عالم دیگری سیر می کرد ، دست به کمینه ی تخت گرفت ، با کمک مادرش از جا بلند شد و همانطور که دست به طرف میز چوبی کوچک کنار تخت می برد تا قرآن همیشگی اش که جز او مونسی نداشت ،بردارد.... آه کوتاهی کشید و رو مادرش گفت : دردم از آن است و درمان نیز اوست.... روح انگیز با تعجب حرکات فرنگیس را نگاه می کرد ، قرآن که در آغوش فرنگیس جای گرفت ، روح انگیز دستی روی قرآن کشید و‌گفت : بی شک این کلام خدا برکت و شفاست.... اندکی استراحت کن ، بده من آیاتی از این کتاب مقدس را برایت بخوانم. فرنگیس لبخند کمرنگی روی لب نشاند خم شد و ابتدا بوسه ای به قرآن و سپس به دست مادر زد و گفت : اگر اجازه بدهید می خواهم به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم ، احساس می کنم دوای دردم، آرامشی ست که در حرم جاریست . روح انگیز همانطور که کمک می کرد فرنگیس بایستد گفت : حالا با این حال و روزت ،زیارت چه واجب است؟ لااقل می گفتی قبل از رفتن ، حرم را قُرق کنند. فرنگیس ،دست مادر را پس زد و سعی می کرد نشان دهد که سرحال آمده است و‌گفت : احتیاج به قرق نیست ، نهایتش ،به محض رسیدن حرم را خلوت می کنند ، مادر جان ، خودتان گفتید که زیارت امام ،عین شفاست و همانطور که به سمت لباسهای آویزان در کمد پستوی اتاقش میرفت ، ادامه داد...به تنهایی می روم ، فقط گلناز میتواند همراهم باشد و با اشاره به آغوشش ادامه داد و این قرآن.... دیگر هیچ... ادامه دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی
🔸پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» فرمودند: به جبرئیل گفتم: ای حبیب من جبرئیل! چرا فاطمه در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» نامیده شده است: جبرئیل گفت: 🔹«سُمِّيَتْ فِي الْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ‏ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا و هِيَ فِي السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ» يَعْنِي نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّيهَا» 🔹او بدین سبب در زمین فاطمه نامیده شده، که شیعیان خود را از جهنم رهایی می‏‌بخشد، و دشمنانش از محبت وی بی‏‌بهره خواهند بود، 🔹در آسمان بدین جهت منصوره است که خداوند فرموده: «در آن روز (قیامت) مؤمنان به‌جهت یاری خدا که هر فردی را بخواهد یاری دهد خرسند می‏‌شوند»؛ منظور از این یاری همان نصرتی است که فاطمه به دوست‌داران خویش خواهد کرد. 📚 معاني الأخبار؛ ص396 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی حضرت آقا تیرماه ۱۳۷۸ بعد از فتنه ۷۸ در جمع بسیجیان؛ سخنانی که انگار برای همین امروزه!! ای @Emam_kh
💐 لوح | مادری برای پدر‌ 🔆 در آستانه ولادت خجسته حضرت فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) ریحانه لوح مادری برای پدر را منتشر می‌کند: 🔸رهبرانقلاب: [حضرت فاطمه سلام الله علیها] از کودکی مادر را از دست میدهد که برای دختری در این سن بسیار دشوار است، او در کنار تحمّل این دشواری، کار بزرگی را انجام میدهد و این دختر است که غمگسار پدر میشود. این غمگساری ادامه پیدا کرد تا در دوران مدینه و در اُحُد و در خندق و در بسیاری جاهای دیگر که آن وقت پیغمبر فرمود: فاطِمَةَ اُمُّ اَبیها‌. مادری کرد برای پیغمبر.‌‌ 🗓 ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ @Emam_kh
🔴 دیکتاتورهایی پشت نقاب دموکراسی پس از پیروزی "لولا داسیلوا" در انتخابات ریاست جمهوری برزیل و شکست "ژائیر بولسونارو"نامزد متمایل به آمریکا ، طرفداران بولسونارو در اعتراض به نتایج اعلام شده دست به اعتراض و اغتشاش زدند. برزیل چندمین کشور در سال های اخیر است که در آن طرفداران آمریکا پس از شکست در انتخابات ، تمام ادعاها و شعارهای دموکراتیک قبلی خود را زیر پا می گذارند و دیکتاتوری پنهان خود را آشکار می کنند. قبلا همین رفتار ناجوانمردانه را از غربگداها در کشورهایی همچون ونزوئلا ، بولیوی و صدالبته کشور خودمان پس از انتخابات پرشور ۸۸ شاهد بوده ایم . برای این جماعت ، دموکراسی و سازوکار انتخابات تازمانی پسندیده است که خودشان پیروز آن باشند وگرنه هیچ ارزشی برای مردم سالاری قائل نیستند و در عمل روی همه دیکتاتورها را سفید می کنند ... ✍ قاسم_اکبری 🇮🇷 @Emam_kh