┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄
📜 خطبه114 : در اندرز به مردم
1⃣ ارزش ستايش و شهادت به يگانگی خدا
♦️ستايش خداوندی را سزاست که حمد و ستايش را به نعمت ها و نعمت ها را به شکرگزاری پيوند داد. خدای را بر نعمت هايش آن گونه ستايش می کنيم که بر بلاهايش. و برای به راه آوردن نفسِ سرکش که در برابر اوامر الهی سُستی می کند و در ارتکاب زشتی ها که نهی فرمود شتاب دارد، از خدا ياری می خواهيم و از گناهانی که علم خدا به آنها احاطه دارد و کتابش آنها را برشمرده و ثبت کرده طلب آمرزش می کنيم. علم خداوندی که کمترين نارسايی نداشته و کتابی که چيزی را وانگذاشته است. به خدا ايمان داريم، ايمان کسی که غيب ها را به چشم خود ديده و بر آنچه وعده داده اند آگاه است، ايمانی که اخلاص آن شرک را زدوده و يقين آن شک را نابود کرده است. و گواهی می دهيم که خدايی نيست جز خدای يکتا نه شريکی دارد و نه همتايی و گواهی می دهيم که محمد بنده و فرستاده اوست «که درود خدا بر او و خاندانش باد». اين دو گواهی (شهادتين) گفتار را بالا می برند و کردار و عمل را به پيشگاه خدا می رسانند، ترازويی که اين دو گواهی را در آن نهند سبک نباشد و اگر بردارند با چيز ديگری سنگين نخواهد شد.
2⃣ سفارش به تقوی
♦️ ای بندگان خدا! شما را به تقوای الهی سفارش می کنم که زاد و توشه سفر قيامت است. تقوا توشه ای است که به منزل رسانَد، پناهگاهی است که ايمن می گرداند. بهترين گوينده آن را به گوش مردم خوانده و بهترين شنونده آن را فرا گرفت، پيامبری که بهتر از هر کس سخن را به گوش مردم رساند. پس خواننده دعوت خود را به خوبی شنواند و شنونده خود را رستگار گرداند. ای بندگان خدا! همانا تقوای الهی دوستان خدا را از انجام محرّمات باز می دارد و قلب هايشان را پر از ترس خدا می سازد، تا آنکه شب های آنان با بی خوابی و روزهايشان با تحمّل تشنگی و روزه داری سپری می گردد، که آسايش آخرت را با رنج دنيا و سيراب شدن آنجا را با تحمّل تشنگی دنيا به دست آوردند. اجل و مرگ را نزديک ديده و در اعمال نيکو شتاب کرده اند، آرزوهای دنيايی را دروغ خواندند و مرگ را به درستی نِگَريستند.
┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عاقبت کسی که به درخواست برادر دینیاش اعتنا نمیکند
🔹 شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیتالله خامنهای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
📜 ایمان به ولایت عامل استحکام و قدرت مضاعف
▫️مادام كه ايمان به ولايت مبدل نشود، نيروى جلوگير و مصلح نخواهد بود.
▫️اگر ما چهار نفر هر كدام از ليوان خودش دفاع و حفاظت كند، پس هر ليوان يك محافظ بيشتر نخواهد داشت؛ اما اگر هركس از همه ى ليوانها حفاظت نمايد، پس هر ليوان چهار محافظ خواهد داشت و هر خانه و هر فرزند و هر خانواده محافظ هاى زيادترى خواهند داشت.
▫️ همين باعث قدرت تو و ترس دشمن و نگهدارى از مصالح عمومى و كلى خواهد بود.
▫️آنجا كه رشته ى ولايت گسسته شود، هر كدام براى شكستن ديگرى كافى هستيم و نياز به دشمن خارج نيست.
▫️ آنجا كه اين رشته مستحكم گردد و هر كس پاسدار حريم و حرمت تمامى همراهان باشد؛ ناچار، هجوم و تجاوز و تعارضى نخواهد بود؛ كه اهل كفر به خاطر منافع درگير مى شوند.
▫️ اصل نصرت، از اين ريشهها تغذيه مىكند و اصل ولايت تا اين حد گسترده است.
▫️پس آنجايى كه از تو كمك بخواهند و از تو دعوت كنند و حفاظت از مصالح و دفع فتنه را طالب باشند، نمى توانى كوتاهى كنى و نمى توانى چشم و گوش ببندى.
▫️آنجا كه دلى از ايمان سرشار شده باشد و اقدام هم كرده باشد و توان خودش را به كار برده باشد و هجرت نموده باشد و براى مبارزه و جهاد با جان و مالش آماده شده باشد، نمىتوان او را تنها گذاشت و با دست و چشم و زبان به يارى او نيامد.
❛❛ عینصاد
📚 از_معرفت_دینی_تا_حکومت_دینی | ص ۴۰
:
🇮🇷 @Emam_kh
37.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بخشی از بیانات دشمنشکن و مهم حجتالاسلام #محمودی در اولین خطبۀ نماز جمعه ورامین در سال ۱۴۰۲
🔻امروز دنیای استکبار با تکیه بر فضای مجازی و ارائۀ الگوهای غلط به جنگ عفاف و حجاب آمده است.
🔻 متأسفیم از برخی مسئولان غیرمسئول که برای مدیریت فضای مجازی تدبیری اتخاذ نکردهاند.
🔻چرا مسئولان سالیان سال است که در برابر دغدغۀ مقام معظم رهبری، مردم و نخبگان دلسوز اقداماتی انجام نمیدهند.
🔻مطالبهگران دلسوز در فضای مجازی از مطالبهگری خسته نشوند و باید فضای مجازی مدیریت شود.
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✏️امضاء از این بالاتر میخوای؟
دختر خانم؛
شاید تو این روزگاری که دین فروشی رایج شده،
وقتی کسی که بهت تذکر میده برای حجاب،
کنارش بزنی و چندتا بیغیرت هم تشویقت کنن!
امّا بدون،
یه جایی،
یه کسایی جلوت رو میگیرن،
که دیگه راهی برای جبران نیست...
✍️محمدجوادمحمودی
🇮🇷 @Emam_kh
🔰 حاج_قاسم در سحرهای ماه رمضان
🔺در ماه مبارک رمضان، هر شب ٢ ساعت قبل از اذان صبح بیدار ميشدند و نافله و قرآن و دعای سحر را ميخواندند و به سجده طولانی ميرفتند و استغفار میكردند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷 آیه_170_سوره_بقره
🌸 وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَآ أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَآ أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنآ أَوَلَوْ كَانَ ءَابَآؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لَا يَهْتَدُونَ
ترجمه:و هنگامى كه به آنها (مشركان) گفته شود: آنچه را خدا نازل كرده است پیروى كنید، گویند: بلكه ما از آنچه پدرانِ خود را بر آن یافتیم پیروى مى نماییم. آیا باید تابع آنها باشند؟هرچند پدرانشان چیزى نمى فهمیدند و هدایت نمی شدند.
🌺 آیه قبل به ما هشدار داد كه از پیروى گام ها و فرمان هاى شیطان، دورى كنیم. این آیه یكى از مصادیق راه شیطان را كه تقلید كوركورانه است بیان مى كند. پیروى و اطاعت عقلانى مانعى ندارد، مورد انتقاد قرآن، تقلید از كسانى است كه نه خود داراى تعقّل بوده اند و نه هدایت انبیا را پذیرفته اند. هدایت الهى، در هر عصر و زمانى وجود دارد. از اینكه قرآن مى فرماید: نیاكان آنان هدایت پذیر نبودند، استفاده مى شود كه هدایت الهى در هر زمانى بوده، ولى آنها نمى پذیرفتند.
🔹 پيام های آیه 170سوره بقره 🔹
✅ پیروى از سنّت و راه نیاكان، اگر همراه با استدلال و تعقّل نباشد، قابل پذیرش نمى باشد. «الفینا علیه ابائنا»
✅ تعصّباتِ نژادى وقبیله اى، از زمینه هاى نپذیرفتن حقّ است. «بلنتّبع... ابائنا»
✅ آداب و عقاید نیاكان، در آیندگان اثر گذار است. «ما الفینا علیه ابائنا»
✅ راه حقّ، با عقل و وحى به دست مى آید. «لایعقلون شیئاً و لایهتدون»
✅ انتقال تجربه و دانش ارزش است، ولى انتقال خرافات از نسل گذشته به نسل آینده، ضد ارزش مى باشد. «اباؤهم لایعقلون»
✅ عقل،ما را به پیروى از وحى، رهبرى مى كند. «اتّبعوا ما انزلنا... او لوكان اباؤهم لا یعقلون»
آیه170🌹ازسوره بقره 🌹
وَ إِذا :وهنگامی که
قِيلَ :گفته شود
لَهُمُ :به آنان
اتَّبِعُوا :پیروی کنید
ما أَنْزَلَ:آنچه را فرو فرستاده است
اللَّهُ :الله
قالُوا :گویند
بَلْ :نه بلکه
نَتَّبِعُ:پیروی می کنید
ما أَلْفَيْنا:آنچه را یافته ایم
عَلَيْهِ:درآن
آباءَنا :پدرانمان را
أَ وَ لَوْ :آیا گرچه
كانَ آباؤُهُمْ : پدرانشان
لا يَعْقِلُونَ :خرد نورزیده
شَيْئاً :چیزی را
وَ لا يَهْتَدُونَ: وراه نیافته باشند
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
4_327849576851570853.mp3
1.13M
آیه ۱۷۰ ازسوره بقره
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
📢 هر روز #قرآن بخوانید؛ حتی نیم صفحه
🔹 رهبر انقلاب: استماع قرآن یک امر تفنّنی نیست... هر روز حتماً قرآن بخوانید. حالا نمیگویم روزی مثلاً فرض کنید نیم جزء یا یک حزب بخوانید... روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه، امّا ترک نشود. در طول سال روزی نباشد که شما قرآن را باز نکنید و قرآن را تلاوت نکنید.
⚡️ #بهار_معنویت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 سیاسیون عامل بی بند و باری جامعه :
📽استاد پناهیان :
کاری که سیاسیون بی شرف و رذل برای جمع کردن رای با مردم کردند ، ماهواره نتوانست انجام دهد . 😔
⚠️📌ریشۀ بیبندوباری در همۀ دنیا سیاسی است؛
ایران هم از این قضیه استثناء نیست!
🔹لعنت خدا بر سیاسیونی که برای رسیدن به اهداف پلیدشون به انواع ترفندها متصل می شوند .
🔹اگر بخشی از سیاسیون ما به خاطر رای آوردن ، در طول این ۳۰ _ ۴۰ سال گذشته ، فساد را دامن نمی زدند ، ۱۰ ٪ این وضع فسادی که شما می بینید ، توسط ماهواره ها نمی تونست ایجاد بشود .
:
🇮🇷 @Emam_kh
⛔️مسئولانی که به عریانی اعتقاد دارند❗
🔻اگر در روزهایی که کرونا در اوج تاخت و تاز خود روزانه چند صد نفر قربانی می گرفت، مسئولی می گفت که «کاری نمی شود کرد و باید با کرونا کنار بیاییم»، قطعا با برخورد تند اجتماعی مواجه می شد و مجبور به ترک صندلی قدرت میشد.
🔻در همه گیری کرونا با مرکزیت ستاد ملی کرونا، علاوه بر اینکه حداکثر توان درمانی کشور به میدان آمد، پژوهشگران انواع واکسن و دارو، نیروهای مردمی و جهادی، صداوسیما و رسانهها، مساجد و اماکن مقدس و طلاب، نیروهای ارتش و سپاه و بسیج... همه پای کار بودند.
🔻تا جاییکه پلیس در برخی ایام با انواع مانع و حتی دپوی خاک! برخی جادههای اصلی را می بست و صداوسیما بخش زیادی از توان رسانهای و خبری خود را روزانه برای مبارزه با این ویروس منحوس متمرکز کرده بود.
🔻در کنار همه اقدامات بالا، دستگاههای نظارتی مراقب بودند که تا حد امکان منتقدان در چارچوب مشخصی حرکت کنند و موجب اختلال در سیاست اصلی کشور در مقابله با کرونا نشوند.
🔻اما چرا از تجربه شکست دادن کرونا در مورد ویروس فحشا و عریانی و موضوع کشف حجاب استفاده نمی شود؟
🔻آیا در زمان شیوع کرونا، مسئولان فقط مردم را به تقویت بدن در برابر کرونا دعوت می کردند که امروز برخی فقط از کار فرهنگی در برابر هجوم عریانی دم می زنند؟
🔻آیا روزی که با تمام توان، رعایت #فاصله_اجتماعی را الزامی می کردند، نگران موضوع #دوقطبی _اجتماعی بودند؟
🔻چرا زمانی که زدن #ماسک برای دریافت خدمات در بخش های عمومی و خصوصی الزامی شد، مساله محدود کردن آزادی های اجتماعی مطرح نمیشد؟
🔻آیا زمانی که پلیس برای بستن جاده ها و جریمه کردن خودروهایی که در زمان ها و یا مسیرهای غیر مجاز اقدام می کرد، کسی پلیس را به دخالت نظامیان در حوزه سلامت و پلیسی کردن فضا متهم میکرد؟
🔻آیا صدا و سیما فقط در شبکه سلامت به کرونا می پرداخت یا همه شبکه ها بدرستی درگیر اخبار و شیوههای درمان آن می کردند؟
🔻آیا برای درمان ویروس فحشا و عریانی دهها گروه پژوهشگر و دانشمند و شرکت دانش بنیان مانند درمان کرونا مشغول تولید داروی درمان اجتماعی هستند یا موسسات ذیربط اعم از معمم و مکلا در تعطیلات بهاری هستند؟
چطور حرم ها در ایام شیوع کرونا بسته شد ولی برخی اجازه بسته شدن فلان مرکز تجاری یا گردشگری که پرچمدار عریانی شده است را نمی دهند؟
🔻واقعیت تلخ این است که به نظر نگارنده علاوه بر اینکه ستاد ملی مقتدری در کشور برای مبارزه با فحشا وجود ندارد، «برخی» از مسئولان در قوای سه گانه و مجموعههای اجرایی، انتظامی و علمی ذیربط، منهای هوشمندی، اعتقاد محکم و کاملی به احکام اسلام ندارند و از شیوع کرونا در جامعه از شیوع گناه و فساد در جامعه بیشتر می ترسند در حالی که هر دو فورا باید درمان شوند...
✍حمیدرضا ابراهیمی
🇮🇷 @Emam_kh
نامه شهید فتحعلی رستمی به مادرش، یازده روز قبل از شهادت، در سن ۱۹ سالگی!
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم
سلام بر تو ای مادرم!
سلام بر تو ای چشمۀ پرفیض، سلام بر تو ای خورشید تابان.
امیدوارم که سلامم را بپذیری.
تو بزرگی، تو باشکوهی.
هر چند که جثّهای ندارم.
چگونه بزرگی و صلابتت را بر لوح سفید دفترم بنگارم؟ چگونه شهامتت را شرح دهم؟ میدانم که نمیتوانم.
قلم در دستم میلرزد، افکارم به جایی بند نمیشود، زبانم الکن شده، چه بگویم در مدحت و چه بنویسم در وصفت.
ای مادر عزیز، کدامین سخن میتواند کمالات تو را بیان کند؟ کدامین نویسنده میتواند تو را درک کند و سپس در مدحت شعر و مقاله بنویسد؟
وقتی قاصد خوشخبر مژده آورد که پسرانت با هم مجروح شدهاند، همه فکر میکردند که تو تحمل نداری، ولی تو صبر کردی و گفتی که من برای شهادت آنها آماده بودم و گفتی که رضایم به رضای خدا و لبخند زدی.
چه بگویمت؟ تو کوهی، تو اسوۀ صبری، صبر خدا در جام داری، تو شوری و صفا.
تو مادر برادرم «علیاکبر» هستی که زیباترین شعر حماسی را سرود و بر منارۀ عشق اذان خون خواند.
تو مادر برادرم «علیاکبر» هستی که در زیر شکنجۀ جانیان وحشی همۀ رنج را تحمل کرد.
تو مادر برادرم هستی که سر داد تا سردار جماران سرافراز باشد، مؤیّد باشد.
تو مادر برادرم هستی که اسماعیل شد.
تو مادر برادرم هستی که تازهداماد بود، ولی قاسم شد، به میدان رفت و جان داد و به خیل پویندگان راه دوست شتافت.
تو اکبر جوانت را به میدان فرستادی تا در کربلای ایران به ندای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی» حسینِ زمان لبیک گوید.
او جان داد تا اسلام پاینده باشد، او رفت تا اسلام نرود.
مادرم وقتی نیمههای شب گریههایت را میشنوم که با خواهرم همناله شدهای، وقتی که شبهای جمعه بر سر مزار اکبر شهیدم اشک میریزی، وقتی که لباسهای رزم برادرم را بر تن من میکنی، وقتی وظیفهات را ادا میکنی، وقتی که وصیتنامۀ برادرم را روی سینه میگذاری و گاه خسته از داغ هجرش به خواب میروی، از دل صبور تو انگشت حیرت به دهان میگیرم و درمییابم که داغ فرزند بسیار سنگین است.
با خود میاندیشم که روز محشر، حضرت زهرا سلامالله علیها بر تو لبخند میزند.
تو آنی که وقتی همرزمان برادرم خبر شهادت او را آوردند، دست آنها را بوسیدی و در جواب گفتی خوشا به سعادتش، گفتی که مگر خون او از خون علیاکبر حسین رنگینتر است؟
آری مادرم میرفتی که جنازۀ فرزندت را ببینی. سرش خونین بود و پارهپاره، انگشتانش قطع شده بودند. کوهها اگر به جای تو بودند، از جا کنده میشدند و خرد میشدند، ولی تو او را بوسیدی.
تو در کدامین مکتب درس آموختی که اینگونه فرهنگ شهادتطلبی را به فرزندانت یاد دادی؟
ای مادر تو از کدامین دیاری؟
تو از دیار مادران دلشکستۀ صحرای کربلا و صدر اسلامی، تو از تبار زینبی مادرم چه بگویمت؟ گل از دیدنت پرپر میشود، آسمان میگرید، زمین مینالد، بلبلان نجوای شهادت میخوانند.
مادرم! تو عصارۀ صبر و ایمانی، پس میدانم اگر جنازۀ مرا هم برای تو بیاورند شکر میکنی، چرا که تو خود مرا را به میدان فرستادی.
تو خود خواستی که امانت را به صاحبش بدهی.
سلام بر تو باد ای مادرم! سلامم را بپذیر.
فرزند کوچکت، فتحعلی
آبادان
۱۳۶۵/۱۰/۱۸
مادرشهیدان علی اکبر و فتحعلی رستمی و همسر جانباز شهید حاج عباس رستمی و مادر حجت الاسلام رستمی (نماینده رهبری در دانشگاههای کشور) روز اول رمضان(۳ فروردین۱۴۰۲) به همسر و فزندان شهیدش پیوست.
@Emam_kh
‼️استعمال آمپول برای روزه دار
🔷احتیاط واجب آن است که روزهدار از استعمال آمپولهای مقوی یا مغذّی، یا آمپولهائی که به رگ تزریق میشود و نیز انواع سِرمها خودداری کند. ولی تزریق آمپول برای بیحس کردن و نیز دارو گذاشتن در زخمها و جراحتها اشکال ندارد.
‼️استعمال دخانیات در حال روزه
🔷احتیاط واجب آن است که روزهدار از دودهای انواع دخانیات و نیز مواد مخدری که از راه بینی یا زیر زبان جذب میشود خودداری کند.
📕منبع: leader.ir
@Emam_kh
294.6K
هشدار مهم استاد تقوی:😱😱
🔴❌در مهمانی ها و جلسات، گناهان جامعه را تعریف نکنید❌🔴
نشر دهید.
#حجاب
#ماه_مبارک_رمضان
@Emam_kh
دختر_شینا
#قسمت_89
به بهانه اینڪه سردش شده بود آمد توی اتاق. زیر ڪرسی نشست. دستش را گذاشت زیر لحاف تا گرم شود. ڪمی بعد گرمِ تعریف شد. از ڪارش گفت، از دوستانش، از اتفاقاتی ڪه توی هفته برایش افتاده بود. خدیجه را خوابانده بودم سمت راستم، و بچه هم طرف دیگرم بود. گاهی به این شیر می دادم و گاهی دستمال خیس روی پیشانی خدیجه می گذاشتم. یڪ دفعه ساڪت شد و رفت توی فڪر و گفت: «خیلی اذیتت ڪردم. من را حلال ڪن. از وقتی با من ازدواج ڪردی، یڪ آب خوش از گلویت پایین نرفته. اگر مرا نبخشی، آن دنیا جواب خدا را چطور بدهم.»
اشڪ توی چشم هایم جمع شد. گفتم: «چه حرف ها می زنی!»
گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.»
گفتم: «چرا نبخشم؟!»
دستش را از زیر لحاف دراز ڪرد و دستم را گرفت. دست هایش هنوز سرد بود. گفت: «تو الان به ڪمڪ من احتیاج داری. اما می بینی نمی توانم پیشت باشم. انقلاب تازه پیروز شده. اوضاع مملڪت درست و حسابی سر و سامان نگرفته. ڪلی ڪار هست ڪه باید انجام بدهیم. اگر بمانم پیش تو، ڪسی نیست ڪارها را به سرانجام برساند. اگر هم بروم، دلم پیش تو می ماند.»
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_90
گفتم: «ناراحت من نباش. اینجا ڪلی دوست و آشنا، و خواهر و برادر دارم ڪه ڪمڪم ڪنند. خدا شیرین جان را از ما نگیرد. اگر او نبود، خیلی وقت پیش از پا درآمده بودم. تو آن طور ڪه دوست داری به ڪارت برس و خدمت ڪن.»
دستم را فشار داد. سرش را ڪه بالا گرفت، دیدم چشم هایش سرخ شده. هر وقت خیلی ناراحت می شد، چشم هایش این طور می شد. هر چند این حالتش را دوست داشتم، اما هیچ دلم نمی خواست ناراحتی اش را ببینم. من هم دستش را فشار دادم و گفتم: «دیگر خوب نیست. بلند شو برو. الان همه فڪر می ڪنند با هم دعوایمان شده.»
خواهرم پشت پنجره ایستاده بود. به شیشه اتاق زد. صمد هول شد. زود دستم را رها ڪرد. خجالت ڪشید. سرخ شد. خواهرم هم خجالت ڪشید، سرش را پایین انداخت و گفت: «آقا صمد شیرین جان می خواهد برنج دم ڪند. می آیید سر دیگ را بگیریم؟»
بلند شد برود. جلوی در ڪه رسید، برگشت و نگاهم ڪرد و گفت: «حرف هایت از صمیم دل بود؟»
خندیدم و گفتم: «آره، خیالت راحت.»
ظهر شده بود. اتاق ڪوچڪ مان پر از مهمان بود. یڪی سفره می انداخت و آن یڪی نان و ماست و ترشی وسط سفره می گذاشت.
ادامه دارد...✒
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دختر_شینا
#قسمت_91
صمد داشت استڪان ها را از جلوی مهمان ها جمع می ڪرد. دو تا استڪان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور ڪه سعی می ڪرد استڪان ها را از داخل هم دربیاورد، یڪی از آن ها شڪست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه توی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.»
چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود. سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت: «برو آماده اش ڪن، ببریمش دڪتر.»
بعد رو به من ڪرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.»
سفره را ڪه انداختند و ناهار را آوردند، یڪ دفعه بغضم ترڪید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می ڪرد. با خودم فڪر ڪردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند.
وقتی ناهار را ڪشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها ڪه به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و ڪنارم نشست و در گوشم گفت: «خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید.»
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_92
مهمان ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن داداش هایم رفتند و ظرف ها را شستند. اما صمد نیامد.
عصر شد. مهمان ها میوه و شیرینی شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد.
هوا ڪم ڪم داشت تاریڪ می شد، مهمان ها بلند شدند، خداحافظی ڪردند و رفتند.
شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده ڪرد. خدیجه سفره را انداخته بود ڪه در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن ها نبود. با نگرانی پرسیدم: «پس صمد ڪو؟!»
خواهرم ڪنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: «ظهر از اینجا رفتیم رزن. دڪتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دڪتر با چند تا آمپول و قرص خونِ دماغِ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: ‘شما ماشین را بردارید و بروید. من ڪه باید فردا صبح برگردم. این چه ڪاری است این همه راه را بڪوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد برمی گردم.’»
پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می ترڪیدم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸