امیرالمؤمنین عليه السلام:
كسى كه دنيا با آرزوهاى محال بفريبدش و با اميدهاى دروغين گولش زند، برايش كورى و كوردلى بر جاى گذارد و از آخرت جدايش سازد و در هلاكت گاه ها فرودش آرد
إنَّ مَن غَرَّتهُ الدنيا بمُحالِ الآمالِ و خَدَعَتهُ بزُورِ الأمانِيِّ أورَثَتهُ كَمَهاً ، و ألبَسَتهُ عَمىً، و قَطَعَتهُ عَنِ الاُخرى، و أورَدَتهُ مَوارِدَ الرَّدى
غررالحكم حدیث 3532
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام به۱۳رمضان خوش آمدیدن
سه شنبه تون معطر به عطر الهی
سلامی با دعاهای خوب
برای شما دوستان عزیز
🌹الهي امروزتون پر باشه از:
"برکت"
"دل خوش"
"آرامش"
"سعادت"
"موفقیت"
و توفیق عبادت خالصانه
🌹طاعات و عبادات شما قبول حق
🌹 سه شنبه تون پر از خیر و برکت
@Emam_kh
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
📜 خطبه121 : (پس از پذیرش «حكميت» در صفین، یکی از یاران گفت: ما را از حکمیت نهی فرمودی، سپس پذیرفتی و داور تعیین کردی، ما نمی دانیم کدام یک از این دو کار درست است؟ امام علیه السلام دست بر روی دست کوبید و با تأسف فرمود:)
1⃣ علل شكست كوفيان و پذيرش «حكميت»
♦️"اين سزای کسی است که بيعت با امام خود را ترک گويد و پيمان بشکند. به خدا سوگند، هنگامی که شما را به جنگ با معاويه فرا خواندم خوشايندتان نبود، ولی خداوند خير شما را در آن قرار داده بود، اگر مقاومت می کرديد شما را راهنمايی می کردم و اگر به انحراف می رفتيد شما را به راه راست برمی گرداندم، اگر سرباز می زديد، دوباره شما را برای مبارزه آماده می کردم، در آن صورت وضعيّتی مطمئن داشتيم.
امّا دريغ با کدام نيرو بجنگم؟ و به چه کسی اطمينان کنم؟ شگفتا! می خواهم به وسيله شما بيماری ها را درمان کنم، ولی شما درد بی درمان من شده ايد، کسی را می مانم که خار در پايش رفته و با خار ديگری می خواهد آن را بيرون کشد، در حالیکه می داند خار در تن او بيشتر شکند و بر جای ماند. خدايا! طبيب اين درد مرگبار به جان آمده و آب رسان اين شوره زار، ناتوان شده است."
2⃣ وصف ياران شهيدی كه وفادار بودند
♦️کجا هستند مردمی که به اسلام دعوت شده و پذيرفتند، قرآن تلاوت کردند و معانی آيات را شناختند، به سوی جهاد برانگيخته شده چونان شتری که به سوی بچّه خود روی می آورد شيفته جهاد گرديدند، شمشيرها از نيام برآوردند و گرداگرد زمين را گروه گروه، صف به صف، احاطه کردند، بعضی شهيد و برخی نجات يافتند. هيچ گاه از زنده ماندن کسی در ميدان جنگ شادمان نبودند و در مرگ شهيدان نيازی به تسليت نداشتند، با گريه های طولانی از ترس خدا، چشم هايشان ناراحت و از روزه داری فراوان شکم هايشان لاغر و به پشت چسبيده بود. لب هايشان از فراوانی دعا خشک و رنگ های صورت از شب زنده داری ها زرد و بر چهره هايشان غبار خشوع و فروتنی نشسته بود. آنان برادران من هستند که رفته اند و بر ماست که تشنه ملاقاتشان باشيم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت به دندان بگيريم.
3⃣ هشدار از فريبكاری شيطان
♦️ همانا شيطان راههای خود را به شما آسان جلوه می دهد تا گره های محکم دين شما را يکی پس از ديگری بگشايد و به جای وحدت و هماهنگی، بر پراکندگی شما بيفزايد و در پراکندگی شما را دچار فتنه گرداند. از وسوسه و زمزمه و فريبکاری شيطان روی گردانيد و نصيحت آن کس را که خيرخواه شماست گوش کنيد و به جان و دل بپذيريد.
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 رهبر انقلاب در حرم مطهر رضوی: هدف[دشمن]، ضعیف کردن جمهوری اسلامی بود، امّا آنچه در صحنه اتّفاق افتاد، درست بعکس آن چیزی بود که آنها خواسته بودند. جمهوری اسلامی نشان داد که قوی است. ۱۴۰۲/۱/۱
@Emam_kh
.
♻️ با شما هستم که مخالف اجرای قانون درباره حجاب هستید، آیا برای این سؤال پاسخی دارید؟
🇮🇷 @Emam_kh
و اینهمه از بی حجابی در سطح شهرهای بزرگ گفته میشه
از قرار ضدانقلاب بر رقص در۱۳فروردین که معلوم نبود موفق بشن یا نه گفته شد
ولی از سفره۲۷۰متری افطار در پل طبیعت تهران کسی چیزی میگه؟
اینکه آقا میفرمایند دشمن در تبلیغات از ما جلوتره یعنی همین
دشمن کار کم و عدد کم خودش رو با تبلیغات چندبرابرنشون میده
ما عده کثیر وکارهای بزرگی رو که درجبهه انقلاب انجام میشه اینقدر نمیگیم که کم کم خودمونم باور میکنیم کم هستیم و کاری ازمون برنمیاد
کاش زیبایی های جبهه انقلابی رو درک ومنتشرکنیم
#مهارتورم_رشدتولید
#بهار_معنویت
@Emam_kh
🔴 پناهیان: هنوز بیسوادهایی هستند که میگویند حجاب عقیده است و عقیده را تحمیل نکنید
🔹 چهل سال است نتوانستیم جا بیندازیم که دین، یک امر واقعی و احکامش تابع مصالح و مفاسد است. لذا خیلیها حجاب را یک امر ارزشی و غیرواقعی تلقی کرده و ضرورتش را درک نمیکنند.
🔹 بعضی از سیاسیون درجهیک این کشور که بعضاً آنها را برای ریاستجمهوری قبول میکنند، میروند حجاب را مسخره میکنند رأی میآورند. آیا کسی دندانپزشکی را مسخره میکند تا رأی بیاورد؟! نه؛ پس چرا حجاب را مسخره میکنند؟ چون حجاب را یک امر ارزشی میدانند و میگویند: حجاب به عقیده افراد بستگی دارد، عقیده را تحمیل نکنید! هنوز در این کشور بیسوادهایی هستند که میگویند حجاب عقیده است و عقیده را تحمیل نکنید.
🇮🇷 @Emam_kh
رهبر انقلاب: پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است
🔻پاسداشت شهیدان نابودی اسراییل؛
میلاد حیدری و مقداد مهقانی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ روایت های آخر الزمانی درباره دسیسه های شیطان درباره سست شدن خانواده ها
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷 آیه_179_سوره_بقره
🌸 وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَياَةٌ يَأُوْلِى الْأَلْباَبِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
🍀ترجمه:اى صاحبان خرد! براى شما در قصاص، حیات(زندگی) است. تا شاید شما تقوا پیشه كنید.
🔴 گویا آیه در مقام پاسخ به یک سرى ایرادهایى است كه به حكم #قصاص، به خصوص از سوى عده ای که ادعای روشنفکری می کنند مطرح مى شود. #قرآن مى فرماید: حكم قصاص براى جامعه انسانى تأمین كننده ى حیات و زندگى است. قصاص یك برخورد و انتقام شخصى نیست، بلكه تأمین كننده امنیّت اجتماعى است. در جامعه اى كه متجاوز قصاص نشود، #عدالت و #امنیّت از بین مى رود و آن جامعه گویا حیاتى ندارد . اسلام در كنار حكم قصاص، اجازه عفو و اخذ خونبها داده تا به مصلحت اقدام شود.از آنجا كه قانون قصاص، ضامن عدالت و امنیّت و رمز حیات جامعه است، در پایان آیه مى فرماید: «لعلّكم تتقون» یعنى اجراى این قانون، موجب خوددارى از بروز قتل هاى دیگر است.
🔹 پيام های آیه 179 سوره بقره🔹
✅ اجراى_عدالت، تضمین كننده حیات جامعه است. «لكم فى القصاص حیاة»
✅ تعادل میان رأفت و خشونت، لازم است. خدایى كه رحمان و رحیم است، #قصاص را رمز حیات مى داند. «لكم فى القصاص حیاة»
✅ تقوا و دورى از گناه، فلسفه احكام دین است. چه احكام عبادى و چه قضایى. «لعلّكم تتقون»
✅ قصاص، سبب بازدارى مردم از تكرار قتل است. «لعلكم تتقون»
آیه179🌹ازسوره بقره 🌹
وَ لَكُمْ : وبرای شما
فِي :در
الْقِصاصِ : قصاص ،پیگیری قتل
حَياةٌ:زندگانی است
يا أُولِي الْأَلْبابِ :ای خردمندان
لَعَلَّكُمْ : باشد که شما
تَتَّقُونَ: پرهیزکاری کنید
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
4_327849576851570862.mp3
2.14M
آیه ۱۷۹ ازسوره بقره
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
✔️ ایّام البیض
روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه های قمری
✨شرافت شب های ایّام البیض
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الْعَيْنَاءِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلامُ قَالَ: أُعْطِيَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ ثَلَاثَ لَيَالٍ لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِثْلَهَا: لَيْلَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ خَمْسَ عَشْرَةَ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ.
📚وسايل الشيعة، ج۸، ص۲۴به نقل از اقبال الاعمال
حضرت صادق علیه السلام فرمود: به این امّت سه شب داده شده است که به کس دیگری مثل آن اعطا نشده است: شب سیزدهم ، شب چهاردهم و شب پانزدهم هر ماه.
#ایام_البیض
#ماه_مبارک_رمضان
@Emam_kh
دعای مجیر - سماواتی.mp3
3.87M
💠 دعای #مجیر
با صدای مهدی سماواتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
˹ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻آیا تتو و خالکوبی مانع وضو و غسله؟
🔻 احکام پوشش و لباس شهرت
🔻 احکام موسیقی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چرا به دلار حاکمیت میدهید و رقیب ریال را تقویت میکنید؟!
رهبر انقلاب:
🔹 بعضی از شرکتهای بزرگ پر درآمد با مواد اولیه داخلی قیمت محصول خود را با دلار تلگرامی جعلی تنظیم میکنند!
🔹 چرا به دلار حاکمیت میدهید؟ چرا رقیب ریال را تقویت میکنید؟
🇮🇷 @Emam_kh
97-03-03(mirbagheri) قسمت 2 قسمت 2 قسمت 2 قسمت 1 1.mp3
1.58M
بسیار زیبا
حتما گوش کنید
استاد سید مهدی میرباقری
#دعای_افتتاح
@Emam_kh
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
دختر_شینا
#قسمت_125
گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.»
گفت: «نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.»
گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی. بچه ها که غذاخور نیستند. می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.»
رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن.
گفتم: «صمد!»
از توی هال گفت: «جان صمد!»
خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.»
زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.»
شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.»
آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!»
گفتم: «برویم پارک.»
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
دختر_شینا
#قسمت_126
پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما می خورند.»
گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.»
گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.»
خندیدم و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!»
خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.»
گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.»
زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست.
پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!»
بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت. گفت: «آبگوشت.»
آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_127
چیزی دادم خوردند و کمی اسباب بازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشت ها را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزی ها شدم.
ساعت دوازده و نیم بود. همه کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود. بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچه ها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم. سیر شدند، رفتند گوشه اتاق و سرگرم بازی با اسباب بازی هایشان شدند.
کنار سفره دراز کشیدم و چشم دوختم به در. ساعت نزدیک دو بود و صمد نیامده بود. یک باره با صدای معصومه از خواب پریدم. ساعت سه بعدازظهر بود. کنار سفره خوابم برده بود. بچه ها دعوایشان شده بود و گریه می کردند. کاسه های ترشی و ماست و سبزی ریخته بود وسط سفره. عصبانی شدم؛ اما بچه بودند و عقلشان به این چیزها نمی رسید. سفره را جمع کردم و بردم توی آشپزخانه. بعد بچه ها را بردم دست و صورتشان را شستم. لباس هایشان را که بوی ترشی و ماست گرفته بود، عوض کردم. معصومه را شیر دادم و خواباندم. خدیجه هم کمی غذا خورد و گوشه ای خوابش برد. جایشان را انداختم و پتو رویشان کشیدم و رفتم دنبال کارم. سفره را شستم. برای شام کتلت درست کردم. هوا کم کم تاریک می شد. داشتم با خودم تمرین می کردم که صمد آمد.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_128
بهش چی بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرف هایم را می زدم.
صدای در که آمد، بچه ها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویشان را بغل کرد و آمد توی آشپزخانه یک کیسه نایلونی کوچک دستش بود. سلام داد. سرسنگین جوابش را دادم. نایلون را گرفت طرفم و گفت: «این را بگیر دستم خسته شد.»
تند و تند بچه ها را می بوسید و قربان صدقه شان می رفت. مثلاً با او قهر بودم. گفتم: «بگذارش روی کابینت.»
گفت: «نه، نمی شود باید از دستم بگیری.»
با اکراه کیسه نایلون را گرفتم. یک روسری بنفش در آن بود؛ روسری پشمی بزرگی که به تازگی مد شده بود. با بته جقه های درشت. اول به روی خودم نیاوردم؛ اما یک دفعه یاد حرف شینا افتادم. همیشه می گفت: «مردتان هر چیزی برایتان خرید، بگویید دستت درد نکند. چرا زحمت کشیدی حتی اگر از آن بدتان آمد و باب دلتان نبود.» بی اختیار گفتم: «چرا زحمت کشیدی. این ها گران است.»
روسری را روی سرم انداختم. خندید و گفت: «چقدر بهت می آید. چقدر قشنگ شدی.»
پاک یادم رفت توپم از دستش پر بود و قصد داشتم حسابی باهاش دعوا کنم. گفت: «آماده ای برویم؟!»
ادامه دارد...✒