🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷 آیه_202_سوره_بقره
🌸 أُوْلئِكَ لَهُمْ نَصِيِبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ
🍀 ترجمه:آنها از كسب خود بهره و نصیبى دارند و خداوند به سرعت به حساب مى رسد.
🌺 این آیه در ادامه آیه قبلی است به «بهره»، «نصیب» مىگویند. گویا سهمى را براى انسان نصب كرده اند. بهرهى مؤمنان تنها به خاطر دعاى «ربّنا اتنا» نیست، بلكه به خاطر تلاش و كسب آنان نیز بوده است و این به ما هشدار مى دهد كه الطاف خداوند به كسانى مى رسد كه به همراه دعا، تلاش و كوشش نیز انجام دهند.
🔹 پيام های آیه 202سوره بقره 🔹
✅ بهره و سود انسان در قیامت، تنها از بعضى كارهاى خویش است، نه تمام آنها. «ممّا كسبوا» چه بسیار كارهایى كه انسان مىكند، ولى بخاطر نداشتن قصد قربت و نیّت خالص، در قیامت از آن بهره نمىبرد.
✅ بدون كسب وتلاش، بهرهاى نیست. «لهم نصیب ممّا كسبوا»
✅ پاداش سریع، یك امتیاز است. «سریع الحساب» حضرت على علیه السلام مىفرماید: خداوند حساب همه ى خلق را یكباره مى رسد، همانگونه كه همه مردم را یک دفعه رزق مى دهد.
آیه202🌹ازسوره بقره 🌹
أُولئِكَ:آنان
لَهُمْ:برایشان
نَصِيبٌ : بهره ای است
مِمَّا :از آنچه
كَسَبُوا:کرده اند
وَ اللَّهُ:والله
سَرِيعُ الْحِسابِ:حسابرس سریع است
🌹🍃🌹🍃🌹
1_1758385387.mp3
1.51M
آیه ۲۰۲ ازسوره بقره
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
👇چه تصویری
همه آسمانی شدند
آیت الله سلیمانی هم در این تصویر امروز شهید شد..
چه محفل نورانی دارند یاران در 🌹بهشت_برزخی
💡 نور علی نور 💡
@Emam_kh
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴رهبر انقلاب: بنده مدّتی قبل گفتم که دنیا در معرض یک تحوّل سیاسی مهم است
✔️ اوّلاً تحوّلات خیلی سریع دارد انجام میگیرد
✔️ ثانیاً در جهت تضعیف جبهه دشمنان جمهوری اسلامی است
@Emam_kh
وزیر فرهنگ: به بازیگرانی که کشف حجاب کنند، اجازه حضور در برنامه های هنری را نمیدهیم
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سه تا خصلت شیعه از زبان حضرت_ولیعصر علیه السلام
علاقه امام_زمان به شیعیان
🎙علامه_امینی
@Emam_kh
‼️پوشیدن کفش پاشنه بلند
🔷س 5415 پوشیدن کفشهای پاشنه بلند برای بانوان چه حکمی دارد؟
✅ج: اگر موجب جلب توجه نامحرم شود یا خانم انگشتنما میشود جایز نیست اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد.
📕منبع: khamenei.ir
@Emam_kh
دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣4⃣2⃣
تا شما از حمام بیایی، من هم آماده می شوم.»
پدرشوهرم قبول کرد. من هم سفره صبحانه را انداختم. خدیجه و معصومه را از خواب بیدار کردم. داشتم صبحانه شان را می دادم که صمد آمد و نشست کنار سفره.
گفت: «قدم!»
نگاهش کردم. حال و حوصله نداشتم. خودش هم می دانست. هر وقت می خواست به منطقه برود، این طور بودم کلافه و عصبی. گفت: «یک رازی توی دلم هست. باید قبل از رفتن بهت بگویم.»
با تعجب نگاهش کردم.
همان طور که با تکه ای نان بازی می کرد، گفت: «شب عملیات به ستار گفته بودم برود توی گروهان سوم. اولین قایق آماده بود تا برویم آن طرف رود. نفراتم را شمردم. دیدم یک نفر اضافه است. هر چی گفتم کی اضافه است، کسی جواب نداد. مجبور شدم با چراغ قوه یکی یکی نیروها را نگاه کنم. یک دفعه ستار را دیدم. عصبانی شدم. گفتم مگر نگفته بودم بروی گروهان سوم. شروع کرد به التماس و خواهش و تمنا. ای کاش راضی نمی شدم. اما نمی دانم چی شد قبول کردم و او آمد.
آن شب با چه مصیبتی از اروند گذشتیم.
ادامه دارد...✒️
✫⇠قسمت :5⃣4⃣2⃣
زیر آن آتش سنگین توی آن تاریکی و ظلمات زدیم به سیم خاردارهای دشمن. باورت نمی شود با همان تعداد کم، خط دشمن را شکستیم و منتظر نیروهای غواص شدیم؛ اما گردان غواص ها نتوانست خط را بشکند و جلو بیاید. ما دست تنها ماندیم. اوضاع طوری شده بود که با همان اسلحه هایمان و از فاصله خیلی نزدیک روبه روی عراقی ها ایستادیم و با آن ها جنگیدیم. یک دفعه ستار مرا صدا کرد. رفتم و دیدم پایش تیر خورده. پایش را با چفیه ام بستم و گفتم برادر جان! مقاومت کن تا نیروها برسند.
آن قدر با اسلحه هایمان شلیک کرده بودیم که داغ داغ شده بود. دست هایم سوخته بود.»
دست هایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دست هایش بود. قبلاً هم آن ها را دیده بودم، اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم.
گفت: «برایم چای بریز.» صدای شرشر آب از حمام می آمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همان طور که صبحانه شان را می خوردند، بهت زده به بابایشان نگاه می کردند. چای را گذاشتم پیشش. گفتم: «بعد چی شد؟!»
گفت: «عراقی ها گروه گروه نیرو می فرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحه ها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم. زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم این بار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم.
ادامه دارد..