لقمه حلال قسمت۱۹:
امروز پنج شنبه است واز درس ومدرسه خبری نیست وراحت میتونم کارهام راچک کنم وبرنامه ی دقیقی بچینم تا بتوانم حق السکوتم را از,بابا بگیرم واینجور جواز رفتن به دوو مجارستان را بدست میارم.
اگر امشب نتونم کاری کنم ,ناچارم رویای سفربه مجارستان را از ذهنم پاک کنم.
همه چی راچک کردم وبه مامان هم گفتم که امشب میرم پیش یکی از دوستام واخر شب برمیگردم ومامان هم چون از تربیت کردن خودش مطمینه وبه من اعتماد کامل داره,راحت اجازه خروج را صادرمیکند.
گوشی اماده,چادر هم داخل کیف ,یک دو سه بله اینم صدای خداحافظی بابا....
تا درهال بسته شد,کیفم رابرداشتم وبدووو حرکت کردم,مامان داخل اتاقش بود ,از همون توهال صدا زدم خدااااحافظ مامی....
سایه به سایه بابا رفتم,اول مسجد ....بله حالا هم مسیر کارخانه را درپیش گرفته,امشب دیگه مطمینم به هدفم میرسم.
دقیقا دوباره تعویض لباس,تعویض ماشین ....
خندم گرفته بود ,مطمینم اگه مامان ,بابا احمد رابااین قیافه ولباسها خصوصا اون کلاه بامزه اش میدید حتما فکر میکرد ,یک دستفروشه یا نون خشکی هست,نه حاج احمد نادری کارخانه دار معروف خخخخخ
پیکان بار با یه اتاق محفظه دار روش,حرکت کرد ومنم به دنبالش....
عه ,اینبار یه راه دیگه بود ,مطمینم نه اون راه شب اول بود ونه خونه بی بی معصومه....یعنی چی؟؟
واای یعنی بابا......سه تا زن؟!!
ادامه دارد...
لقمه حلال قسمت۲۰:
همینجور رفتیم ورفتیم,خدای من ,اینجا دیگه کجای شهر بود؟!
کوچه ها وبااصطلاح خیابانهاش همه خاکی وپراز چاله چوله,خونه هاش همه خرابه وبیشتر با بلوک ساخته شده بودند,نه حیاط ونه دروپیکری...واقعا توعصر ما همچین جاهایی هست؟من خواب نمیبینم؟یعنی مردم اینجا هم جز کشور عزیز من هستند؟اخه بابای من اینجا چه میکنه؟بااینجا سنخییتی نداره...ذهنم پراز,سوالات جورواجور ورنگارنگ بود که به جایی رسیدیم ,انگار ماشین نمیتونست بیشتر از این برود.
سریع چادر رابرداشتم وپوشیدم,گوشیم را اماده کردم ,تا بابا نگه داشت ,منم یه سی چهل متر پشت سرش تو تاریکی نگهداشتم.
پیاده شدم,چادرراتاجایی که راه داشت مثل همین حاج خانمها روی چشمام وصورتم کشیدم وازهمون لحظه شروع به فیلم برداری کردم.
بابا پیاده شد,یه گاری بغل تیربرق زنجیرشده بود,زنجیرش راباز کرد وازپشت پیکان بار بسته های تقریبا سنگینی را میچید روش,جالبه هرکی که رد میشد بابام رامیشناخت وسلام میکرد به بابام مشتی احمد میگفتند,از کارهای بابا تعجب کرده بودم نمیدونستم چی به چیه،این کارای,بابا برای چیست,بااینحال گوشیم را گذاشتم رودوربین وفیلم برداری را شروع کردم.
بابا احمدگاری راهل میداد وجلوی هرخانه,بسته ای که اماده کرده بود را میداد,اهالی خانه کلی دعا به جان مشتی وحاج اقا میکردند که دراین دوره ی گرانی ونداری وفقر به فکر این بدبخت بیچاره ها هستند.منظور از گفتن مشتی رامیفهمیدم اما ازاینکه از حاج اقا تشکر میکردند رانمیگرفتم؟'!نمیدونستم منظورشان کی هست؟
سایه به سایه بابا حرکت میکردم ,هی اشک میریختم ,حالا کم کم داشت تودستم میامد که بابا هرشب کجا غیبش میزند,ازخودم وفکرایی که راجب بابا کرده بودم خجالت میکشیدم کم کم بسته های روی گاری داشت تمام میشد,بس که گریه کرده بودم متوجه نشده بودم که پشت سر بابام رسیدم.
یکدفعه بابا برگشت طرفم و...
ادامه دارد....
✍آموزنده:
بخوانیم و درس بگیریم
✳️ در زمان پهلوی میخواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب میشد.
به اطلاع صاحبان خانهها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار میخریم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود.
هيچكس بهجز مرحوم آیت_الله_حسینعلی_راشد_تربتی اعتراض نكرد، اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد و گفتند:
فقط یک آخوند، اعتراض كرده، بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند تا به بهانه این اعتراض او را تحقیرش نمايند.
✳️نزد ایشان آمدند، بعد از سلام و احوالپرسى پرسيدند اعتراض شما چيست؟
گفت: حقيقتش اين است اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خریدهام و در اين مدتزمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد کردهاید، زياد است! من راضى نيستم از بیتالمال مردم قيمت بيشترى براى خانهام بگيرم.
✳️بهت و تعجّب همه را فراگرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقلیتهای دينى بود، از جا برخاست و مرحوم راشد را بوسيد و گفت: اگر اسلام اين است، من آمادهام براى مسلمان شدن.
ز مال خلق اگر سوء استفاده کنم
چگونه روى کنم سوى داور متعال؟
کتاب جرعهای از دریا
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سالهای غیبت امام عصر عج،
او نائبِ امامِ من است
متی ترانا و نراک
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹یک هدیه ۲۵ ثانیه ای بسیار ارزشمند از طرف سید مرتضی آوینی برای همه ما
🔹هدیه ای که پس از دیدن و شنیدنش، خود آرامشی غیرقابل وصف را به ما هدیه می دهد! با هم ببینیم.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخن آیت الله بهاء الدینی در مورد فواید روزهای گرم و حجاب داشتن
شما خورشید خدا هستید وتحمل گرما زیر چادر سه جا به کار شما می آید در قبر وبرزخ وقیامت
@Emam_kh
🔰مقام معظم رهبری:
💢حجاب زن و وجود یک محدودیت در رابطه زن و مرد، حکم قرآنی است. مربوط به چند خبر واحد و حدیث نیست که بشود خدشه ای در آن وارد کرد.
⚠️وقتی قرآن قرار شد پیاده بشود، باید حجاب رعایت بشود. حالا درست است که در سطح دنیای اسلام یک کسانی بودند که گاهی حرفی را زدند و شعاری دادند.
❌در کشور خودمان هم بودهاند کسانی که یک چیزی را گفتهاند از روی بی توجهی که هم میخواهند مسلمان باشند و هم میخواهند یک حکم صریح و روشن قرآن را زیر پا بگذارند.مگر چنین چیزی ممکن است؟ حکم قرآن باید عمل شود.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﻭﯾﺪﯾﻮﯾﯽ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ از دکتر حبیبی که در مورد جراحی کانالهای مچ دست ( #کارپال) و راهکار ساده ای که برای جراحی نکردن آنها آموزش میدهند
#کانال_کارپال
@Emam_kh
🍰کیک_پنبه_ای
مواد لازم:
4 عدد تخم مرغ
1.5 لیوان شکر (200 میلی لیتر لیوان)
1 لیوان روغن
1 لیوان ماست
3 لیوان آرد
1 ق چ بیکینگ پودر
کمی وانیل
برای مواد کیک:
2 عدد سیب
1 قاشق چایخوری دارچین
2 مشت گردو
1 مشت شکلات چیپسی
طرز تهیه:
تخم مرغ و شکر و وانیل را حدود 5 دقیقه با همزن بزنید تا کف کند.
اگر می خواهید کیک خوبی داشته باشید، این نکته مهم است.
سپس روغن و ماست را اضافه کرده، دوباره هم می زنیم، آرد و بکینگ پودر را اضافه می کنیم و هم می زنیم تا یکدست شود.
مایه کیک را داخل قالب گرد چرب شده بریزید.
میتوانید سیبها را به مکعبهای کوچک برش دهید، با دارچین مخلوط کنید، روی مایه کیک بپاشید، گردو و شکلات چیپسی خرد شده بپاشید و در فر 180 درجه گرم شده به مدت 45 تا 50 دقیقه بپزید. بعد تست خلال دندون بزنید و از فر در بیارید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اشتباه کردی به دولت آقای رئیسی رای دادی؟....!!!
این حرفهارو سال قبل از حاج آقا راجی میشنیدم
⚠️ رسانه ها اجازه نخواهند داد که خدمات دولت حتی به گوش شماها برسه!!
🎙 حجتالاسلام راجی
@Emam_kh
تیتری در در فضای مجازی در حال دست به دست شدن است که طی آن اقای #پژمانفر نماینده خراسان گویا گرفتن خودروی شاسی بلند را حق نمایندگان مجلس میدانند و آن را از امور #رانتی نمیدانند!
این تیتر در نهایت ناجوانمردانگی تهیه شده است و نظر ایشان را کاملا بر عکس بازتاب داده است و صحبت ایشان دقیقا بر رانتی بودن گرفتن خودروی شاسی بلند توسط نمایندگان دلالت دارد.
وظیفه دانستم این مسئله را روشنگری نمایم!
✍میلاد خورسندی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 استاد_رحیم_پور_ازغدی
" حـــــــــــرف حــــســـــــاب "
اطراف حسن روحانی امثال اکبری زیاد است!
#جاسوس_پروران
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره طنز شنیدنی از حاج قاسم سلیمانی
⭕️ اونی که با ما فاصله داره باید جذبش کنیم!
@Emam_kh
✅#رازپشمک_حاج_عبدالله
🍡حتما نام برند پشمک حاج عبدالله به گوشتون خورده؛
بعدش حتما یه خورده تعجب کردین و یا حتی خندیدین،
اما راز نام گذاری این برند چیست؟؟؟
✍حکایت این داستان برمیگرده به دهه ۱۳۳۰ زمانی که بچه های دبستان اکبریه تبریز توی زنگ تفریح از بوفه ی مدرسه و از فراش مهربون مدرسه پشمک میخریدن.
🌹عبدالله علیزاده معروف به حاج عبدالله مستخدم دبستان اکبریه تبریز بود که اصالتا از روستاهای نزدیک ارس که پس از قحطی و فراگیر شدن بیماری واگیردار وبا ناشی از حمله متفقین، تمام اعضای خانوادش رو از دست داده بود و سپس به تبریز مهاجرت کرده و در این دبستان به عنوان مستخدم کار میکرد.
اما حاج عبدالله قصه ی ما به بچه های مدرسه علاقه وافری داشت
چون خودش علاوه بر همسرش داغ سه کودک در همین سنین رو دیده بود .
بچه ها توی زنگ تفریح از بوفه مدرسه پشمک میخریدن و هر کس پول نداشت از حاج عبدالله پشمک قرضی میگرفت.
اما حاج عبدالله با اینکه به همه جنس قرضی میداد اما هیچ دفتر ثبت بدهی نداشت،
رفته رفته بچه ها از مهربونی حاج عبدالله سوء استفاده کردند و اصلا پول نمیدادند،
و برخلاف تصور حاج عبدالله ،
علی رغم درآمد ناچیز فرراشی به هیچ کس نه نمیگفت .
تا اینکه مدیر مدرسه با دیدن تمام بچه های پشمک به دست در ایام زنگ تفریح با پیگیری ماجرا از این قضیه باخبر شد و سر همه کلاسها حاضر شد و با صحبتهای دلسوزانه اش همه رو توجیه کرد
با این وجود هنوز اندکی از بچه ها شیطنت میکردند و پشمک مفتکی از حاج عبدالله میگرفتند.
این منوال تا اوایل دهه چهل ادامه داشت تا اینکه در اواخر خردادماه ۱۳۴۱ حاج عبدالله به دلیل بیماری و کهولت سن درگذشت.
حاج عبدالله با اینکه توی تبریز غریب بود اما یکی از باشکوهترین تشییع جنازه ها رو داشت
انبوهی از جمعیت که اکثرا هم جوان بودند و گریه میکردند حاج عبدالله ،بابای مهربون مدرسه رو تا قبرستان قدیم تبریز بدرقه کردند.
اما جالبتر اینکه هر پنج شنبه بر سر قبر حاج عبدالله و برای شادی روحش پشمک پخش میکردند و این منوال چندین سال و تا اوایل دهه پنجاه ادامه داشت.
بله بچه های دبستان اکبریه داشتند قرضشان را به حاج عبدالله ادا میکردند،
🟢احسان البرزی و علی مردان طاهری موسسان پشمک حاج عبدالله دو تن از همان کودکان شیطونی هستند که هرگز بابت خوردن پشمک پول به حاج عبدالله نداده بودند.
و الان به یاد مهربونی و بخشش بی منت و همراه با لبخند حاج عبدالله فراش ، مستخدم دبستان اکبریه
نام برند تجاری پشمک شرکت خودشون رو، حاج عبدالله گذاشتند.
🌺شادی روح این پیرمرد مهربون و همه مهربانان دنیا صلوات✨✨✨
🌼زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
🌼هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
🌼صحنه پیوسته به جاست
🌼خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.....
@Emam_kh
بسیاری ازچیزهایی که امروز داری
همان دعاهایی بود
که فکر میکردی
خدا آنها را نمیشنود
خدایا شکرت که تنها نیرویی هستی که قابل تکیه کردنه و مهربونیت نهایتی نداره.
خدایا شکرت برای همه چی❣
شبتون_خدایی🍃🌹
التماس_دعا🤲
@Emam_kh
✋ السلام علیک یا ابا صالح المهدی
❤ سلام_امام_زمانم
سلام ای همه هستی اَم، تمام دلم
سلام ای که به نامت،سرشته آب و گلم
سلام حضرت دلبر، بیا و رحمی کن
به پاسخی بنوازی تو قلب مشتعلم..
امام خوب زمانم هر کجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلام
السّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْک یا شَریکَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
🌼 اللهم_عجل_لولیک_الفرج
تعجیل در ظهور مولا صلوات
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@Emam_kh