🌿🌺﷽🌿🌺
مومن هستیم یا مسلمان ظاهری؟؟
- بعضیها به حدی بدبخت هستند که چیزهایی را که طرف مقابل هیچ نقشی در داشتنِ آن ندارد، به رخش میکشند؛ مثل زشتی، کچلی، مریضی.☹️
اینها به طرف مقابل خود می گویند: مادرت اینطوری و پدرت آن طوری است. اینها چه ربطی به این بنده خدا دارد؟😕 یا می گویند چرا جهیزیه ات اینطوری بود؟ جهیزیه دختر به دختر ربطی ندارد. جهیزیه دختر را یک کس دیگری تهیه میکند و خود دختر نقشی ندارد. یا می گویند برادرت معتاد است. یا سواد پایین او را به رخش میکشند. به خاطر این نیش و کنایهها مدتها و سالها باید شخص در جهنم بماند.
✅ پس در واقع هر چیزی که نفس را فشار میدهد، یا تو به وسیله آن، به نفس کس دیگری فشار میدهی، برای خودت تولید فشار قبر و عذاب قبر میکنی.
✅ توجه کنید در کنار مؤمن، همه راحت هستند و امنیت دارند.😍
برای همین است که میگویند مؤمن مثل عسل شیرین است.😋
چون کسی از او فشار نمیبیند. خودش هم نمیگذارد به خودش فشار وارد شود
💥.پس هر کسی که ظاهر مذهبی داشت مؤمن نیست، مومن را از نشانه های رفتاری و اخلاقیش بشناسید نه از ظاهرش.
🌹استادمحمدشجاعی
@Emam_kh
غسل جبیره به چه صورتی است؟پام شکسته باید چطور غسل کنم؟🤔
📚 پاسخ :
✍آیت الله خامنه ای:
الف_اگر آب ضرر ندارد و میتوان باز کرد 👈باید عادی غسل کند
ب_ولی اگر آب ضرر دارد و باز کردن امکان ندارد👈 باید غسل جبیره ای انجام دهید، به این صورت که بعد از شستن سر و گردن و شستن مقداری از بدن ــ حتی انگشتان پا ــ که در گچ نیست، به نیت غسل دست تر روی گچ بکشید و اگر به دلیلی ــ مانند نجس بودن گچ ــ ممکن نیست روی گچ دست تر بکشید، روی آن پارچه یا پلاستیک قرار دهید - به نحوی که جزئی از این جبیره محسوب شود - و روی آن دست تر بکشید و در صورتی که گچ بیشتر از حد معمول محل شکستگی را گرفته و برداشتن آن ممکن نیست، بنا بر احتیاط واجب تیمم هم بنمایید.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرچشمه ی لذت در دنیا خداوند و حرکت در مسیر خداست ❤️👏👏
بزرگترین بیماری دنیا، افسردگی است، چون مردم سرچشمه ی لذت رو پول قرار دادند 😔
#استادالهی_قمشه_ای
@Emam_kh
اعتماد و توکل 🌺
در روزگار حضرت عیسی بن مریم علیه السلام، زنی بود صالحه و عابده، چون وقت نماز فرا می رسید، هر کاری که داشت رها و به نماز و طاعت مشغول می شد.روزی هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ اذان داد، او نان پختن را رها کرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد، شیطان در وی وسوسه کرد «تا تو از نماز فارغ شوی نان ها همه سوخته می شود» زن به دل جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد بهتر است که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.
دیگر بار شیطان وسوسه کرد: پسرت در تنور افتاد و سوخته شد، زن در دل جواب داد: اگر خدای تعالی قضا کرده است که من نماز کنم و پسرم به آتش دنیا بسوزد من به قضای خدای تعالی راضی هستم و از نماز فارغ نمی شوم که اللّه تعالی فرزند را از آتش نگاه دارد.
شوهر زن از در خانه درآمد، زن را دید که به نماز ایستاده است. در تنور دید همه نان ها به جای خویش ناسوخته و فرزند را دید در آتش بازی همی کرد و یک تار موی وی به زیان نیامده بود و آتش بر وی بوستان گشته، به قدرت خدای عزّ وجلّ.
چون زن از نماز فارغ گشت، شوهر دست وی بگرفت و نزدیک تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را دید به سلامت و نان به سلامت هیچ بریان ناشده، عجب ماند و شکر باری تعالی کرد و زن سجده شکر کرد خدای را عز وجلّ، شوهر فرزند را برداشت و به نزدیک عیسی (ع) برد و حال قصّه با وی نگفت.
حضرت عیسی گفت: برو از این زن بپرس تا چه معاملت کرده است و چه سرّ دارد از خدای؟ چه اگر این کرامت آن مردان بودی او را وحی آمدی و جبرئیل وحی آوردی او را.
شوهر پیش زن آمد و از معاملت وی پرسید، این زن جواب داد و گفت: کار آخرت پیش داشتم و کار دنیا باز پس داشتم و دیگر تا من عاقلم هرگز بی طهارت ننشستم الّا در حال زنان و دیگر اگر هزار کار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنیدم همه کارها به جای رها کردم و به نماز مشغول گشتم و دیگر هرکه با ما جفا کرد و دشنام داد، کین و عداوت وی در دل نداشتم و او را جواب ندادم و کار خویش با خدای خویش افکندم و قضای خدای را تعالی راضی شدم و فرمان خدای را تعظیم داشتم و بر خلق وی رحمت کردم وسائل را هرگز بازنگردانیدم اگر اندک و اگر بسیار بودی بدادمی و دیگر نماز شب و نماز چاشت رها نکردمی، عیسی علیه السلام گفت: اگر این زن مرد بودی پیغامبر گشتی.
@Emam_kh
۲۵:
یک هفته مثل برق وباد گذشت,امروز همانطور که غلام حسین وعده کرده بود بلیط هواپیما به مقصدشهرنجف درکربلا برای همایش دوو وپیاده روی به دستم رسید وفردا عازم همایش هستم,اصلا باورم نمیشود,بابا بااونهمه سخت گیریش, به راحتی آب خوردن اجازه رفتن اونهم به تنهایی را به من داد ومامان هم حرفی نزد,وسایل سفرم را که شامل کوله پشتی برای همایش وداخلش پتومسافرتی,چنددست لباس ویک جفت کفش اضافه و..است را اماده کردم وبه توصیه پدرم,ان چادر مشکی راکه برای تعقیب پدرم تهییه کرده بودم برداشتم,البته فکرنمیکنم که احتیاجم شود اما برای اینکه دل بابا احمد رانشکنم برداشتمش.
,انطور که غلام حسین میگفت این همایش سه روز طول خواهدکشید...خیلی شوق وذوق رفتن دارم وخیلی کنجکاوم که چه جور همایشی هست که سه شبانه روز پیاده روی دارد وانطورکه غلام حسین میگفت,شرکت کنندگان خیلی زیادی هم از اقصی نقاط جهان ,علی الخصوص عراق وایران دارد .
واز طرفی,خیلی مشتاقم تابا غلام حسین این مرد دست ودلباز اشنا شوم.
بالاخره با سفارشهای مامان ولبخند بابا وقران واسپند مریم خانم راهی سفر شدم,فکرمیکنم از گروه پنجاه نفری ما نزدیک چهل نفر راهی این همایش شده اند,من سرشار از شوق سفرم ویک احساسی خاص دارم که تابه حال تجربه نکرده ام ,نمیدانم ناشی از چیست اما میدانم ,احساسی است که من را سرشار از خوبیها میکند....
ادامه دارد....
۲۶:لقمه حلال
هواپیما که در فرودگاه شهرنجف نشست ,من از خواب بیدارشدم.
پیاده شدم به سمت تاکسی های فرودگاه رفتم,با ادرسی که غلام حسین داده باید به طرف حرم حضرت علی ع میرفتم,گویا نزدیک حرم خیابانی ست به نام امام حسین ع وهمایش دوو از همانجا شروع میشود,با کل کسانی که از جای جای جهان درگروهمان راهی نجف شدند دقیقا راس ساعت ۷عصربه وقت عراق ,ابتدای خیابان امام حسین ع قرار داریم وقرارشده هرکداممان شالی سفید برگردن نهیم تا بهتر شناسایی شویم.
من از الان تا ساعت ۷عصر دقیقا سه ساعت فرصت دارم وبه توصیه ی پدرم ,میخواهم به حرم حضرت علی ع مشرف شوم.
تاکسی مرا جلوی حرم پیاده کرد,از جمعیتی که روبرویم میدیدم شگفت زده شدم,خدای من اینهمه جمعیت برای زیارت؟؟یابرای,همایش؟؟
چشمم به گنبد حرم افتاد,قلبم شروع به تند تند زدن کرد,دلم به تب وتاب افتاد ,خدای من اینجا کجاست؟؟گویی اینجا عرش خداست که برزمین امده است,اینجا قطعه ای از بهشت است ,ناخوداگاه به خود امدم ودیدم ورد زبانم علی علی مولا علی علی مولاست,من دختر مذهبی نبودم وشعرهای مذهبی بلدنبودم اما این زیباترین شعری بود که ناخوداگاه برزبانم جاری شد:علی ای همای رحمت ,توچه آیتی خدارا
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را.....
میخواستم به حرم بروم اما از ظاهر خودم خجالت کشیدم ,من ادعا دارم مسلمانم وشیعه,همیشه پدرم میگفت مادر همه ی ما شیعیان حضرت زهراس است ,پس من که دخترحضرت زهرایم,باید کمی شبیهه مادرم باشم.
کوله پشتی ام راگشودم وچادری را که فکر میکردم اصلا احتیاجم نمیشود,همین اول راهی بر سر کردم......
ادامه دارد..
✨﷽✨
🌼تنظیم کردنِ دوستیها🌼
✍ بعضیها خدا و چیزهای خدایی رو دوست دارند، ولی بعضیها «غیرِ خدا» رو دوست دارند: وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ، وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا للهِ (بقره/165)
بعضی از مردم، غیر از خداوند کسانی را انتخاب میکنند، و آنها را همچون خدا دوست دارند. امّا کسانی که ایمان آوردهاند، محبّتشان به خدا شدیدتر است، و خدا را بیشتر از هر چیزی دوست دارند.آدم باید همیشه مراقب باشه که «چه چیزی» یا «چه کسی» رو دوست داره، چون با همونی که دوست داره، محشور میشه.
پیامبر (ص) فرمودند: «لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً، لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ». اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند او را با همان سنگ محشور میکند!
📚 بحار الانوار، ج 74، ص 383.
این جمله یعنی اینکه، هر کس با نوعِ دوست داشتنش:
➖ سرنوشت خودش رو معیّن میکنه..
➖ همنشین خودش رو مشخّص میکنه..
➖ میزان شعورش رو آشکار میکنه..
➖ و رتبه و جایگاهِ خودش رو در هستی نشون میده..
📣 پس حواسمون باشه، دوستیهامون رو چطور تنظیم میکنیم.
@Emam_kh
📚 ما ملتی هستیم که انس تاریخی با کتاب داریم
🔹 رهبر انقلاب: ما به عنوان ملت ایران و به عنوان یک ملت مسلمان، ارتباطمان با کتاب، ارتباط بنیانی و عمیق و کهن است. ما امروز و دیروز با مقولهی کتاب آشنا نشدهایم. در کشور ما، بخصوص بعد از انتشار اسلام، کتابخانههای عظیم، مجموعههای علمی، مکتوبات باارزش، یک سابقهی کهن تاریخ دارد. ما ملتی هستیم که با کتاب خیلی سابقه داریم؛ در طول قرنهای متمادی با کتاب انس داشتهایم. ۹۰/۴/۲۹
@Emam_kh