فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام روزتون بخیر
امیدوارم آخر هفته تون
پر از زیبایی و امیـد
و دلتون سرشار از
مهـر و شـور زندگی باشه
امیـدوارم امروزتون
از زیباترین و قشنگترین
لحظات و موفقیت ها لبریز باشه
🌹پنج شنبه تون نورانی
🌹آخر هفته تون زیبا
@Emam_kh
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
📜 خطبه177 : (درسال ۳۸ هجری پس از خیانت داوران حکمیت "ابوموسی و عمروعاص" فرمود:)
🔹نكوهش از خيانت حكمين
🔻رأی جمعيّت شما در صفّين يکی شد که دو مرد را به داوری برگزينند، (ابوموسی اشعری و عمروعاص) و از آن دو پيمان گرفتيم که در برابر قرآن تسليم باشند و از آن تجاوز نکنند و زبان آن دو با قرآن و قلب هايشان پيرو کتاب خدا باشد. امّا آنها از قرآن روی گردان شدند، حق را آشکارا می ديدند و ترک گفتند، که جور و ستم، خواسته دلشان و کجی و انحراف در روش فکريشان بود. در صورتی که پيش از صدورِ رأی زشت و حُکمِ جائرانه، با آنها شرط کرده بوديم که به عدل حکم کرده و به حق عمل کنند. ما به حقّانيت خود ايمان داريم، در حالی که آن دو از راه حق بيرون رفتند و حکمی بر خلاف حکم خدا صادرکردند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گزارش خبری | تجلی ایمان و امید
👈 #روایت_یک_خبرنگار از حضور و سخنرانی رهبر انقلاب در مراسم سی و چهارمین سالگرد ارتحال حضرت #امام_خمینی(ره).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
◀️دغدغه مندان حجاب ، نگذاریدظلم پابگیره
⭕️ مهم مهم: مذهبیا التماستون میکنم این 14 دقیقه رو تا آخر گوش بدین
هر کدومتون هرکاری که از دستتون برمیاد انجام بدید، هرکدومتون گوشه کارو بگیرید ودل امام زمان. عج. رو شادکنید...🌸
چرا نشستی ؟!!
یاعلی بگو بلند شو
بسم الله
اعتقادم اینه، هروقت بی تفاوت نسبت به اوضاع حجاب جامعه شدیم، .بایدبرای بیدارشدنمان هرزگاهی این صوت رو. گوش کنیم
@Emam_kh
🔴تشبیه جالب حجاب به تنگه اُحُد
رها کردن مساوی با سیل خانمان برانداز تباهی و فساد و بی بند و باری
#واجب_مظلوم
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷 آیه 248 سوره بقره
🌸 وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ
🍀 ترجمه:وپیامبرشان به آنها گفت: نشانه ى حكومت او این است كه تابوت (عهد) به سوى شما خواهد آمد، (همان صندوقى كه) آرامشى از پروردگارتان و یادگارى از میراث خاندان موسى وهارون در آن است، در حالى كه فرشتگان آن را حمل مى كنند، همانا در این موضوع، نشانه ى روشنى براى شما است، اگر ایمان داشته باشید.
🌸 براى اینكه یهود به فرماندهى طالوت اطمینان و یقین پیدا كنند، پیامبرشان به آنها گفت: صندوق مقدّس بنى اسرائیل به آنها بازگردانده مى شود، تا نشانه اى براى انتخاب #طالوت از سوى خداوند باشد. منظور از تابوت همان صندوق چوبى بود كه مادر موسى، نوزاد خود موسی را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نیل انداخت و مأموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند. آن صندوق همچنان در دربار فرعون بود.
🌸 وقتى موسى علیه السلام به پیامبرى رسید، الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام رحلت نیز زره و سایر یادگارهاى خود را در آن گذاشت و به وصىّ خود «یوشع بن نون» سپرد. این صندوق، به صورت صندوقى مقدّس كه صندوق عهد نام گرفته بود، در میان بنى اسرائیل بود و آن را در جنگ ها پیشاپیش سپاه حمل مىكردند، ولى كم كم قداست آن شكسته و مفقود شد. این صندوق ربوده شده را در زمان فرماندهی طالوت، خداوند از طریق فرشتگان به آنان بازگرداند تا موجب آرامش و اطمینان خاطر آنان باشد.
🔹 پيام های آیه248سوره بقره 🔹
✅ سرچشمه ى آرامش، خداوند است، گرچه با وسائل باشد. «فیه سكینة من ربكم»
✅ انسان همیشه به آرامش نیاز دارد، به خصوص در آستانه رفتن به میدان جهاد. «فیه سكینة من ربكم»
✅ رهبر الهى، نشانه ى الهى لازم دارد. چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود، لازم بود نشانه اى الهى او را تأئید كند. «تحمله الملائكة»
✅ اگر صندوقى كه با بدن موسى و الواح تورات تماس داشته، مقدّس و آرام بخش است، پس مقدّس شمردن صندوقى كه بر روى قبر اولیاى الهى است، خلاف قرآن نیست.
✅ حفظ آثار انبیا، ارزش داشته و مایه ى آرامش خاطر وتبرّک است. «بقیةممّاترك» كلمه »سكینة« دراین آیه با توجّه به آیات قبل كه بنى اسرائیل عازم میدان جهاد ودفاع بودند، نشانه ى اهمیّت و لزوم آرامش فكرى در جبهه است.
آیه248🌹ازسوره بقره 🌹
وَ قالَ:وگفت
لَهُمْ:به آنان
نَبِيُّهُمْ:پیامبرانشان
إِنَّ:همانا
آيَةَ:نشانه ی
مُلْكِهِ:فرمانروایی او
أَنْ يَأْتِيَكُمُ :این است که بیاید نزدتان
التَّابُوتُ :آن صندوق
فِيهِ:که درآن
سَكِينَةٌ:آرامشی است
مِنْ:از سوی
رَبِّكُمْ:پرودگارتان
وَ بَقِيَّةٌ :وبازمانده ای
مِمَّا:ازآنچه
تَرَكَ:برجای نهاد
آلُ مُوسى:خاندان موسی
وَ آلُ هارُونَ:وخاندان هارون درآن
تَحْمِلُهُ:درحالی که حمل می کنند آن را
الْمَلائِكَةُ:فرشتگان
إِنَّ: همانا
فِي:در
ذلِكَ:این
لَآيَةً:البته نشانه ای است
لَكُمْ:برایتان
إِنْ:اگر
كُنْتُمْ:باشید
مُؤْمِنِينَ :مومن
🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹
4_327849576851570932.mp3
2.09M
آیه ۲۴۸ ازسوره بقره
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹🟠 جزئیات جدید از حمله ۶ سال پیش داعش به مجلس
🔹این جزئیات جدید، حاوی اطلاعاتی درباره همکاری منافقین با داعش برای اجرای این عملیات است. در این حمله ۱۷ نفر از هموطنان به شهادت رسیدند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• 🌿
✅ تقدیم به بانوان بلند مرتبه سرزمینم
✖️ اگر تربیت " غلط " به تو آموخت که ...
📥 دانلود برای تمان زنان واجب ❌❌
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«غیرت» و «حیا» پدیدههایی فطری هستند که غربیها با توجه به سبک زندگی لیبرالی خود، کمکم آن را از کودکان میگیرند ...
@Emam_kh
کاش میشد فقط برای لحظاتی دکمه امنیت رو بزنی و خاموشش کنی
شاید بعضیا بفهمن چه نعمتی رو دارن از بین میبرن
@Emam_kh
🌸🍃🌸
👈 درگورستان:
🔹 بر مزار بی خانه ای نوشته بودند:
شکر خدا بالاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم.
🔹 بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند:
پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم.
🔹 روی سنگ ثروتمندی خواندم:
همه کس را با پول راضی کردم، اما فرشته ی مرگ را نتوانستم راضی کنم.
🔹 بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود:
قیامتی هست، تلافی می کنم.
🔹 بر گور جوانی چنین خواندم:
یکدیگر را نیازارید. به خدا قسم پشیمان خواهید شد.
🔹 بر قبر کودکی نوشته بودند:
خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم.
🔹 بر مزار مادری نگاشته بودند:
تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید.
🔹 بر قبر دیوانه ای نوشته بودند:
هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم.
🔹بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم:
همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ!
🔹دنیا مزرعه ی آخرت است. به عاقبت خود بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز آن درو نخواهیم کرد...
🔸 از مکافاتِ عمل غافل مَشو
🔸 گندم از گندم بروید... جُو ز جُو
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔
💫1 مرتبه سوره حمد
💫1مرتبه سوره توحید
💫1مرتبه سوره ناس
💫1مرتبه سوره فلق
💫1مرتبه سوره کافرون
💫7مرتبه سوره قدر
💫3مرتبه آیه الکرسی
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@Emam_kh
یوزارسیف
قسمت۳۳:
ادامه نامه را با چشمانم به دل کشیدم که چنین بود:جانم برایت بگوید که اقارضا ,سرنوشت من را اینجور برایم بارها وبارها تعریف کرد,به خاطر اینکه منطقه ما شیعه نشین بود ,خیلی اوقات از طرف وهابیهای تکفیری مورد هجوم انها, قرار میگرفت وهر بار خانواده هایی را عزادار میکردند ودراخرین باری که به منطقه حمله ی تروریستی شد سه خواهرم که در دبستان مشغول درس خواندن بودند,با تعداد زیادی از بچه های دیگر کشته شدند,پدرم علی سبحانی که روحانی بود واونجا معروف به (اخوند)بود ,صلاح ندید بیش از این ,این درد ورنج حمله ها را تحمل کند ,پس هر چه داشتیم ونداشتیم را بخشید یا فروخت وبه همراه خانواده ی داغدیده اش راهی سفر به ایران به قصد مهاجرت واقامت دایم شد,تعدادی دیگر از هم ولایتهای ما هم که اقارضا باخانم باردارش هم جز انها بودند به تبعیت از پدرم که اخوند انها بود,عزم مهاجرت کردند,اما هنوز به اتوبوس اصلی که باید با ان از مرز خارج میشدیم,نرسیده بودیم که در پیچ جاده به کمین سلفیها خوردیم,ما که پیش بینی این کمینها را میکردیم,سلاح همراه داشتیم ودرمقابل تکفیریها مقاومت کردیم وبعداز جنگ وگریزی سخت ودادن تلفات از کمین انها گریختیم,در این درگیری مادرم وتنهاخواهرم زهرا مجروح شد واما زهرای کوچک از,شدت خونریزی تلف شد ومادر هم در اغما فرو رفته بود,پدرم که چاره کار از دستش در رفته بود ,مرا به همراه اقارضا وهمسرش راهی ,کاروانی که قرار بود به سمت مرز ایران حرکت کند ,کرد وخودش مادرم را به مریضخانه ای در شهری که به ان رسیده بودیم برد,چون کاروان اماده ی حرکت بود وهرگونه تعلل در حرکت شاید به قیمت جان افراد تمام میشد,ما را به زور راهی کرد وقول داد به محض اینکه حال مادرم رو به بهبودی رفت انها هم در ایران به ما ملحق میشوند وچون علاقه ی شدیدی به امام رضا ع داشت وچند بار به مشهد امده بود وبه حرم اقا امام رضا ع مشرف شده بود,از اقا رضا خواست که در مشهد ساکن شود ونشانی مسافرخانه ای را داد که هرچند وقت یکبار برای خبر گرفتن به انجا مراجعه کند,یعنی ما از طریق همان مسافرخانه میتوانستیم یکدیگر را پیدا کنیم,اما پدر نمیدانست که ما چه در پیش خواهیم داشت...
به اینجای نامه رسیدم ,اشکهایی که از چهار گوشه ی چشمانم به خاطر مظلومیت این انسانها وکشته شدن خواهر های یوزارسیف,جاری شده بود را با پشت دستم پاک کردم ,تا تاری چشمانم کمتر شود وادامه سرنوشت یوزارسیفم را بخوانم...
ادامه دارد...
📝نویسنده...ط,حسینی
یوزارسیف
قسمت۳۴:
وقتی درخیالم به کودکی مراجعه میکنم,انگار درون خوابی مبهم قدم میگذارم خوابی که از تمام خاطرات کودکی این سفر پررنگ تر از بقیه ی خاطرات است اری این سفر که مجبور شدم به تنهایی ودر غصه ی مادر وغم دوری پدر وغم از دست دادن خواهرها,سفرکنم,درخاطرم منقش است,انگار که این سفر باید حک میشد ومن از این سفر درسها میگرفتم وراه اینده ام را انتخاب میکردم,اینده ای که تصمیم گرفتم ,من به سهم خودم با هرچه تکفیری وسلفی بود باید بجنگم وبا کمک سربازانی گمنام برای امام زمانی غریب جانبازی کنیم ودنیا را از وجود نحس دیو سیرتان انسان نما,پاک نماییم.
همراه اقا رضا وهمسرش خدیجه خانم که ماه های اخر بارداریش را میگذراند سوار بر اتوبوسی شدیم که ظرفیت چهل نفر را داشت اما بالغ بر هفتادنفر از بزرگ وکوچک,با باروبنه ,سوارشده بودند,حرکت کردیم,من یوسف ,کودکی پنج ساله با گذراندن روزی پراز التهاب وشکنجه ,همراه با اشنایی دور,به سمت دیاری غریب حرکت کردیم,دیاری که مشهور بود به شیعه پروری ومهمان نوازی.....ساعتی از حرکتمان میگذشت که خورشید غروب کرد وما درتاریکی شب ,سوار برماشینی که از هرم نفسهای مسافرینش ,هوایش دم کرده شده بود وهرلحظه صدای کودکی یا اواز لای لای مادری,سکوت پراز هرم والتهابش را میشکست ,من کنار شیشه ی اتوبوس به تنگی وبافشار انچنان میخکوب شده بودم که حتی قادر به تکان دادن ناخن پایم را نداشتم, خدیجه خانم درکنار من واقارضا هم چسپیده به همسرش,وسط راهرو اتوبوس قوطیهای حلبی گذاشته بودن که هرکدام محل نشستن یک مرد یا زنی با فرزندش بود,بااینکه جایم تنگ بود واصلا راحت نبودم ,اما گرمای داخل اتوبوس وسختیهای قبل از سوارشدن وخستگی ان باعث شد پلکهای چشمهایم روی هم اید وکم کم به خوابی عمیق فرو روم...
نمیدانم چه مدت درخواب بودم که....
ادامه دارد...
📝نویسنده...ط,حسینی