فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 حاج آقا من چادری نیستم
@Emam_kh
مرداد ماه پارسال در سفر به کرمان قول داده بود یک ساله مشکل آب آشامیدنی رو براشون حل کنه.
حالا بعد از ۱۲ سال انتظار و بدقولی، امیدی که از مردم کرمان به برخی مسئولین ناامید شده بود، یک ساله زنده شد.
سعی کنیم همونطور که به وعدههای عملی نشده انتقاد میکنیم از وعدههای داده شده و اجرا شده هم تشکر کنیم تا دولت رو امیدوارتر کنیم برای حرکت به جلو.
#دولت_مردمی
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌸 آیه_270_سوره_بقره
🌸 وَمَآ أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِّن نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَار
ٍ
ترجمه: وهر مالى را كه انفاق كرده اید، یا نذرى را كه نذر كرده اید، پس قطعاً خداوند آن را مى داند وبراى ظالمان هیچ یاورى نیست.
🌷 نفقة: مال يا هر شئ که بدهیم
🔹 انسان بخشی از مال را انفاق می کند ، اما چیزهای بهتر و والاتری از طرف خداوند به دست می آورد.
🌷 نذر: اگر انسان مشکلی داشته باشد یا کاری را می خواهد انجام بدهد مثلا بگوید خدایا اگر مشکلم حل شود این مقدار مبلغ را به فقیر بدهم. در اصل نذر به معنای ترس است چون انسان نگران و ترس از مشکل دارد به آن نذر می گویند.
🔹 ما هر مالی را که انفاق کنیم و به فقيران ببخشیم یا اگر نذری کرده ایم به نذر خود عمل کنیم خدا می داند. خدا می داند یعنی خیالت راحت باشد طرف حسابت خداوند است. و ما أنفقتم من نفقة أو نذرتم من نذر فإن الله يعلمه
🌷 #انصار:یاوران - جمع نصیر به معنای یار و یاور است.
🔹 اما انسان های بخیل ، انسان هایی که به دیگران کمک نکردند یار و یاوری نخواهند داشت. و کسانی که انفاق نکردند به نفس خودشان ستم کرده اند. و ما للظالمين من أنصار
🔹 پيام های آیه270سوره بقره 🔹
✅ حال كه خداوند از انفاق ما با خبر است، پس بهترین مال را با بالاترین اهداف خرج كنیم. «ما انفقتم... فان اللّه یعلمه»
✅ انفاق، مخصوص ثروتمندان و اموال زیاد نیست، مال كم را نیز انفاق كنید. «من نفقة» گاهى یک برگ زرد پائیزى، كشتى چندین مورچه در حوض مى شود.
✅ ایمان به اینكه خداوند مى داند، بهترین دلگرمى براى انفاق و عمل به تعهّدات ونذرهاست. «فان اللّه یعلمه»
✅ تشویق و هشدار، در كنار هم عامل رشد است. جمله «فانّ اللّه یعلمه» عامل تشویق، و جمله «ما للظالمین من انصار» هشدار است.
✅ وفاى به نذر، واجب و ترک آن ظلم است. «نذرتم... ما للظالمین»
✅ ظلم به خود، راه توبه و كفّاره دارد، ولى در ظلمى كه به محرومان به خاطر ترک انفاق مى شود، ظالم هیچ یاورى ندارد. «وما للظالمین من انصار»
✅ شفاعت، شامل حال افراد بخیل نمىشود. «وما للظالمین من انصار»
✅ جرم، با جریمه باید متناسب باشد. كسى كه در دنیا با انفاق، یار دیگران نیست، در آخرت هم دیگران یاور او نخواهند بود. «ما للظالمین من انصار»
آیه270🌹ازسوره بقره🌹
وَ ما:وآنچه
أَنْفَقْتُمْ:انفاق کردید
مِنْ نَفَقَةٍ:هرنفقه ای را
أَوْ:یا
نَذَرْتُمْ:نذرکردید
مِنْ نَذْرٍ: هرنذری را
فَإِنَّ:پس همانا
اللَّهَ :الله
يَعْلَمُهُ:می داند
وَ ما:ونیست
لِلظَّالِمِينَ:برای ستمکاران
مِنْ أَنْصارٍ:یک یاوری
🌹🍃🌹🍃🌹
02.Baqara.270.mp3
1.28M
آیه ۲۷۰ازسوره بقره
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
ساعاتِعمرِمن،همگیغرقِغمگذشت...
دستِمرابگیر،
کهآبازسرم،گذشت...
دلکندهامزهمه،کهوقفِتوباشدتمامِعمر،
دنیا،خلافِآنچهطلبکردهام،گذشت...
بعدازتوهیچ،رنگِتبسُّمندیدهام...
بیتو،تمامِزندگیَم،درتَعَبگذشت...
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ"
تعجیلدرفرجآقاامامزمانصلوات
التماسدعا
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تزکیه نماز جمعه | تکراری نمیشود✌️
➖توصیف نماز جمعه انقلابی و نماز جمعههای دیگر
••• حجتالاسلام سید جواد سلیمانی | لاهیجان
▪️این سخنان و مواضع، تزکیه نماز جمعه از رذائل است.
▪️ترس و محافظهکاری، طمع، نگاه حزبی، آلودگی فرد یا اطرافیان و... مانع می شود یک امام جمعه از این حرفها بزند.
▪️برخیها این حرفها را تحمل نمیکنند چون این حرفها به جامعه دینی رشد و آگاهی میدهد و عدهای رسوا می شوند.
#تزکیه_نماز_جمعه
#امام_جمعه_شجاع
@Emam_kh
همایش هزارنفری حجاب عفاف چالوس_1.mp3
10.82M
🎙سخنرانی شیخ قمی در همایش هزارنفری حجاب عفاف چالوس
🔻از حجاب شرعی یک قدم کوتاه نمی آییم!
🔺همه زنهای غربی را هم چادری می کنیم!
😂این سخنرانی بود که مصی پولینژاد را سوزونده😂
🔻این همایش عظیم به همت سپاه چالوس، امام جمعه محترم چالوس و بسیجیان برگزار شد.
📍5 تیرماه 1402
🔻به همت دبیرخانه حجاب و عفاف استان مازندران و نمایندگی محترم ولی فقیه در استان مازندران
#شیخ_قمی
#حجاب_واجب_شرعی
#جهادتبیین
@Emam_kh
🌼 شیعه حق ندارد مأیوس و ناامید بشود
رهبر معظم انقلاب:
🔸مسئلهى انتظار #ظهور صاحبالزّمان (ع) یکى از آن مسائل پُرمغز و پُرمعنا و داراى مضامین عالى در مجموعهى تفکّرات شیعه است. این امیدى که در دل یک انسان به وجود مىآید، به برکت ایمان و اعتقاد و یقین به وجود منجى و به حضور منجى، این امید خیلى داراى ارزش و قیمت است. یقیناً مایهى حرکتهاى بزرگ در جوامع اسلامى و در جوامع شیعى و مایهى اصلى حرکت عظیم انقلاب اسلامى، همین عقیده و همین انتظار فرج است.
🔸شیعه یاد گرفته است که با فضیلتترین اعمال، #انتظار_فرج است. معناى این جمله آن است که در هر شرایطى - ولو سختترین شرایط باشد - شیعه حق ندارد مأیوس بشود و ناامید بشود؛ [چون] منتظر است، منتظر فرج، منتظر گشایش، منتظر بازشدن افق، و نَفْس این انتظار به او نیرو میدهد و او را قدرتمند میکند و به او نشاط میدهد؛ و نیرو و نشاط و امید هر جا بود، زندگى به طرف سامان پیش میرود؛ به طرف اصلاح حرکت میکند. ۱۳۷۲/۱۱/۰۸
@Emam_kh
#احکام_شرعی #احکام_صدقه
🔷 س 3258: آیا کمک کردن به متکدیان جایز است؟
✅ج: فی نفسه اشکال ندارد، ولی نباید بگونه ای باشد که ترویج دروغ، بیکاری، #تکدیگری و تخلف از قانون باشد. سزاوار است برای #کمک_به_نیازمندان_واقعی، به مؤسسات مورد اطمینان که در این زمینه فعال هستند کمک کنید و البته بهتر است خویشاوندان نیازمند را در اولویت قرار دهید.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سفارشات امام زمان برای سیر و سلوک....
🌹سخنرانیحجتالاسلامعلوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
🌸🍃﷽🌸
✋ اهمیت_نماز
✍ از امام صادق علیه السلام روایت است که می فرمایند: لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ. شفاعت ما اهل البيت شامل كسي كه نماز را سبك بشمارد نميشود. (فروع كافي، ج3، ص270)
🔺چند نکته درباره اهمیت نماز:
1⃣👈در منابع دینی سفارش شده که افراد نماز خود را در وقت خودش بخوانند خصوصا بر خواندن نماز اول وقت سفارش بیشتری شده است.
2⃣👈استخفاف و سبک شمردن و ضایع کردن نماز حرام و معصیت است که دارای مصادیقی می باشد که به سه مورد اشاره می شود:
🔺الف:اگر از روی سهل انگاری و سبک شمردن نماز در هنگام نماز بخوابد که سبب قضا شدن نماز بشود جایز نیست بنابر این اگر فردی با این شرایط می خوابد، با رعایت شرایط امر به معروف، بیدار کردن وی در صورت امکان لازم است.
🔺ب:یکی از مصداق های روشن سبک شمردن نماز، ترک نماز است یا عدم رعایت واجبات نماز است.مثل اینکه عمدا ذکر رکوع و سجود را در حالت حرکت بگوید یا ایستادن بعد از رکوع را رعایت نکند.
🔺ج: اینکه بدون عذر موجهی، همیشه نمازش را در آخر وقت بخواند.مثلا نمازِ ظهر و عصر را دمِ غروب، و نماز صبح را دمِ طلوع آفتاب بخواند.
خداوند حلاوت و شیرینی عبادت خودش را در دلهای همه ما عنایت بفرماید به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.
منابع:رساله مراجع ابتدای نماز- امام خامنه ای سایت ادمین- رساله جامع ج 1 م 994
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا اباصالح المهدی...
به نماز صبح و شبت سلام...
آخه چرا اینقدرررر قشنگه
چرا اینقدرررر صفا داره
۲۰۰۰ دفعه دیدمش
اما بازم ....
🌾🙏بر چهره دلربای مهدی(عج) صلوات🙏🌾
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@Emam_kh
یوزارسیف
قسمت ۷۷
یک ساعت به اذان مغرب مانده که یوزارسیف طبق قولی که به من داده بود به خانه امد ومن هم اماده ی اماده برای رفتن به خانه ی سمیه بودم,میدانستم یوزارسیف از سر کاری سخت میاید اما یوزارسیف مرد کارهای سخت بود,البته شرکتشان عصرها کار نمیکرد اما طبق توافقی که یوسف قبل از ازدواج با من کرده بود بعضی عصرها که کاری برایش جور میشد سرکار میرفت,یوسفم همان روز اول گفت که درامد کاردر شرکت کفاف زندگی مارا خواهد داد
ودر معذوریت نخواهیم بود ویوسف تعهد کرد ,ریالی از پول شرکت را بیرون خانه خرج نمیکند اما درعوض عصرها کارهای برقی خارج از شرکت برمیدارد که درامدش را دوست دارد تمام وکمال انفاق کند وصدقه دهد ,بااینکه نوعروس بودم وتاب دوری همسرم را نداشتم اما به خاطر دل پاک وعقیده ی پاکتر وایمان راسخ یوزازسیفم ,پذیرفتم وخداییش اوهم رعایت حال مرا میکرد وسعیش براین بود اوقاتی را که خارج از,خانه میگذراند زمانی باشد که من استراحت میکنم یا به مادرم سر میزنم و...
یوزارسیف با لبخندی ملیح دست در دستم انداخت وگفت:دیگر اسب سواری بس است,امروز به خاطر کاری که برای,علیرضا میخواهی انجام دهی ,مرکبش را دودستی تقدیمم کرده تا زودتر دل بی قرارش قرار گیرد....
لبخندی زدم وگفتم اما سوار اسب خودمان مزه اش بیشتر است...وبااین خوش وبش سوار سمند علیرضا شدیم وپیش به سوی خانه بابای سمیه حرکت کردیم,میدانستم که الان سمیه بی صبرانه منتظر است ,چون اینقدر شیطنت به خرج داده بودم وحسابی کنجکاوش کرده بودم به طوریکه سمیه اصلا به مخیله اش نمیگنجید قاصد ازدواجش هستم ,بلکه فکر میکرد اتفاق خارق العاده ای در زندگی خودم افتاده که باید سنگ صبورم باشد...
یوسف راهش را کج کرد ومیخواست از میانبر کوچه ی قدیمی ما به خانه سمیه برسد.
به اول کوچه رسیدیم واز در نیمه باز خانه ی حاج محمد مشخص بود کسی پشت در, انتظار چیزی را میکشد که حتی یوزارسیف هم متوجه شد وباریتم بوق ماشین عروس ,جلوی خانه ی حاج محمد چند بوق زد ,باورم نمیشد علیرضا تا این حد خاطرخواه سمیه باشد,اما خداییش دروتخته باهم جور جور بود.
به چهارکوچه رسیدیم وباید میپیچیدیم داخل چهارکوچه که نگاهم به در خانه مان که روزگاری درانجا زندگی میکردم افتاد وناخوداگاه اهی کوتاه کشیدم که ناگاه دست یوزارسیف روی دستم قرار گرفت وگفت:ناراحت نباش زری بانو ,دنیاست ,بی وفاست میگذرد وخاطره ها میماند...من که حتی در کشورخودم نیستم چه کنم؟؟
چقدر این مرد حواسش به من بود وتک تک حرکاتم را میدید وعمق افکارم را میخواند ..بغض گلویم را گرفت...بمیرم برای یوزارسیفم که اواره ی کشوری دیگر شد...کشوری که داعیه ی عدالت دارد اما بی عدالتی را در برخورد وحتی در نگاه به یک افغانی کاملا ,احساس میشود....
اخر کی میفهمند که ارزش انسانها نه به ملیتشان بلکه به ایمان واعتقادشان به خداست...
جلوی خانه ی سمیه پیاده شدم,هنوز ماشین حرکت نکرده بود ومن در نزده بودم که سمیه پشت درخانه شان داخل کوچه ظاهرشد...
ادامه دارد...
نویسنده_ط_حسینی
یوزارسیف
قسمت ۷۸
سمیه با سلامی انرژی بخش دستم را گرفت وداخل حیاط خانه شان کشاند ومثل همیشه خودش را انداخت توبغلم ,از همون بدو ورود فیلمم را شروع کردم وبا حالی نزار گفتم:سلام دختر,ولم کنم,حال ندارم ,وحالت عق زدن به خودم گرفتم وبه سرعت خودم را رسوندم لب باغچه که مثلا حالم خوش نیست و...
سمیه سریع اومد بالا سرم در حالیکه شانه هام را ماساژ میداد گفت:وای خدا مرگم بده,چت شده؟ظهر که زنگ زدی همچی دلخوش بودی ,نکنه مسموم شدی؟
دستم را گرفت وبلندم کرد همانطور که دستم تو دستش بود چادرم را مرتب کردم ,آخه خوبیت نداشت جلو بابا ومامان سمیه فیلم بیام ,باید حالت عادی داشته باشم وبا گفتن یاالله کوتاهی وارد هال شدیم...
سمیه چادرم را از سرم کشید وگفت:راحت باش زر زری جان, حاکم مطلق این مملکت الان خودمم وخودتی , بابا ومامانم رفتن ددر...
پس دوباره خودم را به بی حالی زدم ورومبل هال ولو شدم وگفتم:سمیه جان ,دل وروده ام داره بالا میاد ...
سمیه با دستپاچگی گفت:شربت,شربت ابلیمو برات درست کنم وبیارم؟؟
گفتم:اره ,اره ترشمزه خوبه……
سمیه با تعجب برگشت طرفم کنارم نشست وخودش را چسپوند بهم ودرحالیکه دستم را محکم گرفته بود گفت:شیطون بلا...نکنه دارم خاله میشم؟؟..
با شیطنت وخیلی قبراق زدمش عقب وگفتم:اه برو کنار بابا....خیار پلو نپز برا خودت ,برو شربت ابلیمو را بیار که دلم شربت میخواد...
بااین حرکتم سمیه فهمید که فیلمش کردم ,همانطور که دستم را میکشید وبلندم میکرد گفت:بلا گرفته حالا منو سرکار میزاری؟!!پاشو خودت قدم رنجه کن درمعییت هم شربتی بسازیم وباهم وارد اشپزخانه شدیم,من رو صندلی نهارخوری نشستم وسمیه مشغول تدارک شربت شد,دل تو دلم نبود,میخواستم یهو همه چی رابگم وسمیه را سورپرایز کنم,اما ته دلم میگفت به جبران شیطنتهای,قبل سمیه ,یه کم اذیتش کنم,برا همین درحالیکه تمام حرکات سمیه را زیر نظر گرفته بودم گفتم:هنوز چند ماه نیست که یوزارسیف ازدواج کرده ,انگار زندگی یوسف از دید دوستاش خیلی ایده ال بوده که اونها هم هوس زن گرفتن کردن,یکی از دوستاش میخواد زن بگیره……
سمیه همانطور که لیوان شربت را بهم میزد گفت:این که خوبه,خواستگاری رفتن هم شادی داره وهم هیجان,من عاشق این هیجانها هستم.وبا لحن شوخی ادامه داد اگه راه داره منم ببر با خودت,حالا این داماد خوشبخت کیه؟؟از افاغنه بزرگواره؟عروس کیه؟؟
یه لبخند زدم وگفتم:نه بابا,افغانی نیست,یوزارسیف بهش میگه داداش...
سمیه یکدفعه نگاهش را از شربت گرفت ومتعجبانه به من دوخت وگفت:برادر؟؟نکنه...نکنه...علیرضاست؟
با بی خیالی گفتم کدوم علیرضا؟
سمیه با حرصی زیاد شربت رابهم زد وگفت:حالا دیگه دوست جون جونی وبرادر ایمانی همسرت را نمیشناسی هاااا....
خنده ریزی زدم وگفتم:اره سمیه,,خودشه...ماهم دعوتیم...به نظرت چی بپوشم؟؟
لرزش دستهای سمیه کاملا مشهود بود,رنگش هم یه جورایی پرید وناگهانی ساکت شد و...
ادامه دارد....