┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 نامه13 : دستور العمل امام( علیه السلام ) به دو تن از اميران لشگر، زیاد بن مضر و شریح بن هانی
🔹رعايت سلسله مراتب فرماندهی
🔻من مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهيانی كه تحت امر شما هستند فرماندهی دادم. گفته او را بشنويد و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا كه مالك نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می شود، نه در آنجایی كه شتاب لازم است كندی دارد و نه آن جا كه كندی پسنديده است شتاب می گيرد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴از:شهید احمد مشلب
به:حجاب استایل ها
راهی که حجاب استایل ها در پیش گرفته اند همان مسیرهای رفته برخی دختران لبنانی حجاب استایلی است...
اعتراض شهید بی ام وه سوار به آنها
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وزارت اطلاعات لیدرهای تجمعات ضدایرانی خارج از کشور را دستگیر کرد
@Emam_kh
🚩 من
نه شیعه ی اهل کویته #بلوچستان پاکستانم
که گوشت و خونم به جرم شیعه بودن گاه و بی گاه به در و دیوار شهر بپاشد
🚩 نه شیعه اهل ارومچی #چین هستم که کلاس های درس حوزه و مراسم کفن و دفن برگزاری مراسمات جشن و عزا ی اهل بیت را ممنوع کرده باشند و مخفیانه و به دور از دید حکومت شیعه گری کنم...
🚩 نه شیعه ی اهل #کره جنوبی هستم که حتی یک عالم شیعی در دسترس برایم وجود نداشته باشد و تمام مراجعات دینی ام اینترنتی برطرف شود!
🚩 نه شیعه قطیف #عربستان که برای فعالیت های دینی سیاسی ام تحت پیگیرد قانونی و در انتظار #اعدام باشم!؟
🚩 نه شیعه ی #هند هستم که بریزند وسط #عزاداری های دست جمعی مان
و نام #حسین و خون در دهانم باهم آمیخته شود...
🚩 نه شیعه منامه #بحرین ام که در زندان ها حبس شده باشم و حکومت آل خلیفه منتظر که ویروس کرونا را وارد زندان ها کند تا نسل کشی بیولوژیکی در زندان برایم رقم بخورد
🚩 نه شیعه اهل میرزا اولنگ #افغانستان که تکه تکه اعضای بدنم سنگفرش خیابان ها شود
آری من #شیعه ایرانم و حتی یک زخم.! نه تو بگو اصلا یک اخم ..! به خاطر شیعه بودنم متحمل نشده ام
همیشه راحت و آسوده در فرم ها جلوی کلمه ی دین ، نوشته ام: اسلام-تشیع.!
هر عید و شهادت خاندان مولا علی و فرزندانشان بوده لیست هیات ها بوده که ردیف میشد تا انتخاب کنیم کجا برویم.!
من نه حتی یک زخم برداشته ام و نه حتی میدانم شیعه بودن در هرجای این دنیا جز #ایران چه هزینه ها و چه رنج هایی بر تن شیعیان گذاشته
و اگر برسد آن زمان که بپرسند برای رسیدن تشیع به بعد خود چه کرده ای زبانم بسته است و سرم پایین در مقابل انچه برادران و خواهران شیعه ام در جای جای دنیا به غیر از ایران متحمل شدند تا بماند نسل و راه دوستداران مولا علی و فرزندانش ...
پی نوشت:
راحت آسوده در مجالس علی و اولاد علی قد کشیدیم و ندانستیم خیلی ها برای شیعه بودن و شیعه ماندن چه خون دل ها خورده اند.
به راستی برای رسیدن تشیع به کل دنیا که هیچ برای نسل بعدی همین ایران خودمان چه کار کرده ایم؟
شیخ #فرهاد_فتحی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅🌸┅─
👈 بیدار کردن خانواده برای نماز صبح
👤 دکتر رفیعی
@Emam_kh
✍عواقب اخروی ترک نماز
حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها ، از پدر بزرگوارش خواست كه يكي از درهاي جهّنم را مفصلاً بيان فرمايد.
رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند :
در آن هفتاد هزار كوه آتشين است و در هر كوهي هفتاد هزار قصر آتشين و در هر قصري هزار هزار اتاق آتشين و در هر اتاقي هزار تابوت آتشين و در هر تابوتي هفتاد هزار هزار نوع عذاب است.
ناگاه فاطمة زهرا سلام الله عليها بيهوش شد. وقتي بهوش آمد عرضه داشت : واي بر كسي كه وارد آتش شود.
از پدر بزرگوارش پرسيد كه : اين عذابها براي كيست؟
پيامبر فرمود : براي كسي كه نماز را ضايع كند و از خواسته هاي نفساني خود پيروي كند.
[ كتاب نماز معراج خاكيان صفحه81 به نقل از تذكرة الصّلاة تذكرة الصّوم: شيخ مهدي معزّ الدّوله اي تهراني صفحه 76]
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 67 سوره آل عمران
🌸 مَا كَانَ إِبْرَهِيمُ يَهُودِيّاً وَلَا نَصْرَانِيّاً وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماً وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
🍀 ترجمه:ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلكه او فردى حقگرا و تسلیم خدا بود و هرگز از مشركان نبود.
🌸 موضوع این آیه در ادامه آیات 65و66سوره آل عمران و در پاسخ گفتگوی یهودی ها و نصارا است که هر کدام ابراهیم را پیرو دین خود می دانستند که قرآن می فرماید: ما کان إبراهيم يهوديا و لا نصرانياً ولكن كان حنيفا مسلماً و ما كان من المشركين: ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه او فردی حق گرا و تسلیم خدا بود و هرگز از #مشرکان نبود. «حَنَف»، به معناى گرایش به حقّ است بنابراین «حَنیف» به كسى گفته مى شود كه در مسیر باشد، ولى بت پرستان آن را در مورد خود به كار مى بردند و مشركان نیز «حُنفاء» خوانده مى شدند.
🌸 این آیه، با آوردن كلمهى «مسلماً» در كنار كلمهى «حنیفاً»، هم دامن ابراهیم را از شرک پاک كرده است و هم دامن این كلمهى مقدّس را از مشركان. امام صادق علیه السلام در تفسیر عبارت «حنیفاً مسلماً» فرمودند: «خالصاً مخلصاً لیس فیه شىء من عبادة الاوثان» یعنى ابراهیم شخصى خالص و برگزیده بود كه در او ذرهاى از پرستش بتها نبود. حضرت على علیه السلام فرمودند: دین ابراهیم همان دین محمّدصلى الله علیه و آله بود.
🔹 پیام های آیه67سوره آل عمران🔹
✅ حضرت_ابراهیم علیه السلام فردی حق گرا و یکتاپرست و تسلیم خدا بود.
🌹 آیه 68 سوره آل عمران
🌸 إِنَّ أَوْلَى الْنَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا الْنَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَاَمَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ
🍀 ترجمه: همانا سزاوارترین افراد به ابراهیم، كسانى هستند كه از او پیروى كردند و (نیز) این پیامبر و كسانى كه (به او) ایمان آورده اند، و خداوند سرپرست مؤمنان است.
🌸 از این آیه معلوم مى شود كه نسبت ایمانى، فراتر و محكم تر از نسبت خویشاوندى است و افرادى كه همفكر و هم هدف باشند، به همدیگر نزدیک تر از كسانى هستند كه در ظاهر قوم و خویشند، ولى به لحاظ فكرى و اعتقادى از همدیگر جدایند. #امام_صادق علیه السلام به یكى از یاران با وفایش فرمود: «انتم واللّه من آل محمّد» به خدا سوگند كه شما از آل محمّد صلى الله علیه و آله هستید. و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود. رسول اكرم صلى الله علیه و آله نیز در مورد سلمان فارسى فرمودند: «سلمان منّا اهل البیت»
🌸 با اینكه آیه فرمود: نزدیک ترین مردم به ابراهیم، پیروان او هستند، لكن نام پیامبر اسلام و مسلمانان را جداگانه برد، تا بهترین نمونه ى پیروى را در وجود حضرت محمّد صلى الله علیه و آله و مسلمانان، به دنیا نشان دهد.
در روایتى آمده است:«انّ ولىّ محمّد مَن اطاع اللّه و انْ بَعُدتْ لَحمَته، و انّ عدوّ محمّد مَن عَصى اللّه و انْ قَرُبتْ قَرابته» دوست و طرفدار محمّد صلى الله علیه و آله كسى است كه خدا را اطاعت كند، هر چند به لحاظ فامیلى از او دور باشد و دشمن پیامبر كسى است كه خدا را نافرمانى كند، هرچند با پیامبر نسبت و نزدیكى داشته باشد. امام صادق علیه السلام فرمود: منظور از «الذّین آمنوا» در آیه، امامان و پیروان آنها هستند.
🔹 پيام های آیه68سوره آل عمران 🔹
✅ پیوند مردم با رهبر، پیوند مكتبى است، نه پیوند قبیله اى، زبانى، منطقه اى و نژادى. «انّ أولَى النّاس بإبراهیم لَلّذین اتّبعوه»
✅ ملاک قُرب به پیامبران، اطاعت از آنان است. «أولَى النّاس بإبراهیم لَلّذین اتّبعوه»
✅ پیامبر_اسلام صلى الله علیه وآله و مسلمانان، در خط ابراهیم و هم هدف با او هستند. «أولَى النّاس بإبراهیم... وهذا النّبى»
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
آیه67🌹ازسوره آل عمران 🌹
ما كانَ=نبود
إِبْراهِيمُ =ابراهيم
يَهُودِيًّا=یهودی
وَ لا =ونه
نَصْرانِيًّا =نصرانى
وَ لكِنْ=ولی
كانَ =بود
حَنِيفاً=حق گرایی
مُسْلِماً =تسليم فرمان خدا
وَ ما كانَ=ونبود
مِنَ=از
الْمُشْرِكِينَ=مشركان
آیه68🌹ازسوره آل عمران 🌹
إِنَّ =همانا
أَوْلَى=نزدیکترین
النَّاسِ=مردم
بِإِبْراهِيمَ=به ابراهیم
لَلَّذِينَ=البته کسانی اند که
اتَّبَعُوهُ=پيروی کردند ازاو
وَ هذَا=ونیز این
النَّبِيُّ=پیامبر
وَ الَّذِينَ=و کسانی که
آمَنُوا=ايمان آوردند
وَ اللَّهُ =والله
وَلِيُّ =دوست وکارساز
الْمُؤْمِنِينَ=مومنین است
🌹🍃🌹🍃🌹
4_5942900231195592071.mp3
2.15M
آیه ۶۷ وآیه۶۸ازسوره آل عمران
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ماجرای مادر بارداری که به عشق امام حسین ع به کربلا رفت تا بچه امام حسینی بشه اما بچش از بین رفت...
و ادامه ماجرا...
اون بچه کسی نبود جز ابراهیم همت
@Emam_kh
⭕️ فهرست بدهیهای دولت روحانی که توسط دولت سیزدهم تسویه شد
🔹🔸دولت روحانی به علت ناتوانی در فروش نفت و کاهش شدید درآمدهای نفتی، به استقراضهای گسترده روی آورد تا کسری بودجه خود را رفع کند. به همین دلیل شاهد بودیم که دولت گذشته بیش از حد مجاز اقدام به انتشار اوراق بدهی کرد؛ ارقام سنگینی از بانک مرکزی استقراض کرد و تعهداتش به پیمانکاران، شرکتها و تامین اجتماعی را پرداخت نکرد.
♦دولت رئیسی از زمان شروع به کار خود مجبور بوده که اقدام به تسویه این حجم عظیم بدهیها کند به طوری که تاکنون ۵۵۰ هزار میلیارد تومان از این بدهیها را تسویه کرده و البته این پایان کار نیست.
♦جدول بالا شامل بدهیهای ریالی است که از دولت گذشته به جامانده بود و تاکنون توسط دولت سیزدهم تسویه شده است. بدهیهای ارزی دولت گذشته در این جدول نیامده است.
میراث شوم روحانی
@Emam_kh
🔴 بمب، ایرانی و غیر ایرانی ندارد !!!
🔰اگر وسط تهران بمب گذاری صورت گیرد، فرقی نمی کند که این بمب گذاری توسط یک خارجی صورت گرفته و یا یک ایرانی؛
خاصیت بمب این است که اگر در جایی کار گذاشته شود، آنجا را نابود می کند.
👈 محتوای گناه و #فساد و #فحشاء، مانند بمب است که جامعه و مردم را نابود می کند؛ این محتوا چه در #اینستاگرام غربی باشد و چه در #روبیکای ایرانی، از نظر تخریبی هیچ فرقی ندارند و هر دو اثرات تخریبی و ویرانگری یکسان دارند.
◀️ بنابراین دلمان را خوش نکنیم که مردم در سکوی ایرانی روبیکا حضور دارند. متأسفانه روبیکا نیز این روزها تبدیل به یک فحشاخانه در درون جمهوری اسلامی شده است!
#مجید_سرگزی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥توحش پلیس🚔🧟
_____________________________
🔸️ضعف سواد رسانه ای مردم، بزرگترین خطری است که آینده ایران و ایرانی را تهدید میکند ، مسئله ای که باعث میشود ؛
تجاوز و قتل سالیانه صدها نفر از شهروندان بیگناه در اروپا و آمريکا توسط پلیس، هرگز به چشم نیاید و کاملا عادی جلوه داده شود
اما...
مرگ طبیعی یک دختر معیوب در ایران، به پلیس نسبت داده شود و ماه ها در کشور، ایجاد آشوب نمایند
📢 با انتشار گسترده این کار ، مردم عزیزمان را آگاه و دشمن را رسوا نماییم🙏
@Emam_kh
🏴 ندانستن یکی از کلمات حمد و سوره
🔷 اگر یکی از کلمات حمد و سوره را نداند، یا عمداً آن را نگوید، یا عمداً به جای حرفی حرف دیگر بگوید، مثلاً به جای «ض»، «ز» بگوید، یا زیر و زبر کلمات را تغییر دهد یا تشدید را نگوید، نمازش باطل است.
📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۲۰۳
@Emam_kh
زن، زندگی، آزادی
سحر از ساختمان بیرون آمد، کفش های اسپرت نقره ای رنگش را که دیشب آماده کرده بود، پوشید، از پشت شیشه در هال، آخرین نگاهش را به داخل انداخت و همانطور که قطره اشک گوشه ی چشمش را میگرفت زیر لب گفت: خداحافظ مامان، خداحافظ خونه ی قشنگ بچگی هام ، در همین حین گوشی توی جیب لباسش به لرزه افتاد.
گوشی را بیرون آورد،خودش بود، با دستپاچگی تماس را وصل کرد وگفت: ا...ا...الو سلام..
صدای مردی که مشخص بود عصبانی ست در گوشی پیچید: سلام خانم کریمی،کجایین؟ نگاه به ساعتتون انداختین، نیم ساعت از قرارمون داره میگذره، من سر همون خیابونی هستم که گفتین...
سحر نفسش را آروم بیرون داد وگفت: من معذرت می خوام تا پنج دقیقه دیگه اونجام...
و به سرعت از پله های بالکن پایین آمد
کوله را روی دوشش مرتب کرد وچمدان مسافرتیش را که توی باغچه مخفی کرده بود برداشت و از در خانه بیرون زد تا خودش را سرخیابون به اون آقا که فامیلش حبیبی بود برساند.
پا داخل کوچه گذاشت و با احتیاط اطرافش را نگاه کرد که مبادا پدرش اون دور و برا باشه، وقتی مطمئن شد خبری نیست، دسته ی چمدان را کشید و با قدم هایی بلند شروع به راه رفتن کرد
از کوچه که خارج شد ، ماشین آقای حبیبی که سمند مشکی رنگی بود را دید و مستقیم به طرف او رفت.
آقای حبیبی با دیدن سحر، در جواب سلام او سری تکان داد و همانطور که دستش روی چمدان بود با احترام درب عقب ماشین را باز کرد.
سحر سوار ماشین شد، در را بست توی فرصت کوتاهی که آقای حبیبی چمدان را داخل صندوق ماشین میگذاشت، به کوچه و محله زندگی اش با دقت نگاه کرد، او می خواست تمام جزئیات اینجا را در خاطر بسپارد ، هر چند که همه چی اینجا در ذهنش حک بود.
ماشین حرکت کرد، آقای حبیبی نگاهی از آینه وسط ماشین به دخترک پیش رویش انداخت و همانطور که گلویی صاف می کرد گفت: چه خوب که چادر پوشیدین، اینجوری تا لب مرز کمتر توچشم هستیم ...
سحر غرق عالم خود بود و اصلا متوجه حرفهای راننده نبود..
قرار بود با این ماشین تا لب مرز بروند و از اونجا با یه کشتی به ترکیه و از ترکیه هم با پاسپورتی که جولیا قولش را داده بود یک راست به سمت لندن...
سحر از یک طرف دلتنگ خانواده، شهر و کشورش بود و از طرفی سرشار از ذوق بود ،چون رسیدن به آرزوهاش در یک قدمی اش بود...دیدن کشورهای بزرگ...برخورد با مردم دنیا و تخصیل در رشته پزشکی ،اونم کجا؟ انگلیس!!
جایی که به مخیله ی هیچ کدام از اطرافیانش نمی گنجید...
لبخند کمرنگی رو لب های این دخترک ساده اندیش نشسته بود و ماشین از شهر تهران خارج شد و جاده ای بی انتها پیش رویش قرار گرفت.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی
ماشین در تاریکی شب در جاده ای که انتهایش نامشخص بود به پیش میرفت و آنطور که بر می آمد به نزدیکی های مقصد رسیده بودند.
در طول روز، بدون اینکه مشکلی برایشان پیش آید به طرف هدف حرکت کردند ،فقط چند باری مامان به گوشی سحر زنگ زده بود و هر بار هم سحر به طریقی جواب داده بود که خیال مادرش راحت باشد.
در طول مسیر گاهی سایهٔ شک و تردید به جان سحر می افتاد و انگاری چیزی درونش را چنگ میزد و به او نهیب میزد برگرد....هنوز که دیر نشده برگرد...
ولی سحر در تخیلاتش غرق میشد و آینده ای رویایی را که برای خود ترسیم کرده بود، پیش چشمش می آورد و به این طریق بر شک و دودلی اش غلبه می کرد، اما اینک در این تاریکی شب ، در این روستای مرزی دور افتاده ،باز همان شک به دلش افتاده بود و اینبار ترسی مبهم هم به آن اضافه شده بود.
کمی جلوتر ، نزدیک کلبه ای که از دور به نظر می آمد درختی تنومند است ، ماشین از حرکت ایستاد...
راننده گوشی اش را بیرون آورد و شماره ای را گرفت.
به محض وصل شدن تماس ،صدای آقای حبیبی بلند شد: کجا دیر کردم؟! من یک راست توی جاده تازوندم ،چی میگی برا خودت؟ الان کجا بیام؟!کجاااا؟؟؟
صبر کن صدات را ندارم و با این حرف در ماشین را باز کرد و بیرون رفت و سحر هر چه گوش هایش را تیز کرد، چیز دیگری از حرفهای او متوجه نشد.
بعد از چند دقیقه ، راننده درب ماشین را باز کرد و همانطور که سویچ را از روی ماشین برمی داشت ، رو به سحر گفت: اینجا آخر خطه، دیگه با ماشین جلوتر از این نمیتونیم بریم، باید پیاده شین، بعد از چند دقیقه پیاده روی ، شما را به اکیپتون میرسونم.
سحر زیر لب گفت: اکیپ؟!
و آرام در را باز کرد، آقای حبیبی که مشغول بیرون آوردن چمدان از صندوق بود، نگاهی به کوله سحر کرد و گفت: با این کوله و راه خاکی و ناهموار باید چادرتون را دربیارین، اینجا دیگه نیاز نیست چادر داشته باشین.
سحر لبخندی زد و گفت: اوه راست میگین ،اصلا حواسم نبود و بعد صدایش را آهسته تر کرد و گفت: آقای حبیبی ،منم جا دخترتون، این اکیپ که میگین کیا هستن؟ مطمئن هستن؟
آقای حبیبی چمدان را توی نور چراغ ماشین بر زمین گذاشت و گفت: تو خودت باید بهتر بدونی، مطمئن بودن که قبول کردی باهاشون بری اونور...
با این حرف آقای حبیبی انگار کاسهٔ آب سردی بر سر سحر ریختند، آخه سحر غیر جولیا کسی را نمی شناخت..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺