🏴 ندانستن یکی از کلمات حمد و سوره
🔷 اگر یکی از کلمات حمد و سوره را نداند، یا عمداً آن را نگوید، یا عمداً به جای حرفی حرف دیگر بگوید، مثلاً به جای «ض»، «ز» بگوید، یا زیر و زبر کلمات را تغییر دهد یا تشدید را نگوید، نمازش باطل است.
📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۲۰۳
@Emam_kh
زن، زندگی، آزادی
سحر از ساختمان بیرون آمد، کفش های اسپرت نقره ای رنگش را که دیشب آماده کرده بود، پوشید، از پشت شیشه در هال، آخرین نگاهش را به داخل انداخت و همانطور که قطره اشک گوشه ی چشمش را میگرفت زیر لب گفت: خداحافظ مامان، خداحافظ خونه ی قشنگ بچگی هام ، در همین حین گوشی توی جیب لباسش به لرزه افتاد.
گوشی را بیرون آورد،خودش بود، با دستپاچگی تماس را وصل کرد وگفت: ا...ا...الو سلام..
صدای مردی که مشخص بود عصبانی ست در گوشی پیچید: سلام خانم کریمی،کجایین؟ نگاه به ساعتتون انداختین، نیم ساعت از قرارمون داره میگذره، من سر همون خیابونی هستم که گفتین...
سحر نفسش را آروم بیرون داد وگفت: من معذرت می خوام تا پنج دقیقه دیگه اونجام...
و به سرعت از پله های بالکن پایین آمد
کوله را روی دوشش مرتب کرد وچمدان مسافرتیش را که توی باغچه مخفی کرده بود برداشت و از در خانه بیرون زد تا خودش را سرخیابون به اون آقا که فامیلش حبیبی بود برساند.
پا داخل کوچه گذاشت و با احتیاط اطرافش را نگاه کرد که مبادا پدرش اون دور و برا باشه، وقتی مطمئن شد خبری نیست، دسته ی چمدان را کشید و با قدم هایی بلند شروع به راه رفتن کرد
از کوچه که خارج شد ، ماشین آقای حبیبی که سمند مشکی رنگی بود را دید و مستقیم به طرف او رفت.
آقای حبیبی با دیدن سحر، در جواب سلام او سری تکان داد و همانطور که دستش روی چمدان بود با احترام درب عقب ماشین را باز کرد.
سحر سوار ماشین شد، در را بست توی فرصت کوتاهی که آقای حبیبی چمدان را داخل صندوق ماشین میگذاشت، به کوچه و محله زندگی اش با دقت نگاه کرد، او می خواست تمام جزئیات اینجا را در خاطر بسپارد ، هر چند که همه چی اینجا در ذهنش حک بود.
ماشین حرکت کرد، آقای حبیبی نگاهی از آینه وسط ماشین به دخترک پیش رویش انداخت و همانطور که گلویی صاف می کرد گفت: چه خوب که چادر پوشیدین، اینجوری تا لب مرز کمتر توچشم هستیم ...
سحر غرق عالم خود بود و اصلا متوجه حرفهای راننده نبود..
قرار بود با این ماشین تا لب مرز بروند و از اونجا با یه کشتی به ترکیه و از ترکیه هم با پاسپورتی که جولیا قولش را داده بود یک راست به سمت لندن...
سحر از یک طرف دلتنگ خانواده، شهر و کشورش بود و از طرفی سرشار از ذوق بود ،چون رسیدن به آرزوهاش در یک قدمی اش بود...دیدن کشورهای بزرگ...برخورد با مردم دنیا و تخصیل در رشته پزشکی ،اونم کجا؟ انگلیس!!
جایی که به مخیله ی هیچ کدام از اطرافیانش نمی گنجید...
لبخند کمرنگی رو لب های این دخترک ساده اندیش نشسته بود و ماشین از شهر تهران خارج شد و جاده ای بی انتها پیش رویش قرار گرفت.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی
ماشین در تاریکی شب در جاده ای که انتهایش نامشخص بود به پیش میرفت و آنطور که بر می آمد به نزدیکی های مقصد رسیده بودند.
در طول روز، بدون اینکه مشکلی برایشان پیش آید به طرف هدف حرکت کردند ،فقط چند باری مامان به گوشی سحر زنگ زده بود و هر بار هم سحر به طریقی جواب داده بود که خیال مادرش راحت باشد.
در طول مسیر گاهی سایهٔ شک و تردید به جان سحر می افتاد و انگاری چیزی درونش را چنگ میزد و به او نهیب میزد برگرد....هنوز که دیر نشده برگرد...
ولی سحر در تخیلاتش غرق میشد و آینده ای رویایی را که برای خود ترسیم کرده بود، پیش چشمش می آورد و به این طریق بر شک و دودلی اش غلبه می کرد، اما اینک در این تاریکی شب ، در این روستای مرزی دور افتاده ،باز همان شک به دلش افتاده بود و اینبار ترسی مبهم هم به آن اضافه شده بود.
کمی جلوتر ، نزدیک کلبه ای که از دور به نظر می آمد درختی تنومند است ، ماشین از حرکت ایستاد...
راننده گوشی اش را بیرون آورد و شماره ای را گرفت.
به محض وصل شدن تماس ،صدای آقای حبیبی بلند شد: کجا دیر کردم؟! من یک راست توی جاده تازوندم ،چی میگی برا خودت؟ الان کجا بیام؟!کجاااا؟؟؟
صبر کن صدات را ندارم و با این حرف در ماشین را باز کرد و بیرون رفت و سحر هر چه گوش هایش را تیز کرد، چیز دیگری از حرفهای او متوجه نشد.
بعد از چند دقیقه ، راننده درب ماشین را باز کرد و همانطور که سویچ را از روی ماشین برمی داشت ، رو به سحر گفت: اینجا آخر خطه، دیگه با ماشین جلوتر از این نمیتونیم بریم، باید پیاده شین، بعد از چند دقیقه پیاده روی ، شما را به اکیپتون میرسونم.
سحر زیر لب گفت: اکیپ؟!
و آرام در را باز کرد، آقای حبیبی که مشغول بیرون آوردن چمدان از صندوق بود، نگاهی به کوله سحر کرد و گفت: با این کوله و راه خاکی و ناهموار باید چادرتون را دربیارین، اینجا دیگه نیاز نیست چادر داشته باشین.
سحر لبخندی زد و گفت: اوه راست میگین ،اصلا حواسم نبود و بعد صدایش را آهسته تر کرد و گفت: آقای حبیبی ،منم جا دخترتون، این اکیپ که میگین کیا هستن؟ مطمئن هستن؟
آقای حبیبی چمدان را توی نور چراغ ماشین بر زمین گذاشت و گفت: تو خودت باید بهتر بدونی، مطمئن بودن که قبول کردی باهاشون بری اونور...
با این حرف آقای حبیبی انگار کاسهٔ آب سردی بر سر سحر ریختند، آخه سحر غیر جولیا کسی را نمی شناخت..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
⚡️پند لقمان حکیم
پسرم! دنیا را در حالى که گناهان و شیطان در آن هستند، امن ندان. پسرم! دنیا را زندان خود قرار ده، تا آخرت، بهشت تو باشد.
☘
پسرم! دنیا، دریاى عمیقى است که انسانهاى بسیارى در آن هلاک شدهاند. از عمل در آن، توشه بر گیر، و کشتىاى را بر گیر که مسافر آن، پَروامندى از خدا باشد. سپس سوار بر کشتى، به اعماق دریا برو، تا نجات یابى، و من نگرانم که نجات نیابى.
☘
پسرم! کشتى (نجات) ایمان است، و بادبان آن توکّل، و ساکنان آن شکیبایى، و پاروهایش روزه و نماز و زکات.
☘
پسرم! هر که بدون کشتى وارد دریا شود، غرق مىگردد.
☘
پسرم! سخن اندک بگو، و خداوند عز و جل را در همه جا یاد کن؛ چرا که او تو را بیم داد و ترساند و آگاه ساخت و آموخت.
☘
پسرم! از مردم پند بگیر، پیش از آن که تو مایه پند مردم شوى.
☘
پسرم! از (پیشآمد) کوچک، پند بگیر و پیش از آن که بزرگ بر تو وارد شود.
☘
پسرم! هنگام خشم، خود را مهار کن تا هیزم جهنّم نشوى.
پسرم! فقر، بهتر از این است که ستم کنى و سرکشى نمایى.
☘
پسرم! بپرهیز از این که قرض بگیرى و در پرداخت آن، خیانت ورزى.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ولنگاری، نقشه دشمن است پس در اینجا هم باید بشدت جدی باشیم
🔰رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر خود فرمودند:
« دشمن در دشمنی خودش و در نقشهکشی خودش جدّی است، ما هم در مقابلهی با دشمن #بشدّت جدّی هستیم. »
✍️چند نکته:
🔻رهبر انقلاب نفرمودند در مقابله با دشمن جدی هستیم، فرمودند بشدت جدی هستیم.
🔻با توجه به اینکه پیش از این، رهبر انقلاب به این موضوع اشاره کرده بودند که آرایش دشمن در فضای مجازی #جنگی است، چرا فضای مجازی ما به گونه ای است که دشمن در حال تاخت و تاز است و آن را اشغال کرده است؟! این، نشانه ترک فعل های برخی از مسئولین در وسط جنگ است.
🔻دشمن نقشه کشیده است تا #حیا، #غیرت و #ایمان مردم را نابود کند؛ حجاب را که یکی از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی است، از ملت ایران بگیرد.
👈 در فتنه اخیر، نقشه جدی در این زمینه اجرا کرد. متأسفانه برخی از مسئولین ما، در وسط میدان جنگ به جای به هم زدن محاسبات دشمن، دچار مماشات، تساهل و تسامح شدند.
⚠️ وقتی رهبر انقلاب می فرمایند که در مقابله با نقشه دشمن بشدت جدی هستیم، واقعاً این دسته از مسئولین با چه توجیهی در یک سال گذشته، فضا را برای بی بند و بارها باز گذاشتند و به نوعی دستاورد به دست فتنه گران و دشمن دادند؟!
⏪ در حقیقت، این مسئولین با مبانی رهبری زاویه دارند و اطاعت عملی از سخنان ایشان ندارند.
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد محمد شجاعی
🚨پستهای حساس نظام در دست جاسوسان!
🔻آنوقت نظام جمهوری اسلامی ادعا میکند زمینهساز ظهور امام زمان علیهالسلام است؟!!
@Emam_kh
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار اصلاحطلب:
🔺همه چیز را نقد میکنیم و کسی با ما کاری ندارد!
▫️اساس حرف من این است که شما (اصلاح طلبان) قدرت و دولت را برای مدتی رها کنید. اما در حوزه جامعه مدنی، تمام دست و بالتان بسته است؟ آیا احزابتان منحل شده است؟ آیا روزنامههایتان را از شما گرفتهاند؟ آیا نمیشود حرف زد؟ همه جوابها منفی است. من میگویم اصلاحطلبان کارشان را به این حوزه معطوف کنند.
🔹حرفی میخواهم بزنم که احتمالاً بابتش خیلی فحش خواهم خورد، اما عیبی ندارد. من از سال 66 وارد مطبوعات ایران شدم. در تمام این دورانها، اولین دورهای است که ما در روزنامه مینشینیم و مطلب انتقادی مینویسیم و هر طور دلمان میخواهد همه سیاستها را نقد میکنیم، راجع به حجاب، سیاست خارجی، حتی گاهی درباره صحبتهای رهبری مینویسیم و منتظر نیستیم یک فکس بیاید و روزنامه تعطیل شود. یعنی دولت دارد از خودش تحمل نشان میدهد. چرا نباید این را ببینیم و به جایش بگوییم اختناق توتالیتاریستی حاکم شده است؟ این چه اختناق توتالیتاریستی است که من میتوانم راحت درباره مسائل حرف بزنم و وقتی از اینجا بیرون میروم مرا نمیگیرند؟ مگر در نظام توتالیتاریستی میشود اینگونه عمل کرد؟. . . واقعاً ما چه چیزی را نقد نمیکنیم؟ شب و روز نقد میکنیم.
🔸وقتی با معیارها نگاه میکنید یک جا مثل اخراج اساتید دانشگاه، گام غلطی برداشته شده، شما انتقاد و اعتراض میکنید ولی در شرایطی مثل تبادل زندانیان یا فرمول پادشاه عمان برای رفع تحریمها که همان برجام است و اسمش را نمیآورند، حمایت کنید. رابطه با سعودیها بسیار مهم بود، تغییر و شیفت بزرگی در سیاست منطقهای ایران به وجود آمده که از چشمها پنهان مانده است. من میگویم نباید همه کارهای دولت را بکوبید و مسخره کنید...
پ.ن؛ این مطلب خیلی خیلی مهم است؛ جایگاه زیدآبادی بین اصلاح طلبان جایگاه ویژه ای است و چنین اعترافی را باید همه روزنامه ها و کانال ها و... منتشر کنند، البته اگر کمی رسانه میفهمیم.
شیخ #فرهاد_فتحی
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️این کیه هی در میزنه ...
🎥مداحی قدیمی و دلنشین زنده یاد شهید حاج یونس حبیبی بمناسبت رحلت حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه )
@Emam_kh
🔰💖آیت الله ضیایی💖🔰
⚛🍶عرقیات پایین اورنده فشارخون👇
عرق شنبلیله+عرق کاسنی+عرق شوید+عرق عناب به خصوص اگر با هم مخلوط شوند
🍁☘🍁☘🍁
📢 رهبر انقلاب با اشاره به آغاز تحولی بزرگ در دنیا
👈 ملّتها و مسئولین کشورها موظّفند مراقبت خودشان را چند برابر کنند
✏️ یک مطلب کلّیای وجود دارد که این مربوط به همه است... که من مایلم بخصوص جوانها خیلی به آن توجّه کنند: وقتی در دنیا تحوّلات بزرگ به وجود میآید یا آغاز میشود، ملّتها و مسئولین کشورها موظّفند مراقبت خودشان را چند برابر کنند. اگر این مراقبت انجام گرفت، سر ملّتها کلاه نخواهد رفت و ملّتها ناچار نخواهند شد که به راهی ضدّ منافع خودشان حرکت کنند. اگر این مراقبت انجام نگرفت و غفلت شد، ضربههای بلندمدّتی به ملّتها وارد خواهد شد... امروز روزی است که ملّتهای منطقه نباید دچار غفلتی بشوند که در دوران استعمار یا بعد از جنگ اوّل جهانی شدند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد دولتی
🔸هیچ وقت به #امام_زمان اعتماد نکردیم...😔
👌شنیدنی و تاثیر گذار
👈حتما ببینید
@Emam_kh
تفسیر گزیده ۷۴ .mp3
9.29M
☘ محمدرضا رنجبر
🌒 شب هفتاد و چهارم
#آل_عمران
#صفحه_۷۴
✅ ترجمه صوتی و تصویری ، کاری است از موسسه پیامبر مهر و رحمت
@mrranjbar3
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤شهادت پیامبر اعظم، معراج
وصال اوست با حضرت دوست ...
امشب آسمانیان،
همچون اهالی زمین،
در یادبود غم از دست دادن
پیامبر بزرگ اسلام ﷺ
و امام حسن مجتبی(علیهالسلام)
اشک بارند…
شهادت پیامبر مهربانی ﷺ
و امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
وامام رضا(علیه السلام ) بر همه مسلمانان تسلیت باد🏴
شبتون نورانی▪️
@Emam_kh