رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_هفتاد_چهارم
آقا محمود با خودش کلنجار میرفت، آیا راهی که پا گذاشته بود، راه درستی بود؟! اگر اصرار عاطفه و صلاحدید منور نبود، هرگز دوست نداشت با فتانه رودر رو شود، درست است توی این یک سالی که دور فتانه را خط کشیده بود اندکی آرامشش بیشتر شده بود، اما بارها و بارها با کابوس های وحشتناک از خواب پریده بود و پشت سرش انگار یکی در گوشش وز وز می کرد که خودش را بکشد و از این زندگی خلاص کند، اما همان ایمان نصف و نیمه ای که داشت او را از این کار باز می داشت، چرا که خودکشی گناه کبیره بود و کسی که خودکشی می کند باید تا ابد غضب خدا را به جان بخرد،یعنی این دنیا در رنج و ان دنیا هم در رنج و عذابی بیشتر..
ماشین از پیچ جاده که تازه آسفالت شده بود گذشت و روستای بزرگ و سرسبز آبا اجدادی اش در دیدش آمد.
محمود وارد روستا شد و درست جلوی خانهٔ مادرش، عاطفه انتظار او را میکشید.
ماشین که ترمز کرد، عاطفه در جلو را باز کرد و همانطور که سلام می کرد گفت: بابا می خوایین یه چای بخورین؟ مامان بزرگ چای تازه دم درست کرده..
محمود سری تکان داد و گفت: علیک سلام، نه چای باشه بعد از این جلسه ای که فتانه راه انداخته و بعد چهرهٔ شکستهٔ دخترش را که در سن نوزده سالگی شبیه زنان چهل ساله بود نگاهی انداخت و ادامه داد: بچه ات کو؟
عاطفه لبخند کم جانی زد و گفت: پیش مامان بزرگ گذاشتمش، اما خداییش خوب کردین اومدین، ان شاالله با این کار شر فتانه از سر همه مون کم بشه
محمود گازی به ماشین داد و گفت: شر فتانه توی قبر هم از سر من کم نمیشه، نمی دونم این عجوزه مکار دوباره چه نقشه ای سر هم کرده و منو کشونده اینجا..
عاطفه همانطور که به بیرون خیره شده بود گفت: بد به دلتون راه ندین و جلوتر را نشان داد و گفت: نگاه کنید سعید و مسعود جلو در باغ هستن
محمود جلوی در باغ ترمز کرد و همانطور که پیاده میشد، نگاهی به سعید که قد کشیده بود، کرد و پیش خودش تکرار کرد: اینم بزرگ شده، اما از نگاهش باید ترسید، عین فتانه شده، خدا ازش نگذره..
سعید جلو آمد و بدون اینکه به پدرش سلام کند با غضب نگاهی به آنها انداخت و گفت: خیلی عجب هنوز نمی یومدین و مسعود جلو آمد و متملقانه گفت: سعید! این جا سلام کردنت به بابات هست که بعد از یکسال میبینیش؟ و دستش را به طرف آقا محمود دراز کرد و با سلامی بلند او را به باغ دعوت کرد.
محمود نیشخندی زد و گفت: کار دنیا برعکس شده، حالا دیگران ما را به باغ خودمون دعوت میکنند و با زدن این حرف جلوتر از همه وارد باغ شد.
زیر درخت زردآلو که چمن رنگ پریده ای بود، حصیری پهن کرده بودند و فتانه همانند پادشاهی که منتظر زیر دستانش هست صاف نشسته بود و خیره به قدم های محمود بود که به او نزدیک میشد.
محمود از زیر چشم اطراف را می پایید، به نظرش همه چیز مشکوک بود، اما الان دیگر راه برگشت نداشت.
سعیده و مجید هم که بزرگتر از قبل شده بودند با ورود پدرشان از جا بلند شدند و همانطور که هر کدام به طرفی میرفتند از آن جمع دور شدند.
روی حصیر سینی نیکلی بود که داخلش هندوانه ای گرد و سبز وجود داشت و در کنارش کاردی تیز که بیشتر شبیه کارد قصابی بود به چشم می خورد، انگار قرار بود تنها پذیرایی این مجلس، هندوانه باشد.
محمود جلو رفت و همانطور که ایستاده بود رو به فتانه که حتی سلامی کوتاه هم نکرده بود،گفت: ببینم منظورتون از این قرار مرار چی بود؟ از من چی می خوایین؟
فتانه نگاهی غضبناک به سرتا پای محمود کرد و گفت: مگه این دختر چشم سفیدت نگفته بهت؟!
محمود سری تکان داد و گفت: چرا گفته...اما فکر نمی کنی این لقمه زیادی برای تو بزرگ باشه؟! و بعد با انگشت دور تا دور باغ بزرگ را نشان داد و گفت: این باغ سرسبزی که میبینی یه زمین خشک بود که با تلاش روح الله تبدیل شده به باغ، پس اگر قرار باشه این باغ را به نام کسی بزنم باید اون روح الله باشه نه تو..
فتانه دندانی بهم سایید و کمی جابه جا شد و گفت: روح الله خیلی بی جا کرده، من بودم که اینا را بزرگ کردم تا قد کشیدن و هر کدومشون برا خودشون کسی شدن، من تو خونهٔ توی نامرد جون دادم و جون گرفتم تا تو از محمود رسیدی به آقاااا محمود، تمام هستی تو مال منه آقااا محمود اینو تو گوشت فرو کن..
با جابجایی فتانه، محمود تازه متوجه چماقی شد که زیر پای فتانه پنهان شده بود..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🔴 قیامت همه به چادر مادر اهلبیت دخیل خواهند بست
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: وقتی خداوند متعال بندگان اولین و آخرین را در روز قیامت مبعوث میکند..
منادی پروردگار ندا میدهد: ای دوستداران فاطمه، به رشتههای چادر فاطمه آویزان شوید و باقی نمیماند از محبین حضرت زهرا مگر این که هر کدام به رشتهای از رشتههای چادر آن حضرت آویزان میگردد تا این که بیشتر از هزار فئام و هزار فئام به چادر حضرت آویزان میشوند.
أصحاب گفتند یا رسول الله، یک فئام چند نفر است ؟! پیامبر اکرم فرمود: هزار هزار و همۀ ایشان به سبب چادر حضرت زهراء از آتش جهنم نجات پیدا میکنند.
📚بحارالأنوار علامه مجلسی جلد 8 صفحه 68.
@Emam_kh
📊 #اطلاعنگاشت | احیاگر جبهه مقاومت
👈 خدمات فراوان شهید سلیمانی به ملت ایران و امت اسلامی
✏️ حضرت آیتالله خامنهای در آستانه چهارمین سالگرد شهادت شهید سلیمانی، با تأکید بر اینکه مقاومتِ نزدیک به سه ماهه اخیر غزه به علت وجود جبهه مقاومت است، گفتند: مهمترین نقش شهید سلیمانی، احیای جبهه مقاومت در منطقه است. (۱۴۰۲/۱۰/۱۰) در این اطلاعنگاشت «خدمات فراوان شهید سلیمانی به ملت ایران و امت اسلامی» به روایت رهبر معظم انقلاب مرور شده است.
@Emam_kh
27.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سینا آبگون جوان همدانی رو بخاطر ساختِ این آهنگ تهدید جانی کردن!
⭕️درود بر تو مَـرد ، عــالـی بود✋🏻🌹
درد و دلای چندین ساله ما رو توی چهار دقیقه به بهترین شکلِ ممکن گفتی..
نشر بدید تا جبهه کثیفه فساد طلبان برمَلا بشه!
#مهدوی_ارفع
#فتنه
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انصافاً این ۲ دقیقه را ببینید، پیشنهاددانلودوانتشار.👌
چقدر زیبا و استدلالی راجع به مقام معظم رهبری،حضرت آقا خامنهای ،دامت برکاته، صحبت میکند!
ای کاش قدردان این موهبت الهی باشیم.
@Emam_kh
🔴شهید القدس
شهید سپهبدحاج قاسم سلیمانی: مهم ترین مؤلفه وحدت این است که پیرامون موضوعات اساسی وحدت داشته باشیم،وحدت حول محور دشمن معنی پیدا می کند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 " مرد میدان قاسم " 🌷
خواننده : امید رودینی
موسیقی محلی شهرستان ریگان 🎼🎵🎶
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 انتشار نخستینبار
📹 خاطره روز گذشته رهبر انقلاب از جلسه عجیب با فرماندهان سپاه و نقل قول حاج قاسم از همسرشان برای حضرت آیتالله خامنهای
@Emam_kh
درمان يرقان (زردى ) با كاسنى
افـرادى كـه از بـيـمـارى يـرقان (زردى ) رنج مى برند بويژه در مورد كودكان و افراد خشك مزاج چنانچه چند روز متوالى از عرق كاسنى يا جوشانده يا دمكرده ريشه ، تخم و يا برگ آن استفاده كنند نتايج شفابخشى خواهند ديد .
دسـتـور ديـگـر: هـر روز نـيـم مـثـقـال شـيـر خـشـت را در يـك اسـتـكـان عـرق كـاسـنـى حل كنيد و به بيمار بخورانيد.
.🍒🍏🍒🍏🍒
قیمه نثار
پیاز خلال کنید و تفت بدید تا سبک و طلایی بشه گوشت راسته گوسفندی رو به ابعاد کوچیک مربعی تکه کنید و به پیازداغ اضافه کنید. رب بزنید و تفت بدید تا تغییر رنگ بده. ادویه های این غذا خیلی متنوعه که با توجه به ذائقه تون میتونید حذف و اضافه کنید. من زردچوبه، فلفل سیاه، دارچین، پودر هل و پودر زیره میزنم. حالا وقتشه آب اضافه کنیم و زمان بدیم با شعله ی کم خوب بپزه و غلیظ شه و جا بیفته
برنج رو آبکش میکنیم و میذاریم دم بکشه.
خلال پسته و بادوم رو با گلاب میذاریم خیس بخوره، زرشک رو با کمی شکر تفت میدیم مواظب باشید نسوزه! خلال پوست پرتقال فراموش نشه ها! من همیشه آماده میکنم تو فریزر میذارم عفرونم که دم میکنید دیگه
چند دقیقه آخر نمک، زعفرون و پیازداغی که جدا کرده بودیم را اضافه میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا جمهوری اسلامی سقوط نمیکند!؟
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 از آغاز حملات اسرائیل علیه مردم غزه، پوشیدن چادر نماز به پوشش رسمی زنان فلسطینی در غزه تبدیل شده است.
#حجاب_قانون_آرامش
@Emam_kh