eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ حضرت آیت الله ضیاءآبادی ✍در ماه مبارک رمضان اگر دعای ابوحمزه و جوشن کبیر نخواندید و ختم قرآن نکردید ؛ اشکالی ندارد و مورد اخذ و عقاب خدا قرار نمی گیرید. آنچه لازم و واجب است ؛ پاک نگه داشتن چشم و گوش و زبان و شکم و دامن است. اگر این چنین شدیم ؛ به طور حتم مشمول لطف خدا می شویم وگرنه ساعت ها دعای ابوحمزه و جوشن کبیر خواندن و دنبالش چشم و گوش و زبان و ... را آلوده به گناهان نمودن ؛ نتیجه ای جز عقاب خدا نخواهد داشت. ‌‌‌‌‌‌‌‌ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سامری در فیسبوک قسمت_دوم ماشین به پیش میرفت و باد سردی که به صورت کشیده او می خورد باعث لرزی در بدنش شد و درِ کیفش را باز کرد و چفیه را بیرون کشید که به دنبالش عقال هم بیرون افتاد، چفیه را دور سرش پیچید به طوریکه فقط چشم های کشیده و مشکی اش از پشت آن پیدا بود و موهای وز وزی اش از کنار گوشش بیرون زد، عقال را از کف ماشین برداشت تا داخل کیفش بگذارد که نگاهش به دینارهایی افتاد که از مادرش کش رفته بود. عقال را روی پول ها انداخت و همانطور لبخندی میزد زیر لب گفت: مادرم ثمینه چقدر ماهی فروخته که اینهمه دینار جمع کرده، وقتی پول دارد و جلوی من سیب زمینی می گذارد، حقش است پول هایش غیب شود. بالاخره ماشین وارد شهر نجف شد، عکس های صدام که بر جای جای شهر آویزان بود انگار با او حرف میزد، جوان آه کوتاهی کشید و همانطور که سرش را تکان میداد رو به عکسی با چشم های دریده گفت: بخور و بتاز، فعلا نوبت توست، اگر من هم مثل تو ابرقدرت ها پشتیبانم بودند، الان بس که خورده بودم، هیکلی به فربهی تو داشتم، اما هنوز من اول راهم و قول میدهم آنقدر تلاش کنم که روزی نامم مثل نام تو، شهرهٔ شهر شود، روز بخور بخور من هم میرسد صدام حسین... ماشین ناگهانی ترمز کرد و مرد جوان همانطور که تلوتلو میخورد به شیشه عقب ماشین برخورد کرد و با فریاد گفت: چه خبرته آقا؟! آهسته تر، می خواستی اینجا بکشیتمون. مرد راننده دستش را از شیشه ماشین بیرون آورد و بی توجه به عصبانیت او گفت: آخر خطه، جلوتر نمیرم کرایه ات را بده و پیاده شو.. مرد جوان همانطور که با یک پرش خود را به بیرون ماشین می انداخت،زیر لب ناسزا نثار راننده می کرد، پیاده شد و دست در جیب شلوار لی آبی رنگش کرد و مقداری اسکناس بیرون آورد و به سمت راننده داد. راننده با تغیّر پولها را گرفت و هنوز می خواست اعتراض کند که کم است، متوجه شد اثری از مسافرش نیست و او در جمعیت پیش رو گم شد. از هر طرف صدایی می آمد، یکی از لباس های آنچنانی اش تعریف می کرد، یکی حلواهای جلویش را تبلیغ می کرد و یکی هم می خواست خرماهای خشکیده جلویش را قالب ملت کند. اما بوی مرغی که در فضا پیچیده بود، اشتهای مرد جوان را قلقلک داد، ناخوداگاه همانطور که دستی به شکم خالی اش می کشید به سمت غذا خوری پیش رویش رفت. تخت چوبی که از شدت استفاده رنگش به مانند رنگ چهره سیاه پسرک کارگر کنارش، شبیه شده بود را انتخاب کرد، تختی که از دید همه پنهان بود، روی ان نشست و با اشاره به پسرک، سفارش یک پرس مرغ و پلو را داد... از بس که گرسنه بود غذا را تند تند می بلعید، اصلا به مزه آن و بوی ساری که میداد توجه نمی کرد، پسرک پادو که این جوان را اولین بار بود میدید با تعجب خوردن او را نگاه می کرد، در همین حین صاحب کارش او را صدا زد و پسرک همانطور که نیشخندی میزد رو به جوان گفت: استخواناش خوردنی نیست به خدا... مرد جوان استخوان ران مرغ را که داخل دهانش بود بیرون آورد و پشت پسرک را نشانه گرفت و پرتاب کرد، استخوان وسط کمر پسرک فرود آمد. پسر به دنبال کارش رفت، مرد جوان اطراف را نگاهی کرد، انگار کسی حواسش به او نبود، پس آهسته و بیصدا از جا بلند شد و در یک چشم بهم زدن از غذا خوری بیرون آمد. صاحب مغازه که مانند عقابی تیز چشم همه جا را می پایید، از پشت ویترین سرش را بیرون آورد، اسکناسی به سمت مشتری پیش رویش داد و یک لحظه احساس کرد یکی از مشتری ها نیست و با فریادی بلند، پسرک را فراخواند و همانطور که خط و نشان برای پسرک بینوا می کشید گفت: برو ببین مشتری اون تخت پشتی هست یانه؟ اگر نباشه کل پول غذاش را تو باید بدی فهمیدددی؟! ادامه دارد.. 📝ط_حسینی 🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 به مناسبت دوم فروردین‌ماه؛ سالروز عملیات بازخوانی بیانات رهبر انقلاب در منطقه عملیاتی فتح‌المبین ✏️ جوانهای عزیز! فرزندان عزیز من! که اغلب شما در آن روزها نبودید، آن روزهای سخت و تلخ را ندیدید؛ این دشت زیبا، این صحنه‌ی چشم‌نواز، این زمین حاصلخیز، در یک روزی زیر پای دشمنان شما بود؛ چکمه‌پوشان رژیم بعثی در همین سرزمینی که مال شماست، متعلق به شماست، آن چنان جهنمی بر پا کرده بودند که انسان از جهات مختلف تأسف میخورد، از جمله از این جهت که چطور این سرزمین زیبا و این طبیعت چشم‌نواز را تبدیل کرده بودند به یک آتش، به یک دوزخ. ✏️ در ایام محنت جنگ، قبل از عملیات فتح‌المبین، بنده از این منطقه‌ی شمالىِ مشرف بر این دشت، این چشم‌انداز وسیع را دیده بودم؛ این خاطره از یاد من نمیرود که نیروهای دشمن در این سرزمین پهناور با چندین لشکر در اینجا متفرق بودند؛ زمین شما را، خاک شما را با چکمه‌های خودشان میکوبیدند و ملت ایران را تحقیر میکردند. ✏️ آن کسی که کشور شما را نجات داد، همین جوانهای فداکار و مبارز بودند؛ همین بسیج، همین ارتش، همین سپاه، همین رزمندگان فداکار، که امروز هم بازماندگان آنها در مناطق گوناگونی از کشور حضور دارند؛ بعضی از آنها هم به شهادت رسیده‌اند؛ «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ‌_لِوَلیِّکَ_الفَرَج 🇮🇷 @Emam_kh
⭕️ هجرت یا مهاجرت؟ 🔹این روزها از مهاجرت برخی پزشکان به خارج از کشور فراوان گفته می شود و این که کسی قدر آنها را نمی داند و در فلان کشور به آنها ماهانه یک میلیارد تومان حقوق می دهند و... 🔹 اما نشنیده و ندیده ایم کسی از پزشکانی که «هجرت» می کنند صحبتی کند و بنویسد! پزشکانی که در بالاترین سطح علمی و مهارتی (در مقاطع تخصص و فوق تخصص) قرار دارند اما داوطلبانه در تعطیلات نوروز و تابستان و هر فرصت مناسب دیگر به مناطق محروم مرزی هجرت می کنند، به رایگان و درنهایت احترام بیماران این مناطق را معالجه کرده و حتی هزینه های دارو و آزمایش آنها را می پردازند، با کمترین امکانات موجود در این مناطق، عملهای جراحی دشوار را انجام می دهند و جز رضایت خدا و انجام وظیفه شرعی و اخلاقی هدفی را دنبال نمی کنند! 🔹 و باز هم ندیدیم و نشنیدیم کسی از پزشکان متخصص و با تجربه ای بگوید و بنویسد که ۷ سال داوطلبانه در سوریه مسئولیت مداوای مجروحان را در کمترین فاصله با محورهای عملیاتی بر عهده گرفته و در این مسیر بارها جان و سلامتی خود را در طبق اخلاص گذاشتند. 🔹 در این میان از پزشکان پژوهشگر و دانشمندی که در جستجوی داروها و روشهای درمانی جدیدند و در این مسیر انواع دشواریها را به جان خریده و زندگی راحت و لذتها را فدای هدف متعالی خود کرده و می کنند هم در فضای ولنگار مجازی ،خبری نیست! 🔹فضای ولنگار مجازی فقط پزشکانی که برای پول و راحتی بیشتر، مهاجرت می کنند را به عنوان افرادی برجسته که جامعه و حکومت قدر آنان را نمی داند، معرفی می کند و از طبیبانی که قهرمان عرصه انسانیت و شرافت اند حرفی به میان نیاورده و نخواهد آورد! 🔹مرهم درد مردم، پزشکانی اند که گرفتن زیر میزی را حرام می دانند و دانش و تجربه ای را که با سرمایه جامعه به دست آورده اند متعلق به مردم آن جامعه می دانند و همیشه خود را مدیون وطنی می دانند که آنها را پرورده و به انسانهایی متعالی و مفید تبدیل کرده است! ▪️اما اکثر آنها که بی اعتنا به درد مردم، و برای پول بیشتر مهاجرت می کنند در زمان بودنشان هم خود را مدیون مردم نمی دانستند و خدماتشان را با مقیاس پول می سنجیدند! شاید این افراد پول بیشتری بدست بیاورند اما آرامش ،راحتی وجدان و دنیا و آخرت را باهم از دست خواهند داد ! 👤 دکتر کوشکی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️اسلام آوردن یک بانوی مسیحی در پاتوق گفتگوی چهارباغ ▫️چندی است که طلاب اصفهانی در خیابان پرفت و آمد چهارباغ اصفهان میز و صندلی میگذارند، با مردم گفتگو میکنند و پاسخگویِ سوالات و شبهات مردم هستند! ▫️یکی از اتفاقات جالب، مسلمان شدن بانوی مسیحی در این گعده‌های دوستانه است! 🔝تصویری از دلنوشته این خانم مسیحی که شب ۲۷ اسفند۱۴۰۲ در پاتوق گفتگوی چهارباغ اصفهان، شهادتین گفته و مسلمان شد 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا