🔶 وأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَنْ تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفْسِه
🔸نمازگزار حقیقی، نه فقط در نماز بلکه در ساحت زندگی هم مقیم حریم الهی است. برای او، متن زندگی با محراب عبادت یکی است. اگر بعد از هر نماز، خدا در صحن علنی زندگی ما تجلی پیدا نکرد، نماز خواندهایم اما اقامه نکردهایم
فاطر آیه ۱۸
@Emam_kh
سامری_درفیسبوک۲
قسمت_سیزدهم
همبوشی داخل مکتب پشت مانیتور نشسته بود و خیره به مطالب روبه رویش پلک نمیزد، او می بایست تمام نظرات را بخواند و مهم ترین نظرات مخالف را به کارگروه موساد ارجاع دهد تا با همکاری هم بهترین جواب را بدهد
در همین حین صدای شترق بستن در مکتب به گوش رسید، همبوشی با سرعت از جا بلند شد و می خواست بداند چه کسی در را بسته، هنوز قدمی بر نداشته بود که هیکل حیدر مشتت در چارچوب در ظاهر شد، حیدر در حالیکه دستانش را از بدنش فاصله داده بود و به نوعی حالت تهاجمی به خود گرفته بود، خرناسی کشید و گفت: به به! احمدالحسن، ببخشید امام احمد الحسن، نواده امام دوازدهم و امام سیزدهم شیعیان نگون بخت! بگو ببینم اوضاع بر وفق مراد هست؟! کم کسری ندارین یا حضرت؟! و جلوتر آمد و همانطور که با نگاه تیزش سراپای همبوشی را نگاه می کرد گفت: انگار وضعت بد نیست، صورتت از همیشه بازتر و هیکلت فربه تر از قبل شده و بعد صدایش را بالاتر برد و ادامه داد: چرا نباشد؟! چرا خوب نباشی؟! مگر مثل من دربه در شش ماه را در زندان کشوری غریب به سر بردی که از ریخت و قیافه بیافتی؟! مگر مثل من فلک زده یک ماه است مانند یک سگ ولگرد آبادی به آبادی رفته ای تا خودت را به وطنت برسانی که حالت ناخوش باشد؟!
همبوشی از زیر چشم نگاهی به حیدر مشتت کرد و گفت: آرام باش حیدر! آرام باش برادر! آرامش خودت را حفظ کن، تو نمی دانی در این شش ماهه چقدر خودم را به آب و آتش زدم تا تو را آزاد کنند، حالا وقت زیادی هم که نبودی همه اش شش ماه...
حیدر مشتت با شنیدن این حرف مانند آتشفشانی فوران کرد و گفت: توی تن پرور مکار شش روزش هم نمی توانی تحمل کنی حالا شش ماه به نظرت کم است.
همبوشی دستانش را به علامت تسلیم بالا برد و گفت: خیلی خوب! اصلا سخت گذشته، بد گذشته، الان که تمام شده، آزاد شدی و اینجایی، بگو چه می خواهی؟!
حیدر مشتت سرش را تکان داد و گفت: خوب اومدی سر اصل مطلب، من حقم را از این دم و دستگاه می خواهم؟!
همبوشی یک تای ابرویش را بالا داد وگفت: حقت؟! تا جایی به یاد دارم هر چه قول و قرار کردیم را تمام و کمال پرداخت کردم، پس منظور از حقت، چیست؟!
حیدر نفسش را محکم بیرون داد و گفت: توی این مدتی که اطراف و شهرهای مختلف برات تبلیغ کردم متوجه موضوعی شدم، اینکه شیعیان دو نوعند، بعضی هاشون معقولانه فکر می کنند، میشنوند ، میبینند و بعد ما را با دلیل و مدرک تکذیب می کنند و دسته دوم احساساتی عمل می کنند و چون ما از نام امام دوازدهمشون استفاده می کنیم، بدون تعقل یا با یک تحقیق سرسری میان سمت ما، ولی با دل و جان و مالشون به میدان میان و سخاوتمندانه از اموالشون در راه توهم نائب ظهور که تو هستی، میگذرند و میدانم چه پول هایی که به سمت مکتب جاری شده!
من می خواهم خودم شخصا به این کمک های مردمی نظارت کنم، تو که از اربابات هم بودجه می گیری، اون بودجه مال تو، کمک های مردمی هم از آن من، بالاخره یمانی ظهور هم باید پولی داشته باشه تا امام سیزدهم را به مردم بشناساند.
همبوشی که مشتت پا روی رگ اصلی وجودش گذاشته بود، با چشمانی که انگار آتش از آن می بارید به حیدر مشتت خیره شد و گفت: برو...از همون راهی که اومدی برگرد، برو تا خونت را نریختم، اگر از زندان ایران جان سالم به در بردی از خشم من جان سالم به در نخواهی برد، الانم به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم، به حرمت برادری این چندساله، کارت نمیشم اما اگر یکبار دیگه سر راه من سبز بشوی و باز این حرفها را بزنی اونوقت مطمئن باش مرگت حتمی هست.
حیدر مشتت که انتظار نداشت همبوشی به این راحتی تهدیدش کند، نیشخندی زد و گفت: تو حرمت نان و نمک هم سرت میشه؟! یه عمر نان و نمک اسلام و خدا را خوردی و الان تیشه به ریشه دین خدا و اسلام میزنی! یک عمر به هم کیشان خودت گفتی برادر و الان داری کلاه برادرت را برمی داری و اونو منحرف میکنی، گرچه در مسلمان بودن تو باید شک کرد...
همبوشی با مشت حیدر مشتت را به سمت در هل داد و گفت: گفتم برو! آره من نامسلمان، من اصلا بی دین، نابرادر، برو تا این نابرادر خونت را نریخته...
حیدر خودش را از در بیرون انداخت و گفت: من میرم، اما قول میدم به زودی زود پشیمونت کنم، کاری می کنم مثل سگگگ پشیمون بشی و با زدن این حرف از مکتب بیرون آمد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸زبانبازی، ملاتش سریع میریزد!🔸
در کازرون، یک مدرسهای ساخته و تحویل داده بودند. شبی یک دفعه تمام ساختمان روی هم آمد! خدا را شکر که در روز روشن که بچهها سر کلاس بودند نریخت. اشکال در چه چیزش بود؟ رفتند نگاه کردند دیدند این ملاتی که از سیمان بوده، وقتی دست به آن میزنی خرد میشود. نگو خاکستر کرده بودند لای سیمانش!
دو انسان را مثل دو آجر فرض کن. ملاتی هست که این دو تا آجر را با هم نگه میدارد. زبانبازی ، ملاتش سریع میریزد. کار چاق کردن، تظاهر و زرنگی و ...، اینها ملاتشان سریع میریزد. ازدواجهایی که در آنها، فرد رابطۀ خود با همسرش را بر اساس زبانبازی و چاخان درست میکند، این آخر ندارد و آخرش به دعوا میکشد.
امّا «انصاف» یک ملات سیمانی است! انصاف یعنی چه؟ انصاف یعنی اینکه هر کدام خودش را جای دیگری بگذارد. اگر طرفین خودشان را جای همدیگر بگذارند، مسائل حل میشود. مثلاً زن میبیند مرد از راه رسیده، فکر کند بگوید حال اگر من خسته از راه میرسیدم، دلم میخواست زنم که میآید، با من خوشرویی کند؛ نه اینکه دعوا کند و بهانه بگیرد. یا مرد خودش را جای زن بگذارد که مدتی در خانه منتظر نشسته تا تو از راه برسی. تو اگر زن بودی و منتظر بودی شوهرت بیاید، چه توقّعی از او داشتی؟ توقّع داشتی با تو خوشبرخوردی کند. پس حالا خودت خوشبرخوردی کن!
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نجات کبوتران توسط مردم در حرم امام رضا (علیهالسلام)
همه دلشان گرم به حضورشان در این حرم، حتی کبوترها....
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عجب تفسیری،
جانم به این مفسر جانم به این آقا
از کنار این کلیپ به سادگی عبور نکنیم
#امام_خامنهای
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پادوی دشمن
آقایان مسئول،
کسی نیست دهان این یاوه گوی انگلیسی صفت که عملا پادوی دشمن در جنگ نرم علیه ایران است را ببندد؟!!
اینکه خوزستانی های غیور اجازه ورود بانوان به ورزشگاه را نداده اند و از تکرار صحنه های خجالت آور و مشمئز کننده در دیارشان جلوگیری کرده اند یک افتخار و شرف برای آنان است. درود بر شرف خوزستانی ها
#استحاله
#حجاب
#نفوذ
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 آیا لاک ناخن باعث تنبلی تخمدانها ، نازایی، سقط جنین می شود⁉️
با توجه به مقالات روز دنیا‼
👩⚕️دکتر زهره لواسانی
┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈┈
@Emam_kh
44.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌اگر شما هم با دیدن این تصاویر ذوق کردید و دوست داشتید که تو این قاب میبودین به نون حلال پدرتون افتخار کنین
🎊جشنی به وسعت عشق بچه ها به بابارضا
حس و حال قشنگ دهه هشتادی و دهه نودی ها در بوستان ناجی شهر یزد دیدنی بود👏
@Emam_kh
✅رفع کیست تخمدان
✨یک قاشق غذاخوری سرکه سیب در یک لیوان آب گرم بریزید روزانه ۱-۲ لیوان از این محلول را بنوشید تا زمانیکه بهبود پیدا کنید.
🍒🥀🍒🥀🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍رهبر انقلاب:
هر کسی که به سمت زندگی و فرهنگ و سبک زندگی غربی برود، او مرتجع است. نگذارید کشورتان به سمت ارتجاع برود؛ نگذارید ارتجاع در بدنهی کشور جاگیر بشود و نفوذ کند.
۱۴۰۱/۳/۱۴
#امام_خامنهای
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد شجاعی: بشارت اهل بیت علیهم السلام این است که محال است انقلاب اسلامی شکست بخورد
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
@Emam_kh
💗 امام هشتم، برکت ایران
✏️ رهبر انقلاب: برکت وجود حرم مطهر حضرت رضا علیهالسلام در سرزمین ما و حضور معنوی ایشان در سرتاسر کشور و در دل آحاد مردم ما آشکار است. امام هشتم علیهالصّلاةوالسّلام ولىّنعمتِ معنوی و فکری و مادّی ملت ماست. ۱۳۸۱/۱۰/۲۵
@Emam_kh
تفسیر گزیده. ۳۱۴_1.mp3
17.81M
☘ محمدرضا رنجبر
🌒 شب سیصد و چهاردهمین
#طه
#صفحه_ ۳۱۴
✅ ترجمه صوتی و تصویری ، کاری است از موسسه پیامبر مهر و رحمت
@mrranjbar3
@Emam_kh
شرط جالب و عجیب پیرزن برای اجاره
خانهاش به سه دانشجوی جوان!!!
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی
در یکی از شهرهای کوچک
قرار گذاشتیم همخونه بشیم
خونه های اجارهای کم بودند
و اغلب قیمتشون بالا بود
ما میخواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم
قیمتشم به بودجمون برسه
تا اینکه خونه پیرزنی را نشانمان دادند
نزدیک دانشگاه تمیز و از هر لحاظ عالی
فقط مونده بود اجاره بها
گفتند این پیرزن اول میخواد با شما
صحبت کنه رفتیم خونه اش
و شرایطمون رو گفتیم
پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون
بدیم که خیلی عالی بود
فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد
اون گفت که هر شب باید یکی از شماها
برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا
وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید
واقعاً عجب شرطی!!!
هممون مونده بودیم من پسری بودم
که همیشه دوستامو که نماز میخوندن
مسخره میکردم دو تا دوست دیگمم
ندیده بودم نماز بخونن
اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود
پس از کمی مشورت قبول کردیم
پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین
اگه شرط رو اجرا کردید میتونید تا
فارغ التحصیلی همینجا باشید
خلاصه وسایلو بردیم توی خونه پیرزن
شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو
ببره تا مسجد که نزدیک خونه بود
پاشد رفت و پیرزن رو همراهی کرد
نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم
برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم
هممون خندیدیم
شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه
برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم
و تا جائی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم
موقع برگشت پیرزن گفت شرط که یادتون
نرفته من صبحها ندیدم برای نماز بیدار بشید
به دوستام گفتم و از فردا ساعتمون رو
کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم
چراغو روشن کردیم و خوابیدیم
شب بعد از مسجد پیرزن یک قابلمه غذای
خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد
واقعاً عالی بود بعد چند روز غذای عالی
کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم
نماز جماعت برامون جالب بود
بعد یک ماه که صبح پا میشدیم و چراغ
رو روشن میکردیم کم کم وسوسه شدم
نماز صبح بخونم من که بیدار میشدم
شروع کردم به نماز صبح خوندن
بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم
نماز صبح خودشونو میخوندند
واقعاً لذتبخش بود
لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم
تا آخر ترم هر سه تا با پیرزن به مسجد
میرفتیم نماز جماعت خودمم باورم نمیشد
نمازخون شده بودم اصلاً اون خونه
حال و هوای خاصی داشت
هر سه تامون تغییر کرده بودیم
بعضی وقتها هم پیرزن از یکیمون
خواهش میکرد یه سوره کوچک قرآن
را با معنی براش بخونیم
تازه با قرآن و معانی اون آشنا میشدم
چقدر عالی بود بعد از چهار سال تازه فهمیدیم
پیرزن تموم اون سورهها را حفظ بوده
پیرزن سادهای در یک شهر کوچک فقط با
عملش و رفتارش هممون رو تغییر داده بود.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب قشنگترین اتفاقیست
که تکرار میشود
تا آسمان زیبائیاش را
به رخ زمین بکشد
شب انتهای زیبائیست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که سلطان دلت خداست
کسی نمیتواند دلخوشیهایت را
ویران کند
شبتـ🌙ـون پـر از عطـر خـدا🌸🍃
@Emam_kh