eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
18.1هزار ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نتانیاهو: اگر جلیلی رئیس جمهورِ آیندهِ ایران باشد مقاومت و تقویت و سلطهِ ما در منطقه به اتمام میرسد. روزنامه صهیونیستی جروزالم‌پست : دلهره آورترین احتـمال، انتـخاب جلیلی است . ان بی سی نیـوز : سعید جلیلی، محافظـه ڪار تندروی نزدیڪ به آیت الله خامنه ای، کسی است که با رویه خود تاکنون اجازه نـداده است تا مذاڪرات با نتیجه مطـلوب دنبال شونـد. 🔶 رهبر انقلاب امام خامنه ای: ببینید دشمن چه کسی را نظاره گرفته و چه کسی برای او خطرآفرین است؟ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴شجاعت اینه که روی دیوار کاخ سفید بنویسی "مرگ بر اسرائیل" ، @Emam_kh
💠 مقدار مسح پا 💬 بسیاری از مردم تصور می کنند در وضو، کشیدن مسح تا برآمدگی پا کافی است. 📌درحالی که طبق نظر برخی از مراجع، مسح باید تا مفصل ادامه پیدا کند. ✅ مسأله: 🔹 مقام معظم رهبری: روی پاها را از سر یکی از انگشتان پا تا مفصل مسح نماید. [1] 📚 پی‌نوشت: 1- أجوبة الاستفتائات آیت الله خامنه ای س106 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✈️ دادگاه کانادا شرکت هوایی بین المللی اوکراین را نیز عامل سقوط پرواز 752 در ایران معرفی کرد! در حکم دیوان عالی ایالت انتاریو در کانادا روز دوشنبه ۲۱ خرداد در خصوص پرونده رسیدگی به شکایت ۲۱ خانواده‌ از قربانیان پرواز پی‌اس ۷۵۲ تصریح شده است که خطوط هوایی بین‌المللی اوکراین هم باید به خانواده‌هایی که عزیزانشان را در سرنگونی پرواز «پی اس ۷۵۲ » در ایران از دست داده‌اند، غرامت بپردازد. در حکم این دادگاه تاکید شده است که با توجه به حملات موشکی حکومت ایران به پایگاه‌های آمریکا در عراق، شرکت هوایی اوکراین اقدامات و تدابیر لازم بر مبنای استانداردهای بین المللی را انجام نداده و در این زمینه اهمال کرده است. 🇮🇷 @Emam_kh
🔻حواسمان هست؟! حواسمان هست که رئیس‌جمهور ایران، در مقام اجرا، فرد اول محور مقاومت است؟! حواسمان هست که نه‌تنها فلسطین و لبنان و یمن و ... بلکه حتی روسیه و چین هم برای ایستادگی در برابر غرب وحشی، از ام‌القرای مقاومت الهام و قوت قلب می‌گیرند و چشمشان به اینجاست اگر با رأی‌مان بازهم خدایی‌ناکرده، غرب‌شیفتگان و غرب‌پرستان را بر «تنها پایگاه امید مستضعفان جهان» مسلط کردیم، در برابر خون به ناحق ریخته طفلانِ کربلای غزه، چه پاسخی در یوم حشر داریم؟ نگذاریم نااهلان و نامحرمان، زحمات رئیسی شهید و امیرعبداللهیان شهید را بر باد دهند؛ 💠 احمد نبویان 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست_تقدیر۱۶ قسمت_شانزدهم ماشین هن هن کنان کوچه پس کوچه های خاکی شهر نجف را پشت سر می گذاشت، رقیه که روی آن را نداشت مزاحم این پیرزن و پسرش شود، با صدای آهسته ای گفت: ما باید به ایران برویم، نمی خواهیم مزاحم کسی شویم، البته فی الحال هیچ چیز نداریم و تمام دارو ندارمان نزد یک آشنایی هست که تماس گرفتن با او حکم بر باد رفتن زندگیمان را دارد.. پیرزن اجازه نداد حرف رقیه تمام شود و با لحنی طلبکارانه گفت: چه می گویی؟ مزاحم چیست؟! انگار ملتفت نشدی چه شد؟! تو قاصد امام غریبم هستی و از الان تا زمانی که در عراق حضور داری میهمان خانه ننه مرضیه خواهی بود و هر وقت هم موقعیت رفتن به ایران فراهم بود با هم میرویم و با زدن این حرف رویش را به طرف عباس که گویی در فکر فرو رفته بود کرد و گفت: مگر نه عباس؟! عباس، هاج و واج او را نگاه کرد و گفت: آره...هر چی که شما بگویید و کمی جلوتر، کنار خانه ای قدیمی توقف کرد، محیا که هنوز از بازی روزگار بهت زده بود با اشاره رقیه در عقب را باز کرد و پیاده شد. با تعارف ننه مرضیه، یکی یکی وارد خانه شدند. خانه ای تمیز و دلباز با حیاطی بزرگ و سیمانی که در وسط آن باغچه ای به چشم می خورد که دور تا دور باغچه درختان سربه فلک کشیدهٔ نخل که دانه های خرمای زرد رنگ رویش انگار به آدم چشمک میزد، خودنمایی می کردند و در وسط درختان هم کُردهایی از سبزی های خوردن به چشم می خورد. فضای خانه آنطور بود که بیصدا روح میهمانان را نوازش می کرد و ناخوداگاه لبخند به لب آنها آورد. ننه مرضیه که گویی یکی از عزیزانش به میهمانی آمده است دست رقیه را گرفت و به سمت در آهنی آبی رنگی که قفل بود کشید و گفت: بیا این کلبهٔ درویشی را از خودت بدان و سپس عصایش را به دیوار آجری رنگ رفته، تکیه داد و با کلیدی که بر دسته کلید گردنش آویزان کرده بود قفل در را باز کرد. پیش رویش راهروی کوچکی بود که گلیم لاکی رنگ کوچکی فرش شده بود،سمت چپ ابتدای راهرو دری زرد رنگ به چشم می خورد که قفل روی آن نشان میداد اتاقی مخصوص است و چند قدم جلوتر به سالنی که با قالی های قدیمی نخ نما فرش شده بود میرسید و انتهای سالن به دری می خورد که حتما آشپزخانه بود، دیوارهای خانه سفید بود که رنگ زردی که برآن نشسته بود خبر از گچ قدیمی اش میداد. ننه مرضیه اشاره ای به هال کرد و گفت: هر چه دارم و ندارم در اختیار شما و بعد به طرف در زرد رنگ برگشت و دوباره کلیدی را از دسته کلید گردنش جدا کرد و قفل در را باز کرد و گفت: این اتاق مخصوص میهمانان مولایم علی ست، هر سال سعادت دارم به حرم مولا علی بروم و با سماجت برای این اتاق مسافر جور کنم و بعد اشک گوشه چشمش را گرفت و ادامه داد: به این امید که مولایم علی در بهشت اعلی اتاقی در کنار اقامتگاهش به من عنایت فرماید. رقیه و محیا از اینهمه عشق این پیرزن به مولا علی اشک به چشم آوردند و در این هنگام، عباس که گویی روی آن را نداشت وارد خانه شود از روی حیاط صدا زد: مادر! من میروم اطلاعاتی کسب کنم و ببینم چگونه میشود رهسپار ایران شد... ننه مرضیه که انگار بهترین خبر عمرش را داده باشند جلوی در آمد دستانش را رو به اسمان بلند کرد و همانطور که صدایش از شوق می لرزید گفت: خدا عاقبتت را به خیر کند، خدا تو را در پناه خود نگهدارد و به تمام آرزوهایت برساند که مرا به آرزویم می رسانی و بعد بغض گلویش شکست و با صدای بلند تر ادامه داد: خدایا صد هزار مرتبه شکرت...امروز من چه کرده ام که اینهمه بنده نوازی می کنی؟! و بعد دست محیا را در دست گرفت و گفت: چقدر وجود شما با خیر و برکت است...برویم داخل که ننه مرضیه باید به میهمانانش سور دهد، برویم... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼