🔴میتونست مثل خیلیا که کشور رو دچار هزینه کردن و مدال شجاعت گرفتن و از مردم عذرخواهی هم نکردن بگه"من خودم صبح جمعه فهمیدم "، ولی یه تنه آبروش رو فدای نظام کرد و مسئولیت اشتباه بقیه رو گردن گرفت و حالا روسفید شد. جواب همهی اون تهمتها هم بمونه اون دنیا...
اللهم احفظ الامام الخامنه ای
اللهم انصر جیوش المسلمین
سلامتی فرماندهی کل قوا
و سربازان جان برکفش
وشادی ارواح مطهر شهدا
صلوات
🌹الّلهُمَّصَلِّیعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
هواپیمای_اوکراینی
🇮🇷 @Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب:
خدای متعال دلهای مردم را انشاءالله هدایت خواهد کرد به بهترین گزینه و انشاءالله یک رئیس جمهور شایسته برای ملت ایران تعیین خواهد شد.»
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
@Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دختر شهید رئیسی: در محیط دانشگاهی منش و روش شهید رئیسی که مبتنی بر تقوا بود احصا شود /پیام رهبری در این زمان یک روح تازه ای به محور مقاومت دمید
حانیه سادات رئیسی دختر شهید رئیسی در نشست بین المللی یک دهه سخن رهبر انقلاب با جوانان آمریکا و اروپا:
🔺امیدوارم همانطور که رهبر معظم انقلاب حکیمانه فرمودند شخصیت شهید جامع الاطراف است همه این جامعیت را ببینم
🔺فقط به نامگذاری ساختمان اکتفا نکنیم و در محیط دانشگاهی منش و روش ایشان که مبتنی بر تقوا بود احصا شود و در معرض دانشجویان قرار گیرد
🔺اتفاقی که برای رئیس جمهور شهید افتاد ،دل های بسیاری را در محور مقاومت متاثر کرد ،تسلیت های اینها به ما میرسید
🔺شهید در مورد مقاومت و وعده صادق در عرصه دیپلماسی تلاش کردند
🔺برای اینکه یک فعالیت رو به جلو برا مردم غزه باشد
🔺پیام رهبری در این زمان یک روح تازه ای به محور مقاومت دمید
🔺یکی اینکه مردم بدانند محور مقاومت تا قلب آمریکا پیش رفته است
🔺دوم بدانند مردم ایران و محور مقاومت در راه احقاق حق ایستاده است
@Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
🧐مردم عزیز ایران یادتان هست؟
از روزی که وعده دادم تحریم ها با کمک برجام لغو میشه ۹ سال گذشته
درسته من صداقتم تو ایران زبانزد همه هست اما خب تحریم ها لغو نشد😏
#مامردم
#فرق_میکنه_کی_رئیس_جمهور_بشه
@Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
💠 نگاه به خانه همسایه
💬 سؤال:
خانه ما به خانه همسایه، مشرِف است و می توانم خانه آن ها را ببینم. و چند بار نیز این کار را انجام داده و نامحرم را در خانه همسایه دیده ام. حکم این کار و راه جبران آن چیست؟
✅ پاسخ:
در فرض مذکور، مرتکب معصیت شده اید و باید از آن توبه نمایید و استغفار کنید و توبه از گناه هم با استغفار و پشیمانی از گناه و تصمیم جدّی بر تکرار نکردن آن حاصل می شود.
📚 پی نوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای.
@Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻سخنان تکان دهنده سردار سلیمانی در خصوص درخواست داعش از شهدای پایگاه اسپایکر تکریت
▫️حاج قاسم سلیمانی: با این شمشیرهای براق برنده را، این جوان هایی که از شیعه درتکریت گرفتند ۱۶۰۰ نفر را، به هر یک از آنها گفتند پشت کن به مذهب خودت، اهانت کن به اصول خودت حاضر نشد. تیزی شمیر را بر گلوی خودش حس میکرد.
@Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور خانواده های شهدای اسپایکر به دست داعش در محل شهادت آنها در قصر صدام تکریت در دهمین سالگرد آنها
@Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
این انتخابات متفاوت از انتخابات های دیگر است
سفره اش با «شهادت» پهن شده
حرمت نگه دارید...
شهدا نظاره می کنند🥀
همین...
@Emam_kh
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دست_تقدیر۱۷
قسمت_هفدهم
نیمه های شب بود و هنوز خبری از آمدن عباس نبود، ننه مرضیه مانند مرغ سرکنده دور تا دور هال می چرخید و گاهی خسته از راه رفتن می شد، خود را به آشپزخانه ای محقر با دیوارهای سیاه سیمانی می رساند و با پاک کردن خرماهایی که قرار بود روز بعد، از آنها حلوا درست کند و در بازار بفروشند خودش را سرگرم می کرد.
رقیه پا به پای ننه مرضیه میرفت و میامد، او می نشست،رقیه هم می نشست، او بر می خواست رقیه هم بر می خواست.
محیا هم گوشه اتاقی که مختص میهمانان خانه، یا بهتر بگویم میهمانان شاه نجف بود، در خود چمپاتمه زده بود و زیر لب ذکر می گفت و انگار عذاب وجدانی بر وجودش سایه افکنده بود و در همین حین مادرش داخل اتاق شد و گفت: ننه مرضیه خیلی نگران هست، من هم دست کمی از او ندارم، معلوم نیست چه بر سر پسر این پیرزن امده
محیا همانطور که به گلهای پشتی لاکی رنگ کنار دیوار که همرنگ قالی های اتاق بود، خیره بود آرام لب زد: اگر بلایی سر پسر ننه مرضیه آمده باشد من خودم را نمی بخشم، حس ششمم می گوید هر اتفاقی برایش افتاده، مربوط به ماست.
رقیه آه کوتاهی کشید و گفت: حالا اینجا تنها نشین،بیا بریم کنار پیرزن، خاطراتی از مشهد براش بگیم بلکه دردش یادش بره و کمی آرام بگیرد
محیا بدون زدن حرفی از جا بلند شد، برق اتاق را خاموش کرد و می خواستند از اتاق بیرون بیایند که در خانه را با شدت زدند.
صدای در انگار سنگی بود که شیشهٔ دل این دو غریب آواره را شکست.
ننه مرضیه همانطور که با صدای بلند فریاد میزد گفت: کیستی آمدم، آرام تر آمدم.
رقیه و محیا خودشان را به پنجره کوچک اتاق که به حیاط باز می شد رساندند، ننه مرضیه در را باز کرد و ناگهان عباس درحالیکه تلوتلو می خورد با سرو رویی خونین داخل شد و با صدای بلند فریاد میزد، نزنید نامسلمان ها، من اینجا تنهایم، فقط مادر پیرم اینجاست، زن و بچه ام چند سال پیش به بیماری سخت گرفتار شدند و از دنیا رفتند.
رقیه آنچه را که می بایست بفهمد، فهمید
فوری وارد هال شد کفش های خودش و محیا را که در قفسه گچی داخل راهرو گذاشته بود برداشت و با شتاب چادر هایشان هم برداشت و دوباره داخل اتاق شد، در را بست و به محیا گفت که پشت کپهٔ رختخواب ها که گوشه اتاق و داخل طاق پهنی که روی دیوار در آورده بودند برود و هر دو پشت رختخواب ها در خود مچاله شدند.
حیاط بزرگ خانه و فاصله آن تا ساختمان، باعث شد که در کمترین زمان و با سرعت، رقیه و محیا پنهان شوند.
صدای پیرزن که آه و ناله و نفرین می کرد به همراه قدم های شتابان چند مرد که به گوششان می رسید، به آنها نزدیک می شد...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
۲۳ خرداد ۱۴۰۳