🌷 جمعی از خانوادههای شهدا و دستاندرکاران کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویر احمد ظهر امروز چهارشنبه، با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. ۱۴۰۳/۵/۲۴
@Emam_kh
🌷 رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستاد کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد:
🔹بزرگداشت شهدا، زنده نگه داشتن ایستادگی در مقابل جنگ روانی دشمن است
👈 جوانان دوران دفاع مقدس، با تمام وجود در مقابل جنگ روانی دشمن ایستادند
✏️ رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز در دیدار دستاندرکاران ستاد کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویر احمد با اشاره به ترفند بدخواهان ایران در ایجاد جنگ روانی و ترس برای به عقبنشینی واداشتن ملت ایران در عرصههای گوناگون، شناخت تواناییهای خود و پرهیز از بزرگنمایی توان بدخواهان را راه مقابله با این ترفند خواندند و گفتند: شهیدان با فداکاری و مجاهدت خود در مقابل این جنگ روانی ایستادگی کردند و آن را خنثی کردند . در بزرگداشت آنها نیز باید این حقیقت را برجسته کرد و زنده نگه داشت.
✏️ حضرت آیتالله خامنهای یکی از پایههای اصلی جنگ روانی علیه ملت عزیز و ایران اسلامی را بزرگنمایی از تواناییهای دشمنان خواندند و گفتند: از ابتدای پیروزی انقلاب آنها به شیوههای مختلف به ملت ما تفهیم و القاء میکردند که باید از آمریکا، انگلیس و صهیونیستها بترسید.
✏️ ایشان هنر بزرگ امام(ره) را بیرون راندن ترس از دلهای ملت و خودباوری و اعتماد به نفس دادن به آنها دانستند و افزودند: ملت ما احساس کرد که با اتکاء به نیرو و توان درونی خود قادر به انجام کارهای بزرگ است و دست دشمن آنچنان که وانمود میکند، پُر نیست.
✏️ رهبر انقلاب اسلامی هدف دشمن از جنگ روانی در عرصه نظامی را ایجاد ترس و عقبنشینی خواندند و گفتند: به تعبیر قرآن کریم، عقبنشینی غیرتاکتیکی در هر میدانی چه عرصه نظامی و چه میدانهای سیاسی، تبلیغاتی و اقتصادی، غضب الهی را به دنبال دارد.
✏️ ایشان احساس ضعف و انزوا و تسلیم شدن در مقابل خواستههای دشمن را از آثار بزرگنمایی توان آن در عرصه سیاسی دانستند و افزودند: دولتهایی که با ملتهای بزرگ و کوچک امروز در مقابل خواستههای مستکبران تسلیم هستند، اگر به ملتها و تواناییهای خود تکیه کنند و واقعیت توان دشمن را به دور از بزرگنمایی بشناسند، میتوانند به خواستههای آنها «چَشم» نگویند.
✏️ حضرت آیتالله خامنهای، نتیجه بزرگنمایی دشمن در میدان فرهنگ را نیز احساس انفعال، مجذوب فرهنگ دشمن شدن و تحقیر فرهنگ خود، خواندند و گفتند: نتیجه چنین انفعالی،قبول سبک زندگی طرف مقابل و حتی استفاده از واژگان و تعابیر بیگانه است.
✏️ رهبر انقلاب، شهدا و مجاهدان را عناصر ایستاده در مقابل جنگ روانی دشمن برشمردند و افزودند: باید از جوانانی که بدون احساس ترس و تأثیرپذیری از سخنان دیگران در مقابل جنگ روانی ایستادند، قدردانی کرد و این حقیقت را باید در آثار و تولیدات هنری و بزرگداشتها، مجسم کرد و زنده نگاه داشت.
✏️ ایشان با تأکید بر تولید آثار فرهنگی و هنری درباره شهدا و دفاع مقدس از جمله کتاب و فیلم بهگونهای که تأثیرات ماندگار بخصوص در سبک زندگی مخاطبان و جوانان ایجاد کند، از دستاندرکاران برگزاری این کنگره تقدیر کردند و گفتند: شهادت و فداکاری جوانان یک ملت، ذخیره و پشتوانه بزرگی برای پیشرفت کشور است که باید حفظ و از تحریف یا فراموشی آن جلوگیری شود. ۱۴۰۳/۵/۲۴
@Emam_kh
هشدار پلیس دربارهٔ همراهداشتن داروهای ممنوعه در اربعین
🔹رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر: زائران اربعین حسینی بدانند اگر داروهای ممنوعه یا حتی یک گرم موادمخدر با خود به همراه داشته باشند به ۵ میلیون دینار و یک سال حبس محکوم میشوند.
@Emam_kh
58.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥دیدن این انیمیشن برای کسایی که قصد دارن اربعین به عراق بروند توصیه میشود
💥خیلی ساده همه نکاتی که برای سفر لازمه رو توضیح دادن
@Emam_kh
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻جواب عالی استاد ازغدی به دانشجویی که از بختیار دفاع کرد:
✍شما کتاب نمی خونی چه کارت باید کرد ؟ شما که کتاب نمیخونی باید محکومت کنن به کتابخونه و ۲۳ تا کتاب بخونی و نمره بالای ۱۵ بگیری ، زیر ۱۵ قبول نیست تا دیگه درباره بختیار این طوری صحبت نکنی
🇮🇷 @Emam_kh
💠 شک در تسبیحات اربعه
💬 سؤال:
در رکعت سوم و چهارم اگر شک کنیم که دوبار تسبیحات را گفته ایم یا سه بار، تکلیف چیست؟
✅ پاسخ:
🔹 در فرض سؤال چیزی بر شما واجب نیست ولی تا به رکوع نرفته اید می توانید بنا را بر کمتر بگذارید و آن را تکرار کنید تا یقین کنید که سه مرتبه گفته اید.
📚 پی نوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای.
@Emam_kh
🚩سیدحسن نصرالله: "این انتظار که صهیونیستها روزها منتظر پاسخ (انتقام) هستند، «بخشی از مجازات آنهاست."
@Emam_kh
✍ نماز و آرامش
🔰استاد قرائتی؛كمبود امروز بشر علم و تخصصّ نيست، بلكه دل آرام است. هر روز آمار بيمارى هاى روانى، و مصرف قرص اعصاب زياد مى شود. هيچ چيز به انسان آرامش نمى دهد جز ياد خدا و بهترين ياد خدا همان #نماز است، نه فرعون ها و ابرقدرت ها دل آرام دارند، نه قارون ها، و نه ابولهب ها، و نه منافقان چند چهره.
❌افرادى را مى شناسيم كه داراى قدرت، مال و علم هستند، امّا آرامش لازم را ندارند. در مقابل، افرادى تهيدست هستند كه به خاطر ايمان به سرچشمه هستى داراى قلبى آرامند، اعتقاد خاصّى دارند كه حوادث تلخ و شيرين را مى پذيرند و براى آنها تحليل منطقى دارند. حضرت امام خمينى قدس سره در روز 12 بهمن 57 وقتى در هواپيما نشست تا به ايران بيايد، خبرنگار از او پرسيد چه احساسى داريد؟ فرمود: هيچ.
❤️با اينكه هنوز نظام شاهنشاهى سرِ پا بود و احتمال سرنگونى هواپيما داده مى شد. در وصيّت نامه خود نيز نوشت من با قلبى_آرام به سوى خدا مى روم. اين دل آرام از زور و پول و مقام نيست، از پيوند با خداست.
📚منبع:یکصد و چهارده نکته درباره نماز ؛ نکته ۴۱
@Emam_kh
دست_تقدیر۸۰
قسمت_هشتاد
نیمه های شب بود محیا آرام پرده را به کناری زد و از آن بالا حیاط مقر سربازان بعثی را نگاهی انداخت، همه جا در سکوتی مطلق فرو رفته بود انگار که همه خواب بودند فقط یکی از لامپهای طبقه دوم روشن بود.
محیا پرده را پایین انداخت به نظرش الان فرصت خوبی بود برای اجرای دومین گام از نقشه اش، پس خیلی بی صدا از ساختمان بیرون آمد.
وارد حیاط مقر سربازان شد. آهسته آهسته مثل روحی در تاریکی به سمت زیر زمین حرکت کرد، فضای حیاط با چند لامپ کم نور روشن بود محیا همانطور که نگاهش به سقف روبه رو که سربازی در حال نگهبانی به چشم می خورد، بود. بی صدا و با احتیاط حرکت کرد و خودش را به پله های زیرزمین رساند و همانطور که دست به دیوار گرفته بود آرام آرام پایین رفت جلوی در اتاقی که اسیران ایرانی را زندانی کرده بودند، هر دو سرباز در خوابی عمیق فرو رفته بودند، یکی از آنها همان سربازی که با او آشنا بود درست جلوی در زندان، روی زمین دراز به دراز خوابیده بود و آن یکی روی صندلی گردنش شل شده بود. محیا آرام بدون این که صدایی ایجاد کند از روی سربازی که روی زمین خوابیده بود گذشت آنها میله ای آهنین برای چفت کردن در به دستگیره های در زده بودند.
محیا با یک دست در را جلو کشید و با دست دیگر میله آهنین را از دستگیره در بیرون آورد، صدای تلق ریزی به هوا بلند شد سربازی که روی صندلی بود، اندکی شانه اش را تکان داد، اما بیدار نشد محیا آرام در را باز کرد داخل اتاق شد، اسیران ایرانی که از باز شدن در متعجب شده بودند، هر سه از جا برخاستند و در فضای نیمه تاریک اتاق خیره به محیا شدند، محیا جلو رفت.
یکی از اسیران ایرانی جلو آمد و گفت: یا حضرت عباس تو دیگه کی هستی؟ جنی یا آدمیزادی؟ محیا دستش را روی دماغش گذاشت و گفت: هیس! صحبت نکنید، هر لحظه ممکن است کسی برسد ،خواهش می کنم همین الان از اینجا بروید و بعد به طرف آقای سعادت برگشت و گفت: منم محیا همسر آقا مهدی، شناختین؟
آقای سعادت سری تکان داد و گفت: بله ما برای نجات شما به اینجا آمدیم آقامهدی هم همراه ما بود. محیا همانطور که صدایش از خوشحالی می لرزید گفت: یعنی... یعنی آقا مهدی هم الان اینجاست؟! خرمشهر هست؟ آقای سعادت سری تکان داد و گفت: بله خرمشهر بود، الان هم منتظر این است که ما شما را به او برسانیم محیا سرش را به دو طرف محکم تکان داد و گفت: نه نمی شود! خطرناک است من اگر بخواهم همراه شما بیایم همه ما کشته خواهیم شد.
سعادت قدمی جلو برداشت و گفت: ما برای نجات شما آمدیم،حالا که شما را دیدیم پا پس بکشیم؟!
محیا نفسش را محکم بیرون داد و گفت: اینک خطری من را تهدید نمی کند، شما باید خودتان را نجات دهید...
سعادت به میان حرف محیا دوید وگفت: امکان ندارد، یا باشما یا ما هم نمی رویم.
محیا که انگار عصبی شده بود با اشاره به خودش، گفت: من با این وضعیتم نمی توانم بیایم، اگر هم بیایم باعث لو رفتن شما میشوم و ممکن است همگی کشته شویم در صورتی که شما می توانید الان با پوشیدن لباس این دو نگهبان به راحتی از اینجا فرار کنید، درضمن، قرار است مرا فردا آزاد کنند، البته من را به شهر پدری ام تکریت عراق میفرستند و از آنجا راحت می توانم به طریقی خودم را به ایران برسانم.
سعادت همانطور که با تعجب حرفهای محیا را گوش می کرد گفت: واقعا فردا شما را آزاد می کنند یا اینکه این را می گویید تا ما فرار کنیم؟!
محیا با لبخند گفت: به جان مهدی، قرار است فردا آزاد شوم، فردا فرمانده عزت می رود و احتمالا با ماشین او من هم تاجایی میرسانند و این را هم بگویم، قرار است فردا شما را به عنوان فرماندهان ارشد نظامی ایرانی جلوی فرمانده جدید و همراهانش تیرباران کنند...
پسرک نوجوان خنده ریزی کرد و گفت: فرماندهان ارشد؟!
آقای سعادت سری تکان داد و گفت: پس اگر قرار است فردا شما با فرمانده عزت بروید، ما میتوانیم بین راه شما را به نوعی برباییم، و رو به دونفر دیگر گفت: باید زودتر برویم و آقا عباس را در جریان بگذاریم و نقشه ای درست بکشیم.
محیا با شوق نگاهی به آنها کرد و زیر لب گفت: آقا عباس...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼