eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
20.4هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴سه دام شیطان ✍شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است. موسی، را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!! سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت من کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند. 1. به هنگام و ، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم. 2. به وقت قرار گرفتن در میدان ، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم! 3. بترس از این که با زن خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم! در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: ، و . در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار از جهاد، ریشه ای جز به ندارد و امتناع ابلیس از به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند. 📚اثر استاد حسین انصاریان. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیه ۱۱ سوره اعراف 🌸 وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ‏ 🍀 ترجمه: و همانا ما شما را آفریدیم، سپس به صورت‏ بندى و چهره‏ نگارى شما پرداختیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده كنید. پس همه سجده كردند، جز ابلیس كه از سجده كنندگان نبود. 🌷 : همانا، قطعا 🌷 : شما را آفریدیم 🌷 : صورت بندی کردیم 🌷 : گفتیم 🌷 : فرشتگان 🌷 : سجده کنید- سجود در اصل به معنى خضوع و اظهار فروتنى است و در شرع، سجده معروف اسلامى است. 🌷 : از ابلاس به معنای يأس و نوميدى است ظاهرا شيطان را از آن ابليس گفته اند كه از رحمت خدا مقطوع و نوميد است و 11 بار در قرآن آمده است. 🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره اعراف در مکه نازل شده است. در آیه‏ ى قبل، قدرت مادّى و سلطه‏ ى بر زمین مطرح بود، ولى در این آیه به مقام معنوى انسان اشاره شده كه فرشتگان بر او كرده‏ اند. در هفت سوره از سوره‌هاى اشاره به آفرينش انسان و چگونگى خلقت او شده است. در این آیه، خداوند مى‌ فرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَآئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ: و همانا ما شما را آفریدیم، سپس به صورت بندی و چهره نگاری شما پرداختیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید» 🌸 ابلیس در ابتدا در صف فرشتگان قرار داشت همه ی فرشتگان اين فرمان را به جان و دل پذيرفتند و براى آدم سجده كردند، مگر ابليس كه از سجده كنندگان نبود که می فرماید: «فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّاجِدِينَ: پس همه سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود» سجده فرشتگان براى آدم به معنى سجده پرستش نبوده است، زيرا پرستش مخصوص خداست، بلكه در اينجا به معنى خضوع و تواضع است. وقتى فرشتگان فرمانبردار خدایند و بر آدم سجده كردند، دریغ است كه انسان فرمان نبرد و براى خدا سجده نكند. ✅ مردى یهودى از علیه السلام سؤال كرد: خداوند به ملائكه فرمود بر سجده كنند، آیا از پیامبر اسلام نیز چنین احترامى كرده است؟ حضرت فرمود: خداوند به صلى الله علیه وآله فضیلتى بالاتر از این داد، خداوند با آن عظمتى كه دارد همراه تمام فرشتگان، بر محمّد صلى الله علیه وآله صلوات مى‏ فرستد و صلوات مؤمنین بر پیامبر را عبادت خود خوانده است. 🔹 پيام های آیه ۱۱ سوره اعراف 🔹 ✅ آفرینش ، در چند مرحله تحقّق یافته است. ✅ سجده براى حضرت بود، نه همه‏ ى انسان‏ها ✅ در ، استعداد و لیاقت رسیدن به مقامى است كه مسجود فرشتگان شود. ✅ سجده براى غیر خدا، اگر بر اساس فرمان خدا باشد، نیست. ✅ سجده نكردن سهوى نبود، بلكه از روى علم و عمد بود. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیات ۱۴ و ۱۵ سوره اعراف 🌸 قَالَ أَنظِرْنِى إِلَى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ‏ (۱۴) قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ‏ (۱۵) 🍀 ترجمه: (ابلیس) گفت: تا روزى كه مردم برانگیخته مى‏ شوند، مرا مهلت بده (۱۴) (خداوند) فرمود: همانا تو از مهلت یافتگانى (۱۵) 🌷 : گفت 🌷 : مرا مهلت ده 🌷 : روز 🌷 : برانگیخته می شوند 🌷 : مهلت یافتگان 🌸 این آیات در مکه نازل شده است. به هنگامى كه خود را مطرود دستگاه خداوند ديد، طغيان و لجاجت را بيشتر كرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى و اعتراف به اشتباه، تنها چيزى كه از خدا تقاضا كرد اين بود كه گفت: «قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ: (ابلیس) گفت: تا روزی که مردم برانگیخته می شوند، مرا مهلت بده» اين تقاضاى او به اجابت رسيد و خداوند «قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ: فرمود: همانا تو از مهلت یافتگانی» 🌸 خواسته‏ ى ، مهلت تا روز بود، این آیات مشخّص نمى‏ كند تا چه زمانى به او مهلت داده شد، امّا از آیه 38 سوره‏ ى حجر و آیات 80 و 81 سوره‏ ى «ص» استفاده مى‏ شود كه تنها براى مدّتى طولانى به او مهلت داده شد، نه تا روز قیامت ، برخى مى‏ گویند: تا وقتى كه خدا صلاح بداند، شیطان زنده است. ✅ سؤال: چرا به ابلیس مهلت داد؟ پاسخ: مهلت دادن به بدكاران، از سنّت‏ هاى الهى و در مسیر آزمایش و امتحان است، علاوه بر آنكه باید اسباب خیر و شر فراهم باشد و انسان با اختیار، راهى را انتخاب كند. زیرا ابلیس را مجبور به انحراف نمى‏ كند و تنها وسوسه مى‏ كند، چنانكه در آیه 22 سوره‏ ى ابراهیم آمده است. 🔹 پيام های آیات ۱۴ و ۱۵ سوره اعراف ✅ ابلیس هم از استجابت دعاى خود مأیوس نبود. ✅ شیطان نیز مى‏ داند كه عمر، به اراده و به دست خداست. ✅ هر عمر طولانى ارزشمند نیست، شیطان هم عمر طولانى دارد. ✅ ، هم آفریدگار را مى‏ شناخت، هم معاد را قبول داشت، ولى چه سود كه فرمان خداوند را اطاعت نكرد. ✅ گاهى خواسته‏ ى هم پذیرفته مى‏ شود. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۵۳ و ۵۴ _…..تویی که نگاهت پر از حسرته، آیه‌ای که مونده با یه بچه‌ی بی‌پدر، بچه‌ای که شاید عموشو پدر صدا کنه؛ شاید آیه خانم قویتر از رها باشه و زیر بار ازدواج با برادر شوهرش نره، اما آخرش میشه تنهایی تا مرگ! ما از جنس اونا نیستیم... بهش فکر نکن! منم سعی میکنم بهش فکر نکنم. میدونم روزی که رهاش کنم پشیمون میشم و حسرت زندگی باهاش همیشه توی قلبم میمونه! _تو که داریش، رهاش نکن! صدرا: _ندارمش، گفتم که نامزد دارم؛ اون از جنس خودمه، افکارش مثل منه... لباس پوشیدنش مثل منه؛ به خاطر اون خیلی دل رها رو شکستم، رها هیچوقت اونطور که آیه خانم عاشق سید مهدی بود عاشق من نمیشه! رها حق داره عاشق بشه. جایی در قلبش با این حرف درد گرفت. ارمیا: _نامزدت ارزش از دست دادن این دختر رو داره؟ _نه! ارزشش رو نداره؛ اما فرق من و رها، فرق الماس و زغال سنگه. ارمیا: _چرا از جنس اون نمیشی و برای خودت نگه نمیداریش؟ _تو میتونی از جنس سید مهدی بشی؟ ارمیا: من فکرشم نمیکنم، کار سختیه! _منم نمیتونم، به این زندگی عادت کردم؛ سخته خودم و بعد اینهمه سال زندگی آزاد، تو قید و بند دست و پا گیر کنم. ارمیا: اگه عاشق باشی میتونی! _نه من عاشق رها هستم و نه تو عاشق آیه خانم! ارمیا: شاید یه روز عاشقش بشی! _امکان نداره، منم عاشق بشم اون عاشق نمیشه! ارمیا: خدا رو چه دیدی؟ مسیح میگه خدا هر روز معجزه میکنه... هر بار که صداش کنی، برات معجزه میکنه! رها با ظرفی در دست بیرون آمد. ارمیا و صدرا روی رختخوابشان نشستند. رها ظرف را به سمت صدرا گرفت: _حاج علی برای آیه یه کم حلوا درست کرده، شما هم یه کم بخورید، خوشمزه‌ست. صدرا ظرف را گرفت و اندکی را در دهان گذاشت. طعمش ناب بود به سمت ارمیا گرفت: _این چه طعم خوبی داره. رها: _آخه با آرد کامل و شیره انگور و کره‌ی محلی درست شده، گلابشم، گلاب ناب درجه یکه؛ میگن حلوا غم زده‌ست، هم شیرینی داره که قند خون رو تنظیم کنه،هم گلاب داره که سردیه، غم رو از بین ببره. صدرا: وقتی سینا مرد، کسی نبود برامون از اینا درست کنه! صدایش حسرت داشت. رها سرش را پایین انداخت: _متاسفم! صدرا به او لبخند زد: _نگفتم که بگی متاسفی، گفتم که برای ما هم درست کنی. رها رفت تا ظرف دیگری که دستش بود را برای سایه و آیه ببرد. آیه‌ی شکسته‌ی این روزها...حاج علی هم آمد و برقها خاموش شد.آیه با اکراه اندکی حلوا خورد و همه به خواب رفتند؛ شاید هنوز ساعتی نگذشته بود ، که صدای هق هق آیه بلند شد. حاج علی سراسیمه شد، رها آیه را در آغوش گرفت و سایه به دنبال لیوان آب از اتاق خارج شد. رها: _چی شده قربونت بشم؟ آیه: _امشب مهدی داره چی کار میکنه؟ رها براش میترسم، از فشار قبر میترسم؛ از ترسیدن مهدی میترسم، از خودم و این بچه میترسم! چرا امشب اینقدر شب سختیه؟ مهدی تو قبر داره دست و پا میزنه و مادرش برام از رسم و رسوم میگه، شوهرم رفته رها... سایه‌ی سرم رفته رها... زندگیم رفته رها... به من میگه نباید میذاشتم بره! آخه چطوری؟! چطوری جلوی مردی رو میگرفتم که قنوت هر نمازش «اللهم الرزقنا توفیق الشهادة» بود؟ چطور جلوشو میگرفتم؟ میگفتم نرو! نمیشدم مثل ؟ نمیشدم پای مردی که اهل این زمین نبود؟ چطور تو روی حضرت زهرا(س) نگاه میکردم؟ جلوشو میگرفتم و زنجیر پاش میشدم، زن خوبی بودم؟ اون صدای "هل من ناصر ینصرنی" رو شنیده بود که رفت! اون خواب شهادتشو دیده بود... اون شهادتش رو کرده بود... اون دل از دنیا کنده بود، میخواست به کربلای امام حسین (ع) برسه؛ من چیکار میکردم؟ میشدم حوّا؟ میشدم زنجیر؟ میشدم ؟ چطور پایبند میکردم مردی رو که پای موندنش نبود؟ که بال پرواز داشت؟ که شوق پرواز داشت؟ مردی رو که روز عاشورا برای اسیری حضرت زینب (س) گریه میکرد رو چطور پایبند میکردم؟ مردی رو که رگ میزد گردنش برای اسم زینب کبری... که میگفت کسی که حریم حرم علی مرتضی رو شکسته ببینه و بشینه! ببینه حرم دختر غیرت الله، رو به خاک و خون میکشن و ساکت بمونه... که میگفت سه ساله نازدانه‌ی کربلا دوباره خواب سیلی و شلاق و خار و اسیری میبینه... باز داره خون و مرگ میبینه... باز داره جریان گوش و گوشواره تکرار میشه... لب و تشنگی تکرار میشه... میدونی هرشب از خواب بیدار میشد و میگفت : "آیه کوتاهی کردم!" میگفت: "آیه ازم بگذر تا شرمنده نشم!" امسال شب عاشورا خواب دید که امام حسین ازش رو برگردوند، نمیدونی چی به روزش اومد! چه گریه‌ها که نکرد... روزی که گفتم برو، انگار دنیا رو بهش دادن! تمام عشقش به این بود که..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری