داستان_دعای_مستجاب_شده
#خانم معلمی میگفت : در کلاس اول متوسطه ، دانش آموزانم را اینگونه عادت دادم که به هنگام برخاستن بانگ اذان ، حتی اگر وسط توضیح درس بودم، دست می کشیدم و از آنها میخواستم که بعد از موذن ، تکرار کنند و یاد آوری میکردم که دعا بین اذان و اقامه مستجاب است ...
در هنگام یادآوری این موضوع ، متوجه شدم که یکی از دانش آموزانم دائما در حال دعا و تضرع بین اذان و اقامه میباشد و بیشتر از سایر دوستانش از فرصت استفاده می کند ...
یک بار که دفترش را تصحیح میکردم ، به او گفتم : تو باعث تعجب و شگفتی ام هستی. زیرا هنگامیکه بین اذان و اقامه فرصتی برای دعا کردن به دوستانت میدهم ، متوجه میشوم که تو بیشتر مشغول دعا میشوی و بیشتر از آنها از این فرصت استفاده میکنی ...
دانش آموز گفت : شکر خدا ...
اولین بار که فهمیدم دعا بین اذان و اقامه مستجاب است ، کلاس پنجم بودم بعد از آن ، بر دعا بین این دو زمان ترغیب شدم ، مخصوصا دعای خاصی را تکرار میکنم ...
به او گفتم : و آن ، چه دعایی است؟
دانش آموز جواب داد : مادرم مرا به دنیا آورد ... و تا الان که 13 سال دارم ، دیگر فرزندی به دنیا نیاورده است و من هیچ خواهری ندارم و زمانیکه دوستانم در باره خواهرهایشان صحبت میکنند ، به آنها حسودی ام میشود و آرزو میکنم که کاش خواهری داشتم ...
من دائما دعا میکنم که خدا به من خواهری بدهد ، ولی مادرم وقتی می شنود ، میگوید : دعا کن خدا به ما پسری بدهد ، تو را بعنوان دختر داریم ...
و این دختر با بیان معصومانه اش میگفت : دعا میکنم خدا بخاطر مادرم ، پسر ...
به خاطر من ، دختر ...
و بخاطر برادرم که تنها نماند ، پسری به ما عنایت کند ...
به او گفتم : آمین ... و دفترش را دادم و داستان را فراموش کردم ...
روزها گذشت و آن دختر به کلاس دوم متوسطه ، و سپس به سوم متوسطه رفت ...
یک روز که در حال پیاده روی بودم ، همان دانش آموز را دیدم ، گفت : خانم معلم ! مژده ! دیروز مادرم سه قلو زایمان کرد : دو پسر و یک دختر ...
به او گفتم : پاک و منزه است خدا ...
درس فراموش نشدنی از اصرار و استمرار در دعا و حسن ظن به پروردگار از دانش آموزم آموختم ...
خدا را بخوانید ( دعا کنید ) و ایمان به اجابت داشته باشید و وقت اجابت را غنیمت بشمارید ...
دعا کنید و مطمئن باشید که خداوند سبحان به بندگانش نزدیک است ، اجابت را بخاطر حکمتی که به آن آگاه نیستیم ، به تاخیر می اندازد.